ستاد مبارزه با آمیگدال
چرا اینجا انقد خلوته 🦭
چرا اینجا انقد خلوتههههههههه
هدایت شده از Normal..!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میدونید چیه؟ پس یه نگاه به اینجا بندازید. https://eitaa.com/This_is_normal/2278
بله دوستان اونموقع فرمودم فقط بیست و پنجتا و الان میبینم خیلی بیشتر از بیست و پنجتا لازمه‼️‼️
اگه میخواید کرکتر یه فن فیک فیها خالدون خفن باشید(🕶) این مسیج رو
فور کنید و نیک نیم مناسب، تایپتون، کمی از ویژگی ظاهری یا عکستون و سرگرمی ها علایقتون رو بفرمایید.
سگ درصد تضمینی👌
لینک هاتون: @pir1132
هدایت شده از 𝐖𝐡𝐢𝐭𝐞 𝐡𝐨𝐥𝐞 (𝐃𝐢𝐟𝐟𝐞𝐫𝐞𝐧𝐭 𝐯𝐞𝐫.)
دختری که تو عکس میبینید، ابی چوی، یه دختر از طبقهی بالای جامعه بود که به طرز اغراق آمیزی زیبا و مهربون بود؛
پدرش درآمد فوق العاده بالایی داشت و دخترش همیشه مهمون افتخاری فشن شوهای معروف شنل و دیور بود.
ابی چوی شخصیت فوق العاده مهربون و لطیفی داشت، جوریکه تمام کسایی که باهاش کار میکردن از آشنایی باهاش خوشحال میشدن.
ابی چوی نمونهی واقعی یه پرنسس دیزنی بود!
حالا حدس بزنید چی میشه که جسد این شاهزاده خانم، تو یه ظرف سوپ پیدا میشه؟
↳𝙼𝚢 𝚠𝚑𝚒𝚝𝚎 𝚑𝚘𝚕𝚎
هدایت شده از 𝐖𝐡𝐢𝐭𝐞 𝐡𝐨𝐥𝐞 (𝐃𝐢𝐟𝐟𝐞𝐫𝐞𝐧𝐭 𝐯𝐞𝐫.)
قبل از هرچیزی، بگم که این پرونده توی هنگ کنگ چین اتفاق میفته، جایی که جرائمی که اتفاق میفته واقعا کمن، چون اصولاً چینیها قانونمدارن و مردم به محض رد شدن از خط قرمز، فورا دستگیر میشن.
حالا چی میشه که همچین قتل بزرگی تو چین اتفاق میفته؟
داستان از وقتی شروع میشه که سال 2009، وقتی ابی چوی هجده سالش بوده، عاشق یه پسر هجده ساله تو دبیرستانشون میشه؛
پسری که یه پدر پلیس داره که قبلا از کارش اخراج شده و نسبت به خانواده چوی، وضع مالی ضعیفی دارن.
اسم این پسر زالو، الکس کوانگ بوده.
با وجود همهی اختلافات طبقاتیشون، ابی و الکس باهم ازدواج میکنن و بوم!
خانوادهی الکس از یه خانواده معمولی به یه خانواده اشرافی و فوق العاده پولدار تبدیل میشن.
سه سال اول زندگی ابی و الکس خیلی رویایی بوده، اونا صاحب دوتا بچه میشن. علاوه بر اون، با توجه به شخصیتی که ابی داشت کلی از خانواده همسرش حمایت میکرد و خانوادهی مزخرف کوانگ، حسابی نونشون تو روغن بود.
گذشت و گذشت تا اینکه سال 2015، ابی تصمیم گرفت طلاق بگیره؛ ابی و الکس از هم جدا شدن ولی ابی همچنان از خانوادهی کوانگ حمایت میکرد، چون معتقد بود خانواده پدری بچههاش باید وضع خوبی داشته باشن.
ابی یه آپارتمان ده میلیون دلاری لوکس به اسم خانواده کوانگ خرید و علاوه بر اون، مخارج زندگیشون روهم تامین کرد.
چندسال بعد، ابی تصمیم گرفت دوباره ازدواج کنه و بعد دوسال، صاحب دو فرزند دیگه شد ( ماشالا ) و با اینکه میدونم بی ربطه، ولی جالبه بدونید ابی چوی تو بیست و هشت سالگی چهارتا بچه داشت و همچنان فوق العاده خوشگل بود و مدل مجلات فرانسوی شده بود!
ابی یه مقدار زیادی پول به برادر بزرگ الکس، آنتونی داد تا رستوران خودشو راه بندازه اما آنتونی احمق برشکست شد و ابی گفت که به درک، بیا راننده شخصی خودم شو و در عوض چندبرابر رانندههای معمولی بهت پول میدم.
ابی مادر مسئولیت پذیری بود و هر روز خودش شخصا میرفت دنبال بچههاش و از مدرسه برشون میگردوند؛
حالا ماجرا از کجا شروع میشه؟
جایی که بیست و یکم فوریه، ابی چوی مسئولیت پذیری که همیشه میرفت دنبال بچههاش غیب میشه و هیچکس نمیدونه کجاست!
- 𝚠𝚑𝚒𝚝𝚎 𝚑𝚘𝚕𝚎
هدایت شده از 𝐖𝐡𝐢𝐭𝐞 𝐡𝐨𝐥𝐞 (𝐃𝐢𝐟𝐟𝐞𝐫𝐞𝐧𝐭 𝐯𝐞𝐫.)
تا اینجا یکم خسته کننده بود، نه؟
اما بخش اصلی این پرونده تازه اینجا شروع میشه.
گفتیم که بیست و یکم فوریه 2023، ابی چوی غیبش میزنه؛ خانوادهش بلافاصله متوجه میشن و پلیس رو خبردار میکنن.
و پلیس اولین نفر به کی مشکوک میشه؟
همسر سابق و خانواده همسر سابق طرف!
تو گزارشی که از بازجویی خانوادهی کوانگ پلیسها دادن، اینطور نوشته شده که خانواده کوانگ جواب سوالا رو پیچوندن؛ اینجوری که ازشون میپرسیدن دیروز کجا بودی میگفتن ابی دیروز کجا بوده؟
یادتونه گفتم پدر خانواده کوانگ به پلیس اخراج شده بوده؟ از اونجایی که بابای طرف پلیس بوده، احتمالا باهم نقشه ریخته بودن که اینجوری جواب بدن تا پلیسا مشکوک نشن اما زرشک!
پلیسها به خانوادهی کوانگ شک میکنن و میرن سوابقشونو بررسی میکنن؛
و از اونجایی که سوابق درخشان خانوادهی کوانگ تو این پرونده خیلی مهمه، اونا رو دونه دونه براتون مینویسم.
• پدر خانوادهی کوانگ به جرم آزار جسمی رسوندن به شاکی پرونده ( خودتون فهمیدید چیه دیگه ) اخراج شده بود.
• الکس سابقهی کلاهبرداری و دزدی طلا داشت.
• آنتونی هم به زمین و زمان بدهکار بود.
حالا چی باعث میشه که خانواده کوانگ در این حد با ابی لج بیفتن؟
خونه لوکسی که ابی براشون خریده بود رو یادتونه؟
ابی تصمیم داشت اون خونه رو بفروشه؛ نه اینکه بخواد خانواده کوانگ رو بندازه بیرون، قرار بوده براشون یه خونه جدید و کوچکتر بخره تا بتونه رو آپارتمانش سرمایه گذاری کنه.
و اینجا بود که خانواده کوانگ خیلی فشاری میشن.
یک ماه قبل از بیست و یکم فوریه، خانواده کوانگ یه خونه کوچیک نزدیک یکی از روستاهای هنگ کنگ میخرن و مدام اونجا رفت و آمد دارن...
پلیس اون خونه رو پیدا میکنه و حدس بزنید با چه صحنهای مواجه میشه؟
- 𝚠𝚑𝚒𝚝𝚎 𝚑𝚘𝚕𝚎
هدایت شده از 𝐖𝐡𝐢𝐭𝐞 𝐡𝐨𝐥𝐞 (𝐃𝐢𝐟𝐟𝐞𝐫𝐞𝐧𝐭 𝐯𝐞𝐫.)
بیاید برگردیم به روز بیست و یکم فوریه، ساعت سه و پونزده دقیقهی بعدازظهر.
ابی چوی بدبخت بدون اینکه از سرنوشتش خبر داشته باشه، یه لباس سرتاپاسفید پوشیده و سوار ماشین آنتونی که گفتم رانندهش بوده میشه تا مثل همیشه بره دنبال بچههاش.
اما آنتونی وسط راه تو یه تونل وایمیسته و الکس رو سوار میکنه؛
الکس میشینه پشت، کنار ابی.
و هیچکس نمیدونه چه اتفاقی تو اون ماشین افتاد، ابی چقدر و با چی کتک خورد که کاملا بیهوش بشه و لباس سفیدش تماما سرخ بشه...
وقتی پلیس در اون خونه رو باز میکنه، با خونهای مواجه میشه که از بالاتا پایین با پلاستیک پوشونده شده؛
چرخ گوشت، فریزر، چاقو، و یه قابلمه سوپ.
فکرنکنم لازم باشه واضح بگم چون حتی برای خودم هم چندشه؛
فقط اینو بدونید که جمجمه ی ابی کاملا جدا شده بود، پاهاش تو فریزر بودن و گوشت بدنش تیکه تیکه شده، چرخ شده و تو یه قابلمه به همراه سبزیجات و قارچ ریخته شده بود.
و متاسفانه، پلیس نتونست دستها و بالاتنهی ابی رو پیدا کنه؛
اونا تقریبا همه جا رو گشتن چون برای چینیا این موضوع خیلی مهمه و معتقدن اگه همهی اعضای بدن یه جا دفن نشه روح طرف سرگردون میشه و نمیتونه به راحتی تناسخ کنه.
با وجود همهی تهدیدهای پلیس، خانواده کوانگ حاضر به همکاری نشدن. خانواده کوانگ دستگیر شدن و مورد بازجویی قرار گرفتن،
تو این هیری ویری الکس احمق هم با پنجاه هزار دلار و ساعاتای طلاش فرار کرد. الکس تلاش کرد با یه کشتی از چین خارج بشه و برسه به مرز عراق🤣
که کلا فراری بودنش یه روز و نیم بیشتر طول نکشید و انقد احمق بازی درآورد که سریع دستگیر شد.
جایی درمورد دادگاه اصلی خانواده کوانگ ندیدم که گفته باشن، اما دادگاه اولیهشون ظاهرا اینجوری بوده که کو کوانگ ( پدر خانواده ) سرشو بالا گرفته و اینجوری بوده که: من؟ قتل؟ نه بابا! ( طرف کلا مشکل روانی داشته )
برای ابی تو خونهای که به قتل رسید مراسم مذهبی برای آرامشش برگذار شد و صحبتهای مامانش خیلی وایرال شده بود که میگفت دخترهی احمق، مهربونیت رو خرج آدمای اشتباهی کردی که قلبت رو خوردن.
و واقعا، کی فکرش رو میکرد ابی چوی، مدل معروف چینی که قطعا آیندهی خیلی روشنی پیش روش داشت اینجوری وحشیانه به قتل برسه، اعضای بدنش سوا بشه و دراخر هم نصف بدنش رو نتونن پیدا کنن؟
و اینجاست که باید گفت:"من از خدا نمیترسم، من از آدما میترسم."
- 𝚠𝚑𝚒𝚝𝚎 𝚑𝚘𝚕𝚎