💕خداوند متعال میفرماید: خب دیگه مجبورم دست تو رو بگیرم. چون گفتی "فقط از تو" کمک میخوام...
خدایا من چقدر بدبختم که هزاران بار گفتم فقط از تو کمک میگیرم ولی دستم جلوی همه دراز بوده غیر از تو....😭
الهی سوره حمد رو با توجه بخونیم... کباب میشی
هلاک میشی توی مناجات عاشقانه با پروردگار...
اگه اجازه بدید بقیه این موسیقی لذت بخش رو در جلسه بعد تقدیم کنیم...
لذت ببر از موسیقی نماز....
🌺🌷🌹🌺🌷🌹
•﷽•
جانم فدای نام تو يا صاحب الزمان
قـربان آن مقام تو يا صاحب الزمان
جان ميدهم بخاطر يکلحظهديدنت
دلعاشقِ سلامِ تو يا صاحب الزمان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج💚
@TehranTanhamasiri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷زیارت امام زمان (عج) در روز جمعه
🎤با نوای استاد فرهمند
@TehranTanhamasiri
سلام.دوستان تنها مسیر تهران.
شب همگی بخیر باشه.
چند روز که من توفیق نداشتم در خدمت شما خوبان باشم .
ان شاءالله از فردا به امید خدا برنامه درسی رو طبق روال قبل اجرا میکنم.
🎊🌹🎊🌹🎊🌹🎊🌹🎊🌹🎊
به مناسبت میلاد باسعادت ثامن الحجج حضرت علی بن موسی الرضا و حضرت فاطمه معصومه علیهم السلام
جشن باشکوهی ویژه بانوان و دختران گرامی برگزار میشود.
💠زمان: دوشنبه ۸ خرداد ساعت ۱۵ تا۱۸
💠مکان:حسینیه حضرت علی اکبر علیه السلام واقع درشهرری. میدان ساعی.خیابان فدایی.نبش کوچه حسینی
🌼منتظر قدوم پرمهرتان هستیم🌼
🎊🌹🎊🌹🎊🌹🎊🌹🎊🌹🎊
تنهامسیری های تهران
#کنترل_ذهن برای #تقرب 33 موسیقی نماز عرض شد که ما باید تمرکز خودمون رو توی نماز بالا ببریم تا بتو
#کنترل_ذهن برای #تقرب 34
"موسیقی نماز"
✅ کاش همه ما بتونیم به لذت نماز برسیم.
به لذت خوندن سوره حمد...
کسی که عبد خدا بشه میتونه به این لذت برسه.
💕 اون جایی که میگه ایاک نعبد و ایاک نستعین...
🔵 بعدش میگی
اهدنا الصراط المستقیم...
✅ خدایا منو به سمت راه امیرالمومنین علی علیه السلام و فرزندانش هدایت کن...
اونی که : صراط الذین انعمت علیهم
🌹 راه اون آقایی که این همه بهش نعمت دادی...
آقایی که تمام عالم به عشق گل روی اون آقا نفس میکشن...
🌺 آقایی که هر یک از ما قبل از مرگمون اون آقا رو خواهیم دید..
فرمود ومن یمت یرنی...
هر کی بمیره منو خواهد دید...
غیرالمغضوب علیهم...
🌷 سوره حمد همش روضه هست...
خدایا منو توی راه اونایی که بهشون غضب کردی نبر...
هیئتی ها میدونن من چی میگم..
🔶خدایا منو توی راه قاتلین اباعبدالله الحسین نبر...
من رو در راه اونی که سیلی به صورت فاطمه زهرا (س) زد نبر...😭
✴️ من ازش متنفرم... منو ازش جدا کن...
🌺 اوج دعای کمیل همینه...
اوج دعای کمیل اون لحظه ای هست که صدا میزنه
فَلَئِنْ صَیَّرْتَنِی لِلْعُقُوبَاتِ مَعَ أَعْدَائِکَ وَ جَمَعْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَهْلِ بَلاَئِکَ ...
خدایا منو میخوای ببری با دشمنان خودت یه جا عذاب کنی...؟ حالا گیرم که بتونم عذاب جهنم رو تحمل کنم اما دشمنانت رو چطور تحمل کنم...😭
✅ اوج سوره حمد همینه: غیر المغضوب علیهم...
اولش از عذاب ناله میزنه بعد میگه باشه من اینو تحمل میکنم ولی جمع شدن با دشمنانت رو چطوری تحمل کنم...؟😓
الهی که بتونیم با توجه نماز بخونیم.
✴️ مدت ها بود پیش خودم فکر میکردم و میگفتم آیت الله بهجت رحمه الله علیه وقت نماز یه جاهایی گریه میکردن که آدم میگه خب اینجا که گریه نداره!
🔵 آخه الان ایشون داره به چه مفهومی فکر میکنه که گریه میکنه؟
میگفت : الله الصمد
شروع میکرد به گریه کردن...
ای بابا! اینجا چرا گریه میکنه؟!
از یه صاحب دلی پرسیدم داستان چیه. اون بزرگوار هم هی میگفت الله الصمد و گریه میکرد...
گفتم چرا؟
گفت: الله الصمد یعنی چی؟
یعنی خدا بی نیازه... آیا بی نیاز میخواد تو رو اذیت کنه که گفته نماز بخون؟
💕 بی نیاز، وقتی بری پیشش تو رو هم بی نیاز میکنه...
💕 بی نیاز، گروکشی نمیکنه از تو....
💕 بی نیاز، چیزی از تو نمیخواد...
💕 بی نیاز، فقط بهت لطف میکنه....
✅ هر کدوم از اینا رو بهش عمیقا نگاه کنی ضجه میزنی...
"من احساساتی نیستم" رو میذاری کنار!
🔵 میفرماید: وقتی خواستی حرم یکی از اولیای الهی بری دم در بایست و اذن دخول رو بخون.
میگی:
ا ادخل یا مولای...
آقای من، آیا اجازه میدی بیام داخل....😓
🌷 بزرگان فرمودن وقتی خواستی داخل بشی و گفتی ا ادخل یا مولای و یه قطره اشک ریختی یعنی امام فرموده: بفرمایید داخل... سلام. بفرمایید. منتظرت بودم...
حالا این اشک چیه؟
📌همون #توجه و تمرکز ذهن هست...
✅ فقط یه حرف دیگه بزنم امروز و کافی باشه.
همه حرم ها اینطوریه...
🌷 ولی یه حرمی هست که با همه فرق داره...
یه اقای نازنینی هست که وقتی میری دم حرمش میخوای بگی ا ادخل یا مولای...
نرسیده به حرم امام حسین فداش بشم، قبل از اینکه اذن دخول رو بگی، اشکات جاری میشه..
🌷 اصلا نمیتونی بگی....
امام حسین نمیذاره...بفرمایید داخل... بیا ببینم منتظرت بودم...
ممنونم ازت آقای من....😭💖
🔶 چند وقت پیش یه جلسه ای با استاد پناهیان عزیز داشتیم.
🌺 حاج آقا توی اون جلسه برای مسئولین تشکیلات تنهامسیر آرامش دعا کردن و از کارشون تقدیر فرمودن....
🔵 استاد پناهیان توی اون جلسه فرمودن:
🌺 خدا خیرتون بده. موفق باشید و بیش از پیش جلو برید
این آرزوی ماست که در این مسیر متوقف نشید. این خیلی مهمه.
و هر کسی درست حرکت کنه "توقف توی کارش نخواهد بود". شما خودتون میدونید.
✅ انقدر خدا برای آدم مشکلات جدید میاره، مبارزه های جدید...
تکنیک های جدید آدم باید در برخورد با مشکلات یاد بگیره. بالاخره خدا همه رو سر کار میذاره...😊
یه بازی رو آدم شروع میکنه که انقدر #تنوع توش میاد که خسته نمیشه. ولی اگه قصه "مبارزه با هوای نفس" رو برداری دیگه دینداری هم بعد از یه مدتی کسالت آمیز میشه.
🌺 ان شالله که خسته نشید و این راه هم اصلا خستگی نداره
و بتونید مقاومت کنید و دیگران رو هم دستشون رو بگیرید....
💞 #تنهامسیرتهران
@TehranTanhamasiri
#ارسالی_کاربران
سلام ، تشکر ویژه بابت کانال بسیار عالیتون ، ممنون که دل ما رو به خدا گره میزنید🌹
من کنترل ذهن در نماز رو با مطالب کانال شما افزایش دادم و انقدر نماز برایم لذت بخش شده که لحظه شماری برای وقت نماز میکنم.
✅ حتی سعی میکنم برای نماز شب بیدار شم و این لذت حرف زدن با خدا رو از دست ندم ونمیدونم چطور بگم که چقدر به ارامش میرسم.
❤️ بعد نماز هم اگه فرصت داشته باشم کلی با خدای خودم حرف میزنم و ارامشی پیدا میکنم که تو زندگیم اثراتش رو میبینم، امیدوارم همه بتونن به این ارامش برسن
و خدارو شاکرم که راه هایی مثل کانال شما برای رسیدن به خودش پیش پام گذاشته،
اجرتون با اقامون مهدی(عج)🌹
#داستان
🔷 #قهرمان_واقعی
🗓چند ماه بود برای مسابقه ی دو قهرمانی نوجوانان استان تمرین میکردم. 🏃
بعد از امتحانات خرداد تمام وقتم را در ورزشگاه می گذراندم.
از خواب و تفریحاتم زده بودم .
حتی با خانواده به مسافرت نرفتم.🏖
همه ی رویاهای من در قهرمانی این مسابقه خلاصه شده بود.🏅
جایزه ی نفر اول این مسابقه، سه میلیون تومان پول نقد💰 و راه یابی به مسابقات کشوری بود و من تنها هدفم شرکت در مسابقات کشوری و بعد دعوت شدن به تیم ملی بود.
❇️ می دانستم کار سختی پیش رو دارم چون رقیب سرسخت و با انگیزه ای داشتم. 💪
سعید خیلی درس خوان بود.
در مدرسه همه او را دوست داشتند؛ تنها کسی که از سعید خوشش نمی آمد من بودم!😕
پسر آرام و بی دردسری بود؛ اما من از این اخلاقش خوشم نمی آمد.
همیشه می گفتم :سعید خیلی خودشیرینه...😠
همیشه لباس هایش اتو کشیده و مرتب بود و بوی عطر می داد.
📚 کتاب و دفترهایش از بس تمیز بود، انگار اصلا استفاده نشده بود!
معلوم بود از آن مرفه های بی درد است!
نمیدانم... شاید یک جور حس #حسادت به او داشتم...😒
روز قبل از مسابقه، بعد از کلاس،
آقای منصوری معلم ورزش، من و سعید را صدا زد و گفت صبر کنید تا بعد از نماز باهم با ماشین برویم 🚘 تا بین راه توصیه های لازم را گوشزد کنم.📌
🕌 بعد از این که نماز خواندیم ؛ من و آقای منصوری از نمازخانه بیرون آمدیم تا برویم ؛ که سعید گفت شما بروید من چند دقیقه دیگر می آیم.
ما هم به طرف ماشین رفتیم و سوار شدیم.
آقای منصوری از من پرسید: آقا مهران نظرت راجع به سعید چیه؟
بنظرت کدومتون اول میشید؟ 🤔
با اعتماد به #نفس گفتم: 💯صدردرصد من اولم!😏
شک نکنید آقا... من یک روز عضو تیم ملی میشم.✅
لبخندی زد و گفت: اوه اوه! 😯
عجب اعتمادی به خودت داری پسر...
آقای قهرمان بنظرت دوستمون یکم دیرنکرد؟
برو دنبالش ببین کجاست.
از ماشین پیاده شدم و به سمت نمازخانه رفتم.
یک لحظه حس کردم صدای گریه شنیدم.👂
کمی که جلوتر رفتم فهمیدم صدای سعید است که آرام گریه می کند! 😢
کنجکاو شدم و با دقت گوش دادم؛
می گفت:خدایا خودت بهتر میدونی که این مسابقه چقدر برام مهمه... 😔
میدونی که اگه برنده نشم چی میشه... 😞
میدونی که من برای چی تو این مسابقه شرکت کردم...
🙏خدایا میدونم مهران هم خیلی زحمت کشیده، حقشه که اول بشه ولی من به جایزه ی این مسابقه نیاز دارم.
این همه پول قرض کردیم فقط سه میلیون دیگه کم داریم .
خدایا اگه این پول به دستم نرسه سپیده کور میشه!!!😭
انگار یک سطل آب داغ روی سرم ریختند...
خدای بزرگ...
چطور ممکن است سعید درس خوان و خوش تیپ مدرسه این قدر بی پول باشد❗️
در همین فکر بودم که سعید گفت: مهران تو اینجایی؟! ببخشید منتظرت گذاشتم.
👥بیابریم آقای معلم منتظره.
در بین راه که آقای منصوری صحبت میکرد و به ما روحیه می داد، سعید هم می گفت و می خندید؛ انگار نه انگار که آنقدر غم در دلش بود.😌
😔 خدایا من را ببخش که درباره ی این پسر این قدر بد فکر می کردم...
آن شب تمام #ذهنم درگیر سعید بود. 🌪
چطور می توانستم بی تفاوت باشم؟
من اصلا به پول جایزه فکر نمیکردم.
وای چشم های سپیده...👁
یادم آمد جشن دهه فجر، سعید خواهرش سپیده را به مدرسه آورده بود؛
یک دختر بچه ی شیرین و دوست داشتنی...👧
نمی دانم تا کی ذهنم #درگیر بود و با خودم کلنجار می رفتم که خوابم برد. 😴
✅سرانجام روز مسابقه فرا رسید؛ روزی که ماه ها در انتظار آمدنش بودم ولی اصلا دلم نمی خواست از رختخواب بیرون بروم!
اما به اصرار پدر به محل مسابقه رفتیم.
از دور سعید را دیدم که کنار خواهر کوچش ایستاده بود.🙋♂
💗 ته #دلم آرزو می کردم سعید در مسابقه برنده شود ولی خودم هم خیلی زحمت کشیده بودم... خیلی!
مسابقه شروع شد؛ اما... بدون من!!
از ورزشگاه بیرون رفتم و از طریق رادیوی استانی نتیجه ی مسابقه را دنبال می کردم.📻
بالاخره سعید زودتر از همه به خط پایان رسید.🎌
✨#آرامش عجیبی داشتم... انگارمدت ها به دنبال این احساس می گشتم.
😊خوشحال بودم...شاید اگر عضو تیم ملی هم میشدم این چنین برایم #لذت بخش نبود.
🌀هفته بعد سعید با یک جعبه شیرینی به مدرسه آمد و خبر بهبودی چشمان سپیده را داد.
تا مدت ها سرزنش پدرم را می شنیدم که می گفت زحماتت را به باد دادی ولی هیچ کس نفهمید نتیجه ی زحمات من چشمان سپیده بود و حتی خوشحالی سعید...💖
من دیگر هیچ وقت مسابقه ندادم اما سعید که حالا دوست صمیمی من شده ؛ عضو تیم ملی است و این از همه چیز برایم باارزش تر است.🏆
✅ گر بر سر نفس خود امیری مردی...
#مبارزه_با_نفس
#لذت_برتر
🌺 TehranTanhamasiri
🔥 خوف و ترس از جهنم باعث ایجاد تمرکز میشه.
✳️ کنترل #حواس_پرتی مهمترین عامل تبدیل انسان به یک ابرقدرت هست.