فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🦋 زیارت امام حسین علیه السلام در روز پنجشنبه🦋❤️
|•السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَلِىَّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا. حُجَّةَ اللّٰهِ وَخَالِصَتَهُ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا إِمَامَ الْمُؤْمِنِينَ، وَوَارِثَ الْمُرْسَلِينَ، وَحُجَّةَ رَبِّ الْعَالَمِينَ، صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْكَ وَعَلَىٰ آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ، يَا مَوْلاىَ يَا أَبا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ، أَنَا مَوْلىً لَكَ وَلِآلِ بَيْتِكَ، وَهٰذَا يَوْمُكَ وَهُوَ يَوْمُ الْخَمِيسِ، وَأَنَا ضَيْفُكَ فِيهِ وَمُسْتَجِيرٌ بِكَ فِيهِ، فَأَحْسِنْ ضِيافَتِى وَإِجارَتِى بِحَقِّ آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَاهِرِينَ•|
|•°~سلام بر تو ای ولی خدا، سلام بر تو ای حجّت حق و بندهی پاک خدا، سلام بر تو
ای پیشوای مؤمنان و وارث پیامبران و برهان محکم پروردگار جهانیان، درود خدا بر تو و اهلبیت پاکیزه و پاکت باد، ای سرور من یا ابا محمّد حسن بن علی، من دلبسته تو و اهلبیت توأم، این روز، روز پنجشنبه و روز توست و من در آن میهمان و پناهنده به توأم، پس به نیکی پذیرایم باش و پناهم ده، به حق خاندان پاکیزه و پاکت|•°~
🌹🤲🏻التماس دعا 🤲🏻🌹
#شبجمعه
╔═✨═🌙═✨═╗
@TarighAhmad
╚═✨═✨═✨═╝
🏴 سالروز وفات شهادت گونه کریمه اهل بیت حضرت معصومه (علیها السلام), را محضر دوستان گرامی تسلیت عرض میکنم.😔
🌺 اشاره ای کوتاه بر زندگی گهربار حضرت معصومه سلام الله علیها.
🌸 حضرت فاطمه ی معصومه (علیهاالسلام) دختر امام موسی بن جعفر (علیه السلام) در اول ذیقعده سال 173 هجری قمری در مدینه به دنیا آمد.(1)
🌸 القاب حضرت: طاهره، حمیده، نقیّه، سیده، رضیه و اخت الرضا، صدیقه و نساء العالمین نیز خوانده اند.(2)
🌸 حضرت به هنگام شهادت پدر (که در سال 183 رخ داد) ده سال داشت. و بیشتر دوران کودکیش را در ایام غم (زندانی پدر) گذراند.
🌸 با سفر تبعید گونه امام هشتم (علیه السلام) به مرو، حضرت معصومه یکسال بدون برادر در مدینه زندکی کرد. تا اینکه نامه ای از حضرت امام رضا (علیه السلام) به وی رسید، او که دلش برای دیدن برادر بی تاب شده بود، بلافاصله همراه عدّه ای از برادرانش به نامهای فضل، جعفر، هادی و قاسم و زید و تعدادی از برادرزاده ها و چند تن از غلامان و کنیزان مدینه را به قصد مرو ترک نمود.
🌸 در طول راه به ساوه رسیدند و وقتی مخالفین اهل بیت از رسیدن آنان به شهر مطلع شدند به آزار و اذیّت و جنگ با همراهان حضرت پرداختند و همه برادران و برادرزادگان حضرت معصومه (سلام الله علیها) به شهادت رسیدند.
هنگامی که حضرت جسدهای غرق به خون و پیکرهای صدمه دیده 23 تن از عزیزان خود را نقش بر زمین دید. به شدت محزون شد و در اثر این مصائب به شدت بیمار گردید.(3)
🌸 حضرت فرمود: مرا به شهر قم ببرید که از پدرم شنیدم، شهر قم مرکز شیعیان ما می باشد.
... مردم قم به استقبال حضرت آمدند، / و موسی بن خزرج بزرگ خاندان اشعری مهار ناقه آن حضرت را گرفت و در حالی که عدّه ای سواره و پیاده اطراف محملش تجمع نموده بودند با قربانی کردن مقدمش را گرامی داشتند آن سیده جلیله را در منزل خویش جای داد.(4)
🌸 در مدت اقامت حضرت در قم که هفده روز ذکر کرده اند در خانه موسی بن خزرج بسر می برد و در آنجا عبادتگاهی داشت که به راز و نیاز با پروردگار خویش مشغول بود، محل زندگی حضرت بعدها به صورت مدرسه درآمد و به مدرسه ستّیه (مدرسه خانوم) موسوم گردید.(5)
و محراب عبادتش به بیت النور مشهور است که محل زیارت دوستداران و متوسلین به حضرتش می باشد.
✍️ منابع: ...................
1 - بحارالانوار: ج48، ص 317 و 286.
2 - بارگاه فاطمه معصومه، تجلی گاه فاطمه زهرا، (آیت اللّه سیدجعفر میر عظیمی)، ج 2، ص 30 و 29.
3 - کریمه اهل بیت، ص 174.
4 - فروغی از کوثر، ص 33.
5 - کریمه اهل بیت، ص 176.
/ʝסíꪀ➘
⇝ @TarighAhmad ⇜
✍رهبر انقلاب:
بدون تردید نقش حضرت معصومه (س) در قم شدن قم و عظمت یافتن این شهر عریقِ مذهبىِ تاریخی، یک نقش ما لا کلام فیه است. این بانوی بزرگوار، این دختر جوانِ تربیتشدهی دامان اهلبیت پیغمبر، با حرکت خود در جمع یاران و اصحاب و دوستان ائمه (علیهمالسّلام) و عبور از شهرهای مختلف و پاشیدن بذر معرفت و ولایت در طول مسیر در میان مردم و بعد رسیدن به این منطقه و فرود آمدن در قم، موجب شده است که این شهر به عنوان پایگاه اصلی معارف اهلبیت (علیهمالسّلام) در آن دورهی ظلمانی و تاریکِ حکومت جباران بدرخشد و پایگاهی بشود که انوار علم و انوار معارف اهلبیت را به سراسر دنیای اسلام از شرق و غرب منتقل کند.
۸۹/۷/۲۹
✨سالروز وفات حضرت معصومه
سلام الله علیها تسلیت باد
#نائب_برحق_مولا
@TarighAhmad
تـــو را
چـون آرزوهـایـم
دوسـت
خـواهـم داشـت رفـیق🌈
#رفیق_خاص 💕
╔═...💕💕...══════╗
@TarighAhmad
╚══════...💕💕...═╝
🌱♥️
مـردمـان در من و حـیرانے مـن، حـیرانـند ...
مـن در آن ڪس
ڪہ تــو را بیـند و حـیران نشـود
حـیرانـم ..
#شهید_محمود_رضا_بیضایی
#بشیم_مثل_شهدا
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |•
➣ @TarighAhmad
#حرف_قشنگ 🌱
حاج حسین یکتا:
اون جایی که تیرها همه داره به خطا میره، یه نازشصت میخوایم که دستش یداللهی باشه و چشمش عیناللهی. هدفگیری کنه و بزنه و یک افقی و یه جبههی جدیدی باز بشه بإذنالله. اون وقته که بنبستها همه میشن معبر و مسیر و مخرجِ صدق. این کار از بچهبسیجیهای روحالله برمیاد؛
ما اینو ثابت کردیم.
✨الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج✨
#رفیقشهیدم
~~~~~~~🌸~~~~~~~
@TarighAhmad
~~~~~~~🌸~~~~~~~
Namaz_39_ostadshojae_softgozar.com.mp3
5.27M
#نماز_سکوی_پرواز 39
✍ عجب خدایی...
بی نیاز از ماست؛
اما هر ساعت از شب و روز؛ که دلم هواشو کرد؛
❤️جوري آغوش بازمیکنه؛
که انگار هیچ بنده ديگه ای،جز من نداره!
☘این خدا رو باید،سجده کرد.☘
#استادشجاعی
#سکوی_پرواز 🕊
╔═🍃🕊🍃═════╗
@TarighAhmad
╚═════🍃🕊🍃═╝
یه روز خوب نمیاد 😟
یه روز خوب رو باید ساخت😃😁✌️🏻
#انگیزشی 🌞🌻
↧ʝσɨŋ↧
@TarighAhmad
••|♥️|••
یہرِفیــــقدآرَمــــــ
ڪهنامَشحُسِینہ....
خوشآاندِلڪه
دلآرامَشحُسِینہ...💔
#شبجمعہهوایٺنڪنممیمیرم
#استورے
#ڪربلا
〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰
@TarighAhmad
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
••|♥️|•• یہرِفیــــقدآرَمــــــ ڪهنامَشحُسِینہ.... خوشآاندِلڪه دلآرامَشحُسِینہ...💔 #شبجمع
Seyed Javad Zaker - Ye Refigh Daram Ke (128).mp3
5.1M
بهیادهـ ؛
"آسیدجـــوادذاڪـــر🌱"
یهــ
رفیـــقدارمـــ
ڪهنامشــــ
حسینهــــ😍
#شب_جمعه
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@TARIGHAHMAD |√←
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
🌸🍃رمـــان #من_با_تو... 🌸🍃 قسمت #شصت_و_ششم خجالت زدہ خواستم برم پیش بقیہ ڪہ حنانہ گفت: _هانے خوبے
🌸🍃رمـــان #من_با_تو... 🌸🍃
قسمت #شصت_و_ششم
بخش دوم
نگاهم رو از حلقہ ے نقرہ اے رنگم گرفتم و رو بہ بهار گفتم:
_بریم؟
بهار سرش رو بہ سمتم برگردوند،با لب و لوچہ ے آویزون گفت:
_مگہ تو با شوهرت نمیرے؟
ڪمے فڪر ڪردم و گفتم:
_هماهنگ نڪردیم!
ڪیفش رو برداشت و بلند شد،
بلند شدم چادرم رو مرتب ڪردم و ڪیفم رو انداختم روے دوشم. با بهار از ڪلاس خارج شدیم،
غیر از بهار، بچہ هاے دانشگاہ خبر نداشتن من و سهیلے عقد ڪردیم.
رسیدیم بہ حیاط دانشگاہ، نگاهم رو دور تا دور حیاط چرخوندم. همراہ لبخند ڪنار در دانشگاہ ایستادہ بود،
نگاهم رو ازش گرفتم رو بہ بهار گفتم:
_بریم دیگہ چرا وایسادے؟
سرش رو تڪون داد،بہ سمت در خروجے قدم مے بر مے داشتیم ڪہ صداے زنگ موبایلم باعث شد بایستم،همونطور ڪہ زیپ ڪیفم رو باز مے ڪردم بہ بهار گفتم:
وایسا!
موبایلم رو برداشتم،
بہ اسمے ڪہ روے صفحہ افتادہ بود نگاہ ڪردم "سهیلی"
بهار نگاهے بہ صفحہ ے موبایلم انداخت و زد زیر خندہ.
توجهے نڪردم،علامت سبز رنگ رو بردم سمت علامت قرمز رنگ.
_بلہ؟
نگاهش رو دوختہ بود بهم،تڪیہ ش رو از دیوار برداشت،صداش توے موبایل پیچید:
_سلام خانم!
لب هام رو روے هم فشار دادم.
_سلام ڪارے دارے؟
بهار بہ نشونہ ے تاسف سرے تڪون داد و گفت:
_نامزد بازیت تو حلقم!
صداے سهیلے اومد:
_میاے بریم بیرون؟البتہ تنها!
نگاهے بہ بهار انداختم و گفتم:
_باشہ فقط آقاے سهیلے برید پشت دانشگاہ میام اونجا!
با تعجب گفت:
_آقاے سهیلے؟!
ادامه دارد...
دسترسی به پارت اول🦋✨
https://eitaa.com/Tarighahmad/12052
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
به قلم ✍؛لیلاسلطانی
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |•
➣ @TarighAhmad
🌸🍃رمـــان #من_با_تو... 🌸🍃
قسمت #شصت_و_هفتم
خجالت مے ڪشیدم بگم،امیرحسین! تازہ یڪ هفتہ از عقدمون میگذشت! وقتے دید چیزے نمیگم ادامہ داد:
_دزد و پلیس بازیہ؟!
آروم گفتم:
_نہ!ولے فعلا تا بچہ هاے دانشگاہ نمیدونن اینطور باشہ!
باشہ اے گفت و قطع ڪرد.
بهار دستش رو بہ سمتم دراز ڪرد و گفت:
_من میرم ولے جانہ عزیزت با این همہ احساسات نذار سہ طلاقہ ت ڪنہ!
همراہ بهار از دانشگاہ خارج شدیم،
بهار خداحافظے ڪرد و سوار تاڪسے شد. راہ افتادم سمت ڪوچہ پشتے دانشگاہ.
پراید سفید رنگش رو دیدم ڪہ وسط ڪوچہ پارڪ شدہ بود. با قدم هاے بلند بہ سمتش رفتم،
دستگیرہ ے در رو گرفتم و باز ڪردم.
همونطور ڪہ روے صندلے جلو مے نشستم گفتم:
_دوبارہ سلام!
نگاهم ڪرد و گفت:
_سلام.
زل زدہ بودم بہ رو بہ روم.
سهیلے بالاتنہ ش رو سمت من برگردونہ بود، دستش رو گذاشتہ بود زیر چونہ ش و بہ نیم رخم زل زدہ بود. با لحن ملایم گفت:
_ڪے دخترخانمو دنبال ڪردہ ڪہ نفس نفس میزنہ؟آقا پلیسہ؟
خندہ م گرفت،نمیدونم چرا بهم میگفت دخترخانم! منم بہ طبع گاهے میگفتم آقا پسر!
صورتم رو برگردوندم سمتش،
اما بہ چشم هاش نگاہ نمے ڪردم. سنگینے نگاهش ضربان قلبم رو بالا مے برد! جدے گفت:
_هانیہ خانم درمورد یہ چیزے صحبت ڪنیم بعد بریم نامزد بازے.
سرفہ اے ڪردم و گفتم:
_صحبت ڪنیم.
سرش رو نزدیڪ صورتم آورد:
_ڪو اون دختر خشمگین؟
سرم رو بلند ڪردم،
نگاہ هامون بهم گرہ خورد. برق چشم هاے عسلیش نفسم رو گرفت، سریع صورتم رو برگردوندم.
جدے گفتم:
_خشمگین خودتے!
خندہ ے ڪوتاہ ڪرد و گفت:
_راجع بہ امین و بنیامین!
لبم رو بہ دندون گرفتم،
چرا قبل از عقد ماجرا رو بهش نگفتم؟! آروم شروع ڪردم بہ تعریف همہ چیز،مو بہ مو! بدون ڪم و ڪاست!
گذشتہ م،گذشتہ ے من بود!
بہ خودم و خدا مربوط نہ هیچڪس دیگہ!
این مرد همسرم بود فقط لازم بود در جریان باشہ. وقتے حرف هام تموم شد،با زبون لبم رو تر ڪردم گلوم خشڪ شدہ بود!
سهیلے با اخم نگاهش رو بہ فرمون دوختہ بود!
با حرص نفسم رو بیرون دادم. قضاوت و برخورد آدم ها در مقابل صداقت آزار دهندہ س!
همونطور ڪہ در ماشین رو باز مے ڪردم گفتم:
_بهترہ تنها فڪر ڪنید،ڪنار بیاید! اما اگہ پشیمونید باید قبل از عقد میگفتید!
از ماشین پیادہ شدم،بغض ڪردم!
ازش توقع نداشتم،مگہ خبر نداشت؟! رسیدم سر ڪوچہ، خیابون شلوغ بود خواستم تاڪسے بگیرم ڪہ
صداش پیچید:
_ڪجا میرے؟
برگشتم سمتش،
رسید بہ سہ قدمیم. چادرم رو گرفتم روے صورتم،خواستم برم ڪہ صداش مانعم شد:
_هانیہ خانم!
لبخندے نشست روے لبم
برگشتم سمتش. سرش پایین نبود اما چشم هاش زمین رو نگاہ میڪرد با اینڪہ محرم هم بودیم باز خجالتے شدہ بود نگاهم نمیڪرد انگار خجالت میڪشید صحبت ڪنہ! نگاهے بہ اطراف ڪردم وسط خیابون بودیم و نگاہ عابرا رومون بود!
_بلہ!
دست هاش رو بہ هم گرہ زد و نگاهش رو بالاتر آورد ولے باز من رو نگاہ نمیڪرد فڪرڪنم نصف قدم رو میدید!
_چرا زود رفتے،خب یہ لحظہ ناراحت شدم!
وقتے دید چیزے نمے گم ادامہ داد:
_حالا قلبت شیش دونگ بہ من محرم میشہ؟
لبخند عمیقے زدم،
میشد با این حرفش قلبم شیش دونگ محرمش نشہ؟! خواستم اذیتش ڪنم با لحن جدے گفتم:
_نہ خیر!دیگہ باید برم خونہ عرضے ندارید؟
بہ وضوح دیدم پوست سفیدش قرمز شد،ڪلافہ دستے بہ ریشش ڪشید و گفت:
_حرف آخرتونہ؟
با حالت ساختگے خودم رو عصبے نشون دادم:
_اول و آخر ندارہ ڪہ!موفق باشید خدانگهدار
حرڪت ڪردم برم ڪہ سریع گوشہ چادرم رو گرفت و گفت:
_صبر ڪن!
پشتم بهش بود،لبم رو گاز گرفتم تا نخندم میدونستم دنبالم میاد! با لحن آرومے گفت:
_من ڪہ عذرخواهے ڪردم!
برگشتم سمتش،
دستش شل شد چادرم رو رها ڪرد! آروم و خجول گفت:
_ببخشید!
این پسر چرا یڪ دفعہ انقدر خجالتے شد؟!
بے اختیار گفتم:
_امیرحسین!
با تعجب سرش رو بلند ڪرد،
چند لحظہ بعد چشم هاش مثل لب هاش رنگ لبخند گرفتن. زل زد بہ چشم هام و گفت:
_جانہ امیرحسین!
دلم رفت براے جان گفتنش!
مثل خودش زل زدم بہ چشم هاش.
_بریم نامزد بازے؟!
ادامه دارد...
دسترسی به پارت اول🦋✨
https://eitaa.com/Tarighahmad/12052
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
به قلم ✍؛لیلاسلطانی
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |•
➣ @TarighAhmad