☘💚دو تا راهکار براےامام زمانی زندگی کردن💚☘
1} امیدواری😌❤️
ناامیدی از بخشش گناهان از آن دست عناصر مخرب رابطه عابد و معبودیست که بسیاری از ما به دلیل ناآگاهی از دستور صریح قرآن دچار آن میشویم. پس خوب است بدانیم خداوند در چندین مورد بندگان را تشویق به توبه و امیدواری به رحمت خود میکند🦋🌹
سوال: با این همه گناه چه کنم؟ مگر میشود بازگشت؟
مگر نمیدانید خداست که توبه را از بندگانش قبول میکند؟! (توبه/۱۰۴ )
سوال: دیگر روی توبه ندارم. چگونه با این همه شرمساری و گناه توبه کنم؟
(ولی) خداوند عزیزو داناست، او آمرزندهٔ گناه است و پذیرندهٔ توبه (غافر/۲-۳ )
سوال: برای کدام گناهم توبه کنم؟
خداوند همه گناهان را میبخشد (زمر/۵۳ )
سوال: مگر میشود با وجود شکستن توبه باز هم مرا ببخشد؟
به جز خدا وند کیست که گناهان تو را ببخشد؟ (آل عمران/۱۳۵ )
2}اعتماد😇💛
راهی که بعد از توبه باید پیمود اعتماد به آنچه خالق هستی انجام میدهد خواهد بود. سپردن خود و انچه داریم و نداریم به او.
باید به فضل و رحمت خداوند شاد باشند (یونس/۵۸ )
خداوند آنهایی را که توکل میکنند دوست دارد (آل عمران/۱۵۹🍃💚
💙😊البته که راه زیاده😊💙
💖•|راستی این هفته چه کاراےخوبی برای امام زمان انجام دادین؟|•💝
جمعه به دستشون برسه خوشحال بشن💞🌸😍
💜😉بیو خوشگل امام زمانی😉💜
🅨︎🅞︎🅤︎🅡︎the best thing that's happened in my life. Imam (a)#M͜͡A͜͡H͜͡D͜͡I͜͡
💚🌹تو بهترین اتفاق زندگیمی امامم💚🌹#مهدی
#سهشنبههاےمهدوے
💛°•🧡•°💛•°🧡•° @Tarighahmad
💛°•🧡•°💛•°🧡•°
#ریحانہ 🌱
☝️" حــــجـــاب "
#یادگار حضرت زهـــراست
ایــمان زن وقتی کـامل میشود
کـه حجابش راکامـل #رعـایت کند...
#چادر برای زن یک حریم است،یک #قلعه ویک پشتیبان است.
💦🌹از این #حریم خوب نگهبانی کنید.
#همیشه میگفت:به #حجاب احترام بگذارید که حفظ آرامش #وبهترین امر به معروف برای شماست.
#شهید_ابراهیم_هادی
❤️❤️👇👇👇
╔═. ♡♡♡.══════╗
@TarighAhmad
╚══════. ♡♡♡.═╝
کاش چین همه چیزش مثل کروناش با کیفیت بود.
لامصب
نه به مرور کیفیتشو از دست میده.😬
نه ازکار میفته.😫
نه نمونه تقلبیش گیر میاد.☹️
نه هیچ رقیبی تو دنیا داره.😎
ازهمه بدتر صادراتشم نامحدوده😂
#بخند_مومن😁
┄┅─✵🤣✵─┅┄
@TarighAhmad
┄┅─✵🤣✵─┅┄
#دمیباشھدا🕊
عباس بھ چیزهایی که ما بھ آن آلوده بودیم آلوده نبود.
مراقب چشمش بود، مراقب نَفْسش بود اینطوری نبود که هرشب نمازِشب بخواند ولی نمازشب میخواند.
خلوت داشت، سجدههایطولانی داشت اگر اینها نباشه،
اگر عاشقِخدا نباشی، خدا عاشقت نمیشه.
عباس دنیا را رها کرده بود و #عاشقخدا شده بود. از آن طرف جوانی هم میکرد. جوانی او حلال بود ولی حواسش بود دچار غفلت نشود.
#شھیدمدافعحرمعباسدانشگر
+بھ روایت سردار اباذری
#بشیم_مثل_شهدا
✾✾✾══♥️══✾✾✾
@TarighAhmad
✾✾✾══♥️══✾✾✾
بهترینکادوازطرفخدابههرانسان میتونههمون "رفیقِای خوبی" باشهکه
توزندگینصیبِشمیشن😍🌸
#رفیق_خاص 💓
🌸•┄═•═┄•🌸
@TarighAhmad
🌸•┄═•═┄•🌸
『💙͜͡🌿』
#حرفقشنگ🌸✨
براۍ خُـدا باشیم تا↶
نازمان را فقط⇇او بڪشد
ناز ڪشیدنِ خُدا...
معنیش
شَهادت است...♥️✨
#رفیق_شهیدم 🌱
〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰
@TarighAhmad
AUD-20201111-WA0014.mp3
4.77M
#نماز_سکوی_پرواز 38
✍تمام رفیق های ناب خدا؛
سخت ترین لحظات زندگی شون رو،
با امداد نماز،
بسلامت و عافیت سپری کردند!
👈راستی ؛
چرا ما نمیتونيم،
از نماز توی لحظه های سخت کمک بگیریم؟؟
#استادشجاعی
#سکوی_پرواز 🕊
╔═🍃🕊🍃═════╗
@TarighAhmad
╚═════🍃🕊🍃═╝
چرا با اینکه ساعت مطالعه بالایی داریم توی امتحانات و آزمون های تستی نتیجه نمی گیریم ؟!!!😖
پاسخ در تصویر😌👆
#سرباز_باسواد_مولا 💚
#کنکوریامون 🤓
•┈•✾•┈•join•┈•✾•┈•
@TarighAhmad
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
🌸🍃رمـــان #من_با_تو... 🌸🍃 قسمت #شصتم آب دهنم رو قورت دادم و ادامہ دادم: _اتفاقاتے افتادہ بودڪہ ه
🌸🍃رمـــان #من_با_تو... 🌸🍃
قسمت #شصت_و_یکم
خواست فنجون رو بردارہ
ڪہ صداے سرحال شهریار باعث شد سرش رو بہ سمت در ورودے برگردونہ!
شهریار با خندہ و شیطنت گفت:
_مامان دیگہ ما رو راہ نمیدے؟چرا دڪمون میڪنے؟
پشت سرش عاطفہ وارد شد،نگاهش بہ ما افتاد،با تعجب نگاهے بہ من ڪہ سینے بہ دست جلوے سهیلے خم شدہ بودم انداخت.
عاطفہ سریع سلام ڪرد،همہ جوابش رو دادن.
شهریار با تتہ پتہ گفت:
_ما خبر نداشتیم.
مادرم تند رو بہ خانوادہ ے سهیلے گفت:
_شهریار و عاطفہ پسرم و عروسم.
شهریار خواست بہ سمت در برگردہ ڪہ امین در حالے ڪہ هستے بغلش بود با خندہ گفت:
_چرا صدات قطع شد؟
یااللهے گفت و وارد شد. متعجب زل زد بہ من،
نگاهش افتاد بہ سهیلے!
عاطفہ با لبخند اومد سمت جیران خانم و دستش رو بہ سمتش دراز ڪرد:
_ببخشید ما خبر نداشتیم خواستگارے هانیہ س.
چشم غرہ اے بہ شهریار رفت و گفت:
_تا ما باشیم بے خبر جایے نریم.
جیران خانم از روے مبل بلند شد،گرم با عاطفہ دست داد و گفت:
_این چہ حرفیہ عزیزم؟!
شهریار با خجالت گفت:
_شرمندہ،عاطفہ بیا بریم!
نگاهم رو ازشون گرفتم،صورت سهیلے سرخ شدہ بود!
انگار استرس داشت! هستے با خندہ گفت:
_هین هین!
سرم رو بلند ڪردم و زل زدم بہ صورت هستے لب زدم:
_جانم.
عاطفہ رفت بہ سمت شهریار،
خواستن برن ڪہ امین اومد بہ سمت سهیلے.
متعجب رفتم ڪنار.
ادامه دارد...
دسترسی به پارت اول🦋✨
https://eitaa.com/Tarighahmad/12052
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
به قلم ✍؛لیلاسلطانی
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |•
➣ @TarighAhmad
🌸🍃رمـــان #من_با_تو... 🌸🍃
قسمت #شصت_و_دوم
دستش رو گرفت بہ سمت سهیلے و گفت:
_سلام امیرحسین!
چشم هام گرد شد! امین بہ سهیلے گفت امیرحسین!!
سهیلے از روے مبل بلند شد
و رو بہ روش ایستاد. دستش رو آروم فشرد و جواب سلامش رو داد!
امین جدے گفت:
_ڪاراے دانشگاہ خوب پیش میرہ؟
سرش رو بہ سمت من برگردوند و نگاہ معنے دارے بهم انداخت!
خیرہ شدہ بودم بهشون.پدر سهیلے گفت:
_همدیگہ رو میشناسید؟
امین سریع گفت:
_بلہ منو امیرحسین حدود چهار پنج سالہ دوستیم!
ڪم موندہ بود سینے از دستم بیوفتہ! امین رو بہ سهیلے گفت:
_شنیدم دارے از دانشگاہ میرے زیاد تعجب نڪردم چون دوسال پیشم بہ زور فرستادمت اون دانشگاہ!
چشم هام رو بستم! تقریبا سینے چاے رو بغل ڪردہ بودم!
سهیلے دوست امین بود!
صداے امین پیچید:
_ببخشید بے خبر اومدیم.
با لحن نیش دارے ادامہ داد:
_خداحافظ رفیق!
چشم هام رو باز ڪردم،
لبم رو بہ دندون گرفتم. سهیلے نشست روے مبل. دست هاش رو بہ هم گرہ زدہ بود. شهریار نگاهے بهم انداخت و لبخند زد.
وارد حیاط شدن و چند لحظہ بعد صداے بستہ شدن در اومد.
پدرم گفت:
_هانیہ جان برو چاے بیار همہ ے اینا یخ ڪرد.
عصبے بودم،دست هام مے لرزید.
جیران خانم سریع گفت:
_نہ نہ خوبہ!
سینے چاے رو گذاشتم روے میز جلوے سهیلے. سریع ڪنار پدرم نشستم. نگاهم رو دوختم بہ چادرم. مدام تو سرم تڪرار میشد،
سهیلے دوست امینِ!....
نگاہ معنے دار امین!
صداے بقیہ اذیتم میڪرد،دلم میخواست فرار ڪنم. ولے نباید بچگانہ رفتار میڪردم باید با سهیلے صحبت میڪردم.
چند دقیقہ بعد پدر سهیلے گفت:
_میگم جوونا برن باهم صحبت ڪنن؟
منتظر چشم دوختم بہ لب هاے پدرم، پدرم با لبخند گفت:
_آرہ ما حوصلہ شونو سرنبریم.
سهیلے ڪلافہ پاهاش رو تڪون میداد، سرش رو بلند ڪرد،مثل من بہ پدرم زل زدہ بود.
پدرم رو بہ من گفت:
_دخترم راهنمایے شون ڪن بہ
حیاط!
نفسم رو آزاد ڪردم
و از روے مبل بلند شدم. سهیلے هم بلند شد،با فاصلہ ڪنارم مے اومد.
وارد حیاط شدیم.
نگاهے بہ حیاط انداخت و بہ تخت چوبے اشارہ ڪرد آروم گفت:
_بشینیم؟
ادامه دارد...
دسترسی به پارت اول🦋✨
https://eitaa.com/Tarighahmad/12052
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
به قلم ✍؛لیلاسلطانی
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |•
➣ @TarighAhmad
🌸🍃رمـــان #من_با_تو... 🌸🍃
قسمت #شصت_و_سوم
با عجلہ نشستم،
برعڪس من آروم رفتار میڪرد، با فاصلہ ازم نشست روے تخت،با زبون لب هاش رو تر ڪرد و گفت:
_خب امیرحسین سهیلے هستم بیست و شیش سالہ طلبہ و معلم.....
با حرص حرفش رو قطع ڪردم:
_بہ نظرتون الان میخوام اینا رو
بشنوم؟
نگاهش رو بہ دیوار رو بہ روش دوختہ بود،دستے بہ موهاش ڪشید و گفت:
_نہ!
در حالے ڪہ سعے میڪردم آروم باشم گفتم:
_پس چیزے رو ڪہ میخوام بشنوم بگید!
حالت نشستش رو تغییر داد و ڪمے بہ سمتم خم شد آروم گفت:
_نمیدونم بین شما و امین چے بودہ! اما میدونم شما....
ادامہ نداد. زل زدم بہ یقہ ے پیرهن سفیدش و گفتم:
_حرفاے امین بے معنے نبود!
ابروهاش رو داد بالا:
_امین!
میخواستم داد بڪشم الان وقت غیرت بازے نیست فقط جوابم رو بدہ! شمردہ شمردہ گفتم:
_آقاے..سهیلے..معنے...حر..ف..هاے...امین...چے..بود؟
دستے بہ ریشش ڪشید و گفت:
_منو امین دوستے عمیقے نداریم دوستے مون فقط در حد هیات بود!
آب دهنش رو قورت داد:
_دو سال پیش یہ روز طبق معمول اومدہ بود هیات، عصبے و گرفتہ بود حالشو ازش پرسیدم،گفت ازم ڪمڪ میخواد. گفت ڪہ دختر همسایہ شونو چندبار تو ماشین یہ پسر غریبہ دیدہ و تعقیبش ڪردہ فهمیدہ از هم دانشگاهیاشہ.
با تعجب زل زدم بہ صورتش،امین من رو با بنیامین دیدہ بود!
ادامه داد:
_گفتم چرا بہ خانوادش نمیگے گفت نمیتونم، باهاشون خیلے رفت و آمد داریم! نمیخوام مشڪلے پیش بیاد.
سرش رو بلند ڪرد و نگاهش رو دوخت بہ دست هاے قفل شدہ م:
_اون موقع دنبال ڪار تو دانشگاہ بودم امین اصرار ڪرد برم دانشگاہ اون دختر و یہ جورے ڪمڪش ڪنم! گفت حساس و زود رنجہ از در خودت وارد شو! منم قبول ڪردم برم دانشگاہ اون دختر و روز اول دیدمش! جلوے ڪافے شاپ! داشت با پسرے دعوا میڪرد!
نمیدونستم همون دختریہ ڪہ امین میگفت وقتے ڪلاسش تموم شد و امین اومد پیشم فهمیدم همون دختر همسایہ س!
آروم گفتم:
_پس چرا اون روز ڪہ جلوے دانشگاہ دیدیش گفتے نمیشناسیش؟
دستم رو گذاشتم جلوے دهنم،
چطور فعل هاے جمع جاشون رو دادن بہ فعل هاے مفرد؟!
مِن مِن ڪنان گفتم:
_عذرمیخوام.
سرش رو تڪون داد و گفت:
_امین خواستہ بود چیزے نگم،اون روز ڪہ جلوے دانشگاہ دیدمش تعجب ڪردم از طرفے.....
ادامہ نداد، دست هاش رو بهم گرہ زد و نگاهش رو دوخت بہ دست هاش.
با ڪنجڪاوے گفتم:
_از طرفے چے؟
آروم گفت:
_نمیخواستم...نمیخواستم چیزے بشہ ڪہ ازم دور بشید!میخواستم امشب همہ چیزو بگم!
از روے تخت بلند شدم،
چادرم رو مرتب ڪردم پوزخندے زدم و گفتم:
_ڪاراتونو بہ نحواحسن انجام دادید آفرین!
چیزے نگفت،خواستم برم سمت خونہ ڪہ گفت:
_من اینجا اومدم خواستگارے!
ادامه دارد...
دسترسی به پارت اول🦋✨
https://eitaa.com/Tarighahmad/12052
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
به قلم ✍؛لیلاسلطانی
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |•
➣ @TarighAhmad
💞 یا مَن لا یُنظَرُ الّا بِرُّهُ💞
خدایا 🌺
✨بر محمّد و خاندان او درود فرست و ما را به سوی توبه ای که محبوب توست برگردان 🌱
چشمِ دل های ما را از دیدن آنچه دوست نمی داری کور گردان❌
و چنان کن که نافرمانی تو به هیچ یک از جوارح ما راه نیابد ♨️
ذکر روز 🔅یا حَیُّ یا قَیّوم 🔅
5⃣ آذر ماه پاییزی 🌧
🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید احمد مشلب ✾•••
@TarighAhmad
🍀گفتم:یا صاحب الزمان بیا
🍃گفت: مگر منتظری
🍀گفتم:بله آقا منتظرم
🍃گفت: چه انتظاری نه ڪوششی نه تلاشی فقط میگویی آقا بیا
🍀گفتم: مگر بد است آقا
🍃گفت: به جدم حسین هم گفتن بیا اما وقتی آمد_ڪشتنش
🍀گفتم : پس چه ڪنیم
🍃گفت: مرا بشناسید
🍀گفتم: مگر نمیشناسیم
🍃گفت : اگر میشناختید ڪه این طور گناه نمیڪردید
🍀گفتم : آقا تو ما را میبخشی ؟
🍃گفت: من هر شب برای شما تا صبح گریه میڪنم
🍀گفتم : آقا چه ڪنم به تو برسم؟
🍃گفت: ترڪ محرمات...
انجام واجبات...
همین ڪافیست
شیعه راستین باشیم
#مهدویت
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَالْفَـــرَج
💚🌱||@TarighAhmad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
..🕊°🌷..
هر ڪس سراغ خدا را گرفت
و دلش تنگ بود
آدرس شـهــ🌷ــدا
را به او بدهید ...🕊
#برادر_شهیدم
#کلیپ_شهید_مشلب
╭═━═━⊰❀❀🌷❀❀⊱━═━═╮
@TarighAhmad
╰═━═━⊰❀❀🌷❀❀⊱━═━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من
عادت کردهام
که برکت روزی ام را
از یک |•خوبــــ☀️•| بگیرم :)
✓یک بخشنده ،
✓یک مهربان ،
✓ |•یک رئوفـــ❣•|
اول وقت که روزت را با یک انسان کریم شروع کنی ،
هیچ شری نیست
که خیر نشود ....
من در |•ایرانـــ🇮🇷•| به دنیا آمده ام
درِ خانهٔ یک کریم
من ،
خانهزادِ امام رئوفم :)
🍁کتاب «امام رئوف» / نرجس شکوریانفرد
🍁حال و هوای برفی این روزهای حرم💔
#چهارشنبههاےامامرضایے
🌸@TarighAhmad🌸
#ریحانہ 🌱
اگر از من میپرسیدند
؛برای چه در میان اینهمه آزادی
خودت را اسیر یک چادر کرده ای!
مسلماً پاسخ میدادم؛
حجاب ؛اما آرامشی دارد
که هیچ چیزی در این زمین آرامشی ندارد!
راه میروم بی آنکه جلب توجه شود!
حرف میزنم بی آنکه به منظوری گرفته شود!
در اجتماع حضور دارم بی آنکه چشمی دنبالم باشد!
پرسیدند خوب در آخرت چه نصیبت میشود:
پاسخم تنها دو کلمه بود..
" #شفاعت_حضرت_زهرا"س"!♥️
┈┈••✾••✾••┈┈
@TarighAhmad
┈┈••✾••✾••┈┈
تاحالا دقت کردین هرچی به اواخر پاییز نزدیک میشیم .. 🤔🍁
از اوایلش دور میشیم 🤔
خیلی دنیای عجیبیه ..
قرصامو ندیدین؟؟ 😄😂
#بخند_مومن😁
┄┅─✵🤣✵─┅┄
@TarighAhmad
┄┅─✵🤣✵─┅┄
نائب المهدی امام خامنه ای:
عزیزان من
بسیجی شدید ،
مبارک باشد ...
امّا بسیجی بمانید ...!✅
#نائب_برحق_مولا
💢@TarighAhmad 💢
تلنگــر ⚠️
" مشتـرڪ گرامی، عمر شما روبه پایان است.
لطفا حسابتان را با اعمال صالح واقعی و مجازی، شارژ کنید.
و سریع تر برای توبه اقدام کنید❗️"
.
.
امضا؛ عزرائیـل
❤️❤️👇👇👇
╔═. ♡♡♡.══════╗
@TarighAhmad
╚══════. ♡♡♡.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اوست گرفته شهر دل
من به کجا سفر برم؟ :)
.
.
ســـلامبـــرعــاشقانےڪهعشقـــ
بهمعبــودازلےبـــودتمـــام
دلبستگےهایشان....❤️
#سالروز_شهادت
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#یادت_باشه
#بشیم_مثل_شهدا
┌───✾❤✾───┐
@TarighAhmad
└───✾❤✾───┘
روز خواستگاری
مطمئن شده بود جوابم مثبت است...
تیر خلاص را زد🏹
صدایش را پایین تر آورد و گفت:
"دو تا نامه💌 نوشتم براتون...
یکی توی حرم امام رضا(ع)
یکی هم کنار شهدای گمنام بهشت زهرا!"
برگه ها را گذاشت جلوی رویم؛کاغذ کوچکی هم گذاشت روی آن ها.
درشت نوشته بود.
از همان جا خواندم؛
زبانم قفل شد😳:
*تو مرجانی؛تو در جانی؛تو مروارید غلتانی*
*اگر قلبم صدف باشد میان آن تو پنهانی*
برگرفته از کتاب
"قصه دلبری"
به روایت مرجان در علی
همسر شهید مدافع حرم محمد حسین محمد خانی💚
شادی روح شهدا صلوات🌸📿
#عاشقانههاےالهے ♥️
|❥ •• @TARIGHAHMAD
🌸🍃شهدا
رد نگاهشان به ماست!
فراموش کردیم سختی مسیرشان را...
گم کردیم رد نگاهشان را...
#رفیق_شهیدم 🌱
#شهیداحمدمشلب ♥️
❁❁═༅═🍃🌸🍃═ ═❁❁
@TarighAhmad
❁❁═༅ ═🍃🌸🍃═ ═❁❁