eitaa logo
تنها مسیری های استان کرمان
2.3هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
8.4هزار ویدیو
48 فایل
جهت ارائه انتقاد، پیشنهاد و ارتباط با ادمین کانال👇 @YASNA8686 در این کانال مباحث کاربردی و تربیتی تشکیلات تنهامسیر آرامش ارائه خواهدشد 🌹☘🌹☘🌹 http://eitaa.com/joinchat/1367539744C38a905eac9
مشاهده در ایتا
دانلود
5.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شهادت مظلومانه سرداران کویر که در درگیری با قاچاقچیان مسلح مواد مخدر به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ 👇 @Tanhamasirkerman
📸 یادبود سالروز ولادت شهید ابومهدی‌ المهندس در جوار مرقد مطهر حاج قاسم سلیمانی در گلزار شهدای کرمان ✍حضرت آیت الله ای خطاب به مجاهد بزرگ اسلام جناب آقای : «من هر شب شما را به اسم دعا میکنم، ابومهدی...» 📢 25آبان سالروز تولد مجاهد بی ادعا بود. تولدتون مبارک سردار دلها :)♥️🕊 ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ 👇 @Tanhamasirkerman
7.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مادرانِ چشم‌انتظار شهدا، به دیار حاج‌قاسم رسیدند 🔺سال‌ها قبل، شهیدمهدی‌تحویلیان از رزمندگان اصفهانی در رفسنجان و شهید محمد بدیعی از نیروهای کاشان در زهکلوت استان کرمان به عنوان شهید گمنام به خاک سپرده شدند و امروز بعد از ۳۳ سال، این شهدای گمنام میزبان مادرانشان می‌شوند، مادران این شهدا به گلزار شهدای کرمان و به زیارت حاج‌قاسم رفتند و مورد استقبال قرار گرفتند. ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ 👇 @Tanhamasirkerman
☕️☁️⃟💖🕊჻ᭂ࿐✰ ✍چه خوب است با وجو‌د رنج هایی که هست، همچنان خرمالوها میرسند،چای ها دم میکشند و نارنگی ها طعم مطبوعی دارند... - چه خوب که هر شب جیرجیرک ها قصه تعریف میکنند و هر گرگ و میش صبح گنجشک ها روی سیم های برق جشن میگیرند... - چه خوب که هنوز کسی هست برای در آغوش گرفتن.چه خوب که هربار که از پنجره به‌ کوچه نگاه میکنی گربه ای خرامان و آسوده کنار دیواری راه میرود، - کبوتری آزادانه در آسمان پرواز میکند، پروانه ای دزدانه کنار گل های شمعدانی میرقصد و کاکتوس ها هنوز هم گل میدهند، جوانه میزنند و تکثیر میشوند.... - چه خوب که هنوز می توان لبخند زد، مهربانی خدا را حس کرد ، مهربان بود و کسی را دوست داشت ... 💌 تبریک به تــــــو که با وجود سختی‌ها و مشکلاتی که پشت سر گذاشتی، همچنان مهربان مانده ای...(: ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ 👇 @Tanhamasirkerman
📝خاطره عجیب از شهید مهدی زین الدین 🗓27آبان ماه سالروز شهادت شهید ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ 👇 @Tanhamasirkerman
تنها مسیری های استان کرمان
📝خاطره عجیب #حاج_قاسم_سلیمانی از شهید مهدی زین الدین 🗓27آبان ماه سالروز شهادت شهید #مهدی_زین_الدین
📸 🌷 شهید مهدی زین الدین : 💥هر کس در شهدا را یاد کند، شهدا هم او را نزد اباعبدالله یاد می کنند. 🕊در این کوچه‌های بن بست نَفْس، پرواز ممکن نیست .. باید چگونه زیستن بیاموزیم از آنان که گمنــام رفتند .. ...🥀 📎 پنج شنبه های دلتنگی هدیه به روح پاک و معطر شهـدا علی الخصوص حاج قاسم سلیمانی و یاران وفادارشان🌷 ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ 👇 @Tanhamasirkerman
تنها مسیری های استان کرمان
⤴️⤴️⤴️ #سه_دقیقه_در_قیامت #قسمت_دوم ✅مجروح عملیات 🥀 سال ۱۳۹۰ بود و مزدوران و تروریستهای وابسته
⤴️⤴️⤴️ 🔘 پایان عمل جراحی احساس کردم آنها کار را بخوبی انجام دادند. دیگر هیچ مشکلی نداشتم آرام و سبک شدم چقدر حس زیبایی بود! درد از تمام بدنم جدا شد. 😌 یکباره احساس راحتی کردم. سبک شدم. با خودم گفتم: خدارو شکر از این همه درد چشم و سر درد راحت شدم چقدر عمل خوبی انجام شد با اینکه کلی دستگاه به سر و صورتم بسته بود اما روی تخت جراحی بلند شدم و نشستم. 🤱برای یک لحظه؛ زمانی که نوزاد بودم و در آغوش مادر بودم را دیدم! از لحظه کودکی تا لحظه ای که وارد بیمارستان شدم برای لحظاتی با همه جزئیات در مقابل من قرار گرفت! 😇 چقدر حس و حال شیرینی داشتم در یک لحظه تمام زندگی و اعمالم را دیدم! در همین حال و هوا بودم که جوانی بسیار زیبا با لباسی سفید و نورانی در سمت راست خودم دیدم. 🤴او بسیار زیبا و دوست داشتنی بود نمیدانم چرا اینقدر او را دوست داشتم می خواستم بلند شوم و او را در آغوش بگیرم. او کنار من ایستاده بود و به صورت من لبخند می زد. محو چهره او بودم. با خودم میگفتم: چقدر چهره اش زیباست! چقدر آشناست. من او را کجا دیده ام؟! 🔅 سمت چپم را نگاه کردم عمو و پسر عمه ام آقاجان سید و ... ایستاده بودند. عمویم مدتی قبل از دنیا رفته بود. پسر عمه ام نیز از شهدای دوران دفاع مقدس بود. از اینکه بعد از سالها آنها را میدیدم خیای خوشحال شدم. زیر چشمی به جوان زیبا رویی که در کنارم بود دوباره نگاه کردم. من چقدر او را دوست دارم. چقدر چهره اش برایم آشناست. یکباره یادم آمد. حدودا ۲۵ سال پیش. شب قبل از سفر مشهد. عالم خواب؛ حضرت عزرائیل. ☺️ با ادب سلام کردم. حضرت عزرائیل جواب دادند. محو جمال ایشان بودم که با لبخندی بر لب به من گفتند : برویم؟ با تعجب گفتم: کجا؟ بعد دوباره مگاهی به اطراف انداختم دکتر جراح ماسک روی صورتش را در آورد و به اعضای تیم جراحی گفت: مریض از دست رفت. دیگه فایده ای نداره... بعد گفت: خسته نباشید. شما تلاش خودتون رو کردین، اما بیمار نتونست تحمل کنه. یکی دیگه از پزشکها گفت: دستگاه شوک رو بیارین... 📛 نگاهی به دستگاهها و مانیتور اتاق عمل کردم. همه از حرکت ایستاده بودند! عجیب بود، دکتر جراح من پشت به من قرار داشت اما من می تونستم صورتش را ببینم! حتی میفهمیدم که در فکرش چه میگذرد! من افکار افرادی که داخل اتاق بودند را هم میفهمیدم. ⚠️ همان لحظه نگاهم به بیرون از اتاق عمل افتاد. من پشت درب اتاق را میدیدم! برادرم با یک تسبیح در دست نشسته بود کنار درب اتاق عمل و ذکر میگفت. خوب به یاد دارم که چه ذکری میگفت. اما از آن عجیب تر اینکه ذهن او را می توانستم بخوانم! او با خودش میگفت: خدا کند که برادرم برگرده، او دو فرزند کوچک دارد و سومی هم در راه است. اگر اتفاقی برایش بیفتد ما با بچه هایش چه کنیم؟یعنی بیشتر ناراحت خودش بود که با بچه های من چه کند؟! ‼️ کمی آنطرف تر داخل یکی از اتاقهای بخش یک نفر در مورد من با خدا حرف میزد! من او را هم میدیدم. داخل بخش آقایان یک جانباز بود که روی تخت خوابیده و برایم دعا میکرد. او را میشناختم قبل از اینکه وارد اتاق عمل شوم با او خداحافظی کردم و گفتم که شاید بر نگردم. این جانباز خالصانه میگفت: خدایا من را ببر اما او را شفا بده او زن و بچه دارد اما من نه. یکباره احساس کردم که باطن تمام افراد را متوجه میشوم. نیت ها و اعمال آنها را میبینم و... 🤴 بار دیگر جوان خوش سیما به من گفت: برویم؟ از وضعیت بوجود آمده و راحت شدن از درد و بیماری خوشحال بودم. فهمیدم که شرایط بهتر شده اما گفتم: نه! خیلی زود فهمیدم منظور ایشان مرگ من و انتقال به آن جهان است. مکثی کردم و به پسر عمه ام اشاره کردم. بعد گفتم: من آرزوی شهادت دارم. من سالها به دنبال جهاد و شهادت بودم حالا اینجا و با این وضع بروم؟! اما انگار اصرارهای من بیفایده بود باید میرفتم. همان لحظه دو جوان دیگر حاضر شدند و در چپ و راست من قرار گرفتند و گفتند: برویم. بی اختیار همراه با آنها حرکت کردم. لحظه ای بعد خود را همراه با این دو نفر در یک بیابان دیدم! 📚 ادامه دارد... ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ 👇 @Tanhamasirkerman
9.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃فَڪَیْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِڪَ‏💔 🔥 «به وقت عروج »✨ 🕜ساعت حوالی پرواز🕊 💔 🕊سُبُّوحٌ قُدُّوسْ ، رَبُّ الْمَلَائِكَةِ وَ الرُّوح  🌷 ارواح طیبه شهدا روح مطهر حاج قاسم سلیمانی و یاران وفادارشان را در آغوش گرفتند... ✨سلام علی من حاربوا اللیل و هند الصباح بالاکفان قد عادوا...🍃 ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ 👇 @Tanhamasirkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•┄❁بِـسْـم‌‌ِاللّٰه‌ِالࢪَّحمن‌ِالࢪَّحیمْ❁┄• سلااااام همراهان جان و دوست داشتنی☺️✋ صبحتون بخیر و نیکی و روزتون مملو از صفا و مهربونی😊🌺 ان شاءالله لبخند پر مهر حضرت دوست مهمون همیشگی دلهای پاک و باصفاتون باشه😇❤️ خدا تو رو ساخته برای👇 "یه لذّتِ فوق العاده و بی نهایت عالی و همیشگی".... 💖 و اون لذّت فقط👈 در بندگی خودشه ! آدینه‌تون به نور خدا آذین بندگان خوب خدا☺️ ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ 👇 @Tanhamasirkerman