👌قواعد و روش های شرکت کودکان در احیا:
🌱قبل:
✅1. هدف اصلی خاطره سازی است؛ پس تمام تلاشتان را برای ایجاد یک خاطره شیرین بکنید.
✅2. کودکان را از قبل آماده کنید؛ توضیح دهید، انگیزه بدهید، قصه بگویید، آرزوها را آماده کنید، بخوابانید تا مشتاقانه بیدار بمانند.
✅3. خودتان را آماده کنید؛ خوراکی، اسباب بازی بی صدا، پتوی کوچک و ...
✅4. همسالان فرزندتان را آماده کنید.
🌱حین:
✅1. محیطی را انتخاب کنید که مناسب شرایط سنی فرزندتان باشد
✅2. درست است که بیدار ماندن توصیه شده و بسیار برکت دارد و اجبارکردن زدگی می آورد.
✅3. از فرزندانتان عکس بگیرید
✅4. با آنها خوش رفتاری کیند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این ذکر رو شب قدر بگو و هر چی از خدا میخوای، بخواه!
نکنی کلاه سرت رفته.
#سیره_علما
#شب_قدر
https://eitaa.com/Tarbiyat_agahane
10.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر معجزه نیست، پس چیست❓❓😳🥺
پسر مبتلا به اوتیسم که سوالات عادی و ساده را نمیتواند پاسخ دهد اما حافظ کل قرآن است، میزبانان برنامه محفل را حیرت زده کرد
#معجزه_قرآن
#محفل
#اوتیسم
https://eitaa.com/Tarbiyat_agahane
تقریبا اوایل محرم سال هفتاد و شش بود. ظهر بعد از خواندن نماز راهی خانه شدم.
به محض اینکه وارد شدم مادرم با عجله و با هیجان جلو آمد. مثل همیشه نبود. رنگش خیلی پریده بود. خیلی ترسیدم. فکر کردم اتفاقی افتاده. با تعجب گفتم: مادر چی شده!؟
با صدائی لرزان گفت: باورت نمی شه. گفتم: چی رو؟!
نفس عمیقی کشید وگفت: علیرضا برگشته!!!
احساس می کردم بی خودی اینقدر ترسیده بود. کمی تو صورتش نگاه کردم. خیره شدم تو چشماش.
گفتم: آخه مادرم، چرا نمی خوای قبول کنی پسرت شهید شده. همه رفیقاش هم دیدن که عراقیا زدنش. از اون موقع هم این همه سال گذشته، بس کن دیگه!
یکدفعه مادرم گفت: ساکت! الان بیدار می شه.
با تعجب گفتم: کی؟!
گفت: علیرضا! وقتی اومد تو خونه بعد از سلام و احوالپرسی دستم رو بوسید و گفت: خیلی خسته ام. می خوام بخوابم. بعد هم رفت پتوش رو از تو انباری برداشت. رفت تو اتاق و خوابید.
تو دلم می گفتم: پیرزن ساده دل، یا خواب دیده یا دوباره خیالاتی شده. اما پتوی علیرضا!! این پتو حالت عجیبی داشت. بوی عطر علیرضا را می داد.
اوایل شهادتش، مامان همیشه این پتو را بر می داشت. بغل می کرد و با پسرش حرف می زد و گریه می کرد.
ما هم برای اینکه اذیت نشه، پتو را داخل انباری زیر رختخوابها مخفی کردیم. کسی هم خبر نداشت.
تو همین فکرها بودم. کسی نمی دانست پتو کجاست. خودمان مخفی اش کرده بودیم. پس مادر از کجا فهمیده؟! نکنه واقعا علیرضا برگشته!؟
یکدفعه و با عجله دویدم سمت اتاق، در را باز کردم. خیره خیره به وسط اتاق نگاه می کردم.
رنگم پریده بود. صورتم عرق کرده و پاهام سست شده بود. همان جا نشستم. مادرم هم وارد اتاق شد. کمی به من نگاه کرد. با تعجب گفت: کجا رفته، علیرضا کو؟!
وسط اتاق پتوی علیرضا پهن بود. گوشه پتو کنار رفته بود. انگار یکی اینجا خوابیده بوده. حالا پتو را کنار زده و رفته. بوی عطر عجیبی اتاق رو پر کرده بود.
جلوتر آمدم. بالشی روی زمین بود. روی آن، یک دایره به اندازه یک سر فرو رفته بود. کاملا مشخص بود که یکنفر اینجا خوابیده بوده!!
مو بر بدنم راست شده بود. اصلا حال خوشی نداشتم. مادرم با تعجب می پرسید: کو، کجا رفت؟ از اتاق آمدم بیرون. بوی عطر به خاطر پتو نبود.
همه خانه بوی عطر عجیبی گرفته بود. با تعجب اینطرف و آنطرف می رفتم. اصلا گیج شده بودم. نمی دانستم چه کار باید بکنم.
بعد از کمی قدم زدن و آرام کردن مادر، برای اینکه حال و هوا عوض شود به سراغ اخبار ساعت دو عصر رفتم.
خبر دوم یا سوم نمی دانم. گوینده اخبار اعلام کرد: امروز به طور رسمی اولین کاروان راهی کربلا شد! بعد هم توضیح داد که این کاروان شامل خانواده شهدا و... می باشد.
دوباره ذهن من به سالها قبل برگشت. همان زمانی که علیرضا مشغول خداحافظی بود.
برای آخرین بار راهی جبهه می شد. دقیقا در جلوی همین در ایستاده بود. علیرضا گفت: راه کربلا که باز شد بر می گردم. حالا راه کربلا باز شده! علیرضا هم که امروز برگشته!!
تو همین فکرها بودم. گوینده اخبار اعلام کرد: جمعه این هفته پیکرهای مطهر شهدا پس از نماز جمعه تهران تشییع می شود.
با خودم گفتم حتما علیرضا با این سری از شهدا برگشته.سریع گوشی تلفن را برداشتم. شماره شوهر خواهرم را گرفتم. او کارمند بنیاد شهید بود.
بعد از سلام و احوالپرسی گفتم: اسامی شهدائی که قراره تشییع بشن رو دارین؟ بعد ادامه دادم: من مطمئنم علیرضا توی اونهاست! با تعجب گفت: از کجا اینقدر مطمئنی؟!
گفتم: بعدا توضیح می دم.
او هم گفت: نه، اسامی رو ندارم، ولی الان پیگیری می کنم و بهت زنگ می زنم.
یک ربع بعد خواهرم زنگ زد. به سختی حرف می زد. مرتب گریه می کرد. اما بالاخره گفت که علیرضا برگشته.
منبع: کتاب مسافر کربلا "زندگینامه و خاطرات شهید علیرضا کریمی"
کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی"نشر پیام آزادی"
#شهدا
#چالش
#الگو
#ماه_رمضان
https://eitaa.com/Tarbiyat_agahane
8.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱
📢آیا کودکان را برای احیای #شب_قدر
بیدار نگه داریم⁉️
سبک رفتارمون با بچهها برای شب قدر
چطور باشه؟ مساله خیلی مهمیه 👆🏻
📌 نظر آیت الله مصباح یزدی
#ماه_رمضان
#تربیت_دینی
#شب_قدر
https://eitaa.com/Tarbiyat_agahane
زهره بهرامی| تربیت آگاهانه
سلام نماز و روزه تون قبول🤲☺️ چند وقت پیش مادری بهم پیام دادند و با حالت درماندگی😩😩😭 گفتند دختر نوجو
خیر مقدم خدمت اعضای جدید مون😍😍
صوت های تربیت دینی
از اینجا شروع شده👆👆