eitaa logo
پـــلــاکـ خـــاکی🕊️
236 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
15 فایل
بسم رب حریم حرم]•🕊🥀 شھادت🕊 آغاز خوشبختے است خوشبختے‌اۍ‌ڪہ‌پایانے ندارد شہید ڪہ بشوے! خوشبختِ ابدے میشوے🌿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اندڪۍزما♥↶ @Companiono ⊰نا‌شنآسمـوטּ https://harfeto.timefriend.net/16468027837062 کپی حلال💫
مشاهده در ایتا
دانلود
میگفت‌قبݪ‌از‌شوخے نیت‌تقـرّب‌ڪن‌و‌تودݪت‌بگوــ "دݪِ‌یہ‌مؤمنُ‌شادمیڪنم،‌قربہ‌اِلےاللّٰه" - این‌شوخیاتم‌میشہ‌عبادت ... (:"💜 شهید حسین معزغلامی🌿 @testimonial
میگفت: خدا از اداے میخاد نہ نوع ڪار و و ڪار رو. فقط وبا دید بہ وظیفہ توجه ڪردن... 𝐉𝐨𝐢𝐧...➘ ✨⃟🦋 @testimonial
پـــلــاکـ خـــاکی🕊️
#شهیدباڪرے‌ میگفت: خدا از #مؤمن اداے #تڪلیف میخاد نہ نوع ڪار و #بزرگے و #کوچکے ڪار رو. فقط #اخلاص
جاےدیگہ‌میگفت: اخلاص‌یعنےبه‌جاےاینڪه‌سریع‌نمازبخونے، دوساعت‌قبل‌ازاذان‌وضومیگیرےومنتظرهستے ... اخلاص‌یعنے‌اگہ‌یڪ‌لحظہ‌نفْس‌ازخدادورت‌ڪرد، مےمیرے ... آیامااینطورےهستیم؟!!! حالا‌دوساعت‌پیش‌ڪش،حداقل‌ده‌دقیقه‌زودتر... پاشین‌برا‌ےنماز‌اول‌وقت‌آماده‌بشین... التماس‌دعا...🤲 𝐉𝐨𝐢𝐧...➘ ✨⃟🦋 @testimonial
💠استغفار ✍امام على عليه السلام: در ماه رمضان، بسيار استغفار و دعا كنيد؛ زيرا با دعا از شما دفع بلا مى شود و با استغفار، گناهانتان پاک مى گردد. 📚 کافی، ج ۴، ص ۸۸ أَسْتَغْفِرُ ٱللَّهَ رَبِّي وَأَتُوبُ إِلَيْهِ أَستَغفِرُ اللّهَ وَ أَسئَلُهُ التَّوبَة أَسْتَغْفِرُاللهَ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ ✨استغفار، یکی از راه های درمان بیماری ها در طب اسلامی است. @testimonial
9.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 🌙 شب‌های قدر، می‌توانند مهم‌ترین و سازنده‌ترین اوقات زندگی هر انسان باشند. 💯 در این شب‌ها، چگونه دعا کنیم و چه تصمیمی بگیریم که بالاترین و بهترین تقدیرات، نصیبمان شود؟! @testimonial
- داداش ابراهيم تولـدت مبـارک🤍'
پـــلــاکـ خـــاکی🕊️
- داداش ابراهيم تولـدت مبـارک🤍'
ابـࢪاهـیم‌میـگفټ: قـشنگ‌ٺـࢪیـن شـہادټ، شہادٺـیہ‌ڪہ‌هیـچۍ ازټ بـاقۍ نـمونہ... ابـࢪاهیـم‌هـادۍ بـہ افضـل شہادټ رسـیـد. شہـیدهـادۍ مـفقـۅد شـد امـا یـادۅعـشقـش بۍ‌شـڪ ٺـۅۍ دل خیـلیـا هسٺ یـادش چـࢪاغ‌ࢪاھ خیـلیـا شدھ خیـلیـا بـاهـٰاش‌ࢪاھ ࢪو پـیدا ڪࢪدن خیـلیـا حـٰاجټ گࢪفٺـن خیـلیـا بہش میگـن داداش...
بسم‌رب‌الشُھدا‌والصدیقین شهید ابراهیم هادی🥀 زاده:۱ اردیبهشت ۱۳۳۶ زادگاه:خراسان ملیت:ایرانی تاریخ شهادت:۲۲ بهمن سال ۶۱ وضعیت تاهل:مجرد @testimonial
پـــلــاکـ خـــاکی🕊️
|بسم‌رب‌الشُھدا‌والصدیقین| #سلام‌_بر_ابراهیم صفحھ ۹۴ چم امام حسن(ص) « حسین الله کرم » برای اول
|بسم‌رب‌الشُھدا‌والصدیقین| صفحھ ۹۵ نفربرهای دشمن را ديديم كه در آتش می سوخت. ما هم سريع از منطقه خطر دور شديم. پس ازچند دقيقه متوجه شديم تانك های دشمن به همراه نيروهای پياده، مشغول تعقيب ما هستند. ما با عبور از داخل شيارها و لابه لای تپه ها خودمان را به رودخانه امام حسن (ع)رسانديم. با عبور از رودخانه، تانك ها نتوانستند ما را تعقيب كنند. محل مناسبی را در پشت رودخانه پيدا كرديم و مشغول استراحت شديم. دقايقی بعد، از دور صدای هليكوپتر شنيده شد! فكر اين يكی را نكرده بوديم. ابراهيم بلافاصله نقشه ها را داخل يك كوله پشتی ريخت و تحويل رضا داد و گفت: من و جواد می مانيم شما سريع حركت كنيد. كاری نمی شد كرد، خشاب های اضافه و چند نارنجك به آنها داديم و با ناراحتی از آنها جدا شديم و حركت كرديم. اصلا همه اين مأموريت برای به دست آوردن اين نقشه ها بود. اين موضوع به پيروزی در عمليات های بعدی بسيار كمك می كرد. از دور ديديم كه ابراهيم و جواد مرتب جای خودشان را عوض می كنند و با ژ۳ به سمت هليكوپتر تيراندازی می كردند. هليكوپتر عراقی هم مرتب با دور زدن به سمت آنها شليك می كرد. دو ساعت بعد به ارتفاعات رسيديم. ديگر صدایی نمی آمد. يكی از بچه ها كه خيلی ابراهيم را دوست داشت گريه می كرد، ما هيچ خبری از آنها نداشتيم. نمی دانستيم زنده هستند يا نه. يادم آمد ديروز كه بيكار داخل شيارها مخفی بوديم، ابراهيم با آرامش خاصی مسابقه راه انداخت و بازی می كرد. بعد هم لغت های فارسی را به كردهای گروه آموزش می داد. آنقدر آرامش داشت كه اصلا فكر نمی كرديم در ميان مواضع دشمن قرار گرفته ايم. وقتی هم موقع نماز شد می خواست با صدای بلند اذان بگويد! . . .‌ زندگینامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی @testimonial
پـــلــاکـ خـــاکی🕊️
|بسم‌رب‌الشُھدا‌والصدیقین| #سلام‌_بر_ابراهیم صفحھ ۹۵ نفربرهای دشمن را ديديم كه در آتش می سوخت.
|بسم‌رب‌الشُھدا‌والصدیقین| صفحھ ۹۶ اما با اصرار بچه ها خيلی آرام اذان گفت و بعد با حالت معنوی خاصی مشغول نماز شد. ابراهيم در اين مدت شجاعتی داشت كه ترس را از دل همه بچه ها خارج می كرد. حالا ديگر شب شده بود. از آخرين باری كه ابراهيم را ديديم ساعت ها می گذشت. به محل قرار رسيديم، با ابراهيم و جواد قرار گذاشته بوديم كه خودشان را تا قبل از روشن شدن هوا به اين محل برسانند. چند ساعت استراحت كرديم ولی هيچ خبری از آنها نشد. هوا كمكم در حال روشن شدن بود. ما بايد از اين مكان خارج ميشديم. بچه ها مرتب ذكر می گفتند و دعا می خواندند. آماده حركت شديم که از دور صدايی آمد. اسلحه ها را مسلح كرديم و نشستيم. چند لحظه بعد، از صداها متوجه شديم كه ابراهيم و جواد هستند. خوشحالی در چهره همه موج می زد. با كمك بچه های تازه نفس به كمكشان رفتيم. سريع هم از آن منطقه خارج شديم. نقشه های به دست آمده از اين عمليات نفوذی در حمله های بعدی بسيار كارساز بود. اين جز با حماسه بچه های شجاع گروه از جمله ابراهيم و جواد به دست نمی آمد. فردا ظهر ابراهيم و جواد مثل هميشه آماده و پرتوان پيش بچه ها بودند. با رضا رفتيم پيش ابراهيم. گفتم: داش ابرام، ديروز وقتی هليكوپتر رسيد چه كار كرديد؟ با آرامش خاص و هميشگی خودش گفت: خدا كمك كرد. من و جواد از هم فاصله گرفتيم و مرتب جای خودمان را عوض می كرديم و به سمت هليكوپتر تيراندازی می كرديم. او هم مرتب دور ميزد و به سمت ما شليك می كرد. وقتی هم گلوله هايش تمام شد برگشت. ما هم سريع و قبل از رسيدن نيروهای پياده به سمت ارتفاع حركت كرديم. البته چند تركش ريز به ما خورد تا يادگاری بمونه! . . .‌ زندگینامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی @testimonial
دوپارت ازکتاب،تقدیم نگاه پرمهرتون🤗