eitaa logo
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
1.6هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
79 فایل
[امیــرالعـشقـ❣ والرضــوان] شہــیداحــمدمحمــدمشلبــ🌸🍃 نفرہفــ7ـٺم ٺڪنولوژےاطلاعــاٺ📱 ملقـــب بهـ شہیدBMWســوار🚘 لقبـ جہادےغــریب طوســ💔 ولادٺ1995 🤱 شہادٺ 2016 🖤 شرایطمونه😍 : @sharayet_tarigh
مشاهده در ایتا
دانلود
{🌺☘} امروز روز عرفه است روز بخشش و روز امام حسین😭 اگر بخشیده نشدی امروز از خدا بخواه بخشیده بشی!!! مطمئن باش خدا مهربون تر از اون حرفاست که نبخشه و میبخشتت پس لعنت به شیطون بگو و یه یامهدی بلند بگو برو تو بغل خدا😁 روز عرفه روزیه که از ماه رمضون هم بهتره ها ! 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید احمد مشلب ✾••• @TarighAhmad
°•|💫|•° روز ، روز دعا و استغفار و ٺوجہ است. دعای سراسر عشق و شور و سوز در روز عرفہ، که امام حسین (علیه‌السّلام) در مراسم عرفات انشاء فرموده اسٺ، نشان‌دهنده‌ے آن روحیہ ے شیدائے و عشــ❤️ــق و شورے اسٺ که پیروان اهل‌بیٺ در یڪ چنین ایامے باید داشٺہ باشند. {✨} این ایام را قدر بدانید. فرصٺ مال شماسٺ. همچنان ڪہ امروز فرصٺ پیشرفٺ، فرصٺ شکوفائے، فرصٺ حرکٺهاے بزرگ سیاسے و انقلابے و اجٺماعے مال شما جوانهاسٺ، فرصٺ ٺوجہ بہ خداے مٺعال و ذکر الهے و مسٺحکم کردن رابطہ ے قلبـــ❤️ــے با خدا هم مٺعلق بہ شماسٺ. امام خامنہ اے[💐] ۱۳۹۰/۰۸/۱۱ | 🗓 ••●❥🍃🌸✦🌸🍃❥●•• @TarighAhmad
خدایا↯♡ قرار ده بے نیازی را در ذاتمツ یقین را در دلم♥⇩ اخلاص را در عملم∞ نور را در دیده ام😌 و بصیرت را در دینم‌✔💚 . . . بخشی از •💌• ↷ ʝøɪɴ ↯ @TarighAhmad
شهامت ، فقدان ترس نیست ❌ بلکه غلبه بر آن است❗️💪 @TarighAhmad
•﷽• عبد ماتم زده‌ات باز هوايی شده‌است ذکر شيرين لبش نوحه‌سرايی شده‌است بی‌سبب نيست اگر گوشه چشمش شده خيس شب‌ جمعه است دلش كرببلايی شده‌است 🌱 داداش احمد درمحضر ارباب التماس دعا 🌸•┄═•═┄•🌸 @TarighAhmad 🌸•┄═•═┄•🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😂 سیاست کثیف تر از چیزیه که فکرشو میکنین .😏 🌿 🌿 من تو شورای دانش اموزی مدرسه بودم میدونم😐😕😂😂😂 🌿 🌿 ┄┅═✧❁😂❁✧❁😂❁✧═┅┄ @TarighAhmad ┄┅═✧❁😂❁✧😂❁✧═┅┄
رمان جدید تا دقایقی دیگر😍✨
✨هُــــــوَالْمَـــــــحبــــــوب✨ 🌷رمان محتوایی ناب😍👌 🌷 🌷 قسمت -سلام مامان خوب و مهربونم😍✋ -علیک سلام دختر خوب و مهربونم.بیا بشین باهم چایی بخوریم.😊☕️☕️ -چشم،☺️بابا خونه نیست؟😕 -نه،هنوز نیومده. برای خودم چایی ریختم و روی صندلی آشپزخونه رو به روی مامان نشستم... مامان نصف چاییشو خورده بود و به من نگاه میکرد. گفتم: _مامان!از اون نگاهها میکنی،بازم خبریه؟😅 مامان لبخند زد و گفت: _خوشم میاد زود میفهمی.😁 -مامان،جان زهرا بیخیال شین.🙈 -بذار بیان،اگه نخواستی بگو نه.😐 -مامان،نمیشه یه کاریش کنین،من نمیخوام فعلا ازدواج کنم.میخوام درس بخونم.😌🙈 -بهونه نیار.😁 -حالا کی هست؟🙈 -پسرآقای صادقی،دوست بابات.😊 -آقای صادقی مگه پسر داره؟!!!😳🙊 مامان سؤالی نگاهم کرد. -مگه نمیدونستی؟😟 بعد خندید و گفت: _پس برای همین باهاشون گرم میگرفتی؟!!😁 -مگه دستم به سیما و سارا نرسه.داداش داشتن و به من نگفتن.😕 مامان لبخند زد و گفت: _حالا چی میگی؟بیان یا نه؟😊 بالبخند و سؤالی نگاهش کردم و گفتم: _مگه نظر من برای شما مهمه؟ مامان لبخند زد و گفت: _معلومه که مهمه.میان،اگه نخواستی میگی نه. خندیدم و گفتم: _ممنونم که اینقدر نظر من براتون مهمه.😄 مامان خندید.گفتم: _تا حالا کجا بوده این ستاره ی سهیل؟😅 مامان باتعجب نگاهم کرد.با اشاره سر گفتم _چیشده؟😟 -مطمئنی نمیدونستی پسر دارن؟!!😁 -وا!!مامان یعنی میگی من دروغ میگم؟!🙈 مرموز نگاهم کرد و گفت: _پس از کجا میدونی اسمش سهیله؟😁😉 جا خوردم....😬🙈 یه کم به مامانم نگاه کردم،داشت بالبخند به من نگاه میکرد. سرمو انداختم پایین.وسایلمو برداشتم برم توی اتاقم،مامان گفت: _پس بیان؟😁 گفتم: _اگه از من میپرسین میگم نه.😌 -چرا؟😐 بالبخند گفتم: _چون نمیخوام سارا و سیما خواهرشوهرام باشن.😄 سریع رفتم توی اتاقم... منتظر عکس العمل مامان نشدم.حتما میخواست بهم بگه دختره ی پررو،خجالت بکش.😆 وسایلمو روی میزتحریرم گذاشتم و روی تخت نشستم. دوست نداشتم برام خاستگار بیاد.🙁 درسته که خوشگلم ولی بیشتر حجاب میگیرم که کمتر خوشگل دیده بشم،اما نمیدونم حکمتش چیه که هرچی بیشتر حجاب میگیرم تو دل برو تر میشم. با همه رسمی برخورد میکنم.😕 تا وقتی هم که مطمئن نشم خانمی که باهاش صحبت میکنم پسر یا برادر مجرد نداره باهاش ،فقط لبخند الکی میزنم. با آقایون هم برخورد میکنم.تا مجبور نشم با مردهای جوان .با استادهای کلاس نمیگیرم که مبادا مجرد باشه،با استادهای پیر هم کلاس نمیگیرم که مبادا پسرمجرد داشته باشه.خلاصه همچین آدمی هستم من.😕 مامان برای شام صدام کرد.... بابا هم بود.خجالت میکشیدم برم توی آشپزخونه. 🙈حتما بابا درمورد خواستگاری صحبت میکرد،ولی چاره ای هم نبود. -سلام بابا،خسته نباشید.☺️ -سلام دخترم.ممنون.😊 مامان دیس برنج رو به من داد و گفت: _بذار روی میز. گذاشتم و نشستم.سرم پایین بود.مامان بشقاب خورشت رو روی میز گذاشت و نشست.باباگفت: _زهرا بدون اینکه سرمو بالا بیارم گفتم: _جانم -مامانت درمورد خانواده ی آقای صادقی بهت گفته؟ به مامان نگاه کردم و گفتم: _یه چیزایی گفتن. -نظرت چیه؟بیان؟😊 سرم پایین بود و با غذام بازی میکردم. آقای صادقی و خانواده ش آدمهای خوبی بودن ولی.... ادامه دارد.. 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ اولین اثــر از؛ ✍ ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
✨هُــــــوَالْمَـــــــحبــــــوب✨ 🌷رمان محتوایی ناب😍👌 🌷 🌷 قسمت آقای صادقی و خانواده ش آدمهای خوبی بودن ولی نه اونجوری که من بخوام... 😕 باباگفت: _آقای صادقی آدم خوبیه.من پسرشو ندیدم.تا حالا خارج از کشور درس میخونده،ولی به نظرمن بهتره بیان.فکرمیکنم ارزشش رو داشته باشه آشنا بشیم.😊 وقتی بابا اینجوری میگه یعنی اینکه بیان. بابا کلا همچین آدمیه،خیلی وقتها به بچه هاش اختیار میده ولی حواسش هست هرکجا لازم باشه میگه بهتره اینکارو بکنی😇 ولی وقتی میگه بهتره اینکارو بکنی یعنی اینکارو بکن. ماهم که بچه هاش هستیم به درستی حرفهاش ایمان داریم. من دیگه چیزی نگفتم.بابا گفت: _پس برای آخر هفته میگم بیان. بعد به مامان گفت: _هرچی لازم داری بگو تا بخرم. بعد از شستن ظرفها و تمیز کردن آشپزخونه رفتم توی اتاقم.گوشیم زنگ میزد.ریحانه بود.گفتم: _سلام بر یار غارم.😍 -سلام.کجایی تو؟ این همه زنگ زدم.😠 -خب متوجه نشدم.چرا میزنی؟ حالا کار مهمت چی بود مثلا؟😇😜 -فردا میای کلاس استاد شمس؟😕 -آره.چرا نیام؟😊 -بچه ها اعتراض دارن بهت.میگن وقت کلاسو میگیری.😒 -من وقت کلاسو میگیرم؟ تا استاد شمس چیزی نگه که من جواب نمیدم.این بچه ها چرا به اون اعتراض نمیکنن؟🙁 -خیلی خب حالا.منکه طرف توأم.پشت سرت حرف درست کردن.😐 -چه حرفی؟😳 -میگن میخوای توجه استاد رو جلب کنی. بالحن تمسخرآمیزی گفتم: _آره،با مخالفت کردن باهاش و با دعوا. -ول کن بابا.فردا میبینمت.کاری نداری؟😕 ریحانه اینجور وقتها میفهمه باید سکوت کنه.خنده م گرفت.باخنده گفتم: _دفعه ی آخرت باشه ها.😁 ریحانه هم خندید.😃خداحافظی کردیم. به کتابهام نگاهی کردم. کتاب درسی برداشتم،نه..الآن حوصله ی اینو ندارم.با دست کتابها رو مرور میکردم.آها! خودشه. ✨نهج البلاغه✨ رو برداشتم.بازش کردم.یکی از خطبه ها اومد.چند بار خوندم.یه چیزهایی فهمیدم ولی راضیم نکرد.شرحش رو برداشتم.اونم خوندم.خیلی خوشم اومد،اصطلاحا جگرم حال اومد.☺️😍😁 خیلی باحالی امام علی(ع)،نوکرتم.الان نماز حال میده،وضو که دارم، حجابمو درست کردم. 😇سجاده مو پهن کردم،... خب نماز چی بخونم؟😍🤔 مغرب وعشاء که خوندم،نماز شب هم که زوده.من نمیدونم خداجون،میخوام نماز بخونم دیگه،آخه خیلی ماهی. خودت یه کاریش بکن..الله اکبر..بعد از نماز از نیت خودم خنده م گرفت. گفتم: _خداجون تو هم با من حال میکنی ها! چه بنده ی دیوانه ای داری،همش از دستم میخندی دیگه.😅 دیر وقت شد.رفتم روی تخت خواب،رو به آسمان گفتم: _خداجون! امشب خسته م.بذار یه امشبو بخوابم.با التماس گفتم: _بیدارم نکن،باشه؟..ممنونم.😫😁 نصف شب از خواب بیدار شدم.... مگه ساعت چنده؟ ☹️🤔 به ساعت نگاه کردم،تازه چهار و نیمه،🕟یه ساعت دیگه اذانه.🌌✨ به آسمان نگاه کردم،گفتم: _خدایا!اینقدر با من شوخی نکن.یه امشبو میذاشتی بخوابم.منکه میدونم دلت برام تنگ شده،باشه،الان بلند میشم،خیلی مخلصیم.😅😁😍 رفتم وضو گرفتم و... ادامه دارد.. دسترسی به پارت اول🦋✨ https://eitaa.com/Tarighahmad/9746 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ اولین اثــر از؛ ✍ ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
✨هُــــــوَالْمَـــــــحبــــــوب✨ 🌷رمان محتوایی ناب😍👌 🌷 🌷 قسمت رفتم وضو گرفتم و ✨نماز شب✨ خوندم... از وقتی فضیلت نماز شب رو متوجه شدم به خدا گفتم _هروقت بیدارم کنی میخونم.من گوشی و ساعت و این چیزها تنظیم نمیکنم.😍اگه خودت بیدارم کنی میخونم وگرنه نمیخونم. انصافا هم خدا مرام به خرج داد و از اون شب قبل اذان صبح بیدارم میکنه.حالا گفتن نداره ولی منم نامردی نکردم و هرشب نمازشب خوندم.😍✨ خداروشکر مامان موقع صبحانه دیگه حرفی از خواستگاری نگفت.😆🙈 با بسم الله وارد دانشگاه شدم.گفتم: _خدایا امروز هم خودت بخیرکن.چند قدم رفتم که آقایی از پشت سر صدام کرد -خانم روشن توی دلم گفتم خدایا،داشتیم؟!! برگشتم.سرم بالا بود ولی نگاهش .✋👑 گفتم:بفرمایید. -امروز کلاس استاد شمس تشریف میبرید؟ -بله -میشه امروز باهاشون بحث نکنید؟😐 -شما هم دانشجوی همون کلاس هستید؟ -بله -پس میدونید کسی که بحث رو شروع میکنه من نیستم.☝️ -شما ادامه ندید. -من نمیتونم در برابر👈 افکار اشتباهی که به خورد دانشجوها میدن باشم. -افکار هرکسی به خودش مربوطه. -تا وقتی به زبان نیاورده یا به عمل تبدیل نشده به خودش مربوطه.👌 -شما عقاید خودتو محکم بچسب چکار به عقاید بقیه دارید؟😏 -عقاید من بهم اجازه نمیده دربرابر کسی که میخواد بقیه رو کنه باشم. -شما چرا فکر میکنید هرکسی مثل شما فکر نکنه گمراهه؟ -ایشون افکار خودشونو میگن،منم عقاید خودمو میگم.تشخیص درست و نادرست با بقیه..من دیگه باید برم.کلاسم دیر شده.✋ اجازه ی حرف دیگه ای بهش ندادم و رفتم.اما متوجه شدم همونجا ایستاده و به رفتن من نگاه میکنه. ✨خداجون خودت عاقبت امروز رو بخیر کن.✨ ریحانه توی راهرو ایستاده بود.تا منو دید اومد سمتم.بعد احوالپرسی گفتم: _چرا کلاس نرفتی؟😕 -استاد شمس پیغام داده تو نری کلاسش. لبخند زدم و دستشو گرفتم که بریم کلاس.باترس گفت: _زهرا دیوونه شدی؟!برای چی میری کلاس؟!😧 -چون دلیلی برای نرفتن وجود نداره. میخواست چیزی بگه که... صدای استاد شمس از پشت سرمون اومد.تامنو دید گفت: _شما اجازه نداری بری کلاس.😠 گفتم:به چه دلیلی استاد؟ -وقت بچه های کلاس رو تلف میکنی. -استاد این کلاس شماست.من اومدم اینجا شما به من برنامه نویسی آموزش بدید.پس کسیکه تو این کلاس صحبت میکنه قاعدتا شمایید. -پس سکوت میکنی و هیچ حرفی نمیزنی.😠 -تا وقتی موضوع راجع به برنامه نویسی کامپوتر باشه،باشه. دانشجو های کلاس های دیگه هم جمع شده بودن.استاد شمس با پوزخند وارد کلاس شد. من و دانشجوهای دیگه هم پشت سرش رفتیم توی کلاس. اون روز همه دانشجوها ساکت بودن و استاد شمس فقط درمورد برنامه نویسی صحبت کرد. گرچه یه سؤالی درمورد درس برام پیش اومد ولی نپرسیدم.بالاخره ساعت کلاس تمام شد.استاد سریع وسایلشو برداشت و از کلاس رفت بیرون. همه نگاه ها برگشت سمت من که داشتم کتابمو میذاشتم توی کیفم. زیر لب خنده م گرفت.اما بچه ها که دیدن خبری نیست یکی یکی رفتن بیرون.من و ریحانه هم رفتیم توی محوطه. ریحانه گفت: _خداکنه دیگه سرکلاس چیزی جز درس نگه. گفتم:خداکنه.😕 تاظهر چند تا کلاس دیگه هم داشتم.بعداز نماز رفتم دفتر بسیج دانشگاه.با بچه ها سلام و احوالپرسی کردم و نشستم روی صندلی. چند تا بسته کتاب روی میز بود.حواسم به کتابها بود که خانم رسولی(رییس بسیج خواهران) صدام کرد -کجایی؟دارم با تو حرف میزنم.😐 -ببخشید،حواسم به کتابها بود.چی گفتین؟😅 -امروز تو دانشگاه همه درمورد تو و استادشمس صحبت میکردن. -چی میگفتن مثلا؟ -اینا مهم نیست.من چیز دیگه ای میخوام بهت بگم. -بفرمایید -دیگه کلاس استادشمس نرو.😒 -چرا؟!!اون افکار اشتباه خودشو به اسم روشن فکری بلند میگه.یکی باید جوابشو بده. -اون آدم خطرناکیه.تو خوب نمیشناسیش.بهتره که دیگه نری کلاسش.😕 -پس....😐 نذاشت حرفمو ادامه بدم.گفت: _کسانی هستن مثل تو که به همین دلیل تو اینجور کلاسها حاضر میشن.به یکی دیگه میگم بره. -ولی آخه....😕 -ولی آخه نداره.بهتره که تو دیگه کلاسش نری. -باشه. بعد کلاسهام رفتم خونه.... ادامه دارد.. دسترسی به پارت اول🦋✨ https://eitaa.com/Tarighahmad/9746 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ اولین اثــر از؛ ✍ ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
#مصاحبہ‌مادرشهیــــــد {😍}•√ شهید به ڪدام یڪ از ائمه بیشتر متوسل مےشد؟! {❤️🍃} بیشتر به امام رضا م
{😍}•√ این فراق را چگونه تاب آوردید؟[😞💔] ارتباط عاطفی وعلاقه ی قلبی شدیدی بین من وفرزندم وجود داشت🤱💞 و البته که برای مادر تحمل فراق پسری که اورا فدای اسلام کرده سخت است👩‍👦💔 ولی ما حامل شعار کربلاییم✊ به خودمان میگوییم که زینبی و فاطمی هستیم والگوی ما حضرت زهرا وحضرت زینب است 🌸🍃 حضرت زینب که خود الگوی صبر واستقامت است را مجسم میکنیم و این الگویی است که ما به آن اقتدا کرده ایم ✌️✨ طبیعی است که مادر فراق فرزندش را تحمل میکند چراکه میداند فرزندش رضایت خدا را کسب کرده و در مقام والایی است 🕊❣ مادر همه چیز را تحمل خواهد کرد وقتی که بداند فرزندش فدای راه ظهور شده🌱✨ 〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰 @TarighAhmad
بِسمِ : علتِ وجودِ هر موجود 🦋🌾 به وقـ⏰ـت : جمعه ای که ای کاش بوی یاس بگیرد 🙃☘ ••●❥🍃☘✦☘🍃❥●•• @TarighAhmad
Ayatolkorsi.Saad-Alghamdi_2.mp3
459.8K
بسم الرب المهدی و آل یس🌹 بخونیم برای درامان بودن از ویروس منحوس کرونا قبل بیرون اومدن از خانه و بعد از نماز برای قبولی نماز ان شاءالله 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
امام جعفرصادق (علیه‌السلام)»: ✨هُوَ المُفرِّجُ الكُرَبِ عَن شیعَتِه بَعد ضَنكٍ شَدیدٍ وَ بَلاءٍ طَویل. ✅تنها او (مهدی(علیه‌السلام)) است که پس از دوران‌های طولانی بلاخیز و تنگناهای طاقت‌فرسا، و را از دل شیعیانش برطرف می‌نماید.🍃🌸 📚الزام الناصب،ص ۱۳۸ •┈┈••✾•🍃🕊🍃•✾••┈┈• @TarighAhmad •┈┈••✾•🍃🕊🍃•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 جدید و مهمِ 🔹 « او خیلی تنهاست » 💢 این یک اعترافِ مهمه! ❁❁═༅═🍃🌸🍃═ ═❁❁ @TarighAhmad ❁❁═༅ ═🍃🌸🍃═ ═❁❁
درسـرم نیست بجـز حال و هـوای تو و عشـق❤️ شــادم از اینکه همہ حال و هوایم تو شـدی❤️ ┄┅─✵💝✵─┅┄ @TarighAhmad ┄┅─✵💝✵─┅┄
تلنگر{☘🌸} امروز روزه عیده! روز عید مسلمونا؛ چه روزیه 🤔 روزیه که توش گناه نباشه رفیق داداش امروز سعی کن گناه نکنی تا عید تو عیدت باشه هاااا😉(چون دوتا عید امروز داریم؛ جمعه و عید قربان) گناه کمتر=نزدیک شدن به ظهور منجی عالم بشریت😁 عید آمد و باز تو نیامدی یابن الحسن🌸 میدانم زود میایی یابن الحسن🌼🌸🌼 ! 🇮🇷🇱🇧 🇮🇷🇱🇧 🇮🇷🇱🇧 ╭═━═━⊰❀❀🌷❀❀⊱━═━═╮ 🌸 @TarighAhmad 🌸 ╰═━═━⊰❀❀🌷❀❀⊱━═━═╯
°•|🔶|•° اگر بہ حکمٺ مندرج در عید قربان توجه شود، خیلے از راهها براے ما باز میشود. "🔸" در یڪ قدردانے بزرگ الهے نهفٺہ اسٺ از پیامبر برگزیده‌ے حضرٺ حق، حضرٺ ابراهیم (علیہ السّلام) ڪہ آن روز ڪرد. { بالاٺر از ایثار جان، در مواردے ایثار عزیزان اسٺ. } او در راه پروردگار، بہ دسٺ خود عزیزے را قربان میڪرد؛ آن هم فرزند جوانی که خدای مٺعال بعد از عمرے انٺظار، در دوران پیرے بہ او داده بود؛ که فرمود: «الحمد للَّه الّذی وهب لی علی الکبر اسماعیل و اسحاق» . [√] خدای متعال این دو پسر را در دوران پیرے، لابد بعد از یک عمر انٺظار و اشٺیاق، بہ این پدر داده بود؛ امید فرزند هم دیگر بعد از آن نداشٺ. این ایثار و این گذشٺ، یک اسٺ براے مؤمنانے ڪہ میخواهند راه حقیقٺ را، راه ٺعالے را، راه عروج به مدارج عالیہ را طی ڪنند.[ 💟 ] •°|بدون گذشٺ، امکان ندارد.|°• همہ ے امتحانهائے ڪہ ما میشویم، در واقع نقطہ ے اصلیاش همین اسٺ. امام خامنہ اے{❤️} ۱۳۸۹/۸/۲۶ | 🗓 ••●❥❤️❥●•• @TarighAhmad
Hamed Zamani _ Delaram (128).mp3
6.4M
🦋 •┄═━❝✨🌸✨❞━═┄• @TarighAhmad •┄═━❝✨🌸✨❞━═┄•
●\\● بچہ‌ها! اصرار بر امر حق داشته باشید! یچیزے فهمیدی خوبه،ولش نکن! سختھ اوݪشـ؛وڵے بعدش مَلَڪھ👑 میشہ. میبینـے ایݩ گناه سختہ،ولـے ترڪش کن! *یہ‌ذره تحمݪ ڪن،بعد‌ سہل میشھ* ↻ 🍃﴿سخنِ"حاج‌حسین‌یڪتا‌"‌﴾🍃 ┄•●❥ @TarighAhmad
🏃‍♂ 🏃‍♂ یه‌چالش‌خییییـلےجذاب‌داریم ‌‌چه‌چالشیییی 😃👇🏻 ازنوع‌سین‌زدنے 👀😉 به‌این‌صورت‌ڪه‌شماقسمتےازوصیت‌نامه شهیداحمدیاهرشهیدےڪه‌دوستش‌دارید روبراےمامےفرستیدوماهم‌بنرےرودر اختیارشماقرارمیدیم‌وشمااز 🗓 25 تا 30 مرداد فرصت‌داریدڪه بنرتون‌رو براےڪانال‌هاوگروه‌هایےڪه عضویدبفرستیدوسین‌جمع‌ڪنید.😁👀 اعلام‌برنده‌روز 30 مردادمصادف‌باجشن مجازےتولدشهید 😍🎈 به‌نفرات {اول} تا {سوم} جوایزنفیسے اعطامیشهــ😉👌🏻 1⃣:نفراول‌گاردگوشے باعڪس‌‌رفیق‌شهیدفردبرنده 2⃣: نفردوم‌ڪتاب‌ملاقات‌درملڪوت (خاطراٺ‌شهیداحمدمشلب) 3⃣: نفرسوم‌تخته‌شاسےعڪس‌رفیق شهیدفردبرنده منتظـــرتون‌هستیـــم{✌️🏻🙂} برای شرکت در چالش به آیدی زیر پیام بدین👇 @abo_vesal_74
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
#بشتابیـــــد 🏃‍♂ #بشتابیــــــد 🏃‍♂ یه‌چالش‌خییییـلےجذاب‌داریم ‌‌چه‌چالشیییی 😃👇🏻 از
در پاسخ گویی صبور باشید😁هر بزرگواری که پیام میده ما یه شماره ای به ایشون میدیم این شماره به این معناست که اسم شما ثبت شده😍✅