eitaa logo
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
1.6هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
79 فایل
[امیــرالعـشقـ❣ والرضــوان] شہــیداحــمدمحمــدمشلبــ🌸🍃 نفرہفــ7ـٺم ٺڪنولوژےاطلاعــاٺ📱 ملقـــب بهـ شہیدBMWســوار🚘 لقبـ جہادےغــریب طوســ💔 ولادٺ1995 🤱 شہادٺ 2016 🖤 شرایطمونه😍 : @sharayet_tarigh
مشاهده در ایتا
دانلود
بعضی وقتا بدحجابی دیگران تقصیر ماست... شاید بین هزار تا تذکری که به بیحجابها نمیدیم، یکیشون منتظر تذکر ما باشه تا حجابش رو رعایت کنه... پس تذکر مهربانانه به خانمهای بدحجاب رو یادت نره. ❀•┈••❈✿♥️✿❈••┈•❀ @TarighAhmad ❀•┈••❈✿♥️✿❈••┈•❀
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
#مسیر عشق 35 فقط تو چشماش نگاه کردم،یه چشمکی زد و رفت استرس گرفته بودم مطمن بودم اتفاقی نیومده
36 -سارا چیزی شده؟ -شیوا من یه لحظه دیگه نمیتونم اینجا باشم درک کن لطفا این پسره دیونه هستش،از روی قصد اینجاس کامران وشایان با ظرف لبو برگشتن کامران یه ظرف لبو اورد برای شیوا وخودش فرشید هم که تلفنش رو قطع کرده بود به سمت بچه‌ها اومد،و ظرف لبو برداشت و رفت کنار نغمه شایان لبو اورد طرفم -بفرمایید بدون اینکه نگاهش کنم،و بدون جواب رفتم یه کناری نشستم الهی کوفتت بشه،پسره احمق -سارا بیا حالا بعد میریم -نغمه تویکی حرف نزن که تمام حرصمو سرت خالی میکنم -سارا بجان تو من از اومدنش خبر نداشتم باور کن هوای اونجا خیلی برام سنگین بود بغض بدی راه نفسم رو بسته بود هنوز جای انگشتاش روی دستم بود. با گوشه شالم محکم کشیدم روی دستم داشت حالم بد میشد شیوا که دیده بود حالم خوب نیست. پیشنهاد رفتن رو داد همه موافقت کردن جز شایان -اگرمایل باشید همگی بریم خونه باغ،یه دست بیلیارد بزنیم ناهارهم همونجا باشیم پسرا که موافق بودن،نغمه وشیوا ساکت بودن و اونا هم به بخاطر دوست پسراشون سکوت کردن دیگه نتونستم تحمل کنم برای چند دقیقه دیگه هم نمیتونستم شایان رو تحمل کنم -پس من میرم،ممنون از همگی خوش گذشت از بچه‌ها خواستم خداحافظی کنم که کامران گفت - چطوری میخوای بری؟ -ماشین دربست هست -رفیق نیمه راه نباش،همه باهم اومدیم باهم برمیگردیم شیوا دخالت کرد و گفت -سارا مثل اینکه کاری براش پیش اومده -کامران و فرشید خیلی اصرار کردن و مانع رفتن من شدن داشتم کلافه میشدم نتونستم متقاعدشون کنم مجبور شدم همراهشون برم نویسنده(منیرا-م) @TarighAhmad
بسم‌رب‌احمد🌿🕊 . . 🔻امام صادق عليه‏السلام: إن كانَتِ الدُّنيا فانِيَةً فَالطُّمَأنينَةُ إلَيها لِماذا؟! ➖ اگر دنيا نابودشدنى است، پس دلخوش كردن به آن چرا؟! الخصال، ص ۴۵۰، ح ۵۵ ‌ امروز : شنبه ۱۷مهر و ۲ ربیع الاول ...•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•.... @TarighAhmad ....•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•....‌
💙!“••• . • ❪امـآم‌زمـآنـم رضـآیـت‌شمـآ همھ‌آرزو؎مـن‌است لبخنـدشمـآ،تنھـآشـآخھ‌گلی‌ست‌ڪھ دلـم‌رآبھ‌یڪ‌اشـآرھ،گلبـآرآن‌می‌ڪنـد.ヅ••!❫ . • ⸾📘͜͡🦋⸾⇜ ⸾📘͜͡🦋⸾⇜ 🌱💚||@TarighAhmad || ‎‌
♡|لوح|♡ هرگز نمیرد آنکه دلش جلد مشهد است🕊🌱 پ.ن:حلال کنید بابت تاخیر باید پریروز اماده میشد ❀•┈••❈✿♥️✿❈••┈•❀ @TarighAhmad ❀•┈••❈✿♥️✿❈••┈•❀
••بِسم‌اللّٰھ‌اَلرَحْمـٰن‌اَلرَحیم•• ••• •|یہ‌‌موضوعے‌هست‌ڪہ‌این‌چند‌وقتہ •|فضاۍ‌مجازۍ‌بہ‌صورت‌فجیحے‌درگیر‌کرده! •|این‌متن‌راجب‌همونہ‌خواهش‌میڪنم‌تا •|آخر‌بخونید‌خیـــلے‌میتونہ‌کمکمون‌ڪنه... ••• •|یہ‌مدتے‌هست‌ڪہ‌‌‌‌‌خانوم‌ها‌تو‌فضاۍ‌مجازۍ •|‌پروفایل‌هایے‌میزارن‌و‌َاسمشم‌میزارن‌مذهبے! •|اولش‌عڪس‌هاۍ‌دختراۍ‌چادری‌از‌پشت‌ِ •|سر‌‌بود‌‌ڪه‌یا‌با‌گل‌عکس‌گرفتہ‌بودن‌یا‌یہ •|جور‌‌دیگه‌...! •|یہ‌مدت‌ڪه‌گذشت‌عکس‌هایی‌اضافہ‌شدن •|ڪه‌‌‌دختر‌خانوم‌ها‌یا‌‌دوربین‌رو‌‌گرفتہ‌‌بودن‌ •|جلو‌صورتشون!یا‌نیم‌رُخ!یا‌یہ‌جور‌دیگہ‌که •|بہ‌هرشکلے‌ڪه‌شده‌یہ‌قسمت‌از‌صورت‌شون •|یا‌ظرافت‌شون‌رو‌بہ‌حراج‌میزارن...! •|بازهم‌یہ‌مدت‌‌‌گذشت‌...ڪلا‌‌چـآدر‌ •|ڪنار‌گذاشتہ‌شد...!🚶🏻‍♀ •|وعکس‌هایے‌منتشر‌شدن‌‌بہ‌اسم‌[عڪس‌هاۍ‌محجبہ]‌ •|ڪه‌دیگه‌به‌صورت‌‌ڪامل‌‌‌ظرافت‌ها‌ •|و‌دخترونگے‌ها‌رو‌‌جلو‌چشم‌هـر‌کسے‌ •|که‌شما‌فکر‌کنے‌قرار‌میدن...👀💔 •|بـاز‌هم‌مذهبے‌هایے‌ڪه‌گول‌این‌ترفند‌ •|رو‌خوردن‌از‌این‌‌عڪسا‌‌منتشر‌کردن‌ •|بدون‌اینڪه‌بدونن‌دارن‌از‌دشمنان‌‌اسلام •|حمایت‌میکنن...! •|دشمن‌هم‌دید‌که‌نقشہ‌‌همون‌جورۍ •|‌ڪه‌باید‌داره‌پیش‌میره‌‌عکساۍ‌بعدے‌رو‌‌ •|رو‌کـرد‌🚶🏻‍♀🥀 •|تو‌این‌عڪساها •|‌دختر‌خانوم‌ها‌یا‌لباسشون‌ڪوتاهه! •|یا‌‌روسرۍ‌شون‌رفتہ‌عقب! •|یا‌کاملا‌چھرشون‌مشخصہ! •|یا‌لباسشون‌تنگہ! •|یا‌‌‌مفسده‌های‌دیگہ...! ••• •|الان‌احتمالا‌خیلے‌ها‌فکر‌میکنن‌ڪه‌مورد •|اول‌چہ‌ایرادۍ‌داره... •|این‌حدیث‌رو‌بخونید...⇩ •|امیرالمؤمنین‌علیہ‌‌السلام‌مے‌فرماید: •|روزۍ‌رسول‌خدا،از‌ما پرسید... •|« بهترین‌ڪار‌براے‌زنان‌چیست؟» •|فاطمہ‌علیہ‌السلام‌پاسخ داد: •|« بهترین‌کار‌‌براۍ‌زنان‌این‌است‌ڪہ •|مردان‌را‌نبینند‌و‌مـردان‌نیز‌آنھا‌رانبینند...» •|این‌هم‌یہ‌حدیث‌از‌بانوۍ‌دوعالم‌حضرت‌ •|فا‌طمہ‌سلام‌الله‌علیہ... •|اگر‌این‌‌رو‌هم‌قبل‌ندارید‌‌و‌میگید‌ڪِذبہ! •|آیہ‌‌ِ؛سے‌وسے‌ویڪ‌سوره‌مبارڪ‌ِ‌نور‌ •|رو‌خودتون‌‌با‌چشم‌های‌خودتون‌بخونید •|تا‌متوجہ‌این‌اشتباھ‌بزرگ‌بشید...! ••• •|پس...من‌و‌شمایے‌که‌‌‌اسم‌خودمون‌رو •|گذاشتیم‌مذهبے‌‌باید‌جلوۍ‌این‌اتفاق •|رو‌بگیریم‌ •|اینڪه‌مےبینید‌‌بعضی‌کانال‌های‌بزرگ‌ •|مذهبی‌این‌اشتباه‌رو‌میکنن‌بهشون‌ •|اطلاع‌بدید‌ •|خوب‌مالک‌های‌کانالای‌پر‌مخاطب‌هم •|اشتباه‌‌میکنن‌...انسان‌ممکن‌الخطاست •|شما‌کہ‌نباید‌دنبال‌شون‌این‌راه‌‌اشتباه‌رو‌برید! •|آخہ‌‌کانالت‌پر‌مخاطب‌و‌جذاب‌و‌متنوع‌باشہ •|به‌چه‌قیمتے‌...؟! •|عقب‌افتادن‌ظھور •|شادی‌قاتل‌های‌حاج‌قاسم •|پیروزی‌ِدشمنای‌اسلام...؟! ••• •|خواهش‌میکنم‌این‌موضوع‌رو‌نادیده‌‌نگیرید •|شاید‌یکے‌از‌دوستای‌‌شما‌هم‌درگیر‌این‌‌اشتباه •|شده‌باشن‌‌وخودشون‌‌اینجور‌عڪاس‌هایے •|بندازن‌و‌نشر‌بدن...! •|بھشون‌بگید... •|همون‌قدری‌که‌فضای‌حقیقے‌مهمہ‌فضای •|مجازی‌هم‌مهمه‌مخصوصاً‌الان‌ڪه‌‌تموم‌ •|دنیا‌شب‌وروزشون‌تو‌عالم‌مجازین! ••• •|لطفـٰا‌این‌متن‌رو‌انتشار‌بدید...✋🏻🌻 •|چہ‌فروارد‌...چہ‌کپے •|شما‌فڪرش‌رو‌بکنید‌شاید‌یڪ‌نفر‌‌با‌اینکارشما •|دست‌از‌این‌اشتباه‌‌بزرگ‌برداره‌‌ •|ثوابش‌رو‌شما‌میبرید‌دیگہ...مگه‌نہ...؟! •|خواهش‌میکنم‌ڪم‌کاری‌نکنید‌... •|هر‌چے‌هم‌باشہ‌‌می‌اَرزه‌به‌لبخند‌مهدی‌فاطمه.. :) التماس‌دعآ...یاعلےمدد 🖐🏻💚 🍋⃟💛¦⇢ •• ┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈ @Tarighahmad
✍زمان بازرگان بہ ما بر چسب چریڪ زدند، زمان بنےصدر هم برچسب منافق! الان هم بر چسب خشڪ مقدسے و تحجر... هر قدمے ڪه در راه خدا و بندگان مستضعف او برداشتیم، برچسب بارامان ڪردند. حالا روزی ده برچسب دشت مےکنیم، اما بسیجیان دلسرد نباشید. حاشا ڪه بچه بسیجے میدان را خالے ڪند...🌱♥️ پ ن : راستی‌بنی‌صدرهم‌رفت‌پیش‌رفقای‌ منافقش :) •┄🍃🌹🍃┄• @TarighAhmad •┄🍃🌹🍃┄•
پارت1 🌿🦋 🔹اخلاص نهایت دین است. 🔹عملی که با اخلاص انجام نشود اثر وضعی ندارد یعنی انسان را به خدا نزدیک نمی کند. 🍃🌱↷ 『@TarighAhmad
هدایت شده از تنهامسیر زندگی
تنها مسیر 1_جلسه بیست و ششم پارت 1.mp3
1.46M
🌱 راهبردِ اصلے در نظامِ تربیتِ دینے 🔔 پارت 1 تنها مسیر ♥️
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
#مسیرعشق 36 -سارا چیزی شده؟ -شیوا من یه لحظه دیگه نمیتونم اینجا باشم درک کن لطفا این پسره دی
37 همگی سوار ماشینهاشون شدن به سمت خونه ویلایی شایان حرکت کردن بعد از نیم ساعت به یه جای دنجی رسیدیم. وارد باغ شدیم.باغ بزرگی بود همه پیاده شدن ،برخلاف میلم پیاده شدم -خوش اومدید همه بفرمایید پشت سرشایان به وسطای باغ میرفتیم. تمام خشمم رو روی برگهای خشکی که روی زمین ریخته بود خالی میکردم. یه خانه که نمای اون به‌حالت کلبه داشت وسط باغ خودنمایی میکرد وارد خانه شدیم،دکوراسیونش هم از چوب بود هرکسی یجا نشست شایان سمت شومینه رفت و از چوبهایی که کنار شومینه بود گذاشت داخل شومینه و روشنش کرد. یه کناری وایسادم. کامران و فرشید که روی مبل درازکشیدن نغمه هم که پرید سمت شومینه -سارا،سارا -هان،چیه -حواست کجاس،بیا کنارمن بشین رفتم روی مبل کنارشیوا نشستم شایان هم ک توی اشپزخونه بود،پسرا سربه سرش میزاشتن شیوا رفت دستاشو بشوره،منم دلم میخواست یه ابی به دست و صورتم بزنم اما جرات نمیکردم از بچه‌ها دور بشم شایان اومد به سمت پذیرایی و دقیقا جای شیوا نشست درست در یک قدمی من این پسر خیلی پروتر از این حرفا بود سریع بلند شدم و رفتم پیش شیوا نویسنده(منیرا-م) @TarighAhmad