به هیچ کاری نمی توانم علاقمند بشوم و اصلاً مسائلی برایم پیش آمده که گفتن و یا نوشتنش هم احمقانه به نظرم می آید. فقط میدانم که خسته هستم و هیچ چاره ای هم ندارم و یا دارم اما حوصله کوچکترین اقدام حتی تکان دادن سر انگشت را هم ندارم.
_صادقهدایت
آسمان لاجوردی؛ باغچهی سبز و گلهاى روی تپه باز شده، نسيم آرامى بوى گلها را تا اينجا مىآورد. ولى چه فايده؟ من ديگر از چيزى نمى توانم كيف بكنم، همهی اينها براى شاعرها و بچهها و كسانی كه تا آخر عمرشان بچه مىمانند خوبست.
_صادقهدایت