تنهامسیراستاناصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت دا
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام ) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت صد و چهلویکم
✳️ پاسخ به نامههای معاویه برای نجات از جنگ
🔶 من، استوار بر یقین
[ کار جنگ برای معاویه سخت شده بود و خود را در آستانه شکست میدید. برایم نامههایی نوشت؛ درخواستها، ادّعاها و خواستههای غیر معقولی داشت که لازم بود به آنها پاسخ دهم!
🔻در یکی از نامهها که با مشورت عمروبنعاص نوشته بود، اظهار کرده بود که اگر تو و من میدانستیم که جنگ صفین چه مصائبی خواهد داشت، درگیر جنگ نمیشدیم! همچنین از هراس خود و من از مرگ گفته بود.
من در پاسخ گفتم: ]
🔻بدان که من اگر در راه خدا کشته شوم و سپس به این جهان به زندگی بازگردم و هفتاد بار این کشتهشدن و بازگشتن تکرار شود، به هیچوجه از شدت عمل در راه خدا و جهاد با دشمنان خدا دست برنمیدارم.
🔻درباره اینکه در نامهات حکمرانی شام را درخواست کردهای، من چیزی را که دیروز به تو ندادم، امروز نیز حتماً به تو نخواهم داد.
🔶 نزد من جز شمشیر، برای تو نیست
🔻[ معاویه در نامه دیگری، با ظاهر زیبای کلمات در مقام پندواندرز من درآمده بود و زبان به نصایح گشوده بود. من در پاسخ به او که در انتهای نامهاش خواستار خاموشی آتش جنگ بود، این آیه را نوشتم: ]
«فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّهِ»
(با گروه متجاوز پیکارکنید تا به فرمان خدا بازگردد.)
🔻ما به هر دو گروه نگریستیم و گروه متجاوز را گروهی یافتیم که تو در میان آنان هستی؛ زیرا بیعت من در مدینه برای تو نیز که در شام بودی الزامآور بود. همانگونه که وقتی مردم در مدینه با عثمان بیعت کردند، آن بیعت نیز بر تو الزامآور بود و تو در آن هنگام از طرف عمر، استانداری شام را بر عهده داشتی؛ و همان گونه که بیعت عمر بر برادر تو الزامآور بود که از طرف ابوبکر استاندار شام بود.
🔻پس در جایگاه حقیر خویش توقف کن و از حدود خویش تجاوز مکن. از لباس گمراهی خویش بیرون آی و آنچه برای تو فایدهای ندارد رها ساز؛ زیرا نزد من جز شمشیر، برای تو چیز دیگری یافت نمی شود، تا روزی که در نهایتِ ذلّت در برابر خداوند تسلیم شوی و برخلاف میل خود، بیعت را بپذیری. والسلام.
🔸چه ژرف در هوا و هوسها فرو رفتهای!
[ در پاسخ به نامه دیگری که درخواست پایان دادن به جنگ و ابقای در زمامداری شام را داشت، به وی نوشتم: ]
🔻اینکه گفتهای تو را عمر به استانداری شام منصوب کرده است، پاسخش این است که خود عمر کسانی را از مسئولیتها عزل کرد که قبل از او ابوبکر منصوبشان کرده بود. عثمان نیز کسانی را عزل کرد که عمر منصوبشان کرده بود. فلسفه تعیین امام برای مردم همین است که صلاح امت را تشخیص دهد و بنابر مصلحتها تصمیم بگیرد. برخی مصلحتها برای زمامداران قبل روشن بود و برخی نیز برای آنها مخفی مانده بود و کارهای جدیدی نیز پیش میآید که لازم است امام تصمیم دیگری بگیرد و البته هر زمامداری نیز نظری و اجتهادی دارد.
سبحان الله، تو تا چه اندازه پیرو هوسها و هواهای بدعتآمیز خود هستی و چه گران سرگردانی شده ای!
📚 منابع:
۱. وقعةصفین، ص۴۷۰
۲. کتاب سلیم بن قیس، ح۳۴، ص۸۰۹
۳. ألإمامة و السیاسة، ج۱ ، ص۱۳۸
۴. قرآنکریم، سوره حجرات، آیه۹
۵. شرح نهجالبلاغة، ج۱۴ ، ص۴۲
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Tanha_sfahan
تنهامسیراستاناصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام ) به صورت د
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت صد و چهل و دوم
✳️ در آستانه پیروزی قطعی
🔸نفسهای آخر لشکر معاویه
[ در "لیله الهریر" در جمع یارانم خطبهای ایراد کردم و به آنان گفتم: ]
🔻ای مردم، کار بر شما و بر دشمن شما بدینجا رسیده است که میبینید: جز نفسهای پایانی از دشمن باقی نمانده است. از همان آغاز کارها میتوان به سرانجامش پی برد. اگر دشمنان شما تاکنون ایستادگی داشتند، به دلیل انگیزهٔ دینی نبود و برای همین است که در آستانهٔ شکست قرار دارند و من فردا، صبحگاهان، بر آنان خواهم تاخت تا کار جنگ را یکسره کنم و آنان را در پیشگاه خداوند به محاکمه کشانم.
🔸كيست كه جانفشانی کند؟!
🔻[ صبح پنجشنبه و در هنگام طلوع آفتاب، زره رسول خدا صلی الله علیه و آله را بر تن کردم و عمامهٔ آن حضرت را بر سر گذاشتم و شمشیر رسول خدا صلی الله علیه و آله را در دست گرفته و بر اسب آن بزرگوار سوار شدم و خطاب به یارانم گفتم: ]
🔻ای مردم، کیست که جان خویش را برای نتایج ارزندهای که امروز حاصل خواهد شد، ایثار کند؟ امروز پایهٔ روزهای بعد است و روزهای دیگر با امروز اعتبار خواهند یافت.
آری، به خدا سوگند، اگر حدود الهی تعطیل نمیشد، حقها باطل نمیگشت، ظالمان به پیروزی نمیرسیدند و اهداف شیطان برتری نمییافت، هرگز آسایش زندگی را از دست نمیدادیم و وارد میدانهای سخت بلا نمیشدیم. اکنون که وارد این میدان شدهایم، بدانید که اگر حنا رنگ موی زنان است، خون نیز رنگ محاسن مردان به شمار می رود و در میان کارهایی که عاقبت خیر دارد، هیچ کاری بهتر است از صبر و ایستادگی نیست.
🔻بدانید این کینههایی که در دلهای این قوم موج میزند، همان کینههای باقیمانده از جنگ بدر و احد است و کینههای جاهلی است که در قلب غافل معاویه به جوش آمده است و او را به انتقامجویی خونهای فرزندان عبدشمس فرامیخواند.
{ فَقاتِلوا أَئِمَّةَ الكُفرِ ۙ إِنَّهُم لا أَيمانَ لَهُم لَعَلَّهُم يَنتَهونَ}
(پس با پیشوایان کفر، پیکار کنید، چرا که آنها پیمانی ندارند؛ شاید دست بردارند!)
🔻[یارانم که مهاجر و انصار در بین آنان فراوان بودند، پاسخ دادند: ای امیرالمؤمنین، تا این ساعت با یقین و بصیرت به حقانیت راه تو همراهت جنگیدهایم و هم اکنون نیز با شهادت عمار یاسر بر بصیرت و یقین ما افزوده شده است. همگی پشت سر تو ایستادهایم، تو را امام خود میدانیم و آماده اطاعت از فرمان تو هستیم.]
🔸کیست که با خدا معامله کند؟
🔻[در حالی که سوار بر اسب رسول خدا صلی الله علیه و آله بودم، در مقابل صفوف لشکر حرکت کردم و خطاب به آنان گفتم: ]
ای مردم، کیست که جان خویش را با خدا معامله و سود آن را کسب کند؟...
🔻[بیش از دههزار نفر از لشکریانم، در حالی که شمشیرهایشان را بر روی دوششان گذاشته بودند، برای حمله به دشمن اعلام آمادگی کردند و به صورت دستهجمعی حمله ور شدند. این حمله چنان شدید بود که تمام صفوف لشکر شام را در هم ریخت و تا نزدیکی خیمه فرماندهی آنان کشیده شد. ]
🔸خدارا، خدارا، مراقب زنان و فرزندان باشید
🔻[ یارانم از چهار سو لشکر شام را به محاصره در آورده بودند و همچنان که بر طبلها میکوبیدند، شعار "علیُّالمنصور" سر میدادند. در این هنگام سر به آسمان بلند کردم و با خدای خویش چنین مناجات کردم: ]
🔻بارالها، گامها به آستان تو راه افتادهاند، دلها به سوی تو پر کشیدهاند، دستها به سوی تو بلند هستند، گردنها به سوی تو کشیده شدهاند، نیازمندیها از تو خواسته میشوند و چشمها به درگاه تو خیرهاند.
پروردگارا میان ما و قوم ما به حق راهی بگشا که تو بهترین راهگشایان هستی.
🔻[ و در حالی که خودم نیز در حملات شرکت میکردم ، خطاب به یارانم تذکر میدادم: ]
شما را به خدا سوگند میدهم که مراقب زنان و فرزندان باشید.
🔸اگر بهشت میخواهید، منتظر چه هستید؟
🔻[ آفتاب در حال غروبکردن بود و وقت نماز میگذشت؛ ولی جنگ با شدت تمام در جریان بود. مهاجران و انصار را خطاب کردم و فریاد برآوردم: ]
🔻در چنین روزی گریختن از جنگ به منزله بازگشت از حق و رویگردانی از دین اسلام است. آیا نشنیدهاید که خداوند متعال میفرماید:
{ وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّىٰ نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنْكُمْ وَالصَّابِرِينَ وَنَبْلُوَ أَخْبَارَكُمْ}
(ما همهٔ شما را قطعاً میآزماییم تا معلوم شود مجاهدان واقعی و صابران از میان شما کیاناند و اخبار شما را بیازماییم !)
اگر بهشت میخواهید، منتظر چه هستید؟
📚منابع:
۱. وقعةصفّین، ص۴۷۶
۲. سوره توبه، آیه۱۲
۳. الفتوح، ج۱ ، ص۴۰۷
۴. مناقبآلابیطالب، ج۳, ص۱۸۰
۵.مروج الذهب، ج۲, ص۴۲۸
۶. سوره محمد، آیه۳۱
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Tanha_sfaha
تنهامسیراستاناصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داست
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت صد و چهل و سوم
❇️ دوران حکمیت
✳️ قرآن بر سر نیزهها
🔹پروردگارا، تو خود میدانی که این قوم به دنبال قرآن نیستند!
🔻[ جنگ تا پاسی از لیلةالهریر ادامه داشت و شکست معاویه قطعی شد. میدان جنگ بعد از نیمههای شب آرام گرفت؛ اما با روشن شدن سپیده، سپاهیان ما با صحنه جدیدی روبهرو شدند. لشکر شام از آرایش نظامی خارج شده بود و بر بالای نیزهها قرآنهای بزرگ دیده میشدند که با طنابها محکم بسته شده بودند. سخنگویانی از لشکر شام با صدای بلند میگفتند: ای جماعت عرب، شما را به خدا قسم میدهیم که به زنان و دختران خویش رحم کنید. اگر شما نابود شوید، فردا چه کسی در برابر بیگانگان خواهد ایستاد؟ دینتان را حفظ کنید. این کتاب خدا میان ما و شما داور باشد. بعد از نابود شدن اهل شام، مرزهای شام را چه کسانی محافظت خواهند کرد؟ و بعد از نابود شدن اهل عراق، چه کسانی مرزهای عراق را نگهداری کنند؟
با مشاهدهٔ قرآنهایی که بر بالای نیزهها برافراشته شده بود، گفتم: ]
🔻پروردگارا، تو خود میدانی که این قوم به دنبال قرآن نیستند. پس میان ما و آنان داوری کن که تو داوری برحق و روشنگری!
[ در این هنگام، در میان یارانم اختلاف پدید آمد. گروهی به ادامهٔ جنگ معتقد شدند و گروهی گفتند: در موقعیتی که ما را به حکم کتاب خدا فرامیخوانند، جنگ جایز نیست ! ]
🔹آنان برای شما دام گذاشتهاند!
🔻[ به یارانم توضیح دادم: ]
این، توطئه و نیرنگ است. آنها که اهل قرآن نیستند!
[ اما اشعث پاسخ داد که آنها ما را به سوی حق فرامیخوانند! به وی گفتم: ]
🔻آنان برای شما دام گذاشتهاند و به دنبال منصرفکردن شما از جنگ هستند.
آنها شنیدهاند که من در جنگ جمل قرآن را بلند کردم و خواستم قرآن بین ما و آنها داوری کند، امروز همان کار را تکرار کردهاند؛ ولی اینان به دنبال آن چیزی نیستند که من در جنگ جمل در پی آن بودم. فریب ظاهر کارهای اینها را نخورید و برگردید به همان اهدافی که در جنگ داشتید و به ایستادگی خویش ادامه دهید.
ای مردم، برگردید و همان راه خویش را پی بگیرید. به خدا سوگند، عمروبنعاصِ شیّاد به دنبال فریب دادن شماست.
🔹این، توطئه و نیرنگ است
[ با پدید آمدن اختلاف در میان سپاهیانم، خطبهای خواندم: ]
🔻بندگان خدا، من از هر کس دیگری به پذیرش حکم قرآن شایستهترم؛ ولی معاویه و یارانش، اهل قرآن نیستند. من بهتر از شما ایشان رامیشناسم. از کودکی با آنان همراه بودهام و در بزرگسالی نیز با آنان ارتباط داشتهام. آنان شرورترین کودکان بودند و اکنون نیز شرورترین مرداناند.
🔻این شعاری که سر دادهاند، سخن حق است؛ ولی ارادهای باطل از آن کردهاند...
فقط به مدت یک ساعت، بازوان و کاسهٔ سرهایتان را در اختیار من قرار دهید، که اکنون حق به نقطهٔ حساس خود رسیده و چیزی نمانده است که ستمکاران در هم شکسته شوند.
🔻وای بر شما! این توطئه و نیرنگ است. آنها اهل قرآن و در پی حکم قرآن نیستند. از خدا بترسید و با بصیرتی که داشتید به جنگ ادامه دهید. اگر سخن مرا نپذیرید، راه بر شما سخت خواهد شد و هنگامی پشیمان خواهید شد که دیگر برای شما سودی نداشته باشد.
🔻[بیست هزار نفر مسلح که غرق در سلاح و زره بودند و شمشیر بر دوش، جمع شدند. پیشانیهای اینان بر اثر سجدهٔ زیاد سیاه شده بود. در صف اول آنان، گروهی از قاریان قرار داشتند که بعدها «خوارج» نامیده شدند. آنان مرا به نام امیرالمؤمنین خطاب نکردند و فقط گفتند: یا علی، اهل شام تو را به کتاب خداوند دعوت کردهاند. یا به آنان پاسخ مثبت میدهی یا همانگونه که عثمان را کشتیم، تو را نیز میکشیم! سوگند به خداوند، اگر نپذیری به آنچه میگوییم عمل خواهیم کرد!
به آنان گفتم: ]
🔻وای بر شما! من نخستین کس بودم که به قرآن دعوت کردم و نخستین کسی بودم که دعوت قرآن را اجابت کردم و دربارهٔ کسی چون من این تصور نمیرود که مرا به حکم قرآن بخوانند و من به حکم قرآن رضایت ندهم. اصلاً جنگ ما با این قوم از ابتدا برای قرآن بود و میخواستیم آنها حکم قرآن را بپذیرند و از معصیت خداوند و شکستن پیمانهای الهی و بیاعتنایی به کتاب خدا دست بردارند.
اما امروز به اطلاع شما میرسانم: بدانید که آنان خواستار عملکردن به قرآن نیستند و درصدد فریب شما برآمدهاند!
🔻[ آنها بدون توجه به سخنان من، درخواست کردند مالک اشتر از میدان جنگ بازگردد. در آن موقع، مالک به نزدیکی خیمه فرماندهی معاویه رسیده بود! ]
📚منابع:
۱. وقعةصفین، ص۴۷۸
۲. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸۸
۳. أنساب الاشراف، ج۲، ص۳۲۳، ح۳۹۱
۴. تذکرة الخواص، ص۹۵
۵. مروج الذهب، ج۲، ص۴۳۳
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Tanha_sfahan
تنهامسیراستاناصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت دا
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت صد و چهل و چهارم
❇️ بازگرداندن مالک اشتر از میدان جنگ
🔹بازگرد که فتنه برخاسته است!
🔻[ بر اثر فشار شدید معترضان و طرفداران حَکمیت که خواهان بازگشت مالک اشتر از میدان جنگ بودند، به یزیدبنهانی دستور دادم: نزد مالک برو و دستور بازگشت از میدان را به وی ابلاغ کن.
مالک در پاسخ وی گفته بود: اکنون زمان آن نیست که مرا از موقعیتم بازگردانی؛ زیرا امیدوارم خداوند پیروزی را نصیبم سازد. در کار من شتاب مکن.
یزیدبنهانی برگشت و سخن مالک را نقل کرد. طرفداران حٓکمیت با کمال گستاخی گفتند: تو به مالک دستور ادامه جنگ دادهای! به آنها گفتم: ]
🔻مگر ندیدید که من فرستادهٔ خود را نزد او فرستادم؟ مگر نه ایناست که من در برابر دیدگان شما با او سخن گفتم و شما خود شنیدید؟
[ آنها اظهار کردند: یا مالک را بازگردان یا اینکه تو را از خلافت عزل میکنیم! به یزیدبنهانی گفتم: ]
🔻ای یزید به مالک بگو: به نزد من بازگرد که فتنه برخاسته است.
[ مالک اشتر که خود را در یکقدمی پیروزی نهایی میدید و از عمق فتنهای که پدیدآمده بود خبر نداشت، از بازگشت امتناع میورزد. ولی یزیدبنهانی به وی میگوید: آیا دوست داری که تو اینجا پیروز شوی و آنجا امیرالمؤمنین را در قرارگاهش تنها گذارند و به دشمن تسلیم کنند؟
مالک با شنیدن این سخن برگشت. با بازگشت مالک آنها همگی شعار دادند: «امیرالمؤمنین حٓکمیت را پذیرفت». در آن موقع، من سر به زیر افکنده بودم و کلمهای حرف نمیزدم! ]
🔹دیروز فرماندهٔ مؤمنان بودم و امروز فرمانبٓر شدهام!
[ هنگامی که دیدم اکثریت سپاهیانم متمایل به توقف جنگ و علاقهمند به پذیرش حٓکمیت هستند، خطاب به آنان گفتم: ]
🔻همواره کار من با شما آنگونه که دوست داشتم پیش میرفت، تا اینکه جنگ آسیبهایی بر شما وارد کرد و مردان شما را برد. به خدا سوگند، فرق شما با دشمنانتان این بود که جنگ بر شما آسیب وارد کرد، ولی شما در آستانهٔ پیروزی قرار گرفتید و به دشمنانتان آسیب وارد کرد و آنها در آستانهٔ شکست قرار گرفتند. آری، صدمات جنگ برای دشمنان شما بسیار بیشتر و گزندش فراوانتر بود.
🔻آگاه باشید که من دیروز فرمانده و امیرمؤمنان بودم و امروز فرمانبٓر شدهام! دیروز در موقعیتی بودم که امر و نهی میکردم و امروز به من امر و نهی میکنند! چارهای نیست. شما زندگی و بقا را دوست دارید و من نمیتوانم شما را به آنچه خوش ندارید، اجبار کنم.
🔹از این پس خون خواهید دوشید!
[ در سخنرانی دیگری خطاب به سپاهیانم گفتم: ]
🔻اهل شام هیچگاه به سوی حق بازنمیگردند و زیر بارِ عدالت و مساوات نمیروند، مگر آن که لشکری انبوه، پیاپی بر آنها حمله آورد و سپاهی از پس سپاهی بر آنها هجوم برد و اطراف سرزمینشان و زراعتهایشان زیر پای اسبان جنگی کوبیده شود و از هر کران هدف تاختوتاز قرار گیرند و احساس ناامنی کنند. چنین موقعیتی برای آنان فقط به دست رزمندگانی بهوجود میآید که اهل صدق و راستی هستند و ایستادگی میکنند و از کشته شدن در راه خدا هراسی ندارند؛ بلکه هرچه بیشتر در راه خدا کشته دهند، برجدیت و قاطعیت آنها میافزاید و اشتیاق آنها را به ملاقات با خداوند بیشتر میکند.
🔻ما با رسول خدا صلی الله علیه و آله بودیم و با پدران و فرزندان و برادران و عموهای خویش در جنگ روبهرو میشدیم و آنان را میکشتیم و آن جنگ بر تسلیم و ایمان ما میافزود.
خداوند صداقت ما را در جنگ دید، دشمن ما را خوار و زبون ساخت و پیروزی را نصیب ما کرد. به جان خودم سوگند، اگر ما همچون شما عمل میکردیم اساس دین برپا نمیشد و اسلام عزت و استیلا نمییافت.
به خدا سوگند، از این پس خون خواهید دوشید! این را که میگویم به خاطر بسپارید.
🔹میبینید یارانتان به مخالفت با شما برخاستهاند
[ گروهی از یارانم که اهل بصیرت بودند و به حکمیت راضی نمیشدند به سراغم آمدند و تقاضا کردند که جنگ را ادامه دهیم. به آنان گفتم: ]
🔻ای قوم، می بینید که یارانتان به مخالفت با شما برخاستهاند و تعداد نفرات شما کمتر از آنان است. اگر شما جنگ را از سر بگیرید، برخورد آنها با شما تندتر و شدیدتر از اهل شام خواهد بود و اگر آنها با اهل شام متحد شوند و به جنگ شما بیایند، نابودی شما حتمی است. به خدا سوگند، من به این اتفاق راضی نبودم و تمایلی به آن نداشتم؛ ولی جانب اکثریت را گرفتم، چون نگران از بینرفتن شما بودم.
📚منابع:
۱. تاریخ طبری، ج۴، ص۳۵
۲. الکامل، ج۳، ص۳۱۷
۳. وقعةصفین، ص۴۹۰
۴. ألاخبارالطوال، ص۱۹۰
۵. الفصولالمهمة، ص۹۵
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Tanha_sfahan
تنهامسیراستاناصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت دا
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت صد و چهل و پنجم
❇️ پاسخ به نامهٔ معاویه
🔹تو مرا به حکم قرآن فراخواندی و خود میدانی که اهل قرآن نیستی!
🔻[ با فروکش کردن شعلههای جنگ، معاویه برایم نامهای فرستاد که در آن نوشته بود: کار جنگ بین ما و شما به درازا کشید و هر یک از ما خود را در ادعایی که علیه دیگری دارد، برحق میداند و هیچیک از ما حاضر به اطاعت از دیگری نیست و در این میان، مردم بسیاری کشته شدند. بیم آن دارم که در صورت ادامهٔ جنگ، افراد بیشتری نیز کشته شوند. بهزودی دربارهٔ این حوادث بازخواست خواهیم شد و غیر از من و تو، کس دیگری به پای حساب کشیده نخواهد شد. آیا قبول داری کاری کنیم که در آن حیات و زندگی باشد، عذر موجهی برای ما درست کند، صلاح امت در آن باشد، مانع ریختهشدن خونها شود، الفت دینی ایجاد کند و کینهها و فتنهها را بزداید؟ پیشنهاد این است که دو نفر نماینده و داور در بین ما و شما حٓکمیت کنند: یکی از یاران من و دیگری از یاران تو. آن دو براساس کتاب خدا حکم کنند. خیر من و تو در این پیشنهاد است و تنها راه رهایی از این فتنهها پذیرش آن است. دربارهٔ این پیشنهاد، تقوای الهی را در نظر بگیر و به حکم قرآن رضایت بده، اگر اهل قرآن هستی. والسلام.
در پاسخ وی نوشتم: ]
🔻از بندهٔ خدا علی، امیرالمؤمنین، به معاویةابنابیسفیان
اما بعد، برترین چیزی که شایسته است آدمی خود را بدان مشغول سازد، چیزی است که رفتارش را نیکو سازد و موجب فضیلت شود و از عیب و نقص دورش کند. ستمگری و دروغگویی موجب تباهی دین و دنیای آدمی است و کاستیهای او را نزد عیبجویان آشکار میکند، آنچنان که از یافتن راه چاره درمیماند.
🔻پس مراقب مکر دنیا باش که پس از رسیدن به هر چیزی از دنیا، شادی و خوشحالی در آن وجود ندارد؛ ضمناینکه میدانی امکان دسترسی به آنچه از دسترفتهاست نداری. گروهی مطلب باطلی را به خدا نسبت دادند و خداوند آنان را تکذیب کرد و پس از آنکه اندک مهلتی به آنان داد، گرفتار عذابی سخت کرد.
🔻پس بترس از آن روز! هرکس عاقبتی پسندیده دارد، خشنود است و هرکس زمام خویش به دست شیطان داده و برای رهایی خود به ستیزه با او برنخاسته و فریب دنیا را خورده و بدان دل بسته است، پشیمان خواهد بود.
🔻تو مرا به حکم قرآن فراخواندی و خود میدانی که اهل قرآن نیستی و در پی داوری قرآن هم نیستی! و ما از خداوند یاری میخواهیم و حکم قرآن را گردن مینهیم و نه درخواست تو را. هر کس حکم قرآن را گردن ننهد، به گمراهی در بیراهههای دور گرفتار آید. والسلام.
🔹اینگونه به دنیا اطمینان مکن که سخت فریبنده است!
[ نامهای هم به عمروبنعاص نوشتم و او را موعظه کردم: ]
🔻اما بعد، حقیقت دنیا چنان است که آدمی را فقط مشغول خود میسازد و فرصتی برای توجه به غیر آن باقی نمیگذارد و دنیا اینگونه است که آدمی به هر مقداری از آن دست یابد، باز هم فزونتر میخواهد و حریصتر میشود! اهل دنیا با داشتن هر مقداری از دنیا، هرگز احساس بینیازی نمیکنند و البته پایان همه جمعکردنها و دست یافتنها جدایی است. خوشبخت کسی است که از سرنوشت دیگران درس بگیرد.
ای اباعبداللّٰه، اجر خویش را نابود مکن و با معاویه در راه باطلش همراه مباش!
🔻[ او در پاسخ من نوشت: اما بعد، آنچه امروز موجب صلاح امور و الفت بین ماست، بازگشت بهسوی حق است. ما قرآن را در میان خود داور قرار داده و حکم آن را پذیرفتهایم و بهتر است هر کسی خود را آمادهٔ پذیرش داوری قرآن کند، تا مردم پس از این همه جنگ و کشمکش، عذر او را قبول کنند! والسلام.
و من به او پاسخ دادم: ]
🔻اما بعد، بدان دنیایی که چنین دلبسته آن شدهای و در برابر آن از خود بیخود گشتهای و بدان تکیه و اعتماد کردهای، به تو پشت خواهد کرد و از تو جدا خواهد شد! پس اینگونه به دنیا اطمینان مکن که سخت فریبنده است. اگر از گذشته درس بگیری، میتوانی آیندهات را حفظ کنی و از موعظهها بهره ببری. والسلام.
📚منابع:
۱. وقعةصفین، ص۴۹۳
۲. الأخبار الطوال، ص۱۹۱
۳. الفتوح، ج۱، ص۴۲۴
۴. شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۲۵
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Tanha_sfahan
تنهامسیراستاناصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت دا
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت صد و چهل و ششم
❇️ انتخاب اجباری ابوموسی اشعری
🔸من به حکمیت ابوموسی راضی نیستم!
[ قاریان قرآن از اهل عراق و اهل شام در میان دو صف لشکریان قرار گرفتند و به قرائت قرآن و بحث در آیات آن پرداختند و همگی خود را به حکم قرآن ملتزم دانستند. اهل شام گفتند: ما عمروبنعاص را برای نمایندگی خود در این حکمیت انتخاب کردیم. اشعث و آن دسته از قاریان قرآن که بعدها خوارج شدند، گفتند: ما هم ابوموسی اشعری را به نمایندگی خود در حکمیت انتخاب برگزیدیم!
من به آنان گفتم: ]
🔻من به حٓکمیت ابوموسی راضی نیستم و مصلحت نمیدانم که چنین مسئولیتی بر عهدهٔ وی گذاشته شود!
[ اشعث و چند تن دیگر به همراه قاریان قرآن اصرار ورزیدند که ما به غیر او رضایت نمیدهیم؛ زیرا قبل از اینکه در این مصیبتها واقع شویم، او ما را برحذر داشته بود!
به آنان پاسخ دادم: ]
🔻من به این انتخاب راضی نیستم. ابوموسی کسی است که از من جدا شده بود و مردم را از همراهی با من باز میداشت. او حتی مدتی گریخت تا اینکه من پس از چند ماه به او امان دادم! ولی ابنعباس را برای این کار شایسته میدانم.
[ پاسخ آنها شگفت آور بود! گفتند: به خدا سوگند، ما بین تو و ابنعباس فرقی نمیبینیم ما به دنبال مردی هستیم که نظرش به تو و معاویه یکسان باشد و به هیچیک از شما دو نفر نزدیکتر از دیگری نباشد! به آنها پیشنهاد کردم: ]
🔻من مالک اشتر را برای این کار برمیگزینم.
[ این بار نیز اشعث مخالفت کرد و گفت همین "اشتر" است که زمین را بر ما تنگ کرده و همه آتشها از ناحیهٔ او افروخته شده است! چرا ما باید تحت امر اشتر باشیم؟ او فقط بهدنبال این است که شمشیر برکشیم و بریکدیگر بتازیم تا خواست تو و او واقع شود! ]
🔸عبداللهبن عباس را برگزینید
[ به سپاهیانم گفتم: ]
🔻معاویه برای این کار حتماً معتمدترین و موثقترین فرد را انتخاب میکند و او کسی جز عمروبنعاص نیست؛ زیرا معاویه به رأی او اطمینان کامل دارد. مصلحت نیست که در مقابل او که از قریش است، فرد دیگری غیر از قریش انتخاب شود. پس شما هم عبداللهبنعباس را برگزینید و وی را در مقابل عمروبنعاص قرار دهید؛ زیرا توانایی عبدالله به قدری است که هر گرهی را عمرو ببندد، او از گشودنش درمانده نشود و گرهی نیست که عمرو بگشاید و عبدالله از بستنش عاجز بماند و هر امری که عمرو محکمش کند، عبدالله توان سست کردن آن را دارد و هرچه او تضعیف کند، عبدالله میتواند تقویتش کند.
[ اشعث پاسخ داد: نه، به خدا سوگند، تا برپایی قیامت در میان ما، دو تن از قبیله "مُضَر" داوری نخواهند کرد. اگر معاویه مردی از قبیله "مُضَر" را انتخاب کرده است، تو نیز مردی از اهل یمن را انتخاب کن! به او گفتم: ]
🔻 من نگرانم که فرد منتخب شما که اهل یمن است، فریب بخورد؛ زیرا عمرو فردی است که هرگاه به دنبال هوای نفس خویش باشد، هرگز خدا را در نظر نمیگیرد.
[ اما اشعث پاسخ داد: به خدا سوگند، آنچه برای ما اهمیت دارد، این است که نماینده ما اهل یمن باشد؛ حتی اگر حکمی که صادر میکند، در برخی مواقع ناخوشایند ما باشد؛ اما اگر هر دو مُضَری باشند و حکمشان نیز به نفع ما باشد، ما نمیپسندیم!
از آنان پرسیدم: ]
🔻آیا از پذیرفتن کسی جز ابوموسی امتناع میورزید؟
[ گفتند: آری، من نیز گفتم: ]
🔻پس هرچه خواهید انجام دهید.
📚منابع:
۱. وقعة صفین، ص۴۹۹
۲. أنساب الاشراف، ج۲، ص۳۳۳
۳. تاریخ طبری، ج۴، ص۳۶
۴. مروج الذهب، ج۲، ص۴۳۴
۵. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸۹
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Tanha_sfahan
تنهامسیراستاناصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت دا
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمومنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت صد و چهل و هفتم
🔸در انتخاب داور مخالفت نکنید
[ برای چندمین بار سپاهیان را نصیحت کردم و موقعیت حساس تصمیمگیری را برایشان توضیح دادم: ]
🔻در مورد خصوصیات اهل شام؛ که مردمی درشت خوی و پست و رذل و بردگانی فرومایه هستند و از گروههای مختلفی ترکیب یافتهاند و باید با احکام و آداب آشنا شوند و دانش را فرا گیرند، توضیحاتی دادم.
🔻مجدداً عبداللهبنعباس را برای رودررویی با عمروبنعاص، به آنها پیشنهاد کردم و اینکه باید از فرصت ها خوب بهره ببرند و مرزهای دوردست کشور اسلامی را حفظ کنند.
برای آنها یادآور شدم که ابوموسی در مقابل فریبکاریهای عمرو، ناتوان و ضعیف است و از عهده این کار برنمیآید و توان لازم را ندارد. ولی عبداللهبنعباس بر این کار تواناست.
🔻[ اما اشعث و یارانش نپذیرفتند و با نمایندگی مالک اشتر نیز مخالفت کردند! ]
❇️ نوشتن معاهده حکمیت
🔸تکرار تاریخ پیامبر صلیاللهعلیهوآله برای من!
[ هنگامی که متن معاهده نوشته میشد، نویسنده در ابتدای آن، نام مرا با عنوان امیرالمؤمنین نوشت و معاویه اعتراض کرد که اگر من او را امیرالمومنین میدانستم، با او نمیجنگیدم. به من مراجعه کردند و من گفتم عبارت امیرالمؤمنین را حذف کنید! احنف اصرار کرد که کلمه امیرالمؤمنین بماند، حتی اگر به جنگ جدیدی منجر شود؛ ولی اشعث به مخالفت با احنف برخاست.
به آنها گفتم: ]
🔻لا اله الّا الله و الله اکبر. آنچه برای رسول خدا صلی الله علیه وآله اتفاق افتاده است، برای من نیز تکرار میشود!
🔻به خدا سوگند، همین ماجرا به دست من در صلح "حُدَیبیه" اتفاق افتاد، آنگاه که با خط خود نوشتم: این پیمانی است که محمّد، رسول خدا، و سهیلبنعمرو بر اساس آن مصالحه میکنند. سهیل گفت: من با عهدنامهای که در آن خود را رسول خدا نامیدهای موافقت نمیکنم؛ زیرا اگر تو را فرستاده خدا میدانستم، با تو نمیجنگیدم و اگر بپذیرم که تو پیامبر خدایی و در عین حال مانع از طواف تو به خانه خدا شوم، از ستمکاران خواهم بود. بنویس" محمّدبنعبدالله" تا من نیز موافقت کنم. رسول خدا صلی الله علیه و آله به من فرمودند: " ای علی، من هم رسول خدایم و هم محمّد فرزند عبدالله هستم. اگر در این عهدنامه نوشته شود "محمّد فرزند عبدالله"، رسالت مرا مخدوش نمیسازد؛ پس بنویس: محمّد فرزند عبدالله."
🔻آن روز من در اینباره با مشرکان بحث و گفتوگو کردم و امروز نیز همانند آن روز برای فرزندان آنان مینویسم، مانند آنکه رسول خدا صلی الله علیه و آله برای پدران آنان نوشت. و اینگونه تاریخ تکرار میشود.
[ عمروبنعاص از شنیدن این خاطره ناراحت شد و گفت: سبحانالله، تو با این تمثیل ما را به کافران تشبیه میکنی، حال آنکه ما از مؤمنان هستیم!
به وی گفتم: ]
🔻ای پسر نابغه( "نابغه"، نام مادر عمرو است که به بدنامی شهره بود)، تو در کدام موقعیت، دوست کافران و بدخواه مسلمانان نبودی؟ تو شبیه مادرت هستی که تو را زاده است!
[ عمرو برخاست و گفت: به خدا سوگند، از این پس هرگز در مجلسی با تو در یک جا نخواهم نشست.
من نیز در پاسخش گفتم: ]
🔻به خدا سوگند، امیدوارم خداوند مجلس مرا از وجود تو و امثال تو تطهیر کند.
📚منابع:
۱. نهج البلاغه، خطبه ۲۳۸
۲. الفصول المهمة، ص۹۶
۳. الامامة و السیاسة، ص۱۵۱
۴. الکامل، ج۳، ص۳۲۰
۵. تاریخ طبری، ج۴ ص۳۷
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Tanha_sfahan
تنهامسیراستاناصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمومنین علی (علیه السلام) به صورت دا
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت صد و چهل و هشتم
🔸مالک اشتر خلاف رأی من گام برنمیدارد
[ پس از نوشتهشدن معاهده، مطرح شد که مالک اشتر به آنچه نوشته شده، راضی نیست و به ادامه جنگ معتقد است. گفتم: ]
🔻نه، چنین نیست. هنگامی که من راضی شدم، مالک اشتر نیز راضی میشود و اکنون من و شما همگی به این امر رضایت دادهایم و مصلحت نیست پس از رضایت، از پیمان خویش بازگردیم و بعد از آنکه اقرار به پذیرش کردهایم، به دنبال تغییر و تبدیل در آن باشیم؛ مگر آنکه نافرمانی خداوند پیش آید و بر خلاف کتاب خداوند حکمی صادر شود.
🔻اما اینکه میگویند مالک اشتر فرمان مرا ترک میکند و بر خلاف من موضع میگیرد، چنین نیست. او فردی نیست که از فرمان من سرپیچی کند. من از بابت او نگرانی ندارم و آرزو میکنم ای کاش در میان شما دو تن همانند او بود! کاش در میان شما حتّی یک تن مانند او بود که مثل او درباره دشمن میاندیشید! اگر چنین بود، بار گران مسئولیت شما بر دوش من سبک میشد و به اصلاحِ کجرویهای شما امیدوار میشدم!
درباره این عهدنامه باید بگویم که برای حفظ منافع شما، آن را محکم و استوار کردهایم و امیدوارم که راه را گم نکنید، انشاء الله ربالعالمین.
🔸پیمان نخواهیم شکست
[ سلیمانبن صُرَد با صورت مجروحش نزد من آمد. با دیدن وی گفتم: ]
«فَمِنْهُم مَّن قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا؛
بعضی پیمان خود را به آخر بردند [ و به شهادت رسیدند ] و بعضی دیگر در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند».
به راستی که تو از این منتظران هستی و از جمله کسانی به شمار میروی که پیمان خویش را دگرگون نکردهاند.
🔻[ سلیمان گفت: یا امیرالمؤمنین، اگر یاورانی داشتم، هرگز این عهدنامه نوشته نمیشد. به خدا سوگند، به میان مردم رفتم و تلاش کردم آنان را به همان عهد اولیه بازگردانم؛ ولی بسیار اندک یافتم کسانی را که در آنها امیدی به خیر باشد.
در این هنگام محرزبنجریش پرسید: ای امیرالمؤمنین، آیا راهی برای بازگشت از این عهدنامه وجود دارد؟ به خدا سوگند، میترسم عاقبت این کار ذلّت و خواری باشد. به او پاسخ دادم: ]
آیا پس از آنکه پیمان را پذیرفتهایم، آن را نقض کنیم؟ چنین کاری جایز نیست.
🔸آنکس که فرمانش را اجرا نکنند، رأیی نخواهد داشت
[ شنیدم که گروهی درباره من گفتهاند: علی شجاع است، ولی از اسرار جنگ آگاهی ندارد! گفتم: ]
🔻خداوند پدرانشان را رحمت کند. آیا کسی آگاهتر و بابصیرتتر از من به جنگ وجود دارد؟ هنوز به بیست سالگی نرسیده بودم که وارد میدان نبرد شدم و اکنون از شصت سالگی گذشتهام. اما دریغ، آن کس که اطاعتش نکنند، رأیی نخواهد داشت.
📚منابع:
۱. وقعة صفین، ص۵۲۱
۲. أنساب الاشراف، ج۲، ص۳۳۶
۳. الإرشاد، ج۱، ص۲۶۹
۴. سوره احزاب، آیه ۲۳
۵. المعیار و الموازنة، ص۱۸۱
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Tanha_sfahan
تنهامسیراستاناصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت دا
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرالمومنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت صد و چهل و نهم
🔸شما درد من شدهاید
[ یکی از سپاهیان برخاست و سؤال کرد: ما را از حٓکمیت نهی کردی، سپس پذیرفتی. ما نفهمیدیم کدام یک از این دو کار درست بود.
دستم را بر دست دیگرم زدم و گفتم: ]
🔻این است سزای کسی که بیعت با امام خود را ترک گوید و پیمان بشکند. به خدا سوگند، هنگامی که شما را به جنگ فراخواندم، خوشایندتان نبود؛ ولی خداوند خیر شما را در آن قرار داده بود. اگر استقامت ورزیده بودید، شما را راهنمایی میکردم و اگر به راه کج میرفتید، شما را به راه راست برمیگرداندم؛ اگر سر برمیتافتید، دوباره شما را برای مبارزه آماده میکردم. این روشی درست و نظری استوار بود.
🔻اما دریغ! با کدام نیرو و با اطمینان به چه کسی؟! شگفتا! میخواهم درد خود را توسط شما درمان کنم، حال آنکه شما خود، درد من شدهاید! همانند کسی هستم که خار در پایش رفته است و میخواهد با خار دیگری آن را بیرون کشد و میداند که خار در تن او بیشتر میشکند و بر جای میماند.
🔻بارخدایا، پزشکانِ این درد بیدرمان از معالجه خسته و درمانده شدهاند و آنان که میخواهند با طناب از چاه ژرف آب بکشند، ملول و ناتوان گشتهاند.
🔻کجایند آن مردمی که وقتی به اسلام دعوت شدند، پذیرفتند و قرآن را تلاوت کردند و آن را نیکو دریافتند؛ وقتی بهسوی جهاد بسیج شدند، با شوق تمام به حرکت درآمدند و چونان شتری که مشتاقانه بهسوی فرزندش میرود، شمشیرها را از غلاف بیرون کشیدند و فوجفوج و صفبهصف اطراف زمین را احاطه کردند. برخی شهید شدند و برخی نجات یافتند. نه زندهماندن زندگان را به یکدیگر مژده دادند و نه مرگ شهیدان را تسلیت گفتند. از بس از خوف خدا گریسته بودند، دیدگانشان سفیدی گرفته بود. شکمهایشان از روزهداری فراوان لاغر شده و به پشت چسبیدهبود. لبهایشان از فراوانی دعا خشکیده شده و رنگهای صورتشان از شبزندهداری زرد شده و بر چهرههایشان، غبار خشوع و فروتنی نشسته بود.
آنان برادران من بودند که رفتند و بر ماست که تشنهٔ دیدارشان باشیم و از اندوه فراقشان انگشتِحسرت به دندان بگزیم.
🔻همانا شیطان راههای خود را برای شما آسان جلوه میدهد، تا گرههای محکم دین شما را یکی پس از دیگری بگسلد و به جای وحدت و هماهنگی، بر تفرقه و پراکندگی شما بیفزاید و فتنه و فساد برانگیزاند. از وسوسهها و فریبکاری شیطان رویگردانید و نصیحت آن کسرا که خیرخواه شماست، گوش کنید و به جان و دل بپذیرید.
❇️ توصیه های امام به داوران حٓکمیت
🔸اگر مطابق کتاب خدا داوری نکنید، حکم شما ارزشی ندارد
[ پس از نوشتهشدن معاهدهٔ حٓکمیت و تعیین نمایندگان، به آن دو تذکر دادم: ]
🔻انتخاب شما برای این است که مطابق کتاب خدا حکم کنید و همه کتاب خدا در تایید من است؛ پس اگر مطابق کتاب خدا داوری نکنید، حکم شما ارزشی ندارد و حق داوری ندارید.
🔸طبق دستور قرآن داوری کن!
[ به ابوموسی اشعری که به نمایندگی از طرف ما برای حٓکمیت میرفت، گفتم: ]
🔻ای ابوموسی، همانگونه که دستور قرآن است، داوری کن؛ هرچند مخالف میل من باشد. با کتاب خدا داوری کن و پا فراتر از آن مگذار.
🔸هیچکس به اندازهٖ من به وحدت امت محمد صلیاللهعلیهوآله نمیاندیشد
[ نامهای نیز به ابوموسی اشعری نوشتم و تذکراتی به وی دادم: ]
🔻همانا بسیاری از مردم تغییر کردهاند، از سعادت و رستگاری بیبهره ماندهاند، بهدنیا گرایش پیدا کرده و از روی هوای نفس سخن گفتهاند. من در کار این مردم شگفتزده ام. مردمی خودپسند گرد هم آمدهاند! من اکنون به درمان زخمی روی آوردهام که بیم آن دارم به صورت لخته خون درآید و درمانناپذیر شود.
🔻بدان که در امت اسلام، هیچکس همانند من به وحدت امت محمد صلی الله علیه و آله و الفت و مهربانی آنان با یکدیگر، علاقهمند و حریص نیست. من در این کار به دنبال پاداش نیکو و سرانجام شایستهام.
🔻من به پیمانی که بستهام و تعهدی که پذیرفتهام، وفاخواهم کرد؛ هرچند تو دگرگون شده باشی و همانند روزی که از من جدا شدی نباشی. همانا بدبخت کسیاست که از عقل و تجربهای که نصیب او شدهاست، محروم بماند.
🔻من نمیتوانم سخن کسی را که باطل و نادرست میگوید، تحمل کنم یا کاری را که خدا اصلاح کرده است، تباه سازم. پس آنچه نمیدانی، رهاکن؛ زیرا مردم بد کردار با سخنان نادرست تو بهسوی تو خواهند شتافت. والسلام.
📚منابع:
۱. نهجالبلاغه، خطبهٔ۱۲۱، ص۱۷۷
۲. الإحتجاج، ج۱، ص۱۸۵
۳. مروجالذهب، ج۲، ص۴۳۵
۴. أنسابالأشراف، ج۲، ص۳۳۳
۵. تاریخ دمشق، ج۳، ص۲۲۲، رقم۱۲۲۵
۶. المناقب، ج۲، ص۲۶۱
۷. الطرائف، ج۲، ص۵۱۱
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Tanha_sfahan
تنهامسیراستاناصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرالمومنین علی (علیه السلام) به صورت د
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت صد و پنجاهم
❇️ خوارج؛ مولود حٓکمیت
🔸آیا بعد از رضایتدادن وعهدبستن و پیماننوشتن برگردم؟
[ پس از اینکه شاهدان، معاهدهٔ حٓکمیت را امضا کرده و بر دو لشکر عرضه کردند، گروهی از سپاهیان من که بعدها به خوارج مشهور شدند، پشیمان شدند و شعار «لا حکم الا لله» سر دادند. آنها معتقد بودند که حکم خدا دربارهٔ معاویه و اصحابش روشن است: یا باید کشته شده یا باید تسلیم ما شوند، و اگر حکمیت را پذیرفتیم، مرتکب خطا و گناه شدهایم. آنها میگفتند: ما از گناهی که مرتکب شدهایم، توبه کردیم. از من نیز میخواستند که معاهدهٔ حکمیت را باطل اعلام کنم و به دلیل پذیرش حٓکمیت توبه کنم که در غیر اینصورت از من هم برائت میجویند! بهآنان گفتم: ]
🔻وای بر شما! آیا بعد از رضایتدادن و عهدبستن و پیماننوشتن، آنرا بشکنم؟!
مگر خداوند نمیفرماید:
{ وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدْتُمْ وَلَا تَنْقُضُوا الْأَيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلًا ۚ إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ}
(و هنگامی که با خدا عهد بستید، به عهد خود وفا کنید و سوگندها را بعد از محکمساختن نشکنید، در حالی که خدا را کفیل و ضامن بر سوگند خود قراردادهاید. بهیقین، خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است.)
[ اما آنان بر موضع نادرست خویش اصرار ورزیدند و مرا به شرک متهم کردند و از من تبری جستند! ]
🔸حٓکمیت گناه نبود؛ بلکه ناتوانی در فهم و ضعف در عمل بود
[ دوتن از بزرگان خوارج بهنامهای زرعةبنبرجطائی و حرقوصبنزهیرسعدی به نزد من آمدند و گفتند: لا حکم الا لله. من نیز تأییدکردم که لا حکم الا لله. حرقوص گفت: از خٓطای خود توبه و حٓکمیت را نقض کن و برای جنگ با دشمن، با ما همراهیکن تا به ملاقات خدا بشتابیم. به آنها گفتم: ]
🔻من همین را میخواستم و شما به مخالفت با من برخاستید و معصیت کردید.
اکنون بین ما و آنان قراردادی نوشته شده است و شروطی را تعیین و پیمانهایی را با یکدیگر امضا کردهایم. و سپس همان «آیه ۹۱ سوره نحل» را قرائت کردم.
[ حرقوص ادعا کرد: این گناهیاست که باید از آن توبه کنی! بهاو پاسخدادم: ]
🔻پذیرش حٓکمیت گناه نبود؛ بلکه ناتوانی در فکر و فهم و ضعف در رفتار و عمل شما بود و شما خود میدانید که من در آن اوضاع به شما تذکر دادم و شما را از پذیرفتن حٓکمیت برحذر داشتم.
[ زرعة ادامهٔ سخن را در دست گرفت و گفت: اعلام میکنم ای علی، به خدا سوگند، اگر حکم داوران را درحٓکمیت انکار نکنی، با تو خواهم جنگید و با این کار به دنبال کسب رضای الهی خواهمبود! به او گفتم: ]
🔻وای بر تو! چقدر بدبخت و تیرهبخت شدهای! گویا تو را میبینم که کشته شدهای و باد بر جنازهات میوزد!
[ او گفت: دوست دارم که چنین باشد! بهوی گفتم: ]
🔻اگر در مسیر حق کشته شوی، این چنین مرگی فضیلت است و ارزش ازدستدادن دنیا را دارد؛ اما اکنون شیطان شما را گمراه ساخته است. از خداوند بزرگ بترسید و تقوای الهی پیشه کنید. حتماً خیری نصیب شما نخواهد شد از دنیایی که برای آن میجنگید!
🔻در ادامه سخن با خوارج و شنیدن نظرات آنها، از وفاداری رسول خدا صلی الله علیه و آله در مورد تعهداتشان حتی به مشرکان، و عدم نقض عهد خود با دشمن، برای آنها توضیح دادم.
🔸دروغ استکه من گفتهام «حٓکمیت گمراهی است»!
[ پس از بازگشت به کوفه، جمعی از خوارج شایع کردند که امیرالمؤمنین توبه کرده است و حٓکمیت را کفر و گمراهی میداند و همگی منتظر رفع خستگی اسبان و تهیهٔ تدارکات هستیم و پس از آن بهسوی شام حرکت میکنیم!
با شنیدن این شایعات، با صراحت گفتم: ]
🔻دروغ میگوید کسی که ادعا میکند من از قضیهٔ حٓکمیت منصرف شدهام و گفتهام «حٓکمیت گمراهیاست».
📚 منابع:
۱. قرآنکریم، سورهٔنحل، آیهٔ۹۱
۲.وقعةصفین، ص۵۱۷
۳. شرحنهجالبلاغه، ج۲، ص۲۳۸
۴. تاریخطبری، ج۴، ص۵۲
۵. تذکرةالخواص، ص۱۰۰
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Tanha_sfahan
تنهامسیراستاناصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت دا
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت صد و پنجاه و یکم
❇️ بازگشت از صفین
🔸ملاقات با خوارج
[ پس از بازگشت از صفین، در منطقهای به نام «حروراء»، با خوارج روبهرو شدم که سیهزار تن بودند. در جمع آنان حاضر شدم و خطبهای برای آنان ایرادکردم: ]
🔻سپاس خدایی را که با همهٔ عظمتش، به بندگانش نزدیک است و در دلهای آنان جای دارد. او نزدیک است؛ ولی با چشمان سر دیده نمیشود. اول است و آخر، ظاهر است و باطن، بر غیبها آگاهی دارد، از گناهان میگذرد، با اذن خودش اطاعت می شود و در عینحال، از بندگان فرمانبُردارش تشکر میکند. میداند که عُصیان میشود؛ ولی میپوشاند و میبخشد. از برآوردن خواستههایش ناتوان نیست. کسی مانع ارادهٔ او نمیتواند باشد. با اینکه قدرت دارد، مدارا میکند و در هنگام عقوبت، به کسی ستم روا نمیدارد و همه را در بوتهٔ امتحان می گذارد: هم کسانی را که دوست دارد و هم کسانی را که دشمن میدارد، و دلیل آن همان چیزی است که بر رسولش صلیاللهعلیهوآله نازل فرموده است:
{ وَلِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَمْحَقَ الْكَافِرِينَ}
( تا خداوند افراد باایمان را خالص کند و کافران را به تدریج نابود سازد.)
🔻اما شما مردم، همگی نیک میدانید که من به حٓکمیت راضی نبودم، تا آنکه شما بر این خواسته پافشاری کردید و در نهایت، بر من غالب آمدید. خداوند بین من و شما گواه است که چنین بود. سپس همانگونه که همگی میدانید، عهدنامهای نوشتیم و در آن شرط کردیم که آنچه قرآن زنده کرده، زنده بدارند و آنچه قرآن از بین برده است، از بین ببرند و نیز شرط کردیم که اگر نمایندگان چنین رفتار نکنند، حق حٓکمیت از آنان سلب میشود. شما خود از جملهٔ شاهدان این عهدنامه بودید و میدانید که ما بر سر همان پیمان خویش هستیم و چیزی تغییر نکرده است. پس اکنون بگویید سخن شما چیست و میخواهید به کجا بروید؟
[ بر اثر خواندن این خطبه، بیست و چهار هزار تن از آنان قانع شدند و گفتند: خداوندا، ما این سخنان را حق میدانیم و با او همراهی میکنیم. هزار تن از آنان به پادگان «نخیله» رفتند و گفتند ما اینجا میمانیم تا امام ما به جنگ با اهل شام برگردد. ولی پنج هزار تن از آنان به نهروان رفتند و با عبداللهبنوهبراسبی بیعت کردند که تا دم مرگ به مخالفت خویش ادامه دهند.]
🔸ملاقات با صالحبنسلیم
[ به مسیر خود برای بازگشت به کوفه ادامه دادیم. در بین راه با صالحبنسلیم ملاقات کردم که آثار بیماری در چهرهاش آشکار بود. از او پرسیدم: آیا در این جنگ همراه ما بودی؟ پاسخ داد: به خدا سوگند، با اینکه تصمیم گرفته بودم در آن شرکت کنم، نتوانستم. این بیماری که میبینی، مرا از حضور در جنگ بازداشت. به او گفتم: ]
{ لَيْسَ عَلَى الضُّعَفَاءِ وَلَا عَلَى الْمَرْضَىٰ وَلَا عَلَى الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ مَا يُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلَّهِ وَرَسُولِهِ ۚ مَا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ ۚ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ }
(بر ضعیفان و بیماران و آنها که وسیلهای برای انفاق ندارند، ایرادی نیست که در میدان جنگ شرکت نجویند، اگر برای خدا و رسولش خیرخواهی کنند. بر نیکوکاران راه مؤاخذه باز نیست و خداوند آمرزنده و مهربان است!)
🔻اکنون به من بگو مردم دربارهٔ آنچه میان ما و اهل شام گذشت، چه میگویند؟
[ او پاسخ داد: برخی مردم از اتفاقی که افتاده است، شادماناند و آنان بدخواهان و افراد پست مردم هستند. و برخی دیگر از آنچه پیش آمده است، اندوهگیناند و آنان دلسوزترین مردم برای تو هستند.
وقتی از نزد او برمیخاستم، به وی گفتم: ]
🔻راست گفتی. امیدوارم خداوند تحمل رنج بیماری را موجب بخشش گناهانت قرار دهد؛ زیرا در خود بیماری ثواب نیست؛ ولی تحمل بیماری گناهان بنده را میریزد، تا آنجا که گناهی برای او باقی نمیگذارد. آری، ثواب مربوط به گفتار با زبان و عمل با دستوپاست و خداوند بزرگ بندگان بسیاری را به دلیل صداقت در نیت و باطن پاکیزه وارد بهشت می کند.
📚منابع:
۱. قرآن کریم، سورهٔ آلعمران، آیه۱۴۱
۲. شرحالأخبار، ج۲، ص۳۷
۳. قرآن کریم، سورهٖ توبه، آیهٔ۹۱
۴. وقعة صفّین، ص۵۲۸
۵. تفسیرالعیاشی، ج۲، ص۱۰۳
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Tanha_sfahan
تنهامسیراستاناصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت دا
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت صد و پنجاه و دوم
❇️ ملاقات با خوارج
🔸ملاقات با عبداللهبنودیعه انصاری
[ در ادامهٔ مسیر با عبداللهبنودیعهانصاری ملاقات کردم و از او نیز پرسیدم: ]
🔻دربارهٔ کار ما چه شنیدهای؟ مردم چه میگویند؟
[ او گفت: برخی مردم خوشحالاند و برخی دیگر ناراحت. مردم همانگونهاند که خداوند فرموده است: { وَلَا يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ}
(وآنها همواره اختلاف دارند). پرسیدم: ]
🔻صاحبنظران چه میگویند؟
[ او پاسخ داد: میگویند علی جمع بزرگی در اختیار داشت؛ ولی آنان را پراکنده ساخت. او دژی استوار داشت؛ ولی آن را ویران کرد و چقدر زمان لازم است تا بتواند آن دژ ویرانشده را از نو بسازد و چگونه خواهد توانست آن جمعی را که پراکنده ساخته است، بار دیگر جمع کند! میگویند بهتر و عاقلانهتر این بود که علی با همراهی افراد فرمانبٓر خود به مقابله با کسانی میپرداخت که از فرمان وی خارج شده بودند، چه در این نبرد پیروز میشد و چه نابود.
به وی گفتم: ]
🔻من ویران کردم یا آنان ویران کردند؟ جمع را من پراکنده کردم یا آنان پراکنده ساختند؟ دربارهٔ اینکه میگویند بهتر و عاقلانهتر این بود که با همراهی افراد فرمانبٓر خود، به مقابله با کسانی میپرداخت که از فرمان وی خارج شده بودند، چه در این نبرد پیروز میشد و چه نابود، باید بگویم به خدا سوگند که این دیدگاه از نظر من پنهان نبود. من در گسستن از این دنیا و رفتن به استقبال مرگ بسیار گشادهدست بودم و هستم.
🔻من تصمیم به جنگ هم گرفتم؛ اما به این دو، حسن و حسین، نگریستم که قبل از من آمادهٖ رفتن به میدان جنگ بودند. میدانستم که اگر این دو به شهادت برسند، نسل محمد صلیاللهعلیهوآله از میان این امت برچیده میشود، و این برایم خوشایند نبود که امت اسلام از وجود این دو بیبهره شوند. به خدا سوگند، اگر از این پس بار دیگر با دشمنی روبهرو شوم، حتماً این دو همراه من نخواهند بود.
🔸ملاقات با حرببنشُرَحبیلالشبامی
[ در ادامهٔ مسیر، به منطقهٔ «ثورهمدان» رسیدیم. صدای گریه به گوشم رسید. علت آن را پرسیدم. گفتند: این گریه برای کشتگان در صفین است. گفتم: ]
🔻آری، من شهادت میدهم هر یک از آنها که با ایستادگی در راه حق کشته شده باشد، شهید در راه خدا محسوب میشود.
[ به منطقهٔ «شبامیّین» که رسیدیم، صدای گریهٔ شدید و نالههای جانسوز شنیدیم. حرببنشرحبیلالشبامی که بزرگ آن منطقه بود، به استقبال ما آمد. به وی گفتم: ]
🔻آیا زنان شما بر شما غالب آمدهاند؟ چرا آنها را از این شیون و ناله بازنمیدارید؟
[ او پاسخ داد: یا امیرالمؤمنین، اگر یک یا دو یا سه خانه بود، میتوانستیم آرامشان کنیم؛ اما فقط از این یک قبیله صدوهشتاد تن کشته شدهاند! و دیگر خانهای نمانده است که در آن سوگواری نباشد. ولی ما جماعت مردان گریه نمیکنیم و از اینکه آنان توفیق شهادت در رکاب شما را پیدا کردهاند، شادمانیم. برای دلداری وی گفتم: ]
🔻خداوند کشتگان و درگذشتگان شما را رحمت کند.
🔸سخنانی چند با ساکنان دیار باقی!
[ به کوفه نزدیک شده بودیم. گذار ما به قبرستان کوفه افتاد. در کنار قبرها ایستادم و خطاب به آنان گفتم: ]
🔻ای ساکنان خانههای وحشت و محلههای تهی و گورهای تاریک، ای درخاکخفتگان، ای غریبان، ای تنها ماندگان، ای وحشتزدگان، شما در رفتن بر ما پیشی گرفتید و ما از پی شما میآییم و به شما خواهیم رسید.
[ اگر بخواهید از آنچه پس از شما گذشت مطلع شوید، بدانید که: ]
🔻خانههایتان را دیگران تصرف کرده و در آن سکونت گزیدهاند؛ همسرانتان به ازدواج دیگران درآمدهاند؛ اموال شما در میان دیگران تقسیم شده است. اینها خبرهایی بود که ما داشتیم. حال، شما چه خبر دارید؟
[ و روی به اصحابم کردم و گفتم: ]
🔻بدانید، اگر اینان اجازهٔ سخنگفتن داشتند، به شما خبر میدادند که «بهترین توشهها تقواست».
📚منابع:
۱. قرآنکریم، سورهٖهود، آیه۱۱۸
۲. وقعةصفین، ص۵۲۹
۳. تاریخطبری، ج۲، ص۴۳
۴. الکامل، ج۳، ص۳۲۲
۵. الفصولالمهمة، ص۹۹و۱۰۰
۶. نهج البلاغه، حکمت ۱۳۰
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Tanha_sfahan