🔸 #آشتی 🍃
(بخش دوم)
دیدن "فرآیند تولید" همیشه برای بچه ها جذاب و پرفایده ست !
هرچقدر هم توی کتاب و تلوزیون دربارهش مطلب ببینن ، مشاهده از نزدیک واقعا یه چیز دیگه ست !
که توی طبیعت و خصوصا روستا خیییلی زیاده!👌🏻
- مامان بزرگ که شیر گاو رو میدوشید ، ما عین فیلم سینمایی مینشستیم به تماشا ! بعدم گوشمونو میبردیم نزدیک سطل شیر که از بس گاز داشت میگفت : پیییسسس!😄
فرداش نوبتی مینشستیم دو طرف مشک بزرگ فلزی و هرچی حرص داشتیم با هل دادن محکم مشک تو شکم طرف جلویی تلافی میکردیم😜 بازیگوشیای ما که تموم میشد ، مامان و خاله ها از اون شیر پربرکت ، کره و خامه و ماست و دوغ درست میکردن 😋🥛
- پشت بوم همیشه پر سینی های لواشک و کشک بود ... که البته هیچوقت سالم و یکدست پایین نمیومد و ما بچه ها خدمتشون میرسیدیم !🤭
- بهار که میشد دیگه چادر واسه خونه درست کردن ما کوچیکترا پیدا نمیشد ! چون تو بالکن و گوشه های اتاق ، روشون گل محمدی و انواع سبزی های کوهی پهن بود . چه عطری داشت ! ❤️
یادمه یبار از همسایه دستاس امانت گرفتن و من و دخترخالم باهاش آویشن پودر کردیم ! چقدر کیف داد!🥲
- دایی با چکمه رفته بود تو یه تشت بزرگ غوره و نوبتی ما رو قلندوش میکرد ! بعدا هر موقع چشمم به شیشه آبغوره می افتاد از شیطنتای اون روز خنده م میگرفت😅
- تو اون لباس زنبورداری ، داییم شبیه فضانوردا شده بود !😄 موم ها رو تو یه دستگاه استوانه ای میذاشت و باهاش عسل رو زلال میکرد ... ما هم طبق معمول اون اطراف میپلکیدیم و ناخنک میزدیم !👀🐝🍯
.
.
.
وسط بازی و شیطنت هامون ، خیلی چیزا آروم میومد و تو ذهنمون مینشست :
- اینکه قرار نیست همه چیز حاضر و آماده جلوت گذاشته بشه ! خودتم خیلی کارا ازت برمیاد !💡
- اینکه همون کره و مربایی که سه سوته میذاری لای نون و میخوری ، با کلی زحمت تهیه شده !⚠️
- اینکه شربت آلبالویی که خودت با دست خودت چیدی و درست کردی چقدر بیشتر میچسبه !😍
- اینکه خدا چقدر مهربون ، حکیم ، قدرتمند و با سلیقه ست که اینهمه نعمت متنوع و خوشمزه بهمون داده !😇
- اینکه پشت چروک های دست بابابزرگ ، چقدر تلاش و شرافت و زحمته !❤️🩹
- اینکه اسراف این نعمت ها چقد زشت و تاسف آوره!😞
- اینکه حیوانات چقدر بابرکت و مفیدن ! گاهی بیشتر از بعضی ...😱😶
- اینکه خودکفا بودن چقدر لذت بخش تر از آماده خور بودنه !😉
- اینکه دیدن نتیجه ی یه کار - با وجود همهی سختی ها و چالش هاش- چقدر شیرینه !✌️🏻
ادامه دارد ...
#طبیعت
#روستا
#آشتی_با_طبیعت
#مادرانه
🖋طیبه
@Tayyebeh_79
🧕🏻 بگو شب بخیر !
👧🏻 ابدیبس؟!
🧕🏻 شببب بخیییرر!
👧🏻 دبیدنبیس؟!
🧕🏻 هیچی !😒
👧🏻 هیچی؟!🤔
🤣🤣🤣🤣
🖋طیبه
@Tayyebeh_79
🔸 تجربه های ناقص !
میگن تا با کفشهای کسی راه نرفتی قصاوتش نکن !⚠️
این درسته که تجربه یه شرایط مشترک باعث میشه دو نفر بیشتر حال همدیگه رو درک کنن ، ولی گاهی این تجربه ی عزیز عمل نمیکنه!😒
گاهی احتمال میدی طرف چون شرایط تو رو داشته ، آخرین نفری باشه که نمک به زخمت میپاشه ؛ ولی اینطور نیست !😶
خودش پشت کنکور مونده ، ولی چند سال بعد دخترای فامیلو دست میندازه!
خودش چندسال انتظار کشیده تا مادر شه ، الان تازه عروسا رو سوال پیچ میکنه!
خودش تجربه تلخ سقط داشته ، الان به یکی تو همون شرایط میگه چته مگه شلوغش میکنی!
خودش تو بچگی از بداخلاقی والدینش شاکی بوده ، الان بچشو کتک میزنه!
خودش ۴ تا بچه داره ! ولی بازم با مامان های اطرافش نامهربونه !
خودش همیشه از دخالتای مادرشوهرش تعریف میکرد ، الان شب و روز واسه عروسش نذاشته!
خودش اضافه وزن داشته ، حالا که رژیم گرفته دوستای تپلش رو مسخره میکنه!
حافظه ش ضعیفه ؟
مهربون نیست؟
داره انتقام سختی هاشو از بقیه میگیره ؟
بداخلاقه ؟
بخاطر خلاء های روحیشه ؟
نمیدونم!
انگار یه چیزی (شاید چن تا چیز !) باعث میشه از اون تجربهی مشترک در جهت درک طرف مقابل و رفتار درست استفاده نکنیم❗️
بنظر تو دلیلش چیه؟!🧐
🖋طیبه
@Tayyebeh_79
🔸تحول !🎥
دوستام در جریانن !
من کتابو نمیخونم ! میخورم ! میییرم تو بحرش ... هر چند وقت یبار کتابایی که خیلی دوست دارم رو بازخوانی میکنم ، جاهایی که خیلی به دلم نشسته رو خط میکشم یا حاشیه و نقد مینویسم ...🤓
فیلم رو هم نمیبینم ! با کله میرم توش!🤭
حتی قبل تر ها وسط فیلم خوراکی هم نمیتونستم بخورم ! معمولا یکی دو روز از فضاش بیرون نمیومدم و اغلب یه اشکی میریختم!
هر فیلمی هم که خوشم میومد رو اقلا دوبار تو سینما میدیدم ! تا چند سال هم از تلوزیون نگاه میکردم ! سی دی شم میگرفتم ! 👀 😂
آما بعد بچه در این زمینه هم مجبور شدم یه آدم دیگه بشم !🙃
اولین بار دو ماهگیش بود و کل فیلم خواااابید بچم !😍 ولی حیف چه فیلم مزخرفی بود!😶
دومین بار واسه فیلم قشنگ "غریب" رفتیم ، خوب بود ! شیش ماهش بود و نمیتونست زیاد بچرخه ، ولی یه جاهایی انقد آواز خوند فقط تصویر میدیدم و صوت نداشتم😂
سومیشم دیشب بود !
خواستم بسپرمش به مامان ، ولی گفتم بذا یبار ببرمش ببینم چطوره ...
از چیزی که تصور میکردم بهتر بود !
فکر میکردم باید نصف فیلم من بچرخونمش ، نصف فیلم باباش!
ولی در این حد نشد ... فقط از وسطای فیلم هی پله های کنارمون رو بالا و پایین میکرد و میگفت در در ! بد نبود ولی این کجا و تمرکز و غرق فیلم شدنای قبل کجا🤣
البته بیشتر تقصیر بوفهی سینما بود که پفیلا نداشت ! اگه بود مطمئنم کلشو جیک نمیزد!😢
حالا میگم چی دیدیم 😉
#سینما
#مادرانه
🖋طیبه
@Tayyebeh_79
"آسمان غرب" رو دوست داشتم 👍🏻
خصوصا از اواسطش جذاب شد و متوجه گذر زمان نشدم
شهید شیرودی فیلم ، باغیرت وشجاع بود
و فیلم ، حسی که باید رو منتقل میکرد...
حس نفرت از خائن بیشعوری به نام بنی صدر ، از نامردایی به نام حزب بعث !
حس افتخار به ارتشی های غیوری که مافوق گفت عقب بشین و اونا تمرد کردن !
به شیرزنای عشایر !
به همسرانی که صبورانه دلهره و فراق رو به جون خریدن...
شاید بنظرم بعضی سکانسها میشد بهتر از این هم باشه ،
ولی در کل به دلم نشست☺️
نوشته آخر فیلم هم که عالی🥲❤️
#سینما
#دفاع_مقدس
#شهید_شیرودی
#آسمان_غرب
#معرفی_فیلم
🖋طیبه
@Tayyebeh_79
🌸 طیبه 🌸
فعلا این عکس طبیعت شهر رو ازم بپذیرید تا عکسای روستای قشنگمون رو از ته هارد بیرون بکشم😉😅 🖋طیبه @Tay
الوعده وفا
شهیدآباد زیبا 🌸
از توابع شهرستان آوج ، استان قزوین
#طبیعت
#روستا
#آشتی_با_طبیعت
🖋طیبه
@Tayyebeh_79
🔸 #آشتی 🍃
(بخش سوم)
تو مهمونیا که میبینم ۶،۷ تا بچهی قد و نیم قد دور یه گوشی جمع شدن و جیک نمیزنن ، و بزرگترهام طبعا از خداشونه و راضی ان ! 😒 واقعا مخم سوت میکشه !😤
از مدرسه که میومدم ، بعد خوردن نهار انقدر بازی میکردم تا عصر بشه . بعد با یه کاسه خوراکی میخوابیدم جلوی تلوزیون و عمو پورنگ میدیدم 📺
صبحهای جمعه هم به هوای فیتیله بیدار میشدم و تلوزیون رو روشن میکردم ...
بیشتر از این برنامه کودک نبود که ببینم🙄
آمااا ....
نگم از وقتی که شبکه پویا افتتاح شد!😶🌫
ینی یه وقتایی میخوام واسه اونهمه وقتی که پای تلوزیون آتیش زدم گریه کنم !
از لحظه ای که از مدرسه برمیگشتم تا خود شام ، پویا !
به جز :
وقتایی که میرفتیم روستا !👌🏻
که الحمدلله تلوزیون قدیمی آقاجون اینا ۴،۵ تا کانال بیشتر آنتن نمیداد ، همونم انقد برفکی و داغون بود که قیدشو میزدیم ...🚶🏻♀
صبح هرکی زود بیدار میشد میرفت سراغ مرغای زبون بسته که تخم مرغا رو صاحب شه !🥚🐓
بعدش اگه خونه بودیم ، تا غروب فقط واسه نهار تو خونه پیدامون میشد و بقیه ش تو باغچه بزرگ آقاجون مشغول بودیم
صحرا هم که میرفتیم فقط واسه نهار یه جا بند میشدیم !
مشغول چی بودیم؟ بازی های من درآوردی و خلاقانه!
تخته های چوبی که از جعبه های میوه مونده بود رو برمیداشتیم ، میشد مثلا دفتر !
ذغال توی اجاق هم میشد مدادمون
یه تخته بزرگ هم گیر میاوردیم و میذاشتیم جای تخته سیاه و معلم بازی میکردیم
یا رستوران میزدیم ! برگای بزرگ گردو میشد بشقابمون و بقیه علفا و گلا هم جسارتا میشد غذا 🤣
گلفروشی بازی و آب بازی و گِل بازی هم که کار همیشگیمون بود ...
بخاطر همین شب که میشد زودتر از همیشه غش میکردیم تو رختخواب😴
ولی وقتی برمیگشتیم شهرمون دوباره روز از نو ، تلوزیون از نو !
تازه اون موقع گوشی نبود !😩
ینی بود ولی ته جذابیتش یه بازی مار بود که انقد میباختی خودت گوشیو پرت میکردی میرفتی !😶🌫
از یه طرف واقعا دلم به مامان های الان میسوزه ! خصوصا مامان اولی ها که تنها همبازی بچشون هم هستند !
زندگی قدیم سختی های خودشو داشت ولی همون حیاط و باغ و حیوونا و فضای آزاد و همبازی ، چقدر به مادر کمک میکرد!
فک کنم اگه یدونه جوجه تو خونه ما بود دخترم تا شب طرفم نمیومد🤣🤣🤣
بعد به اینا اضافه کن شبکه محترم پویا با کارتون صبح تا شب !🙄
اضافه کن گوشی های هوشمند همه رو با کلی بازی و فیلم و دوربین شکلک دار و...🚶🏻♀
اضافه کن آپارتمان نشینی رو !
اضافه کن موانعی که خودمون درست کردیم رو ! (تو قسمت بعد درباره ش میگم)
و البته اضافه کن راحت طلبی همگانی و بی حوصلگی رو که انگار فقط قراره صدای بچه و تحرکش کم بشه !
این وسط ، حتما زحمت مادر برای سرگرم کردن درست بچه و مراقبت و کنترل رسانه های مصرفیش ، بیشتر میشه❗️
اگه فکر میکنی مظلوم نمایی کردم و به بقیه توپیدم ، منتظر قسمت بعد باش که یه جوالدوز حسابی به خودمون بزنم !🤕
#آشتی_با_طبیعت
#روستا
#مادرانه
#رسانه #تلوزیون
#گوشی #بازی
🖋طیبه
@Tayyebeh_79
این سرودهی دلنشین آقا جانمون روزمو ساخت !
زیبا ! پر از امید ! و دوست داشتنی !
مثل خودشون❤️
لذت ببرید :
دلا ز معرکهی محنت و بلا مگریز
چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز
توراست معجزه در کف! ز ساحران مهراس!
عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز
تو موج غیرت و عزمی! ز بحر بیم مدار
حذر ز غرش طوفان مکن ! ز جا مگریز
ز سست عهدی ایام دلشکسته مشو
نشانه باش چو پرچم ز بادها مگریز
چو صخره باش و مکن تکیه جز به دامن کوه
به حق سپار دل خویش و از دعا مگریز
تو از تبار دلیران خیبر و بدری!
چو ذوالفقار و چو حیدر بزن صلا مگریز
به نوشخند منافق ز ره کناره مگیر
به زهرخند معاند به انزوا مگریز
چو ره به قبلهی امن است ، پایمردی کن
خطا مکن ! ز توهم به ناکجا مگریز
چو تیر راه هدف گیر و بر هدف بنشین
ز کجروی به حذر باش و از خدا مگریز
"امین" خلق و امانتگذار یزدان باش
به صدق کوش و خطر کن ، ز مدعا مگریز
پ.ن : "امین" تخلص آقاست🌷
🖋طیبه
@Tayyebeh_79
چهارصد و دوی پر نی نی !🥲
لیست قدم های نورسیده ای که باید بریم دیدنشون !
تازه امسالم ۵،۶ تا قراره بهشون اضافه بشه ان شاءالله🌸
امیدوارم خدا از اول لیست منو موفق کنه خدمتشون برم ، و از آخر لیست هی بهش اضافه کنه!😎
والا !😌
کاش صدای نی نی تو همهی خونه ها بپیچه❤️
#نی_نی
#فرزندآوری
#دوستانِ_حرف_رهبر_گوش_کن 😁
🖋طیبه
@Tayyebeh_79
قربون مهربونی که آغوشش همیشه بازه❤️
(آیه ۵۴ سوره مبارکه انعام)
#قرآن_جان
#جرعهی_نور
🖋طیبه
@Tayyebeh_79