eitaa logo
🌸 طیبه 🌸
163 دنبال‌کننده
564 عکس
90 ویدیو
0 فایل
✍🏻 فاطمه بختیاری طيبه | دنیای قرآنی یک مادر💕 شخصی : @Fatemeh_Bakhtiari_79 لینک پیام ناشناس : https://daigo.ir/secret/6560192500 ممنون که امانتدارید و مطالب رو با "ذکر منبع" منتشر می‌کنید 😉
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸تحول !🎥 دوستام در جریانن ! من کتابو نمیخونم ! میخورم ! میییرم تو بحرش ... هر چند وقت یبار کتابایی که خیلی دوست دارم رو بازخوانی میکنم ، جاهایی که خیلی به دلم نشسته رو خط میکشم یا حاشیه و نقد مینویسم ...🤓 فیلم رو هم نمیبینم ! با کله میرم توش!🤭 حتی قبل تر ها وسط فیلم خوراکی هم نمیتونستم بخورم ! معمولا یکی دو روز از فضاش بیرون نمیومدم و اغلب یه اشکی میریختم! هر فیلمی هم که خوشم میومد رو اقلا دوبار تو سینما میدیدم ! تا چند سال هم از تلوزیون نگاه میکردم ! سی دی شم میگرفتم ! 👀 😂 آما بعد بچه در این زمینه هم مجبور شدم یه آدم دیگه بشم !🙃 اولین بار دو ماهگیش بود و کل فیلم خواااابید بچم !😍 ولی حیف چه فیلم مزخرفی بود!😶 دومین بار واسه فیلم قشنگ "غریب" رفتیم ، خوب بود ! شیش ماهش بود و نمیتونست زیاد بچرخه ، ولی یه جاهایی انقد آواز خوند فقط تصویر میدیدم و صوت نداشتم😂 سومیشم دیشب بود ! خواستم بسپرمش به مامان ، ولی گفتم بذا یبار ببرمش ببینم چطوره ... از چیزی که تصور میکردم بهتر بود ! فکر میکردم باید نصف فیلم من بچرخونمش ، نصف فیلم باباش! ولی در این حد نشد ... فقط از وسطای فیلم هی پله های کنارمون رو بالا و پایین میکرد و میگفت در در ! بد نبود ولی این کجا و تمرکز و غرق فیلم شدنای قبل کجا🤣 البته بیشتر تقصیر بوفه‌ی سینما بود که پفیلا نداشت ! اگه بود مطمئنم کلشو جیک نمیزد!😢 حالا میگم چی دیدیم 😉 🖋طیبه @Tayyebeh_79
"آسمان غرب" رو دوست داشتم 👍🏻 خصوصا از اواسطش جذاب شد و متوجه گذر زمان نشدم شهید شیرودی فیلم ، باغیرت وشجاع بود و فیلم ، حسی ‌که باید رو منتقل میکرد... حس نفرت از خائن بیشعوری به نام بنی صدر ، از نامردایی به نام حزب بعث ! حس افتخار به ارتشی های غیوری که مافوق گفت عقب بشین و اونا تمرد کردن ! به شیرزنای عشایر ! به همسرانی که صبورانه دلهره و فراق رو به جون خریدن... شاید بنظرم بعضی سکانسها میشد بهتر از این هم باشه ، ولی در کل به دلم نشست☺️ نوشته آخر فیلم هم که عالی🥲❤️ 🖋طیبه @Tayyebeh_79
🔸 🍃 (بخش سوم) تو مهمونیا که میبینم ۶،۷ تا بچه‌ی قد و نیم قد دور یه گوشی جمع شدن و جیک نمیزنن ، و بزرگترهام طبعا از خداشونه و راضی ان ! 😒 واقعا مخم سوت میکشه !😤 از مدرسه که میومدم ، بعد خوردن نهار انقدر بازی میکردم تا عصر بشه . بعد با یه کاسه خوراکی میخوابیدم جلوی تلوزیون و عمو پورنگ میدیدم 📺 صبحهای جمعه هم به هوای فیتیله بیدار میشدم و تلوزیون رو روشن میکردم ... بیشتر از این برنامه کودک نبود که ببینم🙄 آمااا .... نگم از وقتی که شبکه پویا افتتاح شد!😶‍🌫 ینی یه وقتایی میخوام واسه اونهمه وقتی که پای تلوزیون آتیش زدم گریه کنم ! از لحظه ای که از مدرسه برمیگشتم تا خود شام ، پویا ! به جز : وقتایی که میرفتیم روستا !👌🏻 که الحمدلله تلوزیون قدیمی آقاجون اینا ۴،۵ تا کانال بیشتر آنتن نمیداد ، همونم انقد برفکی و داغون بود که قیدشو میزدیم ...🚶🏻‍♀ صبح هرکی زود بیدار میشد میرفت سراغ مرغای زبون بسته که تخم مرغا رو صاحب شه !🥚🐓 بعدش اگه خونه بودیم ، تا غروب فقط واسه نهار تو خونه پیدامون میشد و بقیه ش تو باغچه بزرگ آقاجون مشغول بودیم صحرا هم که میرفتیم فقط واسه نهار یه جا بند میشدیم ! مشغول چی بودیم؟ بازی های من درآوردی و خلاقانه! تخته های چوبی که از جعبه های میوه مونده بود رو برمیداشتیم ، میشد مثلا دفتر ! ذغال توی اجاق هم میشد مدادمون یه تخته بزرگ هم گیر میاوردیم و میذاشتیم جای تخته سیاه و معلم بازی میکردیم یا رستوران میزدیم ! برگای بزرگ گردو میشد بشقابمون و بقیه علفا و گلا هم جسارتا میشد غذا 🤣 گلفروشی بازی و آب بازی و گِل بازی هم که کار همیشگیمون بود ... بخاطر همین شب که میشد زودتر از همیشه غش میکردیم تو رختخواب😴 ولی وقتی برمیگشتیم شهرمون دوباره روز از نو ، تلوزیون از نو ! تازه اون موقع گوشی نبود !😩 ینی بود ولی ته جذابیتش یه بازی مار بود که انقد میباختی خودت گوشیو پرت میکردی میرفتی !😶‍🌫 از یه طرف واقعا دلم به مامان های الان میسوزه ! خصوصا مامان اولی ها که تنها همبازی بچشون هم هستند ! زندگی قدیم سختی های خودشو داشت ولی همون حیاط و باغ و حیوونا و فضای آزاد و همبازی ، چقدر به مادر کمک میکرد! فک کنم اگه یدونه جوجه تو خونه ما بود دخترم تا شب طرفم نمیومد🤣🤣🤣 بعد به اینا اضافه کن شبکه محترم پویا با کارتون صبح تا شب !🙄 اضافه کن گوشی های هوشمند همه رو با کلی بازی و فیلم و دوربین شکلک دار و...🚶🏻‍♀ اضافه کن آپارتمان نشینی رو ! اضافه کن موانعی که خودمون درست کردیم رو ! (تو قسمت بعد درباره ش میگم) و البته اضافه کن راحت طلبی همگانی و بی حوصلگی رو که انگار فقط قراره صدای بچه و تحرکش کم بشه ! این وسط ، حتما زحمت مادر برای سرگرم کردن درست بچه و مراقبت و کنترل رسانه های مصرفیش ، بیشتر میشه❗️ اگه فکر میکنی مظلوم نمایی کردم و به بقیه توپیدم ، منتظر قسمت بعد باش که یه جوالدوز حسابی به خودمون بزنم !🤕 🖋طیبه @Tayyebeh_79
این سروده‌ی دلنشین آقا جانمون روزمو ساخت ! زیبا ! پر از امید ! و دوست داشتنی ! مثل خودشون❤️ لذت ببرید : دلا ز معرکه‌ی محنت و بلا مگریز چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز توراست معجزه در کف! ز ساحران مهراس! عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز تو موج غیرت و عزمی! ز بحر بیم مدار حذر ز غرش طوفان مکن ! ز جا مگریز ز سست عهدی ایام دلشکسته مشو نشانه باش چو پرچم ز بادها مگریز چو صخره باش و مکن تکیه جز به دامن کوه به حق سپار دل خویش و از دعا مگریز تو از تبار دلیران خیبر و بدری! چو ذوالفقار و چو حیدر بزن صلا مگریز به نوشخند منافق ز ره کناره مگیر به زهرخند معاند به انزوا مگریز چو ره به قبله‌ی امن است ، پایمردی کن خطا مکن ! ز توهم به ناکجا مگریز چو تیر راه هدف گیر و بر هدف بنشین ز کج‌روی به حذر باش و از خدا مگریز "امین" خلق و امانت‌گذار یزدان باش به صدق کوش و خطر کن ، ز مدعا مگریز پ.ن : "امین" تخلص آقاست🌷 🖋طیبه @Tayyebeh_79
چهارصد و دوی پر نی نی !🥲 لیست قدم های نورسیده ای که باید بریم دیدنشون ! تازه امسالم ۵،۶ تا قراره بهشون اضافه بشه ان شاءالله🌸 امیدوارم خدا از اول لیست منو موفق کنه خدمتشون برم ، و از آخر لیست هی بهش اضافه کنه!😎 والا !😌 کاش صدای نی نی تو همه‌ی خونه ها بپیچه❤️ 😁 🖋طیبه @Tayyebeh_79
قربون مهربونی که آغوشش همیشه بازه❤️ (آیه ۵۴ سوره مبارکه انعام) 🖋طیبه @Tayyebeh_79
🔸 مأمور آن روزها مثل الان نبود که هم خودش جرئت نکند ، هم قلاده‌ی سگ نگهبانش را بکشد که طرفشان نرو ! آمده بود که همان اولِ کار ، ترکه‌ی نازکمان را از خاک بیرون بکشد ... تو ولی به احترام شبنم اشک سحر آن مرد ، به حرمت قطره‌های سرخی که این نهال را جان بخشیدند ، نخواستی ! تو که نخواهی ، سربازهایت به صف میشوند و به دشمنت نشان میدهند دست کی بالاست!⚠️ یک روز لشکر ابابیل ، یک روز سپاه شن ، روزی هم کاروان موشک ! ای که هر وقت دلمان را به نصرتت قرص کردیم نشانمان دادی عالم مأمور توست ! دلِ لرزان امثال من را نبین ، به قلب نورانی و مطمئن آقایی نگاه کن که وسط همه‌ی قیل و قال ها ، غزل غزل شجاعت و امید می‌سراید برایمان ! همان که چشمش را به قله دوخته و زمزمه میکند : ان معی ربی❤️ پ.ن : به بهانه‌ی سالروز شکست حمله آمریکا در طبس (۵ اردیبهشت ۱۳۵۹) 🖋طیبه @Tayyebeh_79
🔸 خوف و رجا !👀 شاید مثل وقتی که بچتو گم میکنی و بعد کلی دویدن و نفس نفس زدن ، دوباره برمیگرده بغلت 🥲 یا مثل وقتی که یه چیز خیلی عزیز و باارزشت گم شده بود و حالا پیداش کردی 😍 همونقدر شیرین 🌷 همونقدر آرامش بخش 🌱 همونقد تسکین دهنده 💓 بازیابی محفوظات فراموش شده رو میگم !💡 دوستی که شاید مثل من خیلی وقته بعضی آیه ها آخرای مغزت دارن خاک میخورن ! کلی هم میترسی که واااای وقتی نگاش میکنم هیععچی یادم نمیاد باید دوباره از اول بشینم حفظ کنم ! بخدا اون صفحات منتظرن دوباره بیان اون بالا بالاهای مغز مبارکت بشینن ! خودت نمیری سمتشون🥺💔 از طرفی هم درسته خدا کمک میکنه تا کلامش دوباره به حافظه مون برگرده ، ولی بی اعتنایی به نوری که تو قلبت نشسته ناشکریه ! سر نزدن به آیه های شیرینی که حفظ کردی ، شاید فردا بشه یه حسرت بزرگ ! نکنه دیگه بهش برنگردی و خدای نکرده خودت توفیق رو از خودت سلب کنی ⚠️ پاشو یا علی !🌻 پ.ن : خدا بیامرزه پدر کسی که این مسابقات رو برگزار میکنه تا ما بعد کلی وقت همت ‌کنیم بریم سر اجزاء مظلوم قبلی🤕 خدایا ما رو هدایت کن انقد ول نکنیم قرآنت رو😰 ! 🖋طیبه @Tayyebeh_79
🔸 صدای زندگی عجیبه ! یادم نمیاد آخرین باری که صدای بازی کردن بچه ها تو کوچه پیچید کی بوده !☹️ فک کنم قشنگ چند سال میشه ! نمیدونم کسی بچه نداره ؟!🧐 یا بیرون نمیان ؟! بچه که بودم محله مون آروم بود ! همسایه هامون واقعا عالی بودن🌷 همیییشه هم عصرا صدای بازی پسرا از کوچه میومد . خودمم بعد از ظهرام کلا تو حیاطمون میگذشت (البته عرض کردم ، تا قبل غروب و عمو پورنگ!😶😂) الان ولی ... چند ماهه همش صدای ساخت و ساز آپارتمانِ سر خیابون میاد!😵‍💫 یه همسایه هم داریم که هیچ هفته ای دعواشون قضا نمیشه 🤐 یکیشونم سگ آورده و غروبا صدای واق واقش بلند میشه ! 🐶 (البته روستا هم که میریم کل شب صدای شغال و گرگ و سگ میاد ولی اونا تو بیابونن نه تو خونه!😖) اما امروز صبح ، داشتم به دخترم صبحونه میدادم که صدای توپشون اومد !⚽️ تا ظهر یه کم بازی کردن و رفتن ، الان دوباره برگشتن ... چقدرم بامزه دعواشون میشه😂 یهو یه فکری به سرم زد! از جعبه شیرینی که دیروز برامون آورده بودن ، چندتایی تو بشقاب گذاشتم و رفتم دم در، ۳ تا داداش بودن! تعارف کردم ... یکیشون گفت واسه آبجیامم میدی😂 بازم بشقابو پر کردم و دادم دستش خیلی باحال بودن☺️ انگار کوچه مون دوباره زنده شده ! من امروز واقعا خوشحالم!❤️ 🖋 طیبه @Tayyebeh_79