ایستادن پای امام زمان خویش
امروز ۲۹ آذر سالروز شهادت
سالروز شهادت
شهید مدافع حرم #فرامرز_رضازاده
شهید مدافع حرم #عبدالمهدی_کاظمی
شهید مدافع حرم #اسماعیل_خانزاده
شهید مدافع حرم #عبدالحسین_یوسفیان
شهید مدافع حرم #امیر_لطفی_مراق
شهید مدافع حرم #سجاد_عفتی
شهید مدافع حرم #عباسعلی_علیزاده
شهید مدافع حرم #حمیدرضا_اسداللهی
شهید مدافع حرم #اسماعیل_کریمی
شهید مدافع حرم #امیر_سیاوشی_شاه
شهید مدافع حرم #محمدرضا_فخیمی
توکلت علی الله:
شماره ۴
خاطرات سید کمال
�ت سه نفر از بچه ها این جا بمانند و بقیه همراه من میآیند جاسم از راهی که امن بود ما را تا پشت مسجد جامع برد و گفت خیلی خیلی مواظب باشید و بعد به سه گروه تقسیم شدیم شروع به بازرسی خانهها کردیم تا ساعت سه بعد از نیمه شب ۶ خانواده را جمع آوری کردیم از طرفی عراقی ها از ترس بیخودی تیراندازی می کردند بعد خانواده ها را به یک گروه تحویل دادیم تا آنها را به عقب بیاورند ما وارد یک خانه شدیم طولی نکشید که از داخل حیاط صدای تیراندازی آمد جاسم به آرامی گفت عراقی ها هستند ما طبقه بالا بودیم یکی از سربازها به طرف بالا آمد جاسم پشت در کمین کرده بود در نیمه باز بود سرباز عراقی با لگد به در زد و آمد داخل اتاق جاسم از پشت دهانش را محکم گرفت ماهم کمک کردیم وجاسم کارد را به سینه اش فرو کرد و تا از مرگ او مطمئن نشد رهایش نکرد سربازی که پایین بود رفیقش را صدا زند فائق فائق جاسم که به زبان عربی تسلط کامل داشت گفت ( آرام گفت اسکت تعال ساکت باش بیا اینجا سرباز که فکر میکرد رفیقش او را صدا زده است دوید به طرف بالا جاسم به من اشاره کرد من که برای اولین بار بود که میخواستم کسی را بکشم ترس واضطراب همه وجودم را ؟گرفته بود تا به حال با چنین صحنه ای روبه رو نشده بودم و با دشمنی روبرو نشده بودم اولین بار بود که با دشمن روبرو می شدم سخت ترسیدم همین که سرباز پایش را داخل اتاق گذاشت ازپشت کارد را به پهلوی او فرو کردم و این کار را در چند نوبت انجام دادند بعد از کشتن دو سرباز عراقی به خانه کناری رفتیم در حالی که به خانه کناری می رفتیم دست و پای من به شدت می لرزید من خون یک انسان را ریخته بودم هرچنداگرماآنهارانمی کشتیم آنهامارا میکشتند برایم سخت بود در این خانه بر اثر اصابت گلوله خمپاره سه نفر شهید شده بودند و تنها یک بچه دو یاسه ماه زنده مانده بود �وقتی که وارد خانه شدیم فکر کردیم که همه آنها شهید شدهاند اما با ورود ما و صدای پای ما بچه که خواب بود بیدار شد و شروع به گریه کرد ما باید بچه را از آنجا دور می کردیم چون هر آن صدای گریه هاش عراقی ها را به آنجا می کشاند جاسم گفت باید برویم و فردا شب برای دفن شهدا بیاییم
ادامه دارد
توکلت علی الله:
قسمت 5
خاطرات سید کمال
از آنجا آمدیم به جایی که قرار گذاشته بودیم گروه های دیگر هم آمده بودند و شش خانواده را جمع آوری کرده بودند من بچه را به یک خانمی دادم و حرکت کردیم نزدیکی های صبح رسیدیم به مقر بعد از کمی استراحت و خستگی درکردن صدای اذان صبح بلند شدوضو گرفتیم و نماز را به امامت برادر جاسم خواندیم برادر جاسم که یک فرد تحصیل کرده بود بعد از نماز از عشق گفت عشق را شکافت من که تا آن لحظه وقتی برای شنیدن این حرف هاصرف نکرده بودند حالا چیزهایی می شنیدم که بدنم می لرزید جاسم طوری حرف می زد که گویی خودش در آن زمان در کنار مالک اشتر ابوذر غفاری بوده است و آن ها را از نزدیک می شناخته است و چنان حرف میزد که من فکر میکردم که من هم در جنگ جمل و صفین و دیگر جنگ های امیر مومنان بوده ام و در کنار آنها شمشیر زده ام با خود می گفتم قربان این عشق که مرا از خود بیخود میکند قربان این عشق که مرا از وادی ظلمت به وادی نور هدایت می کند قربان این عشق که مرا از جهل به سرمنزل آگاهی می رساند �نمی دانم که چه مدت در این افکار بودم که با صدای صلوات به خود آمدم با خود گفتم خدایا آیا اگر من هم در آن زمان بودم که ناگهان فریاد زدم خدایا شکرت که شیعه علی (ع) هستم خدایا شکرت که پیرو ولایت علوی هستم جاسم دستی به شانه ام زن و گفت سیدخدا تو که غمی نداری تو از اولاد رسول هستی اما یادت باشد که هیچ وقت دست از حمایت امام که نایب امام زمان عجل الله هست بر نداری
ادامه دارد
توکلت علی الله:
قسمت 6
خاطرات سید کمال
تنها پیروی از ولایت است که همه ما را عاقبت به خیر خواهد کرد صدای گریه آن بچه � قطع نمی شد زبان بسته نمی دانست که دیگر پدر و مادر ندارند و با گریه هاش دیگران را هم به گریه انداخته بود برادر جاسم گفت بیایید باید زودتر به کمک بچه هایی که هنوز در خرمشهر هستند برویم آنها �جلوی عراقیها را گرفته اند آنجا بود که شنیدم حسین فهمیده برای اینکه عراقی ها از پل خرمشهر عبور نکنند چند نارنجک به خود بسته بود وخودش را زیر تانک عراقی ها انداخته بود و راه پل رابا انفجار تانک بسته بود و خودش هم شهید شده بودعلی لسانی بانیروهاش جلوی عراقی هارادم پلیس راه گرفته بودند بنی صدرهم گفته بود که به زودی نیروی کمکی خواهد رسید شما باید مقاومت کنیدامابعداشنیدیم که گفته ما زمین میدهیم وزمان می گیریم �ا نیروی کمکی بنیصدرهم هرگز نرسید و بیشتر بچه ها در دفاع از خرمشهر شهید شدند همه سوار یک ماشین شدیم و رفتیم کنار پل خرمشهر و تا شب آنجا درگیر �بانیروهای عراقی بودیم عراقی ها با تمام قدرت پل خرمشهر آبادان را می کوبیدند صبح روز بعد �سر هنگ کیتری به بچهها پیغام داده بود که خرمشهر سقوط کرده و ما بدون مهمات و نیرو کاری از دستمان بر نمی آمد اما باید از سقوط آبادان جلوگیری کنیم عراقی هامی �خواهند با کمک ستون پنجم آن را هم بگیرند و اگر آبادان هم سقوط کند دیگر ما هرگز دستمان به خرمشهر و ابادان نخواهد رسید پس سعی کنیدبیخودی فشنگهای تان را به هدر ندهید و مواظب ستون پنجم هم باشیدبنی صدرکسی نیست که برای مانیروومهمات بفرستد
ادامه دارد
- اقایامامحسین!
بزارمحققبشهخوندنِمداحیِ
سلامآقا؛کهالانروبهروتونم(:🥺💔
#تلنگر
-میگفت..
خدااهلرفاقتاست!
خدارفیقداریوجوانمردیرادوست دارد،خودشبیشازهمهاهلرفاقت
ومروتاست،
وقتیباهمهضعفتبهیاداوباشی؛
باهمهقدرتشبهیادتخواهدبود.
_استاد پناهیان
ﺯﻣﺎﻧﻪ ﻋﺠﯿﺒﯿﺴﺖ!
ﺟﻤﻠﻪ:
"ﺍﯾﻦ ﻣﮑﺎﻥ ﻣﺠﻬﺰﺑﻪ ﺩﻭﺭﺑﯿﻦ ﻣﺪﺍﺭﺑﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ"
ﺑﯿﺸﺘﺮﺍﺛﺮﻣﯿﮕﺬﺍﺭﺩ
ﺗﺎ"ﺍﻟﻢ ﯾﻌﻠﻢ ﺑﺄﻥ ﺍﻟﻠﻪ ﯾﺮﯼ".
ﺁﯾﺎﻧﻤﯿﺪﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﺗﻮﺭﺍﻣﯿﺒﯿﻨﺪ؟
#تلنگرانه
https://eitaa.com/TbrahimHADI
📌ذکری که بسیار کارگشا است
🔰عارف سالک حاج شیخ جعفر توسلی (ره): لعن کردن دشمنان حضرت فاطمه الزهرا سلامالله علیها به این عبارت:«لَعنَ اللهُ قَاتلِیکِ وَ ضَارِبیِکِ و ظَالِمِیکِ وَ غَاصِبی حقِّکِ یا مُولاتِی یا فاطمَة الزهراء»، گنج است، از گنج هم بالاتر است، خیلی راهگشا و پر برکت است.
حاج شیخ #جعفر_توسلی(ره)
https://eitaa.com/TbrahimHADI