🌷روضه شب ششم🌷
یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ
یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة یا ربَّ الحُجَّة بِحَقِّ الحُجَّة اِشفِ صَدرِالحُجَّة بِظُهورِ الحُجَّة
از روز عهد روز ازل نه ، قدیم تر
مارا نبود غیر تو شاهی کریم تر
از روز عهد روز ازل نه، قدیم تر
ما را نبود غیر تو شاهی کریم تر
اول تو با خدا به سخن لب گشوده ای
موسی کلیم بوده ولی تو کلیم تر
چون راه گریه بر غم بی انتهایِ تو
راهی ندیدم به خدا مستقیم تر
این شغل خانوادگیِ چشمهایِ ماست
بودند در عزایِ شما از قدیم تر
ایمان تو تمام بلارا چشیدُ گفت
ساقی بیار جام بلایی عظیم تر
*بلای عظیم چیه؟ شب عاشورا حرفاشُ که زد ، هر کدوم از یارانِ ابی عبدالله بلند شدند مسلم یه جور، حبیب یه جور ، زهیر یه جور ، سعید یه جور. حضرت به تک تک خبر داد شهادتشونُ .. یهو این نوجوان بلند شد ، حضرت بهش فرمود مرگ در نظرت چگونه است؟ گفت احلی من العسل .. از عسل شیرین ترِ .. بعد حضرت فرمود حالا که اینو گفتی بذار بهت بگم قاسمم ، تو رَم می کشن اما کشتن تو با بقیه فرق داره .. عمو تورو به بلایِ عظیمی دچار می کنند ..*
مردن به زیر پای تو احلی من العسل
پرپر شدن برایِ تو احلی من العسل
بی شک برای من پدری کرده ای عمو
آن طعم بوسه هایِ تو احلی من العسل
آه ای عمو به شکل یتیمانِ پر زدن
با نیزه تا خدایِ تو احلی من العسل
من مثلِ مادرت سپرِ جان حیدرم
پهلویِ من فدای تو احلی من العسل
*بذار روضه بخونم .. نوجوونا امشب مجلسُ گرم کنن .. الله اکبر .. سه بار ابی عبدلله تو کربلا قاسمُ بغل کرد. روضۀ من همینه ، هر کجاش دیدم آماده ای حرفمُ می زنم .. کجا بغل کرد قاسمُ سه بار؟ بار اول وقتی بود که داغِ علی اکبرُ دید .. مقتل میگه تو خیمه دارالحرب، اومد دید عمو کنار بدن داره بلند گریه میکنه .. کنار بدن علی اکبر هی می گفت واغربتا .. واقلتنا الثراء ... تا نگاش افتاد دید عمو داره بلند گریه می کنه کنار بدن پسرش اومد جلو ، سه بار گفت لبیک لبیک ... عمو من که نمردم ، خودم میرم برات جون میدم .. نوشتن اینجا ابی عبدالله بغل کرد قاسمُ .. انقدر گریه کردن از حال رفت .. بار دومی که بغلش کرد لحظۀ وداع بود .. میخواست بره میدان فرمودن این عمو و برادرزاده جوری همدیگر و بغل کردن صدایِ گریه شون به دشمن رسید .. اما بار سوم ... امان از این بار سوم ... نوشتن محاصره ش کردند. بذار من یه ذره بهتر مطلب رو بگم بذار من یه ذره باز کنم حرفُ .. چند تا شهید رو کربلا سنگ بارون کردن ... حرُ رو سنگ بارون کردند ، مقاتل نوشتند دورش حلقه زدن اونقدر سنگ زدن صورتش پر خون شد .. عابسُ سنگ بارون کردند چون برهنه بود انقدر سنگش زدند .. یه نفر دیگه رو هم سنگ بارون کردن اونم خود ابی عبدالله رو سنگ بارون کردن ... میخوام بگم این سه نفر که اسم بردم مردِ جنگی بودن ، سپر داشتن،زره داشتن ، کلاه خود داشتن، اما یه نوجوون سیزده ساله، لباسِ عربی به تنش بود .. جوشن نداشت .. سپر نداشت ..*
برا من که جوشن ندارم عمو
جلو سنگا طاقت بیارم عمو
نمیخواد بیای تا کنارم عمو
خیلی تا اینجا راهِ عمرم قد یه آهِ
رویِ آیینۀ تو ، جایِ سنگ سپاهِ
خیلی سخته برا تو عمو کاش می بستی چشاتو
تو هر زخمم می بینی تابوت مجتبی تو
این عبارت عجیبه مقتل میگه تا صدای واعماه رو ابی عبدالله شنید ، عین باز شکاری سوارِ اسبش شد خودشو رسوند وسط میدان از اسب پیاده شد دید گردُخاکِ .. اسبا دارن هی میرنُ میان .. یه بدنی زیر اسبها زنده زنده داره تکون میخوره .. خوب نگا کرد ، این بدن کیه؟ دشمنُ دور کرد ؛ (من همین یه جمله روضه مِ . همینُ بشنوی بمیری جا داره ..)
یه نگاه کرد دید قاسم داره پاهاشُ رو زمین می کشه .. عمو استخوان هام شکست .. ابی عبدالله قاسمُ بغل کرد .. سینه رو به سینه چسباند .. دید داره زیر لب میگه آخ مادر ... حسین ...همین امشب مدینه تو بگیر .. همین امشب کربلاتُ بگیر ...بغلش کرد ، حالا ابی عبدالله داره باهاش حرف می زنه
خیلی سخته ..
که آتیش به قلب خدا می زنی
ببینم داری دست و پا میزنی
که اینجور عمو رو صدا می زنی
*آخ بمیرم ، این بار سومی بودکه بغلش کرد .. سینه رو به سینه چسباند ، پاهاش رو زمین کشیده میشد .. یه جمله و التماسِ دعا .. دو تا بدن تو کربلا شکلشُ از دست داد .. دو تا بدن حجمش تغییر کرد .. (داد داری بزنی یا نه؟) یه یه بدن کوچیک بود کشیده شد .. قاسم نوجوون بود ، اما وقتی عمو به سینه چسبوندش پاهاش رو زمین کشیده شد .. یه بدنم رشید بود ، دستاشُ زدن .. پاهاشُ زدن .. انقدر تیر بهش زدن ... حسین
حاج سید مهدی میرداماد
#روضه_قاسم
@Tarkegonahan
سالروز ولادت
سردار شهید مدافع حرم #حمیدرضا_انصاری
🍀تولد ۱۳۴۸/۵/۱ اراک
🌹شهادت ۱۳۹۴/۱۱/۲۸درعا سوریه
#شهید
@Tarkegonahan
🌷دو تا فحش هم به خاطر خدا بخورید🌷
🔹من همین #امربه_معروف و نهی از منکر زبانی را - ولو به شکل خیلی راحت و #آرام و بدون هیچ خشونت و دعوایی - واقعاً یکی از معجزات اسلام میدانم....
🔸مثلاً يك نفر کار خلافی می کند، می گویند آقا شما این کار را نباید می کردی! این مطلب را بگو و برو.....
♦️می گوید: او بر می گردد دو تا فحش به من می دهد. خیلی خوب؛ حالا دو تا فحش هم به شما بدهد؛ برای خاطر خدا تحمّل کنید....
🔹 اگر نفر دوم هم بگوید آقا شما باید این کار را نمی کردی؛ بدانید اگر دعوا هم بکند، دعوایش کمتر از آنی است که با نفر اوّل کرده است. نفر سوم و نفر دهم و نفر بیستم هم همین طور....
👌بنابراین، اگر #نهی_ازمنکر باب شد و تا نفر بیستم رسید
شما خیال می کنید آن آدم دیگر آن کار را تکرار خواهد کرد؟
«۱۳۷۷/۱۲/۴مقام معظم رهبری»
@Tarkegonohan
☀☀جـــــرعـــه ای نـــــور☀☀
🌷تفسیر سوره فجر ۳🌷
🌱و لیال عشر
🔹لیال جمع لیل : شب
🔸عشر : ده
❇️ و لیال عشر :
قسم به شبهای دهگانه
👌مراد از شبهای دهگانه:
🔹شبهای دهه اول رمضان
🔸شبهای دهه آخر رمضان
🔹شبهای دهه اول ذی حجه
🔸شبهای دهه اول محرم
#قرآن
#فجر
@Tarkegonahan
🌷روضه شب هفتم محرم🌷
عمریست تشنه کام تو هستیم و آب نیست
*آب نیست! چه شبی ِ شب هفتم؟ یا صاحب الزمان(عج)*
عمریست تشنه کام تو هستیم و آب نیست
عمریست بیقرار نشستیم و تاب نیست
سرشار از محبت و از مهربانی ِ است
در عالم ِ حضور ِ تو حرف ِ عذاب نیست
ما گوشمان نمی شنود پاسخ تو را
*ایراد از ماست،و اِلا همین كه ما رو صدا زدی یعنی با ما مهربونی،همین كه ما رو به روضه ی جدت دعوت كردی یعنی با ما مهربانی آقاجان*
ما گوشمان نمی شنود پاسخ تو را
ورنه سلام های کسی بی جواب نیست
*می خوای جوابت رو بده؟:یا صاحب الزمان....*
می جویمت به خواب و نفهمیده ام هنوز
در چشم های منتظران تو خواب نیست
بهتر بمیرد آنكه دلش بین روضه ها
ازداغ خشكی لب جدت كباب نیست
شب هفتم ِ،شب عطش ِ،شب ناله است،شاید به نوعی این دهه ی محرم،شب هفتم مقدمه ی شب عاشوراست. مهیای ناله هستی یا نه؟
حالا که حرف تشنگی آمد، مصبیتی
بالاتر از مصیبت طفل رباب نیس
*صدای گریه ی علی بلند شد،حسین اومد دم خیمه ها، "نَاوِلِینِی وَلَدِیَ الصَّغِیرَ". آی پدرایی كه اومدید بچه بغل گرفتید،من خیالم راحت ِ اگه یه ساعتم بچه ات بغلت باشه كسی اذیتش نمیكنه،خیالت راحت باشه كسی اینجا تیر سه شعبه نداره،اما مادرش نگرانه،آخ،امان،امان، دوتا نقل ِ،اون نقل دوم رو برات بگم،از زبان ابی عبدالله،روضه خوان خود ِ حسین ِ.*
آمدم خیمه تا وداع کنم
دیدم از داغ آب می سوزی
بردم آبت دهم ولی دیدم
زیر این آفتاب می سوزی
پشت سر را نگاه کن پسرم
جلوی خیمه ها رباب نشست
به امیدی که خیمه برگردی
آمد و زیر آفتاب نشست
من که طاقت ندارم ای گل من
که نگاهی کنم به پشت سرم
*می ترسم چشمم به چشم مادرت بیوفته*
لیک حس می کنم که آمده اند
جلوی خیمه ها زنان حرم
*بچه رو آورد وسط میدان*
گر چه ای کودکم نمی بینم
ذره ای رحم در دل اعدا
شاید این دفعه وضع ، فرق کند
کودک من توکلت به خدا
*مگه نمیگن:مثل امام مثل كعبه است،مردم باید بیان دورش بگردن،اما كربلا وضع فرق كرد،اومدن دور امام،اما نه برای اینكه دورش بگردن و دستش رو ببوسن،اومدن دورش حلقه زدن بكشنش.كار حسین و ببین دنیا به كجا رسید،واسه ی اینی كه دستشون رو بگیره،حجت براشون آورد،فكر نكنی همین جوری،علی اصغرش رو برداشت،نه،یه بار با عمامه ی پیغمبر رفت خطبه خوند،یه بار با عبای پیغمبر،یه بار قرآن برد،یه بار صحابه رو شاهد گرفت،هر دفعه برای اینكه یه نفر بفهمه،بابا من پسر پیغمبرتونم،یادتون رفت پیغمبر من رو روی دوشش سوار می كرد،همه ی اینها یادتون رفت،آخرین حجت حسین علی اصغر ِ،شاید یه نفر با این قنداقه مسیرش عوض بشه،بچه رو روی دست گرفت،آخ قربونت برم حسین،قربون اون بابایی برم كه بچه اش رو كربلا رو دستش گرفت.*
به رخ کودکم نگاه کنید
رنگ ، دیگر به روی طفلم نیست
کوفیان "إرحمو لهذالطفل"
قطره ای هم برای او کافیست
ای حسین.....
. . "فَالتَفَتَ الحُسَینُ علیه السلام فَإِذا بِطِفلٍ لَهُ یَبكی عَطَشاً" دید علی داره گریه میكنه "فَأَخَذَهُ عَلى یَدِهِ" بلندش كرد رو دستش "فقال یا قوم: "إن لَم تَرحَمونی" اگه به من رحم نمی كنید "فَارحَموا هذَا الطِّفلَ" بگم یا نه؟ سادات اجازه بدن "فَرَماهُ رَجُلٌ مِنهُم بِسَهمٍ ثَلاث شُعَب " تا این صحنه پدیدار شد،نانجیب صدا زد حرمله،چرا داری نگاه میكنی؟تیر سه شعبه رو زد، "فَذَبَحَهُ، فَجَعَلَ الحُسَینُ علیه السلام یَبكی ویَقولُ: اللّهُمَّ احكُم بَینَنا وبَینَ قَومٍ دَعَونا لِیَنصُرونا فَقَتَلونا" روضه از اینجا به بعد ِ، هر كی ناله داره.. " ثُمَّ تَلْقَّى الْدَّمَ بِکَفَّیْهِ" خون علی رو تو دستش گذاشت،"فَلَمّا امْتَلأتا; رَمى بِالدَّمِ نَحْوَ السَّماءِ" خون رو به آسمان پاشید. "ثُمَّ قالَ: هَوْنٌ عَلَیَّ ما نَزَلَ بی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللهِ" فرمود: تحمل این داغ بر من آسان است; زیرا در محضر خدا هستم. امام باقر علیه السلام فرمود: "فَلَمْ یَسْقُطْ مِنْ ذلِکَ الدَّمِ قَطْرَةٌ إِلَى الْأَرْضِ" یه قطره ی خون علی اصغر به زمین نریخت.یه جمله ای بعضی از نقل ها آوردند،نمی دونم چقدر قوی است چقدر ضعیف ِ، بعضی ها نوشتن ابی عبدالله گفت:خدا ! بچه ی من كه كمتر از ناقه ی صالح نیست.یه مرتبه صدا بلند شد، "َنودِیَ مِنَ الهَوا: دَعهُ یا حُسَینُ" رهاش كن، "فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِی الجَنَّةِ" یه نگاه به آسمون كرد،یه نگاه به طرف خیمه ها كرد،بچه تو بغلش ِ،یه قدم طرف خیمه ها میره،یه قدم برمی گرده،یه مرتبه دید رباب داره میاد. ِ.* لالا لالا، گل ِ پونه ی من رفت پشت خیمه ها،نمیدونم با چه حالی مادرش اومد
لالا لالا، بخواب ای امیدم بخواب ای عزیزم روی صورت ِ تو چه جور خاك بریزم حالا كه شد یه گهواره خالی یه قنداقه خونی دعام اینه زیر سم اسب نمونی *حسین.....ای خدا فرج امام زمان ما برسان
سید مهدی میرداماد
#روضه_علی_اصغر
@Tarkegonahan
سالروز ولادت:
سرلشکر پاسدار شهید #احمدکاظمی
🍀 تولد: 2 مرداد 1337 نجف آباد
🌹شهادت: ۱۳۸۴/۱۰/۱۹ ارومیه
#شهید
@Tarkegonahan
🌷آثار و برکات امام حسین ع(۱)🌷
🌺آثار و برکات فردی:
🔹چراغ هدایت و کشتی نجات
🔸وجود محبت ایشان در دلها
🔹شفاعت
🔸پدر ائمه بعد خود
🔹بهشتی بودن دوستان ایشان
📚منبع: آثار و برکات سیدالشهدا در دنیا و آخرت
علیرضا رجالی تهرانی
#امام_حسین
#محرم
@Tarkegonahan
آن قدر لب تشنه و معصوم بود
گریه هم می کرد نامفهوم بود
صورتی کوچک شبیه غنچه داشت
استخوانش نرم مثل موم بود
مادرش از تشنگی شیری نداشت
در میان خیمه ها مغموم بود
جان به قربان غریبی حسین
از دو قطره آب هم محروم بود
آب را بستن به روی کودکان
در کدام آیین و دین مرسوم بود؟!
شد از این کودک تلظی کردنش
سهم بابایی که خود مظلوم بود
با سه شعبه، طفل شش ماهه زدن
در میان کفر هم مذموم بود
بین دستش یک طرف جسم علی
یک طرف هم صورت و حلقوم بود
گوش تا گوش علی پاشیده شد
چون به جرم عاشقی محکوم بود
عصر عاشورا رسید و صحبت از
نبش قبر کودکی معصوم بود
پیش چشم مادرش رأس علی
لا به لای نیزه ها معلوم بود
محمد جواد شیرازی
#شعر
#علی_اصغر
@Tarkegonahan
☀☀جـــــرعـــه ای نـــــور☀☀
🌷تفسیر سوره فجر 🌷
🌱 وَ اللَّيْلِ إِذَا يَسْرِ ۴
🍃 و به شب هنگامی که می گذرد.
لیل: شب
یسر: در واقع یسری بوده است: حرکت میکند.
🌸تفسیر:
شب از آیات عظمت الهی است.
و از موضوعات پر اهمیت عالم هستی است.
شب حرارت هوا را تعدیل میکند
و به همه موجودات آرامش میبخشد
و جوّ آرامی برای راز و نیاز به درگاه خدا
فراهم میسازد.
👌حرکت شب از ظلمت به سوی نور روز اگر نبود
و شب ادامه می یافت،
سبب میشد از نور و حرارت محروم شویم .
و چون نور و گرما از عوامل موثر بر
حیات موجودات زنده است،
موجود زنده ای باقی نمی ماند.
🔹در واقع هم شب و هم روز هر یک
عامل تداوم حیات بر روی کره زمین هستند.
#قرآن
#فجر
@Tarkegonahan
🌷آثار و برکات امام حسین ۲🌷
🌺آثار تربیتی اخلاقی:
🔹ایجاد اخلاق جدید در جامعه
🔸احساس گناه در بین مسلمین
🔹ازدیاد محبوبیت سیدالشهدا و اهل بیت
📚منبع: آثار و برکات سیدالشهدا در دنیا و آخرت
علیرضا رجالی تهرانی
#امام_حسین
#محرم
@Tarkegonahan
🌷 روضه شب هشتم 🌷
بابا! بابا.......
*تو رو خدا، آهای جوونایی که پدراتون در قید حیاتن، هر وقت بابات صدات زد زود بگو" جان بابا!.. حسین هی میگفت: یه بار دیگه بگو بابا! لبات رو به هم بزن یه بار بگو" اَبَتا"
خیلی سخته ، تو رو جمع کنم از تو صحرا علی
خیلی سخته ، جَوون جون بده پیش بابا علی
خیلی سخته ، ببینم تو رو ارباً ارباً علی
خیلی سخته واقعاً... خیلی ها میگن: روضه ی علی اکبر، روضه ی جون دادن حسینِ... خدا رحمت کنه همه پدرایِ شهیدی که زیر خاکن... میگن:تو قم یه پدر شهید بود،مرحوم شیخ حسین کبیر، حالات و احوالاتش رو برید بخونید... مُلا بوده، روضه خون بود. یه پسر داشت ، تک پسر... شهید شد. نوشتند: بعد شهادتِ بچه اش فقط میگفت: آخ جیگرم... آخ جیگرم می سوزه... دور و بریاش میگن: زمستون تو سرما می اومد جلو پنکه سینه شو میذاشت،می گفت :جیگرم داره می سوزه... بهش گفتن: اول عکس العملی که وقتی بچه ات به شهادت رسید، بهت خبرِ شهادت رو دادن، اول اتفاقی که برات افتاد چی بود؟ گفت اول حالی که بهم دست داد... اول اتفاقی که برام افتاد، یهو دیدم دیگه نمی تونم رو پام وایسم... یهو دیدم دیگه زانوهام رمق نداره...
مرحوم مفید نقل می کنه: "این روضه رو بی بی سكینه خونده... "میگه تو خیمه بابام نگران و مضطرب هی دستاشو به هم فشار می داد، هی میرفت بیرون می اومد تو، هی محاسنش رو میگرفت هی میدون رو نگاه میکرد، یک مرتبه دیدم صدای داداشم از وسط میدون بلند شد. صدا زد "ابتاه..." میگه دیدم رنگ چهره ی بابام پرید. چشماش سفید شد. وای وای وای... خدا رحمت کنه مرحوم دشتی رو، مفسر نهج البلاغه، اون اینجوری روضه میخونده، بدون مطالعه حرف نمی زده، مفسر بوده، محقق بوده. می گفت: تا ابی عبدالله صدای علی رو شنید به سرعت اومد سوار اسبش بشه برسه میدان، رکابو گم کرد. هی میخواست سوار شه، دست و پاشو گم کرد. صدا بچه ام از وسط میدون میاد. ان شاءالله هیچ وقت عزیزت وسط نامردا گیر نکنه،سوار اسب شد. این یه تیکه رو خیلی میخوام ناله بزنی شب هشتمِ، باید ماهم مثل حسین ناله بزنیم، نوشتند ابی عبدالله کنار بدن "وَ رَفَعَ الْحُسَینُ،صَوْتَهُ بِالْبُكاء" بلند بلند گریه میکرد. ... رسید کنار بدن،عبارت اینِ ،سید بن طاووس در نفس المهموم،اینجوری می نویسه،میگه: تا رسید بالا سر علی، ننوشته: "فَنَزَلَ مِنَ الفَرَس" ننوشتند: "نَزَل" یعنی پایین آمد. نوشتند "فَسَقَطَ مِنَ الفَرَس" ارباب ما با صورت خودشو انداخت رو خاک... هی اومد بلند شه، هی خورد زمین،بابا...*
خیلی سخته ، تو رو جمع کنم از تو صحرا علی
خیلی سخته ، جَوون جون بده پیش بابا علی
خیلی سخته ، ببینم تو رو ارباً ارباً علی
اشکام می ریزه نم نم ، خیلی پاشیدی از هم
تو آغوشِ منی و ، می ریزی از رو دستم
هم تابم رو گرفتن ، هم جُونم رو گرفتن
وقتی با نیزه هاشون ، جَوونم رو گرفتن
آخ... نشست حسین روی خاك ها... "فَجَلَسَ عَلَی التُّرَاب" ، قدیمی ها این جوری روضه می خونن: سر علی رو به زانو گذاشت،آروم نشد. سر علی رو به سینه چسباند، آروم نشد. چه جوری آروم بشه؟ سینه ی علی رو به سینه چسباند. آروم نشد. "وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ" صورت رو روی صورت علی گذاشت... حالا یه پدر شهید وقتی صورت روی صورت جوانش می گذاره، در و دیوار گریه می کنن. آی حسینیا... دور اربابتون حلقه زدند. یه عده کف می زدند،.. یه عده هلهله می کردند...*
خیلی سخته ، بذارم روی صورتت سر علی
خیلی سخته ، بخندن به این چشمایِ تر علی
خیلی سخت ، بیاد خواهرم بینِ لشکر علی
*بابا! همه رو بذار کنار... این یه دونه،خیلی سخته بیاد خواهرم بین لشکر....خوش غیرت! عمه ات اومده وسط میدون...*
دیگه کار دستِ من نیست ، فرصت حرف زدن نیست
پاشو خوش غیرتِ من ، اینجا که جایِ زن نیست
*کجا جای زن نیست؟ چرا پاشو علی....؟
هنوز تا کوچه بازار ، خیلی از این جا راهِ
پاشو ببین که عمه ، پیش چشمِ سپاهِ
*میگم: حسین جان نگران زینب بودی کنار بدن علی، خدا رو شکر، جوَونای بنی هاشم زنده بودن اومدن دور زینب رو حلقه زدن کسی قد و بالای خواهرت رو نبینه،کاشکی مجلس شراب... وقتی شمر و سنان و حرمله کنار زینبت ایستادن یه نفر مَحرم می اومد،حسین....
سید مهدی میرداماد
#روضه_علی_اکبر
@Tarkegonahan
سالروز شهادت:
سردار شهید #تاج_محمدپرویزی زراس
🌺فرمانده گردان فتح از لشگر ۴۲ قدر
🍀تولد: ۰۶/۰۱/ ۱۳۴۳ ایذه
🌹شهادت: ۱۳۶۷/۵/۳شلمچه
#شهید
@Tarkegonahan