خاطرات آموزش قسمت هیجدهم
یک روز دیگر در آموزش ، کار عملی با سیم خاردار با مربیگری شهید سپهبدی بود . خسته از دو صبحگاهی به آسایشگاه برگشتیم برای صبحانه . که دیدیم جلو آسایشگاه با اسلحه ایستاده . با دست اشاره کرد برگردیم به خادم المهدی ها که دو نیامده بودند و صبحانه رو آماده کرده بودند هم گفت شما هم بیاین هر کی توی آسایشگاه هم هست بیاد گفتن سه چهار نفر داخل آسایشگاه مریضن(بین بچه ها مرض گال افتاده بود و تب شدیدی داشتن) گفت اونام بیان. راه افتادیم گفت دو نفر دو نفر بشین یکی پشت سر بایسته پاهای نفر جلویی رو بگیره طوری که نفر جلویی روی دستاش راه بره بعد گفت اسم این حرکت حرکت فرغونی هست. برای قوی شدن دستاتون خوبه برو... یه کم که رفتیم شدیدا خسته شدیم اگه کسی نمیرفت به نفر پشت سری می گفت راه بره و نفر جلویی با صورت به زمین می رفت خوب که خسته شدیم جاهامون رو عوض کردیم بقیه راه رو مرغی و کلاغ پر ... تا رسیدیم به سیم خاردارهایی که به صورت فرشی از قبل آماده کرده بودند. یک توضیح کوتاهی داد که "یک تخریبچی باید با سیم خاردار انس بگیره باهاش رفیق بشه طوری با این سیم خاردارها باید کار کنی که مثل موم توی دستت نرم باشه فکر کن اصلا نخ یا فوقش طنابه هر چقدر امروز و توی آموزش با سیم خاردار رفیق شدی شب عملیات دیگه راحت کار می کنی گردانی که پشت سرت منتظره رو معطل نمیکنی ببینم امروز چطوری باهاش کار می کنی ..."
هر چند نفر با سیم خاردار قطع کن (قیچی هایی بزرگ با دسته های بلند مخصوص قطع سیم خاردار) کمی از سیم خاردار ها رو قطع کردیم که گفت "خب بسه حالا هرکسی که جلو هست روی سیم خاردار بخوابه و نفرات پشت سرش از روش رد بشن...این کار هم به درد شب عملیاتت می خوره تمرین کن باید بتونی ...اگه به میدون رسیدی ولی سیم خاردار قطع کن همراهت نبود شاید وقت نداشتی. اگه لازم شد باید سریع بتونی روی سیم خاردار بخوابی اول روشش رو یاد بگیر بعد هم برو."
آموزش عملی ای که داد این بود که گفت اول از همه یک وسیله ای باید بین خودت و سیم خاردار حائل کنی بهترین و ساده ترین وسیله اسلحه ات هست حالا می تونی از برانکارد امدادگران یا مثلا یک پتو یا مثلا نبشی یا چوب هر چه که در دسترس هست استفاده کنی بعد اینطوری دستت رو از لای سیم خاردار رد می کنی و به زمین میگذاری بقیه بدنت روی سیم باشه چاره ای نیست ولی وزنت رو روی دستات بنداز دستات باید قوی باشه حرکت فرغونی اینجا به دردت می خوره..."
اکثر ماها سریع و بی چون و چرا خوابیدیم از روی هر کدام ما سه چهار نفر رد شدند. چند نفر از بچه ها مریض بودند سپهبدی به اونا هم گفت مثل بقیه روی سیم خاردار بخوابند بقیه از روشون رد بشن.
یادمه همدوره آموزشی مان حسن آقای اروجی وقتی از روی رفیق مریضمون رد شد ملاحظه اش را کرد و یک پایش را که گذاشت روی بدنش بقیه اش را از روی بدنش پرید. تا سپهبدی دید بلافاصله به اروجی گفت برگرد خودت بخواب. مریض پا شد اروجی به جایش خوابید خود سپهبدی رفت روی بدن اروجی هی فشار آورد روی بدن اروجی و هی گفت نمیخواد بهش رحم کنی. این آموزشه همه باید این سختی ها رو ببینند. دیگه بهش رحم نکنی اروجی هم یک آخ نمی گفت ... چند بار دیگه هم سپهبدی روی بدن اروجی راه رفت آخر کار مثل اینکه روی فنر بپر بپر بکند آنقدر وزنش را انداخت روی بدن اروجی که یک لحظه آرنج های اروجی تا خورد در حالی که بقیه بدنش روی سیم خاردار بود از ناحیه شانه ها و سر خم شد و پیشانیش محکم به زمین خورد سرش را بالا آورد باز هم نه آخ گفت نه ناله کرد.
خیلی صحنه عجیبی بود اون مریض بنده خدا از قبل ناله اش در آمده بود و هنوز داشت گریه می کرد ولی هم کار اروجی خیلی جالب بود که خودش را فدایی اون رفیق بیمارمان کرد و هم کار شهید سپهبدی ....
در حالی که ممکن است کسانی که این شهید را نشناسند فکر کنند کار بی رحمانه ای می کرد ولی من به شدت با این سخت گیری ها موافق بوده و هستم گر چه بعدها خودم مربی آموزش شدم ولی شاید نتوانستم ایده های عالی این شهید را پیاده کنم.
خلاصه کنم آنقدر که شهید سپهبدی در این دوره آموزشی سخت گرفت و ما را با مین و سیم خاردار و موانع و تیر جنگی و انفجار و .... صمیمی کرد که خدا را شاهد میگیرم وقتی در عملیات والفجر هشت غواص و خط شکن بودیم و گلوله توی آب کنارمان می خورد یا انفجارات مختلف کنارمان رخ می داد میدان جنگ واقعی را آموزشی حساب می کردم و توی دلم می گفتم این از آموزشمان سخت تر نیست. واقعا یک لحظه ترس در وجودم وارد نشد.
این شجاعت را مدیون نبوغ شهیدان سپهبدی و سید مسلم حسینی و هرمزی و توفیقی و ....حسین امیدوار و کلیه مربیان شهیدمان در آموزش تخریب هستم.
شادی روحشان صلوات.
راوی: سیدمرتضی باشی ازغدی
ادامه دارد
خاطرات آموزش تخریب قسمت نوزدهم
یک روز هم میدان تیر رفتیم تمرین تیراندازی. گرچه قبلا در آموزش عمومی یک ماهه که در مزداوند سرخس بود( قبل از اعزام به جبهه ) میدان تیر رفته بودیم ولی در آموزش تخصص تخریب در جبهه هم دوباره تمرین تیراندازی داشتیم.
سیبل مقابل به تعداد نفرات هر گروه (مثلا ده نفره) تعدادی بشکه خالی قیر بود که رویش با رنگ چند تا دایره متحد المرکز کشیده بودند و هر چه دایره کوچکتر بود نشانه گیری آن امتیاز بیشتری داشت.
هر گروه ده نفره نیروهای آموزشی با دستور و نظارت مربی ها در یک ردیفِ سکو مانند می نشستند و به سیبل یا هدف روبروی خود ده تیر شلیک می کردند. نوبت گروه ما که شد هر کداممان پس از استقرار در سکوی خودمان ده فشنگی که قبلا تحویل گرفته بودیم در خشاب جاگذاری کردیم. اسلحه رسمی سپاه و نیروهای بسیجی تحت امرش کلاشینکوف بود. اسلحه ای خوش دست و سبک که در جبهه به آن "کلاغ کیش کن" می گفتیم.😁
ضامن اسلحه را روی تک تیر گذاشتیم و بعد از نشانه گیری هدف با فرمان آتشِ مربی مان شروع به تیراندازی کردیم. همان ابتدای تیراندازی اسلحه ام گیر کرد و تا وقتی رفع گیر کردم همه تیراندازیشان تمام شده بود . به مربی اشاره کردم که من هنوز شلیکم تمام نشده بنا بر این مربی به همه دستور داد از جای خود تکان نخورند تا تیراندازی من هم انجام شود. گلنگدن را کشیدم و هدف گیری کردم و در حالی که همه گروه های دیگر و گروه ما فقط شاهد تیراندازی من بودند با شلیک اولین گلوله ام بشکه از روی بلندی افتاد . صدای صلوات جمعیت بلند شد . فرمانده آموزش برادر سپهبدی که روز قبل به خاطر خنده ام مرا تنبیه سختی کرده بود وقتی این شلیک مرا دید لبخند رضایتی روی صورتش نقش بست. نمی دانم رضایتش از من و عملکرد من بود یا به خاطر دیدن نتیجه تنبیه سختی که روز قبل بر سرم آورده بود و تاثیر عملکرد خودش بود. حالا آن نیروی آموزشی جسور دیروز که آنچنان اذیت شده بود توانسته بود جلو همه با تیر کلاش بشکه ای را از راه دور از روی سکو پرت کند و ...
هم این احساس غرور در وجود خودم بود و هم این احساس رضایت و شاید غرور را در چهره فرمانده آموزش می دیدم.
بالای سرم ایستاد و گفت " پا شو برو سریع بشکه رو سر جای خودش بذار و برگرد بیا بقیه کارت رو ادامه بده. بدو ..."
من هم با سرعت رفتم بشکه را بلند کردم و سر جایش گذاشتم . برگشتم و تا گلوله آخر شلیک کردم ...
بعد از پایان تیراندازی هر گروه پای هدف می رفتند و با مربی هدف را بررسی کرده و امتیازدهی انجام می گرفت.
جلو بشکه هدف ایستاده بودم و تا نمره نهایی ام اعلام شود هر لحظه به هیجانم افزوده می شد ولی هر چه روی سیبل نگاه می کردم هیچ اثری و ردی از تیری که به سیبل خورده باشد پیدا نمی کردم!
وقتی سپهبدی آمد و کارم را دید به او گفتم نمی دونم اون شلیکی که بشکه رو انداخت چی شد شاید به بشکه دیگه خورده! شاید باد بشکه رو انداخته...
خندید لبه بشکه را نشانم داد و گفت به لبه همین بشکه خورده ولی توی دایره ها نبوده امتیازت صفره! و رفت ...
ولی من دیگه از فکر امتیاز و اول شدنم در آمده بودم و تا دقایقی داشتم به این فکر می کردم لبخند آخر فرمانده را (وقتی داشت می رفت) به چی نسبت بدم؟ به احساس رضایتش؟ یا احساس غرورش از داشتن چنین نیروی آموزشی؟؟؟😂😁😄
ادامه دارد...
راوی: سیدمرتضی باشی ازغدی
بنام خدا
سلام علیکم
بدینوسیله از شما دوست گرامی دعوت می شود تا در دورهمی اساتید و علاقمندان به داستان نویسی که در محل دفتر مجمع خاوران برگزار میشود ، حضور بهم رسانید .
لطفاً جهت دریافت اطلاعات بر روی لینک دعوت کلیک کنید.
https://digipostal.ir/cbi67er
دوستانی که به داستان نویسی علاقه دارند در صورت تمایل می توانند . داستان یا قطعه ادبی خود را جهت نقد توسط اساتید محترم همراه بیاورند .
🔻ارتباط با ادمین :
@Ebrzafarifar
@nadiakousha
۰۹۲۲۶۷۸۱۰۷۱ کوشا
#رسانه_مرجع_خاوریها
#مجمع_خاوران_خراسان
#کمیته_آموزش
تیر ۱۴۰۳
https://t.me/khavarihaa
https://eitaa.com/khavarihaa
C
هدایت شده از مرکز توانمندسازی ایثارگران شرق کشور
🏴 هم اکنون برگزاری شب چهارم مراسم دهه اول محرم و عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و اهل بیت (ع) در حسینیه شهداء مرکز توانمندسازی ایثارگران شرق کشور با حضور دکتر جواد نجفی ریاست محترم مرکز توانمندسازی ایثارگران شرق کشور و هیأت همراه و حاج آقای عدالتیان ابوالشهیدین رضا و علی عدالتیان و عزاداران محترم
لینک پایگاه اطلاع رسانی دکتر جواد نجفی برای مشاهده کلیک نمائید .
👇👇👇
http://javadnajafi.ir
------------------------------------ ☫ معاونت فرهنگی ، اجتماعی و رسانه مرکز توانمندسازی نمایندگان و مدیران ایثارگر شرق کشور ☫
☫☫☫☫☫☫☫☫☫☫☫☫☫☫
کانال واتساپ ایثارگران شرق کشور 1️⃣
جهت عضویت کلیک کنید.
⬇️⬇️⬇️
https://chat.whatsapp.com/CuUFddal0XYInUjrwAbVCV
کانال واتساپ ایثارگران شرق کشور 2️⃣
https://chat.whatsapp.com/K96mwT6ZBMg7vokER3vZy7
لینک گروه مرکز توانمندسازی ایثارگران شرق کشور در پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/isargaran_shargh_ir
#شهرستان_فریمان
🔹️همزمان با دهه اول ماه محرم و هفته امر به معروف و نهی از منکر مراسم عطر افشانی گلزار شهدای گمنام با حضور اعضای شورای محترم اداری انجام شد
🔷 و سپس جلسه شورای اداری با حضور جناب آقای دکتر معلمی امام جمعه محترم و جناب آقای دکتر سید احسان قاضی زاده نماینده محترم در مجلس شورای اسلامی و جناب آقای مهندس حمید اکبری فرماندار محترم و اعضای محترم شورای اداری با قرائت وصیت نامه بسیجی شهید احمد اسحاقی فریمانی توسط محمد طاووسی ریاست بنیاد شهید و امور ایثارگران در محل ساختمان اداری فرمانداری برگزار گردید
🔷 و در ادامه با حضور در منزل شهید امر به معروف و نهی از منکر محمد کبیری دیدار و از مادر شهید تجلیل شد.
🥀راه شهیدان ادامه دارد 🥀
✍️🏻بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان فریمان
هدایت شده از مرکز توانمندسازی ایثارگران شرق کشور
🏴 برگزاری شب آخر مراسم دهه اول محرم و عزاداری در شب عاشورای حسینی برای حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و اهل بیت (ع) در حسینیه شهداء مرکز توانمندسازی ایثارگران شرق کشور با قرائت زیارت پرفیض عاشورا با نوای کربلایی رضا نجفی ، سخنرانی حضرت حجت الاسلام و المسملین مهدی طائب و نوحه خوانی و عزاداری با نوای ذاکر اهل بیت حاج هادی آسوده .
با حضور دکتر جواد نجفی ریاست محترم مرکز توانمندسازی ایثارگران شرق کشور و هیأت همراه ، حاج آقای عدالتیان ابوالشهیدین رضا و علی عدالتیان و عزاداران معزز .
⚫️ ضمنا در دهه آخر صفر (اربعین) انشاءالله روضه خوانی و عزاداری برگزار خواهدشد.
التماس دعا
🥀🖤🖤🖤🥀
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام
🥀🖤🖤🖤🥀
لینک پایگاه اطلاع رسانی دکتر جواد نجفی برای مشاهده کلیک نمائید .
👇👇👇
http://javadnajafi.ir
------------------------------------ ☫ معاونت فرهنگی ، اجتماعی و رسانه مرکز توانمندسازی نمایندگان و مدیران ایثارگر شرق کشور ☫
لینک گروه مرکز توانمندسازی ایثارگران شرق کشور در پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/isargaran_shargh_ir
▫️نمایش نامه" ققنوس"
🔅نویسنده: حسن صادقی یونسی
(۳۱ تیرماه ۱۴۰۳)_فریمان _خراسان رضوی_ایران
hasan_younesi@yahoo.com
🔅پرده باز می شود
🔅محیط بان۱ : پرنده ای دریایی در آبگیری در ناحیه ما فرود آمده بود...
🔅محیط بان ۲:خیلی خسته و مشخص بود مسافت طولانی پرواز کرده بود.
🔅محیط بان ۱ : رفتم کنارش احوالپرسی کردیم و خیر مقدمی گفتم(مکث)بهش گفتم تو یک فلامینگو زیبا هستی
🔅محیط بان ۲: مرغ حسینی*بال آتشی یا به عبارتی مرغ آتشی؟!!
🔅سراج : (محیط بان ها آنجا را ترک می کنند) به پرنده نزدیک می شود✨به به مهمان داریم یک فلامینگو؟؟؟!
🔅فلامینگو: (...با کمال شگفتی پاسخ را داد ) سلام
و خودش را به سراج نزدیک کرد؟!
🔅سراج : واقعااااا تو تو حرف می زنی
بگو ببینم ،از کجا آمدی؟ اینجا چکار می کنی*لابد شنیدی در شهرستان ما منطقه شکار ممنوع داریم....یا بخاطر سد و رودخانه فریمان...و شاید مقصد دریاچه شیوای افغانستان بود؟؟!!
🔅فلامینگو: سری تکان داد و آهی کشید😔 و گفت : از یک پهنه آبی ؛از یک دریا.... و سرش را بلند کرد و گفت مدیترانه را بلدی؟
🔅سراج : من عاشق جغرافیا هستم و ...بله می دانم کجاست ؟
🔅سراج : غزه؟ !!! رفح...
بله ....شنیدم گل کاشتند...گفت بله...سالهای سال زندگی در تنگنا و در محاصره صهیونیست ها...بدون امکانات مکفی ...اما از صدای لالای های مادران دانستیم چه آرزوی دارند...دانستیم این انسان های موحد و مسلمان چه تحقیرهای را چشیده اند...
وقتی می آمدم دیدم قایق هایشان در آتش می سوزد...مسجدها ویران و مدرسه ها بمباران شده بود....تو می دانی بمباران چیست؟
🔅سراج: بله در دفاع مقدس؛ از نزدیک حملات هواپیماهای بعثی را دیده ام....
🔅 فلامینگو: در یک محدوده حدود چهل کیلومتر طول و حدود ده تا دوازده کیلومتر عرض ....چندین تن بمب و موشک و گلوله توپ و خمپاره...خبرنگار و امدادگر و آمبولانس ها را ...کودکان را ...سالمندان کشتند... هیچ جنبنده ای در امان نیست ...وقتی طوفان الااقصی طومار شهرک نشین های دیوسیرت و صهیونیست های غاصب را در هم کوبید ...ما شور و شعف را و غرور فرو خورده جمعیتی دو میلیونی را دیدیم
🔅سراج: بازهم بگو چه دیدی؟ چه خبرهای داری؟
🔅فلامینگو : ....اما یزیدیان آب را بر اهالی و کودکان قطع کردند....گفتید در دفاع مقدس بوده اید؟
🔅سراج : بله....گفت صهیونیست ها هم مثل بعثیون در زمان جنگ غافلگیر شدند(....پرنده چرخی در آبگیر زد...)و پرسید
چه آرزوی داری؟
🔅 سراج : دوست دارم غزه را از نزدیک ببینم...این جوانان مسلمان و خلاق و طراح این عملیات را ...
🔅 فلامینگو : اگر
غزه بروی چکار می کنی؟
🔅سراج: پیشانی و بازوی رزمندگان را می بوسم... از مادران شهداء خانواده شهداء و ایثارگران احوالپرسی می کنم....شاخه های گل در آرامستان شهدا می گذارم...
🔅فلامینگو : سری تکان داد و گفت: من دوباره به باریکه غزه و به محدوده رفح و خان یونس برمی گردم...از پسکرانه های ساحل غزه با نغمه ای رسا و باشکوه سلام ترا به اهالی می رسانم...
🔅سراج: ان شاالله
🔅فلامینگو: به مسجد جامع شهرت برو ؛به مصلای نماز جمعه همه را خبردار کن ؛ روستا به روستا
🔅سراج: چه بگویم؟!
🔅فلامینگو:
🔹، تعداد شهدای نوار غزه از هفتم اکتبر ۲۰۲۳ و همزمان با آغاز عملیات طوفان الاقصی به ۳۸هزار و ۹۸۳ نفر و تعداد مجروحان به ۸۹ هزار و ۷۲۷ نفر رسیده است.(فلامینگو غمگین)
🔅سراج:امروزه رهبر عزیزمان مجددا تاکید کردند غزه مسئله اول مسلمین است*
🔅فلامینگو:درود بر امام حسین(ع) درود بر رهروان راه حسین
🔅سراج: کلام آخر را قبل از پرواز و سفر برای بگو
🔅فلامینگو: «یک مقام رژیم صهیونستی که نامش فاش نشده قول داده غزه را به شهر چادرها تبدیل کند و ساکنان را به زور آواره کند.... من از شهرداریهای جهان - همه - میخواهم که رهبران جهان را تحت فشار قرار دهند تا این تخریب بیمعنا را متوقف کنند»
«نماد غزه ققنوس است که از خاکستر برمی خیزد و بر زندگی اصرار دارد».
🔅سراج :...(پذیرایی اش نمودیم)....و قبل از پریدن در آغوش گرفتم او را ...خوش خبر باشی ...خداحافظ
فلامینگو: خداحافظ
سراج(دست تکان می دهد)...و فلامینگو چرخی می زند و از سراج و شهر فریمان فاصله می گیرد...
🌼آهنگ القدس لنا .....
گام به گام ثبت درخواست گذرنامه زیارتی 1403.pdf
338.3K
💠 آموزش نحوه دریافت گذرنامه زیارتی ویژه اربعین بدون نیاز به مراجعه حضوری
🔰در این فایل گام به گام مراحل دریافت گذرنامه توضیح داده شده
(حتما به دوستان و سایر کسانی که قصد عزیمت به سفر زیارتی اربعین را دارند ارسال کنید )
اربعین | اخبار | اطلاعات | عضوشوید 👇
http://eitaa.com/joinchat/113508352Cdd1d77aefa
جلسه اكران و نقد فيلم
به بهانه نقد و بررسي فيلم تنگه ابو قريب : سال پاياني جنگ تحميلي عراق عليه ايران بود كه شوراي امنيت پيش نويس قطعنامه اي را براي آتش بس نوشت تا پس از پذيرش ايران ، اجرا شود. زماني كه اين قطعنامه از سوي ايران پذيرفته شد ، عراق براي جبران شكست هاي خود و گرفتن برگ برنده حمله هاي گسترده اي را آغاز كرد تا شهر هاي دزفول و انديمشك را اشغال كند . ادامه ماجرا از زبان رزمنده فريماني (حسن صادقي يونسي ) : كنكور شركت كرده بودم ، آزمون دانشگاه امام صادق (ع) را داشتم. شنيدم (بعثیون )عراقي ها حمله كرده اند و در حال پيشروي هستند. من گريه كردم و به سمت سپاه دويدم. سرهنگ حسين صادقي كاريز حاج محمدجاني (دوست و همرزم برادر شهيدم) مرا ديد و به اسم مستعار مرا صدا زد : مجتبي چي شده ؟ گفتم : دشمن آمد تمام زحمات ما هدر رفت و خون شهداي ما پايمال شد. از سپاه به تربت جام اعزام شديم و در طرح مالك اشتر شركت كرديم. از آن جا هم چند نفر به ما پيوستند و سپس به فرودگاه رفتيم و به سمت بوشهر پرواز كرديم. در هواپيما با مهماندار به زبان انگليسي صحبت ميكردم كه اين موضوع باعث تعجب همه شده بود. بعد از فرود هواپيما در بوشهر بلافاصله با اتوبوس به سمت دوكوهه براي گرفتن تجهيزات جنگي رفتيم و سپس به سمت اهواز حركت كرديم و از آن جا به طلائيه رفتيم كه يك نفر با موتور جلوي اتوبوس را گرفت و گفت كجا مي رويد ؟؟؟ عراقي ها در چند قدمي شما هستند. همه تعجب كرده بوديم و تصميم گرفتيم در يك جاي عجيب و غريب پياده شويم و راديو گوش دهيم كه از عشاير مي خواست با دشمن درگير شوند. من نقش تخريب چي را داشتم اما در آن موقع فقط نيروي رزمي لازم بود وقتي فهميدند ما تخريب چي هستيم گفتند شما نيروي كيفي و باتجربه اي هستيد و بهتر است كه فرمانده دسته باشيد. آدم هاي جور و واجوري دور و برم بود. هواي تيرماه آن جا خيلي طاقت فرسا بود و وجود پشه ها هم امانمان را بريده بود و و اوضاع حسابي به هم ريخته بود انگار ارتش عقب نشيني كرده بود. ما در جايي به اسم ايستگاه حسينيه مستقر بوديم كه محل اصابت خمپاره هاي دشمن بود و ما در سنگر كمين كرده بوديم و اين كار ما را خيلي سخت مي كرد. يك روحاني تحصيل كرده و رزمي كار فرمانده كل آن منطقه بود و خيلي چهره دلنشيني داشت. بچه هاي جاجرم و درق و گرمه (كرمانج هاي قد بلند و ورزشكاري) هم با ما بودند. آن ها با وجود هيكل درشت و تنومند خيلي دوست داشتني بودند. رزمنده اي به اسم زماني در آن جا بود كه خيلي شوخ طبع بود مي گفتم آن تانك را بزن كلاهش را به زير سرش مي گذاشت و از شدت خستگي و بي خوابي چرت مي زد و مي گفت : ((خيلي خوب ؟!)) _ زماني بزن _ ((خيلي خوب !!!)) يك روز كه از استحمام برگشته بودم با پوكه هايي روبرو شدم و از او علت كار را جويا شدم در جوابم گفت : (( بيكار بودم ، نشانه زدم !!!))) يك بار كه براي استحمام در اهواز از من كسب اجازه كرده بود بدون اطلاع به من به مشهد رفت و به خانواده اش سر زد (يعني خودش به خودش مرخصي داده بود !!!) خلاصه ما با همه شوخي ها و خنده ها و مناجات ها و گريه هاي شبانه روزگار را سپري مي كرديم تا اين كه يك شب همه چيز به هم ريخت. صداي تيراندازي و انفجار از همه جا مي آمد مرا از خواب بيدار كردند : ((آقا ، آقا)) – چي شده ؟؟؟ گفتند : ((دشمن)) – به كدام سو ؟؟؟ گفتند : (( به بالا و اطراف)) با نگاه به اطراف فهميدم كه اين ها شليك هوايي هستند و رو به رزمندگان گفتم : چيزي نيست راحت باشيد... دشمن قطعنامه را پذيرفته است. جهت اطلاع دوستان : در تاريخ 21 تيرماه 1367 ساعت 9:30 صبح عراق به تنگه ابو قريب در شمال غرب خوزستان حمله كرد و هيچ نيرويي نبود كه مقابل آن ها بايستد و نيروي ارتش عقب نشيني كرده بود. گردان عمار آماده مرخصي بودند كه دستور مي دهند كه به تنگه ابوقريب بروند. اين گردان در مقابل يك لشكر زرهي استاد و نيمي از رزمندگان شهيد شدند و جمعي هم توسط بعثي ها با دست هاي بسته زنده به گور شدند. اين حماسه بزرگ را كارگرداني به نام بهرام توكلي تبديل به فيلم سينمايي كرد و به عنوان بهترين فيلم سينمايي سي و ششمين جشنواره فيلم فجر انتخاب شد. تهيه كننده و مصاحبه كننده : معصومه نوبخت (انجمن علمي حسابداري پیام نور فریمان)
برچسبها: بوشهر, جام, درق, جاجرم
🌎این تصویر، نقشه کشور و #گنبد_گرمایی است که از دیروز چهارشنبه سوم مرداد ۱۴۰۳ تا یکشنبه آینده کل کشور را فرامیگیرد.
طبق آمار، این چهار روز گرم و طاقتفرسا در تاریخ کره زمین بیسابقه است.
انتخاب با خودمان است که در این چهار پنج روز کار کشور را به #بحران_قطع_برق و #انفجار_نیروگاهها بکشانیم یا اینکه به کمک هم یک تجربه موفق دیگر در #همدلی_اجتماعی در حل مسائل ثبت کنیم.
در این چند روز نمیتوانیم یخچالها و فریزرها را از برق بکشیم، یا نمیتوانیم اصلاً چراغ روشن نکنیم و در تاریکی بنشینیم، همانطور که نمیشود اصلاً تلویزیون نبینیم؛
👈ولی میشود #تلویزیون را بیهوده روشن نگه نداریم،
👈میشود #چراغهای_اضافه را خاموش و با نور کمتر سرکنیم،
👈میشود از شستوشوی غیر ضروری لباسها با #ماشین_لباسشویی خودداری کنیم،
👈میشود ظرفها را بهجای #ماشین_ظرفشویی با دست بشوییم،
👈میشود لباسهایمان را بدون خط اتوی هنداونه قاچ کن بپوشیم،
و خیلی کارهای دیگر...
ما در کنار هم توانسته ایم از بحرانهای زیادی عبور کنیم...
🌎🌎🌎
🌎🌎
🌎
🔸نمایشنامه
«ققنوس»
🔹نویسنده:
«حسن صادقی یونسی»
🔹اشخاص:
محیطبان یک
محیطبان دو
فلامینگو
سراج
🔹صفحات: ۴
🔹پل ارتباطی:
hasan_younesi@yahoo.com
#ققنوس #حسن_صادقی_یونسی #غزه #فلسطین #پرواز #مقاومت #کوچ_پرندگان #نمایشنامه_کوتاه #نمایشنامه_خیلی_کوتاه #چهار
https://eitaa.com/joinchat/811204632Cba0d313dd0
✅ زندگینامه جهادگر شهید سيداحمد صالحي شريفي :
درسال ۱۳۳۷ درروستاي رخنه از توابع شهرستان فريمان ديده به جهان گشود.
دوران كودكي و ابتدايي را در همان روستا گذارند.
شهيد صالحي از همان اوان قبل از تكليف علاقه وافري به امورديني و مذهبي داشت و خداوند چنان ذوق و استعدادي به او كرامت فرموده بود كه براي پيشبرد اهداف عالي در محيط كوچك روستا اشباع نمي شد با انجام مقدماتي راهي شهر مقدس مشهد شد و ضمن انجام كارهاي متفرقه انتفاعي به اهداف مورد نظرخودش هم رسيد.
درجريان ظهور و خروش انقلاب با پخش اعلاميه هاي حضرت امام و شركت در راهپيماييها و تظاهرات نقش سازنده و موثر خود را ايفا نمود.
بعدازپيروزي انقلاب اسلامي و تشكيل نهاد جهادسازندگي به عضويت جهاد درآمد و بطور خستگی ناپذیر شروع به فعالیت نمود و مدتی را هم به تحصیل در امور حوزوی پرداخت.
سپس مسوليت بخش كلات نادر را پذيرفت و چنان تلاش و خدمتي ابراز نمود كه مردم آن منطقه خدوم بودن او را باور نموده و بر سر زبانها داشتند.
وی چندین بار عازم جبهه های نبرد شد و هرگاه به مرخصی می آمد آرام و قرار نداشت و دائم به فکر جبهه بود .و در عملیاتهای مختلفی شرکت نمود
سرانجام در منطقه شلمچه در حالیکه فرماندهی عمليات خاكي را به عهده داشت در سپيده دم روز ۶۵/۱۰/۲۵ در منطقه عملياتي كربلاي ۵ در شهرک دوعیجی بر اثر اصابت ترکش مینی کاتیوشا در حال اشک بر امام حسین علیه السلام به درجه رفيع شهادت نايل گرديد.
پیکر این شهید به اتفاق برادر بسیجی اش که در یک روز به شهادت رسیده بودند , در مشهد تشییع و در بهشت رضا علیه السلام به خاک سپرده شدند.
از شهید سید احمد صالح شریفی پنج فرزند بیادگار مانده است.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
attach2024073583389180455195.pdf
13.28M
🔸فراخوان سیزدهمین دورهی سراسری تئاتر صاحبدلان
#جشنواره #فراخوان #جشنواره_تئاتر_صاحبدلان #تئاتر_صاحبدلان #صاحبدلان
https://eitaa.com/joinchat/811204632Cba0d313dd0
حجاب فروشی نیست.pdf
380.3K
🔸نمایشنامه
«حجاب فروشی نیست.»
🔹نویسنده:
« سیدمحمد موسوی»
🔹اشخاص:
دختر
دانشجوی یک
دانشجوی دو
🔹پل ارتباطی:
@raimon_ssm تلگرام
۰۹۱۵۰۹۱۳۱۶۲
#حجاب_فروشی_نیست #سیدمحمد_موسوی #سید_محمد_موسوی #حجاب #عفاف #شهادت #چادر #دانشجو #دختر #دخترانه #دختران #دختر_شهید
#متوسطه_اول #متوسطه_دوم #سه
https://eitaa.com/joinchat/811204632Cba0d313dd0