eitaa logo
تاملی در تاریخ اسلام
2.1هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
162 ویدیو
276 فایل
﴾﷽﴿ 🕌امام علی(علیه السلام) خطاب به امام حسن(علیه السلام): «وَاعْرِضْ عَلَیْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِینَ..» 📚نهج البلاغه، نامه۳۱ ✅روزی نه چندان دورِ دور، ماهم در تاریخ، ورق خواهیم خورد. @hosseinifazel نشر و کپی بدون ذکر منبع🚫 📚مقتل : @AsnadolMasaeb
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تاملی در تاریخ اسلام
5⃣1⃣1⃣راس مبارک #امام_حسین_علیه_السلام در مسیر شام نیز بر فراز نیزه قرآن تلاوت می کند!👇 #روز_شمار_ع
6⃣1⃣1⃣یکم صفر سال ۶۱ هجری قمری کاروان و اهل بیت به شهر شام رسیدند!👇 ✅کاوران اسرای اهل بیت(ع) بعد از طی مسیر طولانی و پرمشقّت از کوفه تا شام، بعد از عبور از منازلی، به دمشق، پایتخت شام و مرکز خلافت بنی امیه، رسیدند. مرحوم کفهمی می نویسد : 📋《وَ فِی أوَّلِ صَفَرٍ اُدخِلَ رَأسُ الحُسَينِ(ع) إلى دِمَشقَ، وهُوَ عيدٌ عِندَ بَني اُمَيَّةَ》 ♦️در روز اوّل صفر، سر مبارک امام حسين(ع) به دمشق، وارد شد و آن روز، نزد بنى اميّه، عيد بود.(۱) طبق برخی گزارش‌های دیگر، ورود سرهای شهداء به همراه اسرای کربلا به شام، در روز اول صفر بوده‌ است.(۲) 📚منابع : ۱)المصباح کفهمی، ص۵۰۱ ۲)آثار الباقیة ابوریحان بیرونی، ص۵۲۷ @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تاملی در تاریخ اسلام
6⃣1⃣1⃣یکم صفر سال ۶۱ هجری قمری کاروان #اسرای_کربلا و اهل بیت #امام_حسین_علیه_السلام به شهر شام رسیدن
7⃣1⃣1⃣توقف سه روزه کاروان در پشت دیوارهای شهر دمشق برای تزیین شهر!👇 ✅تاریخ می نویسد : 📋《فَوَقَفُوهُم عَنِ الدُخُولِ ثَلَاثةَ أَیّامِ وحَبَسُوُهُم هُناکَ، حَتّى تَتَوفّرَ زِینَةُ الشَامِ و تَزوِیقُها بِالحَلیِّ والحُلَلِ والحَرِیرِ والدِّیبَاجِ وَالفِضَّهِ والذَّهَبِ وَأنوَاعِ الجَواهِرِ عَلى صَفَةِِ لَم یَر الرَّاؤُوُن مِثلَهَا لاقَبلَ ذَلِکَ الیَومِ وَ لابَعدَهُ》 ♦️اهل بیت(ع) را سه روز پشت دروازه شام نگه داشتند، و آنها را در آنجا به بند کشیدند. در این حین شهر را به بهترین شکل زیور بستند، به گونه‌ای كه چشمی مثل آن را ندیده بود.(۱)(۲) و به نقل عماد الدین طبری؛ 📋《ظَلُّوا عَلَى بَابِ المَدِينةِ ثَلَاثةَ أيَّامِِ حَتَّى يُزَيِّنُوا البَلَدَ》 ♦️کاروان اسرای اهل بيت(ع) را سه روز پشت دروازه شام نگه داشتند، تا شهر را تزیین کنند.(۳) 📚منابع : ۱)امالی شیخ صدوق، مجلس ۳۱، ص۲۳۰ ۲)كامل بهائی عماد الدین طبری، ج۲، ص۳۶۱ ۳)کامل بهایی عماد الدین طبری، ج۲، ص۳۶۱ @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ابن نما حلی می نویسد : 📋《وَ سَارَ الْقَوْمُ بِرَاءْسِ الْحُسَيْنِ(ع) وَ نِسائِهِ وَالاسْرى مِنْ رِجالِهِ، فَلَمّا قَربُوا مِنْ دِمَشْقَ دَنَتْ اءُمُّ كُلْثُومٍ مِنَ الشِّمْرِ وَ كانَ مِنْ جُمْلَتِهِمْ فَقالَتْ : لِى الَيْكَ حاجَةُ؟ فَقالَ : وَ ما حاجَتُكَ؟》 ♦️سربازان ابن زياد، اسيران و اهل بيت امام حسین(ع) و سر مبارك امام(ع) را به سمت شام حركت دادند. همين كه به نزديك دمشق رسيدند، ام كلثوم(س) به شمر بن ذى الجوشن فرمود : مرا به تو حاجتى است! شمر گفت : حاجتت چيست؟ ام کلثوم(س) فرمود : 📋《اذا دَخَلْتَ بِنَا الْبَلَدَ فَاحْمِلْنا فى دَرْبٍ قَلِيلِ النَّظارَةِ، وَ تَقَدَّمَ الَيْهِمْ اءَنْ يُخْرِجُوا هَذِهِ الرُّؤوسَ مِنْ بَيْنِ الْمَحامِلِ وَ يُنَحُّونا عَنْها، فَقَدْ خَزينا مِنْ كَثْرَةِ النَّظَرِ الَيْنا وَ نَحْنُ فى هَذِهِ الْحالِ》 ♦️وقتی ما را داخل شهر مى نماييد از دروازه اى ببريد كه تماشا چيان و تردد كنندگان در آن كم باشند؛ و به لشكريان خود بسپار كه سرها را از ميان محمل ها و كجاوه ها بيرون آوردند و اندكى از ما دور ببرند؛ تا خوارى و خفت ما مقدارى كم شود. 📋《فَاءَمَرَ فى جَوابِ سُوالِها، اَنْ تُجْعَلَ الرُّؤُوسُ عَلَى الرِّماح فى اءَوْساطِ الْمَحامِلِ بَغْياً مِنْهُ وَ كُفْراً وَ سَلَكَ بِهِمُ النَّظارَةَ عَلى تِلْكَ الصِّفَةِ، حَتّى اءَتى بِهِمْ بابِ دِمَشْقَ، فَوُقِفُوا عَلى دَرَجِ بابِ الْمَسْجِدِ الْجامِعِ حَيْثُ يُقَامُ السَّبْىُ》 ♦️آن نانجيب از راه بغى و عدوان و كفر و طغيان بر ضد خواهش آن مكرمه دوران، امر نمود كه سرها را بر بالاى نيزه زدند و در وسط محمل ها نگاه داشتند و آل رسول(ص) را بر همين حال از راهى وارد دمشق نمودند كه ازدحام خلق در آن بسيار بود. سپس ايشان را بر در مسجد جامع نگاه داشتند، در آن مكانى كه اسيران كفار را نگاه مى داشتند!(۱) و در نقلی دیگر؛ 📋《ثُمَّ خَرَجَ الرِجَالُ والنِسَاءُ، والأَصَاغِرُ والأَکابِرُ، والوُزَرَاءُ وَالأُمَرَاءُ، وَالیَهُودُ وَالمَجُوسُ والنَصَارَى وسَائرُ المِلَلِ، إلَى التَفرُّجِ ومَعَهُم الطُّبُولُ وَالدُّفُوفُ وَالبُوقَاتُ وَالمَزامِیرُ، وَسَائِرُ آلَاتِ اللَهوِ والطَرَبِ، وقَد کَحَّلُوا العُیُونَ، وخَضَبَوا الأَیدِی، وَلَبسُوا أَفخرَ المَلابِسِ، وتَزیَّنُوا أَحسَنَ الزِّینَه، وَلَم یَرَ الرَاؤوَن أَشَدَّ اَحتِفَالاً وَلَا أَکثَرَ اجتِمَاعَاً مِنهُ، حَتَّى کَأنَّ النَاسَ کُلَّهُم حُشِرُوا جَمِیعَاً فِی صَعیِدِ دِمَشقَ》 ♦️سپس زنان و مردان شامی، بزرگ و کوچکشان، وزیران و امیران، یهودیان و مسیحیان، برای دیدن اسراء از خانه هایشان خارج شدند، در حالی آلات غناء از جمله دف و طبل و بوق و دهل به همراه داشتند. جامه ی نو و فاخر پوشیده و خود را به کُحل و خضاب آراسته بودند و به بهترین شکل تزیین کرده بودند در حالی كه چشمی مثل آن روز شام را شلوغ و پر ازدحام ندیده بود.(۲) و در نقلی دیگر؛ 📋《قَد عَلَّقُوُا السُّتُورَ وَالحُجُبَ وَالدِّيبَاجَ وَ هُم فَرِحُونَ مُستَبشِرُونَ وَعِندَهُم نِسَاءُ یَلعَبنَ بِالدُفُوفِ والطُبُولِ》 ♦️اهل شام هر آنچه که باعث زینت می شد را به خود آویخته بودند و در بین آنها زنانی مشاهده می شد که با دف و طبل مشغول رقّاصی بودند و شادمانی چنان مردم را فرا گرفته بود که گویا شام یکپارچه غرق در سرور است.(۳) ابن جوزی می نویسد : اسرای کربلا را به همراه سرهای شهداء وارد بازار دمشق کردند. 📋《إذا بَكَت إحداهُنَّ عِندَ رُؤيَتِهِ ضَرَبَها حَارِسٌ بِسَوطِهِ، وَ وَقَفَ أهلُ الذِّمَّةِ لَهُنَّ في سوقِ دِمَشقَ يَبصُقونَ في وُجوهِهِنَّ》 ♦️هرگاه یکی از اسرا با دیدن سرها گریه می‌کرد، نگهبانان او را با تازیانه می‌زدند و یهود و نصارا برای دیدن آن‌ها در بازار دمشق ایستاده و بر صورت آن‌ها آب دهان می‌انداختند. يزيد، دستور داد تا سر امام حسين(ع) را بر در بياويزند، در حالى كه اهل بیت امام(ع) در اطرافش بودند. همچنين یزید به نگهبانان دستور داد كه؛ 📋《إذا بَكَت مِنهُنَّ باكِيَةٌ فَاَلطَمَوهَا》 ♦️هرگاه يكى از آنان گريست، او را بزنيد. 📋《وَ إنَّ اُمَّ كُلثومٍ رَفَعَت رَأسَها، فَرَأَت رَأسَ الحُسَينِ(ع) فَبَكَت و قالَت : يا جَدّاه! تُريدُ رَسولَ اللّه(ص) هَذَا رَأسُ حَبِيبِكَ الحُسَينِ(ع) مَصلوبٌ، وَ بَكَت، فَرَفَعَ يَدَهُ بَعضُ الحَرَسِ وَ لَطَمَها لَطمَةً حَصَرَ وَجهَهَا، وَ شَلَّت يَدُهُ مَكَانَهُ》 ♦️اُمّ كلثوم، سرش را بلند كرد و سرِ برادر را ديد و گريست و گفت : یاجداه! اين سرِ حبيب تو حسين(ع) است كه آويزان شده است، سپس گريست. يكى از نگهبانان، دستش را بالا برد و به صورت اُمّ كلثوم زد كه به تمامى صورت او آسيب زد و در دَم، دست نگهبان از كار افتاد.(۴) 📚منابع : ۱)مثیر الاحزان ابن نما حلی، ص۹۷ ۲)كامل بهائی عماد الدین طبری، ج۲، ص۳۶۱ ۳)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۱۲۷ ۴)بستان الواعظین ابن جوزی، ص۲۶۳ @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅سهل بن سعد می گوید : 📋《خَرَجتُ إلى بَیتِ المَقدِسِ حَتّى تَوَسَّطتُ الشّامَ، فَإِذا أنَا بِمَدینَةٍ مُطَّرِدَةِ الأَنهارِ کَثیرَةِ الأَشجارِ، قَد عَلَّقُوا السُّتورَ وَالحُجُبَ وَالدّیباجَ ، وهُم فَرِحونَ مُستَبشِرونَ، وعِندَهُم نِساءٌ یَلعَبنَ بِالدُّفوفِ وَالطُّبولِ، فَقُلتُ فی نَفسی : لَعَلِّ لِأَهلِ الشّامِ عَیدَاً لا نَعرِفُهُ نَحنُ؟ فَرَأَیتُ قَوما یَتَحَدَّثونَ!》 ♦️به سوى بیت المقدّس، روانه شدم و به شهرهاى‏ شام رفتم. در شهرى پُر آب و درخت دیدم که پارچه و پرده و دیبا آویخته‏ اند و شاد و خوش‏حال اند و زنانى هم پیش آنان، دف و طبل مى‏ زنند. با خود گفتم : شاید شامیان، عیدى دارند که آن را نمى‏ شناسیم. پس پرسیدم : 📋《یَا هَؤُلَاءِ! ألَکُم بِالشَّامِ عَیدٌ لَانَعرِفُهُ نَحنُ؟! قَالُوا : یَا شَیخُ! نَراکَ غَریبَاً! فَقُلتُ : أنَا سَهلُ بنُ سَعدٍ، قَد رَأَیتُ رَسولَ اللّهِ(ص) وحَمَلتُ حَدیثَهُ! فَقالوا : یَا سَهلُ! ما أعجَبَکَ السَّماءُ لا تَمطُرُ دَماً! وَالأَرضُ لا تَخسِفُ بِأَهلِها! قُلتُ : ولِمَ ذاکَ؟ فَقالوا هذا رَأسُ الحُسَینِ(ع) عِترَةِ رَسولِ اللّهِ(ص) یُهدى مِن أرضِ العِراقِ إلَى الشّامِ، وسَیَأتِی الآنَ!》 ♦️گفتم : اى مردم! آیا شما در شام، عیدى دارید که ما آن را نمى‏ شناسیم؟ گفتند : اى پیرمرد! تو را غریبه مى‏ بینیم؟ گفتم : من سهل بن سعد هستم. پیامبر خدا(ص) را دیده‏ ام و از او حدیث شنیده‏ ام. گفتند : اى سهل! آیا تعجب نمى‏ کنى که آسمان، خون نمى‏ بارد و زمین، ساکنانش را فرو نمى‏ برد؟ گفتم : چرا این گونه شود؟ گفتند : این، سر حسین(ع) از خاندان پیامبر(ص) است که آن را از سرزمین عراق به شام، هدیه مى‏ برند و اکنون مى‏ رسد. 📋《وا عَجَباه! یُهدى رَأسُ الحُسَینِ(ع) وَالنّاسُ یَفرَحونَ؟! فَمِن أیِّ بابٍ یُدخَلُ؟ ♦️گفتم : شگفتا! سر حسین(ع) را به هدیه مى‏ برند و مردم، خوش‏حالى مى‏ کنند؟! از کدام دروازه مى‏ آورند؟ مردم به دروازه‏ اى به نام «دروازه ساعات»، اشاره کردند. 📋《فَسِرتُ نَحوَ البَابِ، فَبَینَما أنَا هُنالِکَ، إذ جاءَتِ الرّایاتُ یَتلو بَعضُها بَعضاً، وإذَا أنَا بِفارِسٍ بِیَدِهِ رُمحٌ مَنزوعُ السِّنانِ، وَ عَلَیهِ رَأسُ مَن أشبَهُ النّاسِ وَجهَاً بِرَسولِ اللّهِ(ص) وإذَا بِنِسوَةٍ مِن وَرائِهِ عَلى جِمالٍ بِغَیرِ وِطاءٍ》 ♦️به سوى آن رفتم و آن‏جا که بودم، پرچم‏هایى پى در پى می آمد و اسب‏ سوارى را دیدم که به دستش نیزه سرشکسته‏ اى بود و سرى بر آن بود که شبیه‏ ترینِ صورت‏ها به پیامبر خدا(ص) بود و در پى آن، زنانى سوار بر شتران بدون جهاز آمدند. 📋《فَدَنَوتُ مِن إحداهُنَّ فَقُلتُ لَهَا : یَا جارِیَةُ مَن أنتِ؟ فَقالَت : سُکَینَةُ بِنتُ الحُسَینِ(ع)! فَقُلتُ لَها : ألَکِ حاجَةٌ إلَیَّ؟ فَأَنَا سَهلُ بنُ سَعدٍ مِمَّن رَآى جَدَّکِ وسَمِعَ حَدیثَهُ!》 ♦️به یکى از آنها نزدیک شدم و به او گفتم : اى دختر! تو کیستى؟ گفت : سَکینه دختر حسین(ع)! به او گفتم: آیا درخواستى از من دارى؟ من، سهل بن سعد هستم که جدّت را دیده و از او حدیث شنیده‏ ام. سکینه گفت : 📋《یا سَهلُ! قُل لِصاحِبِ الرَّأسِ أن یَتَقَدَّمَ بِالرَّأسِ أمامَنا، حَتّى یَشتَغِلَ النّاسُ بِالنَّظَرِ إلَیهِ فَلا یَنظُرونَ إلَینا، فَنَحنُ حَرَمُ رَسولِ اللّهِ(ص)》 ♦️اى سهل! به حامل سر بگو که سر را جلوى ما ببرد تا مردم به دیدن او سرگرم شوند و به ما نگاه نکنند، که ما حرم پیامبر خدا(ص) هستیم. سهل گفت : به حامل سر، نزدیک شدم و به او گفتم : 📋《هَل لَکَ أن تَقضِیَ حاجَتی وتَأخُذَ مِنّی أربَعَمِئَةِ دینارٍ؟! قالَ : وما هِیَ؟ قُلتُ : تَقَدَّم بِالرَّأسِ أمامَ الحَرَمِ. فَفَعَلَ ذلِکَ وَدَفعتُ لَهُ ما وَعَدتُهُ》 ♦️آیا درخواستم را اجابت مى‏ کنى تا در عوض، چهارصد دینار بگیرى؟ گفت : درخواستت چیست؟ گفتم : سر را جلوتر از اهل حرم، حرکت بده. او نیز چنین کرد و من هم آنچه را وعده داده بودم، به او پرداختم.(۱) امام سجاد(ع) می فرماید : 📋《حَمَلَني عَلى بَعيرٍ يَطلُعُ‏ بِغَيرِ وِطاءٍ وَ رَأسُ الحُسَينِ(ع) عَلى عَلَمٍ ونِسوَتُنا خَلفِي عَلى بِغالٍ اكُفٍ‏ وَالفارِطَةُ خَلفَنا وحَولَنا بِالرِّماحِ إن دَمَعَت مِن أحَدِنا عَينٌ قُرِعَ رَأسُهُ بِالرُّمحِ》 ♦️مرا بر شترى لَنگ و بدون جهاز، سوار كردند و سر حسين(ع) بر بالاى عَلَمى بود و زنانمان، پشت سرِ من بر استرانى بدون پالان، سوار بودند و كسانى كه ما را مى‏بردند، از پشت سر و گرداگردمان، با نيزه، ما را احاطه كرده بودند و آزار مى‏دادند. اگر چشمی از يكى از می گریست، او را با نيزه به سرش مى‏كوبيدند. تا آن كه وارد شام شديم و جارچى جار زد : 📋《يا أهلَ الشّامِ! هؤُلاءِ سَبايا أهلِ البَيتِ المَلعون‏》 ♦️اى شاميان! اينان، اسيران اهل بيتِ ملعون اند.(۲) 📚منابع : ۱)مقتل الحسین(ع) خوارزمی، ج۲ ،ص۶۸ ۲)الاقبال سید بن طاووس، ج۳، ص۸۹ @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅وقتی را وارد شام کردند، در اين ميان پيرمردى به كاروان اسيران نزديك شد و گفت : 📋《الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي قَتَلَكُمْ وَ أَهْلَكَكُمْ وَ أَرَاحَ الْبِلَادَ عَنْ رِجَالِكُمْ وَ أَمْكَنَ أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ مِنْكُمْ》 ♦️خدا را سپاس كه شما را كشت و نابود كرد و شهرها را از مردان شما آسوده ساخت و امیرالمومنین يزيد را بر شما پيروز نمود!! امام سجاد(ع) به او فرمود : 📋《يا شَيْخُ! هَلْ قَرَأْتَ الْقُرْآنَ؟》 ♦️اى پيرمرد! آيا قرآن خوانده اى؟ پاسخ داد : آرى! (شما را با قرآن چكار؟!) فرمود : 📋《فَهَلْ عَرَفْتَ هذِهِ الآيَةَ؟》 ♦️آيا اين آيه را مى شناسى؟ که می گوید : 📋《قُلْ لاَ أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى!》 ♦️به مردم بگو كه من هيچ پاداشى از شما در برابر رسالتم درخواست نمى كنم، جز دوست داشتن نزديكانم!(اهل بيتم) پيرمرد پاسخ داد : آرى! من اين آيه را خوانده ام! (ولى با شما چه ارتباطى دارد!). امام سجاد(ع) فرمود : 📋《فَنَحْنُ الْقُرْبى يا شَيْخُ!》 ♦️قُربى ما هستيم ای پیر مرد! پيرمرد وقتی اين سخنان را شنيد، ساكت شد و از گفته هاى خود سخت پشيمان گرديد و فرياد زد : به خدا سوگند! شما همان گروه شايسته و از خاندان پيامبر اکرم(ص) هستيد. امام(ع) نيز در تأييد سخنان آن پيرمرد فرمود : به خدا سوگند، بدون ترديد ما همان اهل بيت عصمت و طهارتيم و به حقّ جدّ ما رسول خدا(ص) سوگند! كه ما همان گروه هستيم. 📋《فَبَكَى الشَّيْخُ وَ رَمَى عِمَامَتَهُ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ》 ♦️پيرمرد گريست و عمامه از سر انداخت و سرش را به آسمان بلند كرد. 📋《ثُمَّ قَالَ : اللَّهُمَّ إِنَّا نَبْرَأُ إِلَيْكَ مِنْ عَدُوِّ آلِ مُحَمَّدٍ ص مِنْ جِنٍّ وَ إِنْسٍ!》 ♦️سپس گفت : خدايا! من از دشمنان آل محمّد(ص) از جنّ و انس آنها بيزارى مى جويم. سپس به امام(ع) عرض كرد : 📋《هَلْ لِي مِنْ تَوْبَةٍ؟》 ♦️آيا راه توبه اى براى من وجود دارد؟ امام به او فرمود : 📋《نَعَمْ! إِنْ تُبْتَ تَابَ اللَّهُ عَلَيْكَ وَ أَنْتَ مَعَنَا》 ♦️آرى! اگر توبه كنى، خداوند تو را مى بخشد و توبه ات را مى پذيرد و تو با ما و در زمره ی دوستان ما خواهى بود. پيرمرد نيز توبه كرد، ولى هنگامى كه اين سخن به گوش يزيد رسيد، دستور قتل وى را صادر كرد!(۱) 📚منبع : ۱)اللهوف ابن طاووس، ص۱۷۶ @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅کربلا یعنی غَربال تاریخ! غربالی که همیشه و درطول تاریخ مردان شریف را از ضعیف، مردان میدان را از رجز خوانان دروغین به خوبی جدا کرده و می کند! در جریان نهضت و قیام امام حسین(ع) علیه یزید، افراد زمانه به چند دسته تقسیم شدند. افرادی به ندای امام(ع) لبیک گفتند و افرادی که به بهانه هایی از این کار سر باز زدند. و چه زیبا، حسین(ع) در حق لبیک گویان فرمود : 📋《اِنّی لا اَعْلَمُ اَصْحَاباً اَوْلی وَلا خَیرَاً مِنْ اَصْحَابِی》 ♦️همانا من اصحابی برتر و بهتر از اصحاب خودم سراغ ندارم.(۱) پس جریان حضرت سیدالشهدا(ع) شامل خود ایشان و یارانی می‌شد که در صحرای کربلا  به‌ همراه ایشان به شهادت رسیدند؛ افرادی که مبانی بنیادین و مبانی معرفتی خوبی داشتند و مسائل اسلامی را در دوره‌ی خود به‌ خوبی درک کرده بودند. این جمع چون با استدلال و اندیشه‌ی صحیح به مسئله‌ی امامت پی برده بودند، دیگر در هر مسئله‌ای با امام حسین(ع) بحث‌ وجدل نمی‌کردند و نگاه او را کامل‌ترین نگاه نسبت به همه‌ی مسائل و نسبت به همه‌ی رجال آن عصر می‌دانستند، زیرا نگاهشان به مسئله‌ی امامت این بود که امام(ع)، معصوم از هرگونه خطا و اشتباه است، بی‌هوا و مؤمن راستین است، سخنش سخن خداست و در عین‌ حال دشمن‌ شناسی قوی و مسلط به مسائل روز و خلاصه حجت است. در عین‌ حال که نگاه و مبانی این افراد سالم بود، آن‌ها عمل صالح و سالم هم داشتند. چون دید و نگاه سالم به‌ تنهایی انسان را حفظ نمی‌کند. در آن سوی، چه بسیار افرادی که در روز عاشورا به حقانیت امام حسین(ع) ایمان داشتند، ولی چون شکم‌ هایشان از حرام پر بود، از قاتلان ایشان شدند. آنان حیات دنیوی را به سعادت اخروی ترجیح دادند و یا صلاح خویش را بر صلاح حجت خدا مقدم دانستند و حتی برایشان اینگونه تداعی شد که از حسین(ع) بهتر به شرایط واقفند و حسین(ع) مقتضیات زمان خود را نمی داند و در اشتباه هست. در ادامه به پنج نمونه از این افراد، اشاره خواهیم کرد :👇 قدم به قدم از مدینه تا کربلا : 1⃣درهنگام شروع قیام: عبدالله بن عمر 2⃣هنگام دعوت کوفیان: سلیمان بن صُرد 3⃣امام(ع) در راه کوفه: طِرِمّاح بن عَدِی 4⃣امام در نزدیک کربلا: عُبیدالله بن حُرّ جُعفی 5⃣امام در روز عاشورا: ضحّاک بن عبدالله 📚منبع : ۱)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۹۱ @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1⃣عبدالله بن عُمر بن خطّاب :👇 «دیدار در هنگام شروع قیام» @TarikhEslam
✅در میان اطرافیان امام حسین(ع) افرادی بودند که در ظاهر خود را محب و ارادتمند به اهل‌ بیت(ع) معرفی می کردند، اما در واقع ارادتی به آنان نداشتند و ابراز ارادتشان فقط یک ظاهرسازی بود؛ یکی از افرادی که می‌توان برای این قسم نام برد، عبدالله‌ بن ‌عمر بن خطاب است. زمانی که حضرت سیدالشهدا(ع) از مدینه به‌ سوی مکه در حرکت بود، نزد امام(ع) رفت و گریه شدیدی کرد و از دشمنی یزیدیان با اهل‌بیت پیامبر(ص) و بیعت مردم با یزید گفت و آن‌گاه امام(ع) را به صلح و بیعت دعوت نمود. عبدالله به امام حسین(ع) گفت : 📋《لا تَخرُج! فَإِنَّ رَسولَ اللّهِ(ص) خَیَّرَهُ اللّهُ بَینَ الدُّنیا وَالآخِرَهِ فَاختارَ الآخِرَهَ و أنتَ بَضعَهٌ مِنهُ، ولا تَنالُها یَعنِی الدُّنیا فَاعتَنَقَهُ و بَکَی و وَدَّعَهُ》 ♦️خارج نشو! که خدا پیامبرش را میان دنیا و آخرت، مختار کرد و او آخرت را برگزید. تو پاره تن او هستی و به دنیا نخواهی رسید. آن گاه دست به گردن حسین(ع) افکند و گریست و با او خداحافظی کرد.(۱) بعضی شاید درباره‌ی وی بگویند که ایشان فردی فقیه، عابد، زاهد و مقدس، اما قدری ساده‌اندیش و بی‌بصیرت بوده و به همین دلیل سید الشهدا(ع) را یاری نکرده است! اما شواهد تاریخی چیز دیگری را نشان می‌دهد. همین عبدالله‌ بن‌ عمر در دوره‌ی قبل از سیدالشهدا(ع)، با امیرالمؤمنین علی(ع) بیعت نمی‌کند و می‌گوید : دلیل اینکه من با شما بیعت نمی‌کنم این است که تو با اهل قبله و کسانی که نماز می‌خوانند، می‌جنگی و لذا شک دارم که با تو بیعت کنم.(۲) 🔸در تاریخ آمده است که؛ بعد از شکست زبیریان، حجاج بن یوسف ثقفی از جانب عبدالملک بن مروان حاکم کوفه شد. حجاج‌ شخصی سفاک بود که طی بیست سال فرمانروایی خود، غیر از کسانی که در جنگ‌ها کشت، دوازده هزار نفر را بعد از دستگیری زیر شکنجه به قتل رساند. وی زنان و مردان را یکجا و مختلط، در زندان‌های بی‌سقف حبس می‌کرد؛ به‌طوری‌که از گرمای تابستان و سرمای زمستان در امان نبودند. عبدالله بن عمر که شدید از این وضعیت وحشت کرده بود، شبانه به خانه حجاج رفت و با اصرار به محضرش رسید. حجاج نیز مشغول شرب خمر بود! حجاج پرسید : برای چه آمده ای؟ عبدالله گفت : ای خلیفه‌ی خدا! 📋《مُدَّ يَدَكَ لِاُبَايِعَكَ لِعَبدِالمَلَكِ!》 ♦️دستانت را دراز کن تا با تو بیعت کرده باشم که گویی با عبدالملک بیعت کرده ام. حجاج گفت : شبانه؟! صبح می‌آمدی! عبدالله پاسخ داد : قربان! اگر تا صبح زنده نمانم، جواب خدا را در قیامت چه دهم؟! چون از رسول خدا(ع) شنیدم که فرمود : هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلی مرده است. حجاج هم برای تحقیر بیشتر او این چنین کرد : 📋《فَاَخرَجَ الحَجَّاجُ رِجلَهُ وَ قَالَ : خُذ رِجلِي فَاِنَّ يَدِي مَشغُولَةُ》 ♦️پایش را به سوی او دراز کرد و گفت : با پایم بیعت کن که دستانم مشغول است! او با پای حجاج بیعت کرد و پس از حمد و خوشحالی از حصول توفیق بعیت، خارج شد. حجاج گفت : 📋《يَا احمَقَ بَنِي عَدِي! مَا بَايَعتَ مَعَ عَلِيِِّ(ع) وَ تَقُولُ اليَومَ مَن مَاتَ وَ لَم يَعرِف اِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مَيتَةً جَاهِلِيَّةً أَو مَا كَانَ عَلِيُّ(ع) اِمَامَ زَمَانِكَ؟》 ♦️ای احمق بنی عدی! با علی(ع) بعیت نکردی و حال می گویی : هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلی مرده است؟ یا اینکه علی(ع) را امام زمانت نمی دانستی؟!!(۳) 📚منابع : ۱)الطبقات الکبری ابن سعد، ج۱، ص۴۴۴ ۲)تاریخ طبری، ج۴، ص۴۳۰ ۳)الاستيعاب‌ ابن عبدالبر، ج‌۳، ص۹۵۲ @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅یکی دیگر از این افراد، سلیمان بن صُرد خزاعی است که رهبر شیعیان کوفه را در زمان امام حسین(ع) بر عهده داشت. سلیمان از کسانی بود که بعد از مرگ معاویه، خانه اش محل تجمع شیعیان امام حسین(ع) شد و همگی آنان و راس آنها سلیمان، به امام حسین(ع) نامه نوشت و ایشان را به کوفه دعوت نمود. او پس از اینکه شنید امام حسین(ع) از بیعت با یزید خود داری کرده و عازم مکه است، خطاب به مردم کوفه گفت : 📋《يَا مَعْشَرَ الشِّيعَةِ! إِنَّكُمْ قَدْ عَلِمْتُمْ بِأَنَّ مُعَاوِيَةَ قَدْ هَلَكَ وَ صَارَ إِلَى رَبِّهِ وَ قَدِمَ عَلَى عَمَلِهِ وَ قَدْ قَعَدَ فِي مَوْضِعِهِ ابْنُهُ يَزِيدُ وَ هَذَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ(ع) قَدْ خَالَفَهُ وَ صَارَ إِلَى مَكَّةَ هَارِباً مِنْ طَوَاغِيتِ آلِ أَبِي سُفْيَانَ وَ أَنْتُمْ‌ شِيعَتُهُ وَ شِيعَةُ أَبِيهِ مِنْ قَبْلِهِ وَ قَدِ احْتَاجَ إِلَى نُصْرَتِكُمُ الْيَوْمَ فَإِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنَّكُمْ نَاصِرُوهُ وَ مُجَاهِدُو عَدُوِّهِ فَاكْتُبُوا إِلَيْهِ وَ إِنْ خِفْتُمُ الْوَهْنَ وَ الْفَشَلَ فَلَا تَغُرُّوا الرَّجُلَ مِنْ نَفْسِهِ》 ♦️اى شيعيان! شما مى‌دانيد كه معاويه به هلاکت رسید و به نزد پروردگارش شتافت و به سزاى كردارش رسيد، اكنون پسرش يزيد به جاى او نشسته و حسين بن على(ع) با او به مخالفت برخاسته، و براى نجات از گزند طاغوتهاى خاندان ابوسفيان گريزان به مكّه آمده است، شما شيعه‌ ی حسين(ع) هستيد و شيعه پدرش على(ع) از قبل بوديد، امروز امام حسين(ع) نياز به يارى شما دارد، اگر مى‌دانيد و اطمينان داريد كه او را يارى مى‌كنيد و با دشمنانش مى‌جنگيد، پشتيبانى خود را با ارسال نامه‌ها به اطلاع او برسانيد، و اگر ترس سستى و بى‌ همّتى داريد و انجام وظيفه در اين راه را در وجود خود نمى‌يابيد، آن بزرگوار را فريب ندهيد.(۱) سلیمان از جمله کسانی بود که با آمون مسلم بن عقیل سفیر امام حسین(ع) به کوفه، با او بیعت نمود. اما با این حال؛ او مسلم را در کوفه تنها گذاشت، و هنگامی که امام حسین(ع) به طرف کوفه می آمد، به ایشان نپیوست و در رکابش نجنگید. او فردی بود که بسیار شک و تردید می‌کرد، از این رو زمانی که امام حسین(ع) کشته شد، از کرده ی خود پیشمان شد. او پس از حادثه عاشورا، رهبری گروهی موسوم به گروه «توابین» را پذیرفت که در سال ۶۵ قمری بر علیه سپاه عبیدالله بن زیاد و به خونخواهی سیدالشهدا(علیه السلام) قیام کردند و در «عین الورده» کشته شدند.(۲) 📚منابع: ۱)اللهوف سید بن طاووس، ص۳۱ ۲)الطبقات الکبری ابن سعد، ج۶، ص۲۵ @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا