شبا موقع خواب یه ندای ضعیفی از وجودم میاد که هنوز قبول نکرده و میگه مگه ما چی کم گذاشتیم؟انقدر ناکافی بودیم؟و جالب تر اینکه تریلیون ها بار قانعش کردم ولی هنوزم میگه ینی انقدر بد بودیم؟
الان باید یکی بود میگفت پایینم؛بپوش بریم یه وری دور بشیم از این شهر و آدماش:)
ִֶָ ࣪ 𝙏𝙧𝙞𝙡𝙡𝙞𝙪𝙢 ִֶ𓍯
< پنجمین روز بدون تو > : اما هنوز کلی گل بود که قرار بود بگیرم واست.
< ششمین روز بدون تو > :
دلم واسه چت کردن تا صب با اون ادمی ک بودی خیلی تنگ شده.
_چرا انقدر خسته ای؟
+روزم یکم پرمشغله بود[تمام مدت عصبانیت و بغضمو نگه داشتم]