🌿دعاےروزسیزدهم🌙مبارکرمضان بسماللّٰهالرحمنالرحیم
✨اللَّهُمَّ طَهِّرْنِی فِیهِ مِنَ الدَّنَسِ وَالْأَقْذَارِ وَ صَبِّرْنِی فِیهِ عَلَی کَائِنَاتِ الْأَقْدَارِ وَوَفِّقْنِی فِیهِ لِلتُّقَی وَصُحْبَةِ الْأَبْرَارِ بِعَوْنِکَ یا قُرَّةَ عَینِ الْمَسَاکِین✨
«ای خدا در این روز مرا از پلیدی و کثافات پاک ساز
و بر حوادث خیر و شر قضا و قدر صبر و تحمل عطا کن
و بر تقوی و پرهیزکاری و مصاحبت نیکوکاران موفق دار به یاری خودت
ای مایه شادی و اطمینان خاطر مسکینان
••●❥🍃🌸✦🌸🍃❥●••
@TarighAhmad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#Story 🌱
قمر نیمه ماهه
پسره ارشد شاهه
بهونه ی کرم آل اللهِ
#دوروزتاولادتسیدالکریم 💚
#دوشنبههایامامحسنی ✨
〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰
@TarighAhmad
روزی گرگها به گله حاج اسماعیل زدند. حاج اسماعیل فریاد کنان از مردم روستا کمک خواست. مردم سراسیمه رسیدند و به دنبال گرگها افتادند.
در این بین یکی از اهالی روستا بنام نصیبالله که توان ذهنی و فکری کمتری داشت، چاقویی برداشت که گوسفندان زخمی و در حال مرگ را سر ببرد و از حرام شدن آنها جلوگیری کند. نصیبالله از همان ابتدای گله شروع کرد و اول گوسفندان زخمی را سربرید. بعد به سراغ گوسفندانی رفت که زخم کمتری داشتند، سپس گوسفندانی که ترسیده بودند را، و همینطور با سرعت داشت بقیه گله را سر میبرید...!
حاج اسماعیل که اوضاع را اینگونه دید، وحشت زده فریاد زد:
ایها الناس... ایها الناس... گرگها را رها کنید.
بیایید نصیبالله را بگیرید که خانه خرابمان کرد...!
روزگار امروز مردم ایران، حکایت مردم همان روستا است.
هر چه سریعتر باید آمریکا و اسراییل را رها کرده و مراقب مسئولین عزیز خودمان باشیم.
آنقدری که دولتمردان ما سرمایههای این کشور را به یغما بردهاند، دشمنان ما موفق به غارت و چپاول این مملکت نشدهاند...!
درانتخابات به هوش باشیم
#انتخابات
#سرطان_اصلاحات_آمریکایی
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
@TarighAhmad
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
✅عربستان فتح خواهد شد
✍رهبر معظم انقلاب:
کشور سعودی،
مستبد، فاسد و ظالم است.✅
اگر سعودی نیروگاه هسته ای و موشکی هم بسازد، نگرانی ندارم،
در اینده نه چندان دور بدست مجاهدان اسلام خواهد افتاد.👌😎
۹۸/۱/۱
#نائب_برحق_مولا
••●❥🍃🌸✦🌸🍃❥●••
@TarighAhmad
"سیم مودم و کولر رو جوری تنظیم کردم که وقتی کولر رو روشن می کنی مودم خاموش میشه....."
اینو از گروه بابا ها دزدیدم،داشتن کار یاد هم میدادن 😐😂
#بخندمؤمن
✾✾✾══😂══✾✾✾
@TarighAhmad
✾✾✾══😂══✾✾✾
✍رهبر انقلاب:
امروز وظیفهی زنان مسلمان؛ بخصوص زنان جوان و دختران آن است که
«هویّت والای زن اسلامی» را آنچنان زنده کنند که چشم دنیا را به خود جلب کند.🌍
۱۳۷۹/۶/۳۰
@TarighAhmad
#آیه_گرافی•🦋•
ثم انهم لصالو الجحیم
سپس آنها به یقین وارد دوزخ میشوند!
••●❥❤️❥●••
@TarighAhmad
🌼 #خاطرات_سردار🌼
برای دلتان مداحی کنید
شهید سلیمانی با چند تن از مداحان جلسه ای داشتˇˇ!' ⸣
توصیه هایے ڪردند که بسیار مطالب ارزشمند و ڪارشناسی شده ای بود. گفتند بچه ها شما براۍ مردم زیاࢪت عاشوࢪا می خوانید اما آیا برای حاݪ خودتاݩ هم وقتی اختصاص می دهید و برای دلتان می خوانید؟ ♥️
در طوڶ هفتہ جلسات متعددۍ برا؎ مردم دارید، توصیه مێ کنم جلسات خاصی برای خودتان داشته باشید. اگر مے خواهید توفیق نوڪری برای اهڵ بیت (ع) مستدام باشد و عاقبت بخیر شوید''🌿''
هر روز زیاࢪت عاشورا بخوانید اگر نمے توانید و توفیق یاࢪ نبود، حداقݪ هفتھ ای یڪ بار براۍ خودتاݩ بخوانید. این کار را حتماً انجام دهید🌸'!
حاج قاسم مثݪ بسیارۍاز علما جمعه ها در منزل شان مراسم هفتگۍ و خانگێ داشتند...˘˘
#بشیم_مثل_شهدا
••●❥🍃🌸✦🌸🍃❥●••
@TarighAhmad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کمی تفکر لازم است
چرا ما همیشه گول غربی هارو می خوریم
همیشه قبل از اینکه به حرف هایشان گوش کنیم باید درباره حرفی که می زنند کمی تحقیق کنیم
شک نکیند اگر حجاب باعث عقب ماندگی و جهل بود هرگز طرز پوشش زنان مسیحی، زرتشتی، یهودی اینگونه نبود
#حجاب_فرهنگ_است
#نشر_حداکثری
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
✨ #عکسنوشته_تنهامسیری
مبارزه با هوای نفس
یعنی ارضای نفس : )
پ.ن : البته اون تیکه ی مثبت نفس 💫
🍃🌱↷
『@TarighAhmad』
هدایت شده از تنهامسیر زندگی
تنها مسیر 1_جلسه نهم پارت 1.mp3
4.94M
#خلاصه_نویس_جلسه_نهم پارت 1
🌺👆🏿
🔹ما برای زندگی و بندگی بهتر نیاز به یک برنامه خوب داریم.
🔹هر برنامه ای زندگی ما رو بهتر بکنه بندگی ما رو بهتر بکنه.
🔹این برنامه باید متناسب با ساختار وجودی انسان و شرایط طبیعی حیاط باشد.
{ مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَهُ }
🔹مهمترین دارایی انسان قلب به عنوان محل تمایلات او است.
🍃🌱↷
『@TarighAhmad』
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
💙✨💙✨💙✨💙 ✨💙✨💙✨ 💙✨💙 ✨ 💎 نآحِـــ🍃ـــــله 🖋 #قسمت_سی_و_یکم حوصلم سر رفته بود رفتم از تو کتابخونه یه کتا
💙✨💙✨💙✨💙
✨💙✨💙✨
💙✨💙
✨
💎 نآحِـــ🍃ـــــله 🖋
#قسمت_سی_و_دوم
+دختر جون گوشیت ک خودشو کشت بیدار شو دیگه دیرت میشه ها
یهو نشستم سرجام و با وحشت گفتم
_ساعت چنده؟؟؟؟
+پنج و۱۳ دقیقه
_عهههه چرا بیدار نشدمم ؟؟؟
+بعد مدتها یه ناهار سوخته واسه بابات درست کردی خسته شدی!!!
خواب موندی ساعت چند باید باشی خونشون ؟
_هفت
+ خب پس چرا لفتش میدی پاشو زودتر به کارات برس.دیگه نزنی تو سر خودت بگی دیرمشد .
یهو وسط حرفش پریدم گفتم ای وااااایییییییییی ماماااننننن
+زهره مار سکته کردم چتهه بچه ؟
_وای مامان وای لاک زدم خوابیدممم
+خب چ ربطی داره
_وضو گرفته بودم حالا چجوری نماز بخونمممم
+خو چرا اون موقع لاک زدی؟
انقده حرصم گرفته بود دلم میخواست جیغ بزنم
مامانمم با شناختی ک ازم داشت
یه لیوان اب بهم داد و بقیه اشو پاشید روم وگفت
+ اشکالی نداره دخترم وقت داری پاکش کن دوباره بزن
خندم گرفت از کارش
از نو پاکشون کردم وضومو گرفتم و نماز خوندم
بعد دوباره زدم
وقتی از خشک شدنشون مطمئن شدم لباسم و تنم کردم خیلی بهم میومد
نشستم رو صندلی
مامانم اول موهامو کامل شونه زد
بعد با یه مدل خاصی بافتشونو وپشت سرم شکل گل جمعشون کرد
کناره های گیسامو کشید تا بیشتر واشه هر مرحله ام با تاف فیکس و محکمشون کرد
جلوی موهامم یه خورده چپ گرفت که اونم جز موهای بافته شدم بود
وسط موهامم چندتا گیره خوشگل زد
بعد از موهام رفت سراغ صورتم خیلی ملیح و ساده آرایشم کرد
ولی همونم باعث تغییر قیافم شد از نظر خودم خوشگل شده بودم
از دیدن خودم تو آینه ذوق کردم خواستم بوسش کنم که با جیغش یادم اومد با اینکار هم رژ ماتم پاک میشه هم صورت خوشگل مامانم رژی میشه
خلاصه از بوسیدنش منصرف شدم و با نگام ب ساعت گفتم
_ ای واییی قرار بود ۵ ونیم بابا و بیدار کنم ۶ و ۴۰ دیقه است وایییی
مامان گفت: ازدست تویِ سر به هوا ازاتاق بیرون رفت
شالم و انداختم سرم
یخورده از موهای رو پیشونیم مشخص شد
ی طرف کوتاه تر شالم و انداختم سمت راستم و طرف بلند تر جلوی پیراهنم بود
پاییزی سبزآبیم و ورداشتم
با اینکه دلم نمیخواست روپیراهن بلندم چیزی بپوشم به علت سرمای هوا چاره ای نداشتم
رفتم پایین
رو کاناپه نشستم تا بابام آماده شه
همش نگران بودم دیر برسم
بابا آماده شده بود و رفت بیرون .منم از جام بلند شدم و دنبالش رفتم
کفش مشکی پاشنه دارم و پوشیدم
البته پاشنه هاش خیلی بلند نبود
نشستیم تو ماشین
آدرس و از تو گوشیم واسش خوندم
۱۰ دقیقه بعد تو خیابونی بودیم که ریحانه گفته بود دقت ک کردم فهمیدم دقیقا جایی بود که اون اتفاقا برام افتاد وآدمی که هیچ وقت هویتش برام مشخص نشد کیفم و خالی کرد و افتاد به جونم که محسن و محمد ناجیم شدن
نزدیک خونه ی معلمم
اسم کوچه هارو یکی یکی خوندیم تا رسیدیم ب کوچه شهید طاهری
داخل کوچه که رفتیم چندتا ماشین و یه عده جوون و جلوی یه خونه دیدم حدس زدم که خونه ریحانه اینا همینجا باشه
جلوتر که رفتیم با دیدن محمد مطمئن شدم و به بابام گفتم همینجاست
بابا نگه داشت و گفت
+خواستی برگردی بهم زنگ بزنم اگه بودم بیام دنبالت
_چشم .ممنونم
از ماشین پیاده شدم
هیچ خانومی اطراف نبود و فقط یه عده پسر دم در ایستاده بودن مردد بودم کجا برم
نمیشد یهو از وسطشون رد شم
همینطور ایستاده بودم که چشمم خورد ب محمد
پیراهن کرم رنگ که یقش مشکی بود و کت شلوار مشکی تنش بود
یه کفش شیک مشکیم پاش بود
با اتفاقی که دفعه قبل افتاد میترسیدم حتی نگاش کنم
یخورده جلوتر رفتم. تو همین زمان محسنم پیداش شد تا چشش بهم خورد به محمد بلند گفت
+ عه این اینجا چیکار میکنه ؟
محمد باشنیدن حرفش نگاهش و گرفت وبرگشت سمتم وبا دیدن من اروم به محسن گفت
_هیس زشته
سرمو برگردوندم
بابام که هنوز نرفته بود از ماشین پیاده شد
بهم نزدیک شد و گفت
+فاطمه جان چرا نمیری داخل مگه اینجا نیست ؟
خواستم جوابش و بدم که با شنیدن یه صدای آشنا زبونم نچرخید
برگشتم سمت صدا
محمد بهمون نزدیک شده بود نگاهش سمت من بود
اولش فک کردم کسی پشتمه و داره به اون نگاه میکنه ولی بعدش فهمیدم در کمال تعجب با خودمه .چهرش بر خلاف گذشته جمع نشده بود
ابروهاشم بهم گره نخورده بود
صداشم خشن نبود
گفت
_سلام خوش اومدین بفرمایید داخل ریحانه بالاست
حدس زدم شاید بخاطر حضور پدرم رفتارش مثه قبل نبود
منتظر جوابم نموند خیلی گرم و با لبخند به بابام دست داد
و احوال پرسی کرد
منم نگاه پر از حیرتم و ازش برداشتم و بی توجه به اون با بابام خداحافظی کردم و رفتم داخل
قدم اول از حیاط و که گذروندم یکی با قدمای بلند از من جلوتر رفت از پله ها گذشت و به در رسید
محمد بود...
📝 #ادامهـ_دارد
🔸#بهـ_قلمـ_غینـ_میمـ_و_فاء_دآل 🔶
‼️ #رمانـ_واقعیٺ_ندارد ❗️
🔹 #اما_محمد_ہا_بسیارند 🔷
┄•●❥ @TarighAhmad
✨
💙✨💙
✨💙✨💙✨
💙✨💙✨💙✨💙
🌿تَعالیتَ یا رَحمان 🌿
خدایا 🦋 بر محمد و خاندانش درود فرست وبا بخشش خود به من روی آور همچنان که من بااعتراف خود به درگاه تو روی آوردم مرا از پرتگاه گناهان برآور . قصد مرا در فرمانبرداری ات استوار ساز و بصیرتم را در پرستش خود قوی گردان✨🌱 ۷ اردیبهشت ۱۴ رمضان 🌙 سه شنبه ذکر روز : ●| یا ارحم الراحمین |● ╭─┅═ঊঈ🇮🇷ঊঈ═┅─╮ 🆔 @TarighAhmad ╰─┅═ঊঈ🇱🇧ঊঈ═┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
..♥️
.
-من نمے تونم شب بخوابم🍃
+چرا ؟
چرا نمے تونے شب بخوابے؟
-چون دلم براے بابا تنگ میشه🥀
🌘}• #فرزند_شهدآ | #کلیپ
🌿{• #شهیدانہ
••●❥🍃🌸✦🌸🍃❥●••
@TarighAhmad
#توییت | آقای ظریف دقیقا همان است که خود را در دانشگاه امیرکبیر معرفی کرد.
مهمترین قصه درس آموز زندگی او مشاجره دو کودک بر سر پوست پرتقال است!
مثل کودک قصهاش، مینشیند و دردودل میکند!
همانقدر بچه گانه!
بخاطر همین ساده انديشیاش است که در #میدان_حاج_قاسم جایگاهی نداشت!
#نامرد_میدان
🌸•┄═•═┄•🌸
@TarighAhmad
🌸•┄═•═┄•🌸
_ چی باعث میشه هیچوقت کم نیاری؟!
+ رفیق شهیدم :)🌱
#برادر_شهیدم
#عکس_نوشته
╔═.🍃.══════╗
🇮🇷@TarighAhmad🇱🇧
╚══════.🍃.═╝
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
💙✨💙✨💙✨💙 ✨💙✨💙✨ 💙✨💙 ✨ 💎 نآحِـــ🍃ـــــله 🖋 #قسمت_سی_و_دوم +دختر جون گوشیت ک خودشو کشت بیدار شو دیگه
💙✨💙✨💙✨💙
✨💙✨💙✨
💙✨💙
✨
💎 نآحِـــ🍃ـــــله 🖋
#قسمت_سی_و_سوم
چند بار محکم زد به در و گفت
+ زن داداش
جوابش و که شنید از در فاصله گرفت و راهِ اومده رو برگشت
یه خانومی اومد بیرون و بهم گفت
+سلام عزیزمخوش اومدی بفرماا
نگاه گرمشون باعث شد کمتر از قبل معذب باشم
یه راهرویی و گذروندیم و به هال رسیدیم
وسط هال به زیبایی تزئین شده بود و یه سفره ی قشنگ چیده بودن
بین سفره هم پر بود از گلای زرد و صورتی و نارنجی که رایحه خوشی و پخش کرده بود
نگام ب سفره بود که یهو یکی پرید بغلم
ریحانه بود
از دیدنش خوشحال شدم و محکم بغلش کردم و بهش تبریک گفتم
ارایشش خیلی کم بود ولی موهاش و شنیون کرده بود
دوباره بغلش کردم
مثه بچه هایی که بهشون قول شهربازی داده بودن ذوق زده بود
دستم و گرفت نشستیم رو مبل مخمل و سفید جلوی سفرش
تازه تونستم به اطرافم با دقت نگاه کنم
جمعیتشون زیاد نبود به گفته خودش فقط فامیلای نزدیکشون و دعوت کرده بود
همه رو بهممعرفی کرد
دختر خاله هاش با غضب نگام میکردن.
چون دلیل نگاهای عجیبشونو نفهمیده بودم ترجیح دادم فقط لبخند بزنم
با زن داداش ریحانه بیشتر آشنا شدم .اسمش نرگس بود.
خیلی خانواده ی خونگرم و دوست داشتنی ای بودن همینم باعث شده بود
زود باهاشون صمیمی شم
جمعیتشون بیشتر شده بود وخیلیا رو نمیشناختم
ریحانه یه دوربین داد دستم و گفت
+فاطمه جون میشه با این ازم چندتا عکس بگیری؟
یه نگاه به دوربین حرفه ایش انداختم و گفتم
_عه دوربین خریدی مبارکت باشه
+نه بابا واسه داداشمه
_آها
نشست رو مبل
دسته گلش و که از گلای رز سفید و صورتی بود و دستش گرفت
دوربین و تنظیم کردم روش طوری که سفره عقدشم تو عکس بیافته
یه لبخند قشنگ رو لباش نشسته بود
عکس و که گرفتم بهش خیره شدم
لباس نباتیش که روی یقه اش و سینه اش تا کمر تنگش نگینای ریز و براق کار شده بود و دامن پف دار و توری قشنگش به خوبی تو عکس مشخص بود
رفتم کنارش و گفتم
_ چ دلی ببری شما از آقاتون
خندید و اروم زد رو بازم و گفت
+مسخره. حالا راسشو بگو خوب شدم ؟
_آره خیلی ماه شدی
+قربونت برم من
چندتا عکس دیگه هم ازش گرفتم
و ازش فاصله گرفتم
داشت با فامیلاش حرف میزد
از فرصت استفاده کردم و عکسارو یکی یکی زدم عقب تا دوباره ببینم
از اخرین عکس که گذشتم چهره محمد تو صفحه مستطیلی دوربین مشخص شد
موهای لختش مثه همیشه پریشون چسبیده بودن به پیشونیش
داشت میخندید خیلی واقعی! چندتا از دندونای جلوییش مشخص شده بود
با اینکه چشماش از خنده جمع شده بود چیزی از جذابیتش کم نشده که هیچ بهش اضافه هم شده بود
دوباره به لبخندش نگاه کردم و ناخودآگاه به این فکر کردم که چقدر با لبخند قشنگ تره،یه لبخند عجیب که دلیلی واسش پیدا نکرده بودم نشست رو لبام
ته دلم لرزید!
دوربین و خاموش کردم و دوباره برگشتم پیش ریحانه
چندتا عکس دست جمعی هم ازشون گرفتم
دوباره یکی در زد
زن داداشِ ریحانه نشسته بود رو مبل
میخواست بلند شه و در و باز کنه
وضعش و که دیدم دلم براش سوخت
بار دار بود
گفتم
_من باز میکنم
با تردید نگام کردوازم تشکر کرد
چون از همه به در نزدیک تر بودم
شالم و سرم انداختم و در و باز کردم
محمد بود
از موهاش فهمیدم کیه !
روش سمت در نبود داشت بایکی که تو حیاط بود حرف میزد
بلند گفت باشه باشههه
برگشت سمتم
دهنش باز شده بود واسه گفتن چیزی ولی با دیدن من یه قدم عقب رفت
باخودم گفتم الان که بابام نیست دوباره مثه قبل میشه
بعد چند لحظه گفت
+ببخشید
چی و میبخشیدم ؟؟مگه کاری کرده بود؟
دوباره ادامه داد
+میشه به نرگس خانوم بگید بیاد ؟
اروم گفتم
_براشون سخته هی بلند شن
با تعجب نگام کرد و دوباره سرش و انداخت پایین
صداشو صاف کرد و گفت
+عاقد میخواد بیاد تو به خانوما اطلاع بدید لطفا
جمله اش و کامل نکرده رفت
در و که بستم متوجه لرزش دستام شدم.استرسم برام عجیب بود
نفسم و با صدا بیرون دادم و
حرفی که زده بود و به ریحانه اینا منتقل کردم
شنل ریحانه و بستیم و چادرش و سرش کردیم
بعضی از خانوما چادر سرشون کردن
یسریام فقط شال انداختن رو سرشون
یه حاج آقایی یا الله گفت و اومدن تو
پشت سرش یه آقایی که سیمای دلنشینی داشت اومد داخل.
از شباهتش با محمد حدس زدم پدرشون باشه
سه نفر دیگه هم اومدن
یه پسر جوون که حدس زدم باید دوماد باشه اومد داخل
پشت سرش محمد و چند نفر دیگه در حالی که از خنده ریسه میرفتن اومدن تو و در و بستن
همه با فاصله دور سفره جمع شدن
منم با فاصله کنار ریحانه ایستاده بودم
حاج آقایی که قرار بود خطبه بخونه کنار دوماد نشست
شروع کرد ب خوندن
📝 #ادامهـ_دارد
🔸#بهـ_قلمـ_غینـ_میمـ_و_فاء_دآل 🔶
‼️ #رمانـ_واقعیٺ_ندارد ❗️
🔹 #اما_محمد_ہا_بسیارند 🔷
┄•●❥ @TarighAhmad
✨
💙✨💙
✨💙✨💙✨
💙✨💙✨💙✨💙
♨️ درجایی از سفیر فرانسه سوال شد که شما چرا خلاف قانون اساسی تان باحجاب مخالفت میکنید؟ 🧐
پاسخ داد:حجاب یک نوع پوشش نیست 🌱بلکه بیرقی است برای یک مکتب برای یک دین که آن دین مبنایش مخالفت با هوای نفسه ،تمدن غرب مبانیش موافقت با هوای نفسه(اگر بشود نشان دهید که یک دختر یا یک زن می خواهد با هوای نفس خود مخالفت کند. دلش میخواهد با دلم میخواهدهای خودش، مخالفت کند آغاز فروپاشی تمدن غرب است)
کسی که حجاب رعایت میکند نسبت به دوقشر شفقت نشان می دهد✨
🌱،اول نسبت به دخترهای دیگر،که آنها را به چالش نمیکشد وآنها را به رقابت های بی ارزش نمیکشاند.خانمی که اهل رحم وشفقت است وکوچکترین حیا ونجابتی درونش وجود دارد میبیند نزدیک شدن اش به یک خانواده باعث می شود مرد آن خانواده نسبت به خانمش دلسردمیشود زود خودش را جمع میکند.اصلا دین هم اگر در میان نباشد متین تر رفتار میکند.
🌿دومین گروهی که مورد شفقت قرار میدهد مردان است که ذهنشان را درگیر نمیکند.☘
بی حجابی را می توان بی رحمی نسبت به هم جنس موافق و جنس مخالف دانست.🥀
فرانتس فانون میگوید:هرچادری که دور انداخته شود در مملکت های اسلامی،افق جدیدی را که برای استعمار ممنوع بوده در برابر او می گشاید 🥀وپس از دیدن هر چهره ی بی حجابی امیدهای حمله ور شدن استعمار ده برابر میشود.🥀
گزیده ی سخنان استاد پناهیان🌱
منبع:وبلاگ موج سایبری عفاف و حجاب
#ریحانه
#حجاب
〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰
@TarighAhmad
⭕️ مایک پومپئو گفته ترور سلیمانی کار درستی بود، اگه جوبایدن قبول نداره از #ظریف بپرسه!!
♨️ چرا باید درست بودن ترور حاج قاسم از ظریف پرسیده بشه؟
🔴 چرا باید وزیر خارجه سابق امریکا و وزیر خارجه ایران راجعبه همچین موضوعی هم نظر باشن؟!😊
#انتخابات #سرطان_اصلاحات_آمریکایی
#نامرد_میدان
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@TARIGHAHMAD |√←
تو تاکسی نشسته بودیم
یارو داشت سیگار میکشید.
بهش گفتم :
هیچ میدونی 30 درصد ضررش به تو میرسه 70 درصدش به من
گفت : خب بیا تو بکش 😐
تا حالا تو عمرم اینجوری قانع نشده بودم 😐😂😂
#بخندمؤمن
✾✾✾══😂══✾✾✾
@TarighAhmad
✾✾✾══😂══✾✾✾
🌷شهید رجایی :
#حزب الله⬅️ آنهایی هستند که به فرمان امام اگر لازم باشد
سکوت می کنند
و اگر لازم باشد فریاد می کشند
حزب الله⬅️ نه تنها توقعی از انقلاب ندارند
بلکه هنوز هم خود را بدهکار به آن می دانند|●
╭─┅═ঊঈ🇮🇷ঊঈ═┅─╮
🆔 @TarighAhmad
╰─┅═ঊঈ🇱🇧ঊঈ═┅─╯
*ابتدا نیت کنید
و صلوات بفرستید،
سپس رو یکی از 12 لینک زیر بزنید*🌷
1-https://digipostal.ir/cegs2h3
2-https://digipostal.ir/cmaj4dh
3-https://digipostal.ir/c7cr8j2
4-https://digipostal.ir/c2nmh4b
5-https://digipostal.ir/cv6mkx8
6-https://digipostal.ir/ct1wj0p
7-https://digipostal.ir/cgwawvt
8-https://digipostal.ir/cvvf4dr
9-https://digipostal.ir/ctib014
10-https://digipostal.ir/ckurf85
11-https://digipostal.ir/c29m0i8
12-https://digipostal.ir/cglqskk
•┄═━❝✨🌸✨❞━═┄•
@TarighAhmad
•┄═━❝✨🌸✨❞━═┄•
🌹دعای روز چهاردهم ماه مبارک رمضان
♦️بسم الله الرحمن الرحیم
♦️اللهمّ لا تؤاخِذْنی فیهِ بالعَثراتِ واقِلْنی فیهِ من الخَطایا والهَفَواتِ
ولا تَجْعَلْنی فیه غَرَضاً للبلایا والآفاتِ بِعِزّتِكَ یا عزّ المسْلمین.
♦️خدایا مؤاخذه نكن مرا در ایـن روز به لغزشها و درگذر از من در آن از خطاها و بیهودگیها و قرار مده مرا در آن نشانه تیر بلاها و آفات اى عزت دهنده مسلمانان.
#ماه_مبارک_رمضان
╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗
@TarighAhmad
#خاطرهای_از_یک_شهید 🌹
شبها که خانه بود، کاغذی را دست میگرفت و علامت میزد.
شبی صدایم زد و گفت:
«عیال، این کاغذ را دیدهای؟»
گفتم: «نه. چه هست؟»
گفت: «نامهٔ عملم است. حساب و کتاب کارهایم!
میخواهم بدانم هر روز، دل چند نفر را شکستهام.
با چند نفر خوب بودهام و چه کارهایی کردهام.
همهٔ اینها را مینویسم. گفتم نشان تو هم بدهم؛ شاید دوست داشتی برای خودت درست کنی.»
📕کتاب طلایهداران نور
#بشیم_مثل_شهدا
🖋خاطرهای از #شهید محمد علی خورشاهی
┈┈••✾••✾••┈┈
@TarighAhmad
┈┈••✾••✾••┈┈
#آیه_گرافی|🍃|
• ثم یقال هذا الذی کنتم به تکذبون •
بعد به آنها گفته میشود: «این همان چیزی است که آن را انکار میکردید!»
|🌸|
~┄┅┅✿❀💛❀✿┅┅┄~
@TarighAhmad
#پیامبر_اکرم (ص) :
هرکس به گناهی فکر کند
و قصد انجام
آن را داشته باشد،❌
سپس بخاطر خدا از گناه صرف نظر نماید،
برایش ثوابی نوشته خواهد شد.🌱
📚نصایح ج ۱۳ ص ۲۶۷
•┄🍃🌹🍃┄•
@TarighAhmad
•┄🍃🌹🍃┄•
#خلاصه_نویس_جلسه_نهم پارت 2
🌱🌈
🔹گرایش ها، موتور محرک حرکت های انسان است.
🔹مهمترین ویژگی قلب انسان تعارض علاقه ها است.
🔹در ذات تو این سرگشتگی (تعارض علاقه ها) وجود دارد.
🔹در یک دسته بندی کلان دو گروه علاقه در وجود انسان وجود دارد :
۱_علاقه های سطحی و آشکار
۲_علاقه های عمیق و پنهان
🔹انتهای علاقه های انسان اشتیاق به خدا است.
🍃🌱↷
『@TarighAhmad』
#انگیزشی (✯ᴗ✯)🎈
🔸 هنگام مواجه شدن با مشکل، یادت باشد که حتما راه حلی وجود دارد.
زیرا هر چیز با جفتش به وجود می آید.
بعد از هر سقوطی، صعودی و بعد از هر شبی، روزی وجود دارد.
👈 ذهنت را روی راه حل ها متمرکز کن.
برای بیرون آمدن از یک اتاق؛
باید در را پیدا کنی،
نه این که به دیوارها فکر کنی !!!
باور داشته باش خواستن توانستن است ...
•••┈✾~🍃🎈🍃~✾┈•••
@TarighAhmad
•••┈✾~🍃🎈🍃~✾┈•••