🔸 ماشین رفففت !😩
در راستای بهانه گیری های اخیر فسقل 😅 ، چند شب پیش با همسر گرامی رفته بودن تو کوچه که پیشی ببینه یه کم آروم شه (ارادت خاصی به پیشی ها داره !🐈😁) ، بعد یه ماشین رد شد ،
گفت ماشین رفت !
ماااشیییین رففففت !😫😭
و زاااار زااار گریه کرد !😳
هرچقدم بگی بچه جان خب رفت که رفت ! چه دخلی به تو داره ؟! چی از ماشین بابات کم میشه ؟! اصلا الان گریه میکنی که چی بشه ؟! بی فایده ست ...😶🌫
داشتم فکر میکردم به بچه نمیشه چیزی گفت ، کاش به خودم بگم !⚠️
قبل هر حرص خوردن ،
تو فکر رفتن ،
غصه خوردن ،
گریه کردن ،
غر زدن و...
به این فکر کنم که اصلا این موضوع چقدر بهم مربوطه ؟!
چقدر تو زندگیم مهم و موثره ؟!
چقدرش دست منه؟
با ناراحتی کردن من چه چیزی عوض میشه ؟
یاد حرف یکی از تجربهگر های برنامه زندگی پس از زندگی افتادم ...
میگفت یه جا منو با تک تک اعضای بدنم مواجه کردن و باید بهشون جواب پس میدادم
قلبم ازم شاکی بود که چرا با غصه خوردن های بیجا اذیتش کردم !🥺
مواظب قلبمون باشیم ❤️
#مواظب_قلب_بقیه_هم_همینطور
#نه_به_حرص_بیخودی
#نه_به_سکته_قلبی
#حرص_کمتر_قلب_سالمتر
#قلب_سالمتر_زندگی_بهتر
#مادرانه
🖋طیبه
@Tayyebeh_79
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 امان !⚠️
آقا هر دفعه بیشتر توصیه به رعایت اخلاق در سیاست میکنن ،
و بعضی هامون هر دفعه بیشتر ثابت میکنیم گوشهامون سنگینه ! 🙄
شاید هم گوشهامون سالمه ، ولی یه جای دیگه مشکل داره که حتی ۲۴ ساعت طاقت نداریم حرف ولیّ خودمون رو اطاعت کنیم‼️
امان از وقتی که شیطان با توجیه های مختلف ، کار زشت رو برامون تزئین میکنه !
امان از روزی که هربار به بهانه ای خودمون رو استثناء بدونیم و بگیم منظور آقا با من نبود ، من کارم درسته !
امان از اینکه نفْس سوارمون بشه ! امان !
أَللَّهُمَّ اجْعَلْ عَوَاقِبَ أُمُورِنَا خَیْراً 🤲🏻
#انتخابات
#لجن_پراکنی_ممنوع
#اخلاق_سیاسی
#پناه_بر_خدا
🖋طیبه
@Tayyebeh_79
🔸 آرومتر لطفا !
یه وقتایی جامون عوض میشه ...
من میشینم پای آجربازی و دفتر نقاشیِ اون ! 👀
اون میره تو آشپزخونه سر وقت قابلمه و ملاقه های من ! 😵💫
جفتمونم به اون یکی میگیم بیا اینجا رو ببین چه باحاله!
من دلم میخواد همهی کارامو بذارم یه طرف و بشم یه دختربچهی کوچولو مثل تو ، صبح تا شب خاله بازی کنم !
تو عجله داری که زودتر مثل من بزرگ شی و آشپزی کنی !
نمیگم اینجایی که من وایسادم هیچ خبری نیست ، نه !
هر فصل عمر آدم شیرینی های خودشو داره 🌱
مثل تو که شیرینی این روزای منی !💕
منم از خدامه ببینم قد کشیدی و واسه خودت خانومی شدی ،
ولی نه انقدر زود !
عجله نکن !
آروم تر ! 🙏🏻🥲
پ.ن : عکس برجی که سعی کردم به اجق وجق ترین حالت ممکن بسازمش !😂
بچه که بودم اصرااار داشتم همه چیو قرینه درست کنم ! الان ولی بنظرم بعضی چیزای عجیب غریب ، باحال تر و خلاقانه ترن !😉
#مادرانه
#مادر_دختری
#چه_عجله_ایه
🖋طیبه
@Tayyebeh_79
اون ثبت ناما رو میگیم جوگیری و احساس تکلیف بود 😶🌫 ،
این انصرافای چن روز بعدش ، قبل اعلام تایید صلاحیت ها چیه اسمش ؟! 🧐
#احساس_بلا_تکلیفی !
#بچه_زرنگ
#انتخابات
#ماذا_فازا
🖋طیبه
@Tayyebeh_79
🌸 طیبه 🌸
اون ثبت ناما رو میگیم جوگیری و احساس تکلیف بود 😶🌫 ، این انصرافای چن روز بعدش ، قبل اعلام تایید صلاح
یکی بهشون بگه اسامی تایید شدگان اعلام شد ! دیگه واسه چی انصراف میدید ؟!🤯😂
#انتخابات
#خدایا_توبه
#برم_کاندید_شم_تلوزیون_نشونم_بده
#بعدم_انصراف_بدم_تابلو_نشه_صلاحیت_ندارم
🖋طیبه
@Tayyebeh_79
🔸دورت بگردم !
همیشه با آمدن ذی الحجه پر از شوق میشدم !
صفای دعای عرفه
شیرینی نماز عید قربان
از همه پر رنگ تر و زیباتر ، جشن ولایت مولا 💚
امسال ولی اولین سالی ست که انقدر دلم گرفته ...
دلتنگم !💔
بدجور !
بچه که بودم ، میگفتم من تا این سعودی ها و وهابی ها در مکه هستند ، دوست ندارم حج بروم !
الان ولی با خودم فکر میکنم دیدن یک عزیز ، اگر وسط کلی رنج و تلخی هم باشد ، شیرین است !
از آنطرف به خودم نهیب میزنم که آلوده تر از آنم که فکر این حرفها باشم ...
فکر هایم را گوشه ای رها میکنم ،
خودم را جای تو میگذارم ،
جای خودت که نه ! جای نقشی شبیه تو ...
اگر دخترکم هزاربار ناراحتم کند ، از من رو بگرداند و دور شود ، باز ترجیح میدهم به آغوشم برگردد و سفت بغلش کنم !
الکی که نیست ! جگرگوشهی من است !
حالا تو بگو !
تویی که مهر مادری ، قطره ایست از مهربانی بیکرانت 🦋
با این روی سیاه ،
اگر دلتنگت شوم ،
اگر خسته از همه سمت تو فرار کنم ،
در آغوشم میکشی ؟
#حج
#بیت_الله
#دلتنگی
🖋طیبه
@Tayyebeh_79
یه وقتایی بنظرم "من نگهش میدارم تو برو بخواب" عاشقانه تر از دوستت دارمه !😵💫🥰😅
#عاشقانه
#کسری_خواب_مادرانه
🖋طیبه
@Tayyebeh_79
🔸 حواس جمع !🚙
پارکینگ حسابی شلوغ بود !
مثل همیشه چند نفر داشتن ماشینا رو مدیریت میکردن و بهشون جاپارک نشون میدادن ...
از همونها که بعضی وقتا سرشون شلوغه و حوصله ندارن ، یا یه وقتایی جواب سلامتو نمیدن کنف میشی!😅
احتمالا باید میرفتیم طبقه پایین
یکی از همون کارکنای پارکینگ اومد طرفمون و همین رو گفت ...
ولی برای ماشین پشت سری ، همون بالا یه جاپارک پیدا کرد !
اینجور موقع ها که مسئلهی اونچنان خاصی نیست اهل بحث و اعتراض کردن نیستیم ، ولی برامون سوال شد که خب چرا 🙁 ما جلوتر بودیم !🤔
وقتی داشتیم میرفتیم سمت حرم ، همون مرد اومد و گفت :
آقا ببخشید ، من دیدم رانندهی اون ماشین پیرمرده ، گفتم اذیت میشه از این سربالایی بخواد بیاد بالا ، شما ماشالا جوونی ! ببخش خلاصه !
چند دقیقه بعد هم صداش میومد که به یکی میگفت : خواهرم چادرت لای چرخ موتور گیر نکنه مواظب باااش!
چقدر دنیا با وجود آدمهای حواس جمع و مهربون جای قشنگ تریه !🥲🌱
#مردم_نازنین
#حال_خوب
🖋طیبه
@Tayyebeh_79
اصلا نیازی نیست تا قیامت منتظر بمونی !
شما یه بچه بیار ، ببین چطور تو همین دنیا با اعمالت رو به رو میشی !🙄
اومدم دیدم داره عروسکشو میخوابونه :
- نی نی پیش پیش پیش بیخواب ... لالا بخواب بخواب ...لالاییی لالایییی ... بخواب عه !!!! 😕 نی نی بخواب !😠🤭🤣
#آینه_کوچولو
#بی_اعصابم_خودتونید !🚶♀
🖋طیبه
@Tayyebeh_79
🔸 شروع
برگه رو تحویل مراقب دادم و بدو بدو از سالن رفتم بیرون ...
هوا کم کم داشت گرم میشد !
همینطور که دنبال ماشین میگشتم ، توی دلم غر میزدم که چه فکری کردن امتحان نهایی سال آخرمونو انداختن وسط ماه رمضون به این گرمی !🥵
پیداش کردم ! به رسم هر روز محکم زدم توی شیشه و از خواب پروندمش !
- به ! علیک سلام خانوم ! شیری یا روباه ؟!
- فعلا از گشنگی دارم تبدیل به مورچه میشم ! 😵💫 بریم تا دیرتر نشده ! همینجوری ام نصف کلاس رفت !😰
کوچه های باریک صفاییه رو نگاه میکردم ، رسیدیم به همون ساختمون قشنگی که کلی بار از جلوش رد شده بودم و میگفتم خوشبحال کارمندای اینجا !🥲
جای کلاس رو از نگهبان پرسیدم و سوار آسانسور شدم ، حیف که دیر شده بود وگرنه دلم میخواست همه جای ساختمون رو بگردم !
تازه بعدا که دیدم از پنجرهی کلاس گنبد قشنگ خانوم معلومه چقدر ذوق کردم !😍 حیف که اونجا مهمون بودیم و چند ماه بعد جابجا شدیم ، واقعا دوستش داشتم !
از این فکرا پریدم بیرون و پشت در وایسادم ... مثل همیشه اضطراب داشتم ! پیش خودم میگفتم کم استرسی ام ، حالا بخاطر امتحان مجبورم وسط کلاس برم تو و ده برابر بیشتر هول بشم !🤦🏻♀
چاره ای نبود ! نمیشد که تا شب پشت در وایسم ! در زدم و وارد شدم ...
بعضی اولین ها تا آخر یاد آدم میمونه!
معمولا حسی که اولین بار به آدم ها پیدا میکنم درست از آب در میاد !
وقتی استاد رو دیدم حس کردم رابطه من و ایشون، با همهی اساتیدی که تا اون موقع تجربه کرده بودم فرق میکنه ... و خب ، کاملا حسم درست بود !😉
لبخند گرمی زد ... انقدر گرم که دیگه خبری از اونهمه استرس نبود !
دیرتر از همه اومده بودم و معرفی ها تموم شده بود ...
چند جمله ای از خودم گفتم و صحبت کردیم ...
- راستی امتحان چی داشتی ؟
- زبان
- رشته ت چیه ؟
- معارف ، سال آخرم
- پس کنکوری ای !
- نه نمیخوام کنکور بدم ...
- پس میخوای بری حوزه ؟
- نه اومدم که حفظ کنم
- چرا کنارش درس نمیخونی ؟
(تو دلم گفتم وای خدا نکنه دوباره سرزنشا شروع بشه!😣)
- چون خودمو میشناسم ! آدم چن تا کار همزمان نیستم ! دوست دارم رو یه کار تمرکز کنم ، بعدا درسمم میخونم!
- چه خوب که تکلیفت با خودت معلومه و نمیخوای با یه دست ده تا هندونه برداری !
گفت چه خوب؟!
شاید بعد همسرم اولین کسی بود که بعد شنیدن تصمیمم نزد تو برجکم ! نگفت چقدر راحت طلبی ! نگفت پس کی میخوای درس بخونی ! نگفت زشته نری دانشگاه !
همینها باعث شد کنارش احساس امنیت کنم !
کاش خدا از این آدمهای امن تو راهتون قرار بده !🌱
هفته بعد رفتیم کربلا ...
صفحات اول جزء ۱ رو تو نجف و مسجد سهله و حرم حضرت عباس و سامرا حفظ کردم ... شروعی که به فال نیک گرفتم و این راه رو با برکت تر کرد 🌸
مسیری که اون روزها واسه خودم تصور میکردم ، اصلا اصلا طبق فکرم پیش نرفت !❌
بارها عقب افتادم ! کرونا اومد و کلاسها مجازی شد ... آروم آروم تعدادمون کمتر شد ، کلاس کلا ول شد ! بالا و پایین های زندگیم ماه ها متوقفم کرد ...
از اون شروع شیرین ، امروز ۵ سال میگذره !
۵ سال پر از چالش
و امسالی که تصمیم گرفتم اگه خدا بخواد ، سال آخر باشه ...
راه سخت بود ، اما مقصد نزدیکه
مقصدی که رسیدن بهش ، تازه شروع یه راه ابدیه !
راه نگه داشتن این نور تا روز آخر !
راهی که وقتی واردش میشی ، قلبت از نور کلام خدا وسعت میگیره ، ولی مسئولیت بزرگی هم رو دوشت سنگینی میکنه !
به یاد اون روزهای قشنگ
و به امید نتیجهی قشنگ تر ! 💕
#قرآن_جان
#حفظ_قرآن
#دل_نوشت
🖋طیبه
@Tayyebeh_79
🔸پیس پیسِ کاذب !
دیدین کتری رو که میذاری رو گاز ، بعد چند دقیقه صداش در میاد و میگه پیسسسس
ولی هنوز به قل قل نیفتاده و بخارش بلند نشده !
(بقول رفیق اصفهانیم : نَقُلیده ! 😁)
کوچیک که بودم و تازه میتونستم گازو روشن کنم ، یبار همینکه کتری صداش در اومد زیرشو خاموش کردم و ازش آب ریختم تو لیوان ، بنظر داغ میومد ! گفتم خب پس اینموقع هم خاموش کنی جوشیده ! چرا کلی وایسم تا قل قل کنه !
ولی دیدم آب توی لیوان سریع سرد شد ! 😧
حکایت بعضی آدماس که از یه جایی به بعد سر و صداشون بلند میشه و مطرح میشن ... فکر میکنیم آدمای پخته ای هستن ! ولی وقتی بیشتر میگذره معلوم میشه فقط یه کم داغ شده بودن همین !😉
#کتری_نبین_چه_داغه
#نَقُلیده_نباشیم ☕️
🖋طیبه
@Tayyebeh_79