eitaa logo
۞ تلنگری برای زندگی ۞
23.2هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
5.2هزار ویدیو
4 فایل
﷽ اینجا داستان زندگی شما گذاشته میشه تا تلنگری بشه به زندگیمون🥰❤️ @kosar_98_z👌ادمین محترم اگه ازین تلنگرا براتون پیش اومده برامون بفرستید! کانال تبلیغاتی ما 👇 https://eitaa.com/tablighatkosar 🌹تمامی داستانا براساس واقعیت می‌باشد🪴
مشاهده در ایتا
دانلود
💕✨🕊💕 🌸🍃 نظر یکی از خانومای کانالمون🩷🤍 سلام و خسته نباشید💐 دوستان نظراتی دارن در رابطه با داستان دلبر ک قضاوت نکنید .قضاوت نمیکنیم چیزی ک خودش تعریف میکنه تحلیل میکنیم . از نظر من بیوک بی تقصیر بود درسته کم کاری داشت در جوانی میتونس دلبر برداره از اون روستا بره ک کسی زنش رو اذیت نکنه . ولی اون زمان اکثرا با قوم شوهر بودن و این مشکلات بوده . میخوام بگم بیوک دلبر رو واقعا دوسداشت بخاطرش خواهر ش رو داد ب عموی روشن دل و سن دار دلبر تا ب دلبر برسه . ولی دلبر واسه بیوک چکار کرد. حتی اون نیاز جنسی بیوک رو نتونست برطرف کنه .همش ناله نفرین خوب اونم مرده نیاز داره .درست دلبر تو رابطه اذیت میشد ولی میتونس اگ براش لذت نداره جدا ش یا اجازه بده مجدد بیوک ازدواج کنه با ب نیازش برسه .نه ک بمونه و عذابش بده .همش بد گویی ناله نفرین کاری کرده پدرشون از چشم بچه هاام بیوفته . اینم از امیر ک فدای خودش کرد زندگی بچه رو . دلبر زن خودخواهی هست . بیوک ام ک هیچی براش مهم نیست فقط میخواد با لجبازی جواب بی‌مهری ها ی دلبر رو تلافی کنه ،لابد میخواد بگه طلاق اون زمان بد بوده.! ولی کار خدیجه ب نظرم بهتر از کار دلبر بود .اون شوهرشو نخواست رفت نموند در حق خودش شوهرش و بچش ظلم کنه با بی مهری . دلبر موند و شد سوهان روح .آخه مگ مردا نون خور میخوان .ازدواج میکنن ک نیاز جنسیشون برطرف کنن ب گناه نیوفتن دلبر نه خودش روی خوش داد نه گزاشت با نصیب کسی دیگش دوستداری برو مگ جلوتو گرفته!! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
حقیقت مثل جراحیه درد داره ولی درمان میکنه ولی مثل یه قرص مسکّنه یه زمان کوتاهی آرومت میکنه ولی عوارض جانبیش تا ابد همراهت میمونه... ‌راستگویی مایه آرامش و دروغگویی مایه تشویش است. ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
🌸🌺🍃 راحله از صبح که برگشته بود فقط گند زده بود، اومد توی هال و گفت :خوب کردم اومدم سر زمین… خوب کرد
🌸🌺🍃 دختربس ادامه داد :بقچه رو آورده بودن گذاشته بودن جلوی مشهدی رحیم که بیا لیلا از راه نرسیده به احمد یاد داده کیسه‌اشو جدا کنه و اینا ،،☹️😤 لیلای بیچاره هم گفته بود که اینارو احمد نخریده و از خونه‌ی آقام آوردم! با چشم هاش اشاره کرد به راحله و گفت: که باز این سیاه سوخته دراومده بود گفته بود خونه‌ی آقات خونه‌ی منه و حق نداری از اونجا چیزی بیاری،! از خونه‌ی آقات هم میاری باید بیاری سر سفره هرچی که آوردی رو و باهم بخوریم چون سهم منم هست!😏 امیر که تاحالا ساکت به حرف های دختربس گوش میداد رو کرد سمت راحله و گفت : تو این حرف هارو از کجات درمیاری؟! چه خونه‌ای چه سهمی؟! چرا فکر میکنی منو تو یه زنو شوهر عادیی‌ایم؟! راحله با اخم گفت : من کاری به عادی بودن یا نبودنش ندارم!! شرعاً و قانوناً من همسر تواَم!🤨 اسم تو توی سجلدِ منه، فراهم کردن زندگی و نیازهای منم وظیفه‌ی توئه! امیر خنده‌ای عصبی کرد و گفت : به چه زبونی باید بهت بگم نمیخوامت؟!😠 اشاره کرد سمت ما و ادامه داد: تو رو اینا واسه من لقمه گرفتن…اینا منو بدبخت کردن وگرنه هر کور و کری میدونه که منو تو بدرد هم نمیخوریم! راحله بغض کرد و دیگه چیزی نگفت🥺😔 امیر کلافه چرخی دور خودش زد و دست کرد توی موهاش.. ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
💚✨💚 ✨💚 💚 ✍ زبونت هر چی دلت خواست گفت اما به استغفار که میرسی لال میشه حال نداره تعداد دقیقه های حرف زدنت در طول روز شاید از یکساعت هم بزنه بالا اما به استغفار که میرسی ربع ساعتم حال نداری چرا اینطوریه زبونمون؟معصوم جواب داده امام سجاد (ع) در ابوحمزه ثمالی رب انی استغفرک بلسان قد اخرسه ذنبه یعنی پرودگارمن همانا من آمرزش میخواهم از تو با زبانی که گناه لالش کرده معلوم میشه گناهان زبان،زبان رو لال میکنه از استغفار شاید بالغ بر ۷۰، ۸۰ تا گناه با همین زبانه که انجام میشه آیا این زبان بعد از این همه فعالیت به حق یا ناحق نباید از خدا بوسیله استغفار عذرخواهی کنه؟ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
پناهم بده کسی رو بجز تو ندارم پناهم بده🥲❤️‍🔥 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تعجب حاج آقا قرائتی از خنده رهبری پس از شنیدن سخنان او😅😂 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
💕✨🕊💕 🌸🍃 نظر یکی از خانومای کانالمون🩷🤍 سلام منم میخوام درموردبیوک ودلبربگم دلبروقتی بچه اولش فوت کردنباید برمیگشت پیش بیوک بایدطلاق میگرفت یا مشکلاتشوبایدباعمویش درمیون میگذاشت تابهش کمک کنه راهنماییش کنه!! بادخترعمه اش که راحت بود همه چیزو بایدقبل ازوقوع بهشون میگفت، بچه هاش که دیگه بزرگ بودن بایدمیزاشت بیوک راحله رو بگیره وازش راحت بشه! یا باید بازبان خوش وسیاست زنانه بیوک به سمت خودش بکشونه بانازو ادا ودلبری کردن برای شوهرش هرکاری میتونست بکنه، زن میتونه بازبان خوش اخلاق ورفتارخوب ومهربون حتی یک دیو هم رام خودش کنه واما بیوک وقتی زن میگیری بایدخوشبختش کنی چون به یک دخترقول خوشبختی دادی پس مردباش وپای قولت بمون!! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
💕✨🕊💕 🌸🍃 نظر یکی از خانومای کانالمون🩷🤍 سلام منم میخوام درموردبیوک ودلبربگم دلبروقتی بچه اولش فوت ک
🌸🍃🍃🍃 ادامه ... مگه دلبرهمون دخترزیبایی نبودکه عاشقش شدی وقبولت کردو زنت شد، توکه مردنبودی که بتونی از زنت حمایت کنی نبایدبدبختش کنی!! فقط قیافه یک مرد داشتی ومردنبودی از زن وبچه هات حمایت کنی چرادنبال زن های غریبه بودی وزن دسته گلت بایدزجربکشه! چرا ولخرجی میکنی وبه فکرآینده بچه هات نبودی، توکه همیشه باخان وخانزاده هامیگشتی پس مثل اونا باش وبه زن وزندگیت توجه کن همیشه عیاشی وخوشگذرونی هم حدواندازه ای داره! مثل یک مردواقعی شوهر خوب وپدردلسوزومهربون باش توکه خیلی ثروت داشتی آینده ای روشن برای بچه هات میساختی!! خودم ازپدرم کشیدم وتجربه کردم همه ی اینارو اصلا به فکرآیندمون نبود حرف حرف خودش بود! خودشوعقل کل میدونست فقط زبون تندوبدی داشت وزورگوبود مادرم حق حرف زدن ونظردادن نداشت وهمیشه اشک میریخت پدرم هنوزم میگه همیشه حق با منه ۸۰سالشه ، هنوزم مادرم ومن وخواهربرادرا ازش حساب میبریم ومیترسیم وجرات حرف زدن نداریم خیلی هم دوستش داریم💖 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
با هزاران وسیله خدا روزی می‌رساند😍🥰 سلطانى بر سر سفره خود نشسته و غذا مى‌خورد. 🕊 مرغى از هوا آمد و ميان سفره نشست و مرغ بريان‌كرده‌ای را كه جلوی سلطان گذارده بودند، برداشت و رفت. سلطان متغير شد، با اركان و لشكرش سوار شدند كه آن مرغ را صيد و شكار كنند. دنبال مرغ رفتند تا ميان صحرا رسيدند. يک مرتبه ديدند آن مرغ پشت كوهى رفت. سلطان با وزرا و لشكرش بالاى كوه رفتند و ديدند پشت كوه مردى را به چهار ميخ كشيدند و آن مرغ بر سر آن مرد نشسته و گوشت‌ها را با منقار و چنگال خود پاره مى‌كند و به دهان آن مرد مى‌گذارد تا وقتى كه سير شد. پس برخاست و رفت و منقارش را پر از آب كرد و آورد و در دهان آن مرد ريخت و پرواز كرد و رفت. سلطان با همراهانش بالاى سر آن مرد آمدند و دست‌وپايش را گشودند و از حالت او پرسيدند. مرد گفت: من مرد تاجرى بودم، جمعى از دزدان بر سر من ريختند و مال‌التجاره و اموال مرا بردند و مرا به اين حالت اينجا بستند. اين مرغ روزى دو مرتبه به همين حالت مى‌آيد، چيزى براى من مى‌آورد و مرا سير مى‌كند و مى‌رود. سلطان از شنیدن این وضع شروع به گریه کرد و گفت: در صورتی که خداوند ضامن روزی بندگان است و برای آن‌ها حتی در چنین موقعیتی می‌رساند، پس حاجت به این زحمت و تکلف سلطنت و تحمل آن همه گناه راجع به حقوق مردم و حرص بی‌جا داشتن برای چیست؟ ترک سلطنت كرد و رفت در گوشه‌اى مشغول عبادت شد تا از دنيا رفت. ‌ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
🌸🌺🍃 دختربس ادامه داد :بقچه رو آورده بودن گذاشته بودن جلوی مشهدی رحیم که بیا لیلا از راه نرسیده به ا
🌸🌺🍃 امیر لب زد : ببین راحله خانوم…تو که تونستی توی سه ماه کاری کنی داداشت از دست تو عهد و عیالشو برداره ببره یه جای دیگه حتما حرفت هم توی خونه‌اتون برو داره!! بیا برگرد خونتون…بهشون بگو که ما همدیگه رو نمیخوایم!! اصلا خیالت راحت خودم باهات میام؛خودمم باهاشون حرف میزنم😒😕 راحله مثل بچه‌ها لب برچید و گفت :اگه منو نمیخواستی چرا از اول نگفتی… چرا اصلا پا پیش گذاشتی؟! امیر پوزخندی زد و با طعنه گفت : چون قرار بود شما هووی ننه‌ام بشی! ننه‌ام هم بخاطر اینکه تاج پادشاهیش رو توی این زندگی از دست نده منو مثل گوشت قربونی انداخت جلو! کف دوتا دست هاش رو گذاشت روی سینه‌اش و گفت :دست به یکی کردن منو گولم زدن گفتن نامزد بشید قبل از عقد نامزدیو بهم میزنیم☹️😓 حرف های امیر مثل تیری بود روی قلبم تاحالا اینجوری نه تنها بامن بلکه با هیچکس حرف نزده بود! به اینجا که رسید دیگه نتونستم ساکت باشم،نباید راحله از این چیزها خبردار میشد عصبی غریدم : بس کن پسر…حیا کن!😣😤 مستقیم توی چشم هام زل زد و گفت : نه دیگه بس نمیکنم، راحله باید همه چیزو بدونه، که دلگرم نباشه به من… که منتظر نشینه تا یه روزی این زندگی زندگی بشه براش! بعدش رو کرد سمت راحله و ادامه داد: نامزد کردم چون قول داده بودن قبل از عقد رسمی همه جیز تموم میشه اما نشد…نذاشتن!!!🥺 خودمو به آبو آتیش زدم که این وصلتو بهم بزنم نشد، آخرشم میدونی چی بهم گفتن که راضی شدم عقدت کنم؟! گفتن حالا اینو عقد کن بعدا اگه دلت کس دیگه‌ای رو خواست روش هوو بیار! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
‌📚 داستان کوتاه ليوانی چای ريخته بودم و منتظر بودم خنك شود. ☕️ ناگهان نگاهم به مورچه ای افتاد كه روی لبه ی ليوان دور ميزد. نظرم را به خودش جلب كرد. 🐜 دقايقی به آن خيره ماندم و نكته ی جالب اينجا بود كه اين مورچه ی زبان بسته ده ها بار دايره ی كوچك لبه ی ليوان را دور زد. هر از گاهی می ايستاد و دو طرفش را نگاه ميكرد. يك طرفش چای جوشان و طرفی ديگر ارتفاع. از هردو ميترسيد به همين خاطر همان دايره را مدام دور ميزد. او قابليت های خود را نميشناخت. نميدانست ارتفاع برای او مفهومی ندارد به همين خاطر در جا ميزد. مسيری طولانی و بی پايان را طی ميكرد ولی همانجايی بود كه بود!! یاد بيتي از شعری افتادم كه ميگفت " سالها ره ميرويم و در مسير ، همچنان در منزل اول اسير" ما انسان ها نيز اگر قابليت های خود را ميشناختيم و آنرا باور ميكرديم هيچگاه دور خود نميچرخيديم. هيچگاه درجا نمیزدیم!👌 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
تو گناه نکن! ببین خدا چجوری حالتو جا میاره زندگیتو پر از وجود خودش میکنه🌱 _عصبی شدی؟! +نفس بکش بگو: بیخیال، چیزی بگم امام زمان ناراحت میشه _دلخورت کردن؟! +بگو خدا میبخشه منم میبخشم🌿 پس ولشکن؛😏 _تهمت زدن؟ +آروم باش و توضیح بده و بگو به ائمه هم خیلی تهمت زدن _کلیپ و عکس نامربوط خواستی ببینی؟ بزن بیرون از صفحه بگو مولا مهم تره _نامحرم نزدیکت بود؟ +بگو مهدی فاطمه خیلی خوشگل تره بیخیال بقیه.. اینجوری زندگی قشنگ ترمیشه...❤️🌤 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°