اگر میخواهید نذری کنید،
فقط گناه نکنید!
مثلا نذر کنید یک روز گناه نمیکنم
هدیه به آقا صاحب الزمان(عج)
یکی از مجربترین کارها برای آقاست!
#شهیدمجیدسلمانیان
ʝơıŋ➘
|🌷@testimonial
پـــلــاکـ خـــاکی🕊️
✅ نسخه ی عاقبت بخیر از زبان عارف بزرگ حضرت آیت الله بهجت رحمهالله......
☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️ دوستان عزیز حتما باتوجه ویژه بخونید
#عاقبت_بخیری
ʝơıŋ➘
|🌷@testimonial
پـــلــاکـ خـــاکی🕊️
|بسمربالشُھداوالصدیقین| #سلام_بر_ابراهیم صفحھ ۱۴ پهلوان «حسین الله کرم» سيد حسين طحامی(کشتيگي
|بسمربالشُھداوالصدیقین|
#سلام_بر_ابراهیم
صفحھ ۱۵
حاج حسن هم بعد از چند لحظه سکوت گفت: تو قديم های اين تهرون، دو تا پهلوون بودند به نام های حاج سيد حسن رزاّز و حاج صادق بلور فروش،
اون ها خيلی با هم دوست و رفيق بودند.
توی کشتی هم هيچکس حريفشان نبود. اما مهم تر از همه اين بود که بنده های خالصی برای خدا بودند.
هميشه قبل از شروع ورزش کارشان رو با چند آيه قرآن و يه روضه مختصر و با چشمان اشک آلود برای آقا اباعبدالله(ع) شروع ميکردند. نََفس گرم حاج محمد صادق و حاج سيد حسن، مريض شفا ميداد.
بعد ادامه داد: ابراهيم، من تو رو يه پهلوون ميدونم مثل اون ها! ابراهيم هم
لبخندی زد و گفت: نه حاجی، ما کجا و اون ها کجا.
بعضی از بچه ها از اينکه حاج حسن اينطور از ابراهيم تعريف ميکرد،
ناراحت شدند.
فردای آن روز پنج پهلوان از يکی از زورخانه های تهران به آنجا آمدند. قرار
شد بعد از ورزش با بچه های ما کشتی بگيرند. همه قبول کردند که حاج حسن
داور شود. بعداز ورزش کشتی ها شروع شد.
چهار مسابقه برگزار شد، دو کشتی را بچه های ما بردند، دو تا هم آنها. اما
در کشتی آخر كمی شلوغ کاری شد!
آن ها سر حاج حسن داد ميزدند. حاج حسن هم خيلی ناراحت شده بود.
من دقت کردم و ديدم کشتی بعدی بين ابراهيم و يکي از بچه های مهمان
است. آن ها هم که ابراهيم را خوب ميشناختند مطمئن بودند که ميبازند.
برای همين شلوغ کاری کردند که اگر باختند تقصير را بيندازند گردن داور!
همه عصبانی بودند. چند لحظه ای نگذشت که ابراهيم داخل گود آمد. با
لبخندی که بر لب داشت با همه بچه های مهمان دست داد. آرامش به جمع
ما برگشت.
. . .
زندگینامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی
ʝơıŋ➘
|🌷@testimonial
پـــلــاکـ خـــاکی🕊️
|بسمربالشُھداوالصدیقین| #سلام_بر_ابراهیم صفحھ ۱۵ حاج حسن هم بعد از چند لحظه سکوت گفت: تو قديم
|بسمربالشُھداوالصدیقین|
#سلام_بر_ابراهیم
صفحھ ۱۶
بعد هم گفت: من کشتی نميگيرم! همه با تعجب پرسيديم: چرا !؟
كمی مكث كرد و به آرامی گفت: دوستی و رفاقت ما خيلی بيشتر از اين حرف ها وكارها ارزش داره!
بعد هم دست حاج حسن را بوسيد و با يک صلوات پايان کشتي ها را اعلام کرد.
شايد در آن روز برنده و بازنده نداشتيم. اما برنده واقعی فقط ابراهيم بود.
وقتی هم ميخواستيم لباس بپوشيم و برويم. حاج حسن همه ما را صدا کرد و
گفت: فهميديد چرا گفتم ابراهيم پهلوانه!؟
ما همه ساکت بوديم، حاج حسن ادامه داد: ببينيد بچه ها، پهلوانی يعنی همين
کاری که امروز ديديد.
ابراهيم امروز با نَفس خودش کشتی گرفت و پيروز شد.
ابراهيم به خاطر خدا با اون ها کشتی نگرفت و با اين کار جلوی کينه و دعوا را گرفت. بچه ها پهلوانی يعنی همين کاری که امروز ديديد.
***
داستان پهلواني های ابراهيم ادامه داشت تا ماجراهای پيروزی انقلاب پيش آمد.
بعد از آن اکثر بچه ها درگير مسائل انقلاب شدند و حضورشان در ورزش
باستانی خيلی کمتر شد.
تا اينکه ابراهيم پيشنهاد داد که صبح ها در زورخانه نماز جماعت صبح را بخوانيم و بعد ورزش کنيم و همه قبول کردند.
بعد ازآن هر روز صبح براي اذان در زورخانه جمع ميشديم. نماز صبح را به
جماعت ميخوانديم و ورزش را شروع ميکرديم. بعد هم صبحانه مختصری و به سر کارهايمان ميرفتيم.
ابراهيم خيلی از اين قضيه خوشحال بود. چرا که از طرفی ورزش بچه ها تعطيل نشده بود و از طرفی بچه ها نماز صبح را به جماعت ميخواندند.
. . .
زندگینامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی
ʝơıŋ➘
|🌷@testimonial
-استادپناهیانمیگفت:
شیطانیهدعایجوشنکبیرداره؛
ولیهمشدوکلمهاس!...
همیشهبهنوچههاشمیگهتکرارکنین:
یامأیوسویامغرور!
مواظبباشیم!☝🏻
شیطانیامارومایوسمیکنهیامغرور!'
ʝơıŋ➘
|🌷@testimonial
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ زیبای #انتظار
انتظار برای امام زمان با گریه و زاری حل نمیشه‼️😔
ʝơıŋ➘
|🌷@testimonial
تولدتمبارکسرداردلها :)❤️
چیزیشبیهعطرحضورشماکماست..
ʝơıŋ➘
|🌷@testimonial
هدایت شده از نواے دل
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا