•┄❁بِـسْـمِاللّٰهِالࢪَّحمنِالࢪَّحیمْ❁┄•
عرض سلام و ادب بر رفیقان زیباترین جاده ی دنیا...☺️🌈
☕️صبح قشنگتون متصل به عشق و نگاه گرم الهی
✔️چه نعمتی بالاتر از آرامش امروز و هر روز شمــا
که در سفره ی روزی ما قرار میگیره 😊.
✨💫✨💫✨💫✨
زندگی فقط رسیدن به اهداف نیست،
زندگی مسیرِ آرامش است...
تلاش کن ؛
اما برای رسیدن های بیجا نجنگ
گاه کوتاه بیا و آرام بگیر...
و در خلوتِ خویش،
آرامشت را در آغوش خدا جستجو کن !
🌿⃟
┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
#تنهامسیراستانکرمان 👇
@Tanhamasirkerman
✤ ⃟💝 ⃟⃟ ⃟❀﷽❀ ⃟⃟ ⃟💝 ⃟✤
♻️ #حدیث_روز
امام رضا (علیه السلام):
🔰«مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ رَبِحَ وَ مَنْ غَفَلَ عَنْهَا خَسِرَ»
✔️↫هر که از ←نفس→ خویش حساب کشد سود می برد💯
و هر که غفلت ورزد زیان می بیند.📛
📚{بحار الانوار/ ج۷۵ /ص۳۵۲}
┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
#تنهامسیراستانکرمان 👇
@Tanhamasirkerman
═༅𖣔🌺﷽🌺𖣔༅═
#چله_عاشقی
#چله_سوره_حشر
0⃣4⃣روزتاعروج مالک زمان
📣میگفت:قرآن همراهتون هست؟
اگر بود که سوره حشر را میخواند و اگر هم نبود از توی موبایل برایش می آوردیم این عادت حاجی بود باید سوره #حشر را سر مزار شهدا حتما میخواند...
چهل روز به نیابت از شهیدان
#قاسم_سلیمانی #ابومهدی_المهندس #پورجعفری و #شهدای_مقاومت
۱۴صلوات و قرائت سوره حشر
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
شروع:۱۴۰۰/۹/۳
پایان:۱۴۰۰/۱۰/۱۳
🖤🥀کانال تنهامسیر استان کرمان 👇
http://eitaa.com/joinchat/1367539744C38a905eac9
┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
💌 #بیان_معنوی
⭕️در ارتباط با دیگران اصل، امتحان است
▫️⤴️قبل از اینکه به این فکر کنیم که چه سود و ضرری از ناحیۀ دیگران به ما میرسد
✔️باید به این فکر کنیم که به واسطۀ دیگران چگونه امتحان خواهیم شد.
👈 آنچه اصالت دارد، امتحان شدن ما با دیگران است نه اصل ارتباط با دیگران.👌
💯 ما برای امتحان در کنار یکدیگر هستیم و الّا اصلیترین ارتباط ما با خداست.✔️
🍃 #حجتالاسلام_پناهیان
┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
#تنهامسیراستانکرمان 👇
@Tanhamasirkerman
✍پیام #رهبر_انقلاب به مناسبت #هفته_بسیج
💠هفته بسیج بر همگان مبارک باد بویژه بر رویشهای تازه با طراوت بسیجی، که همچنان مانند نسل پیش از خود، فرزندان محبوب امام راحل عظیم الشاناند
💠عزیزان قدردان جایگاه خود باشید و بدانید که با همت بلند و در پرتو خردمندی و درست اندیشی و با اعتماد و توکل بر خداوند دانا و توانا میتوانید در همه مسائل عمومی کشور و ملت اثر بخش و مشکل گشا باشید، این تجربه چند دهه ملت ایران است.
والسلام علیکم و رحمه الله
سید علی خامنهای
┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
#تنهامسیراستانکرمان 👇
@Tanhamasirkerman
✳️دلایل بلاها وسختی ها در زندگی
✅یکی از دلایل مهم سختی ها وبلاها در زندگی انسانها ، آزمایش انسان است.
🦋انسان برای حرکت به سمت بی نهایت شادی وآرامش نیاز به شناخت درستی از خودش دارد.
✅او باید مرحله به مرحله از آخرین دارایی هایش معنویش اطلاع داشته باشد.
👌مثل اینکه چقدر حلیم است؟ ویا در تحمل بسیاری از مسایل زندگی
چقدر آرام وشاد است.
⛹یک ورزشکار برای شرکت در مسابقات ورزشی وبرای یک مسابقه بین المللی خودش را با انجام تمرینات سخت آماده می کند.
🏋 شخص وزنه بردار،سنگین ترین تمرین ها را انجام می دهد تا در روز مسابقه ،بتواند به مدال طلا🏅 برسدو پیروز شود.
🎯سختی ها وضعیت روحی انسان را نشان می دهد.
👌 به مشکلات زندگی به چشم، تمرینات الهی، نگاه کنیم که خداوند می خواهد ما را رشد دهد،تا بیشتر به شبیه او شویم.
#استادمحمدشجاعی
┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
#تنهامسیراستانکرمان 👇
@Tanhamasirkerman
📸دیدار هیئت پیگیری پرونده ترور سردار سلیمانی با رئیس شورای عالی قضائی عراق
🔹رئیس شورای عالی قضائی عراق، با هیئت قضائی ایرانی پیگیری پرونده ترور سردار حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس دیدار کرد.
┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
#تنهامسیراستانکرمان 👇
@Tanhamasirkerman
#یه_نکته
✅ایمان داشتن در آغاز هر کار آسان است مثل وقتی که فرزندتان به دنیا آمده یا با آنکه دوست دارید ازدواج میکنید و یا کسب و کارتان را شروع میکنید اول انرژی زیادی دارید .
🌺ایمان داشتن در پایان کار هم آسان است وقتی که پایان خوش را می بینید وقتی که پیروز شده اید و به رویایتان دست یافته اید حفظ ایمان قلبی در آغاز و پایان کار سخت نیست ❌
🔮چالش واقعی و سخت حفظ ایمان در میانه راه است وقتی که تحقق اهدافتان بیش از آنچه که فکر میکنید طول میکشد
وقتی سختی می کشید
وقتی جواب آزمایش پزشکی خوب نیست.
وقتی که بچه تان نوجوان شده و حالا انقدر اذیت تان می کند
که میگوید این بچه من نیست.
⛔️اشتباه همین است که در وسط راه نا امید می شویم
😫 میگوییم خدایا میدانم این بچه را تو به من بخشیده ای اما الان همین بچه اذیتم میکند، خدایا تو به من همسر دادی اما الان با هم مشکل داریم خدایا تو من لطف کردی و کمکم کردی که این کار را پیدا کنم اما الان من هیچ پولی برای ادامه آن ندارم .
⚠️بیشتر مردم با نا امیدی در طول مسیر این مبارزه را می بازند
✅اما خدا هیچ وقت به ما قول نداده بدون مانع و سختی به هدف می رسیم
وقتی با امتحان های الهی مواجه می شوید نگران نشوید
یعنی از اینکه کسی به شما بدی کرده از این که کسب و کارتان خوابیده ناراحت نشوید خداوند همچنان مراقب شماست👌💯
✨ خدا از شما میپرسد میدونم که میتوانی آغاز و پایان با ایمان باشی آیا در میانه را هم میتوانی ایمانت را حفظ کنی؟
📝 به داستان حضرت یوسف توجه کنید
برادرانش از روی حسادت او را به چاه انداختند سپس در عین پاکدامنی و نجابت به او اتهام زدند و سالها زندانی شد اما هیچ گاه ایمانش به خداوند را از دست نداد
اگر حضرت یوسف امروز اینجا بود به ما می گفت
هیچ گاه درمیانه راه ناامید نشوید خداوند هیچ گاه شما را رها نخواهدکرد.
┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
#تنهامسیراستانکرمان 👇
@Tanhamasirkerman
تنها مسیری های استان کرمان
⤴️⤴️⤴️ #سه_دقیقه_در_قیامت #قسمت_هفتم 💠 نجات یک انسان 🗒 همینطور که با ناراحتی کتاب اعمالم را ور
⤴️⤴️⤴️
#سه_دقیقه_در_قیامت
#قسمت_هشتم
✅ همان لحظه ماجرا را نشان دادند. در دهه هشتاد و بعد از نابودی صدام بنده چندین بار توفیق یافتم که به سفر کربلا بروم. در یکی از این سفرها یک پیرمرد کر و لال در کاروان ما بود.
مدیر کاروان به من گفت: میتوانی این پیرمرد را مراقبت کنی و همراه او باشی؟ من هم مثل خیلی های دیگر دوست داشتم تنها به حرم بروم و با مولای خود خلوت داشته باشم اما با اکراه قبول کردم.
کار از آنچه فکر میکردم سخت تر بود. این پیرمرد هوش و حواس حسابی نداشت. او را کاملا مراقبت میکردم. اگر لحظه ای او را رها میکردم گم میشد.
☂خلاصه تمام سفر کربلای ما تحت الشعاع حضور این پیرمرد شد. این پیر مرد هر روز با من به حرم می آمد و برمیگشت. حضور قلب من کم شده بود. چون باید مراقب پیرمرد می بودم.
روز آخر قصد خرید یک لباس داشت. فروشنده وقتی فهمیدکه او متوجه نمیشود، قیمت را چند برابر گفت.من جلو آمدم و گفتم: چی داری میگی؟ این آقا زائر مولاست. چرا اینطوری قیمت میدی؟ این لباس قیمتش خیلی کمتره.
خلاصه اینکه من لباس را خیلی ارزانتر برای پیرمرد خریدم. باهم از مغازه بیرون آمدیم. من عصبانی و پیرمرد خوشحال بود.
با خودم گفتم: عجب دردسری برای خودمون درست کردیم. این دفعه کربلا اصلا به ما حال نداد. یکباره دیدم پیرمرد ایستاد رو بحرم برای من دعا کرد. جوان پشت میز گفت: به دعای این پیرمرد آقا امام حسین علیه السلام شفاعت کردند و گناهان پنج سال تو را بخشیدند💥
باید در آن شرایط قرار میگرفتید تا بفهمید چقدر از این اتفاق خوشحال شدم. صدها برگه در کتاب اعمال من جلو رفت. اعمال خوب این سالها همگی ثبت شد و گناهانش محو شده بود
♨️ آزار مومن
در دوراج جوانی در پایگاه بسیج شهرستان فعالیت داشتم. روزها و شبها با دوستانمان با هم بودیم. شبهای جمعه همگی در پایگاه بسیج دور هم جمع بودیم و بعد از جلسه قرآن، فعالیتهای نظامی و گشت و بازرسی و ... داشتیم.
در پشت محل پایگاه بسیج، قبرستان شهرستان ما قرار داشت ماهم بعضی وقتها دوستان خودمان را اذیت می کردیم! البته تاوان تمام این اذیتها را در آنجا دادم.
برخی شبهای جمعه تا صبح در پایگاه حضور داشتیم. یک شب زمستانی برف سنگینی آمده بود. یکی از رفقا گفت: کی جرأت داره الان بره تا ته قبرستون و برگرده؟! گفتم: این که کاری نداره. من الان میرم. او هم به من گفت: باید یه لباس سفید بپوشی!
من سرتا پا سفید پوش شدم و حرکت کردم. خس خس صدای پای من روی برف از دور هم شنیده میشد. من به سمت انتهای قبرستان رفتم! اواخر قبرستان که رسیدم صوت قرآن شخصی را از دور شنیدم!
☘یک پیرمرد روحانی که از سادات بود شبهای جمعه تا سحر در انتهای قبرستان و در داخل یک قبر مشغول تهجد و قرائت قرآم میشد. فهمیدم که رفقا میخواستند با این کار با سید شوخی کنند. میخواستم برگردم اما با خودم گفتم: اگه الان برگردم رفقا من را متهم به ترسیدن میکنند. برای همین تا انتهای قبرستان رفتم.
💤 هرچه صدای پای من نزدیکتر میشد صدای قرائت قرآن سید هم بلندتر میشد! از لحن او فهمیدم که ترسیده ولی به مسیر ادامه دادم. تا اینکه به بالای قبری رسیدم که او در داخل آن مشغول عبادت بود. یکباره تا مرا دید فریادی زدو حسابی ترسید. من هم که ترسیده بودم پا بفرار گذاشتم. پیرمرد سید رد پای مرا در داخل برف گرفت و دنبال من آمد. وقتی وارد پایگاه شد حسابی عصبانی بود.
من هم ابتدا کتمان کردم اما بعد از او معذرت خواهی کردم. او هم با ناراحتی بیرون رفت. حالا چندین سال بعد از این ماجرا در نامه عملم حکابت آن شب را دیدم. نمیدانید چه حالی بود وقتی گناه یا اشتباهی را در نامه عملم میدیدم خصوصا وقتی کسی را اذیت کرده بودم از درون عذاب می کشیدم.
از طرفی در این مواقع باد سوزان از سمت چپ وزیدن میگرفت طوری که نیمی از بدنم از حرارت آن داغ میشد!
🔥وقتی چنین اعمالی را مشاهده میکردم، به گونه ای آتش را در کنار خودم میدیدم که چشمانم دبگر تحمل نداشت.
همان موقع دیدم که آن پیر مرد سید که چند سال قبل مرحوم شده بود از راه آمد و کنار جوان پشت میز قرار گرفت. سید به آن جوان گفت: من از این مرد نمیگذرم. او مرا اذیت کرد. او مرا ترساند.
من هم رو به جوان کردم و گفتم: بخدا نمیدونستم که سید داخل قبر داره عبادت میکنه. جوان رو به من گفت: اما وقتی نزدیک شدی فهمیدی که ایشون داره قرآن میخونه. چرا همون موقع برنگشتی؟ دیگه حرفی برای گفتن نداشتم.
خلاصه پس از التماسهای من ثواب دو سال عبادت های مرا برداشتند و در نامه عمل سید قرار دادند تا از من راضی شود.دو سال نمازی که بیشتر به جماعت بود. دو سال عبادت را دادم به خاطر اذیت و آزار یک مومن!!!
📚 ادامه دارد...
#کتاب_خوانی
┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
#تنهامسیراستانکرمان 👇
@Tanhamasirkerman