#یک_نفس_با_شهدا
گزیدهای از وصیتنامه شهید احمد اسماعیلی
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام به آقا امام زمان (عج) و نایب بر حقش امام خمینی و با درود بیکران بر رزمندگان اسلام.
اینجانب احمد اسماعیلی فرزند ایوب به این وسیله وصیتنامه خود را به بازماندگان ابلاغ مینمایم.
اولاً برادر بزرگترم را که در حق ما بعد از فوت پدر علاوه بر لطف برادری مسئولیت پدری را بر جان خرید و آنچنان خدمتی در حق ما کرد که ما توانستیم در مسیر حرکت تکاملی اجتماع با خواست خدا و یاری او به راه حق گام برداریم و در جایگاه مناسب از اجتماع جای گیریم. ثانیاً از همه شماها و دیگر دوستان و آشنایان به این وسیله طلب مغفرت و از درگاه خداوند متعال تمنای رحمت مینمایم.
ثالثاً اگر برایتان امکان داشت مرا در بهشت زهرا در کنار آن عاشقان حسینی دفن کنید.
رابعاً اگر مقدور بود برای بنده نماز و روزه دو سال را اجاره کنید و همچنین اگر کسی آمد و طلبی از من داشت به او بدهید و همچنین مقدار دو هزار تومان به حساب کانون پرورش فکری و معادل یک ماه حقوق مرا به حساب سیمای جمهوری اسلامی بریزید. اگر برای شما مقدور بود در حد امکان برای همسر و یگانه فرزند عزیزم که خدایش حافظ و هادیش باشد، سرپناهی فراهم کنید تا مبادا بعد از من آنها احتیاج به دیگران داشته باشند و در جامعه خدایناکرده تحقیر شوند، در خاتمه از مادر مهربان و فداکار و زحمتکش و زجر کشیدهام به خاطر همه قصوراتی که داشتهام معذرت میخواهم و برای او عاقبتی خوش در دنیا و جایگاهی بلند مرتبه در آخرت از خدای منّان طلب میکنم والسلام این وصیتنامه در مقر تخریب قرارگاه ثارالله در تاریخ دهم فروردین ۱۳۶۴ نوشته شده است.
التماسدعا
خدا حافظ و هادی شما باشد.
خدانگهدار.
آخرین یادداشت شهید
چهارشنبه ۶۵/۲/۱۰ ساعت شش و چهل و هشت دقیقه است از طرف فرمانده به ما آماده باش ۱۰۰ درصد داده شده است و هرلحظه ممکن است که به خط مقدم حرکت کنیم.
همه برادران در حال نوحه سرائی و توسل به حضرت مهدی هستند، ممکن است تا چند ساعت یا چند روز دیگر عده زیادی از برادران شهید و یا مجروح بشوند.
من، از طریقی، ساعتی قبل از رفتن به خط و منطقه از احتمال آن مطلع شده ام،
اما،
نمی دانم چرا یک اضطراب قلبی وجودم را فراگرفته است و احساس می کنم که زخمی و یا شهید می شوم.
اگر خداوند متعلی لطفی بکند و این اضطراب خود را با یادآوری این شعر که در سال گذشته در مقر تخریب ثارالله شنیدم تسکین می دهم و آن این است:
هرکس که بگوید عاشقم، عاشق نیست
در مکتب عشق امتحانی باید
شاید از اول ورود به پادگان دوکوهه که می توانستم بروم در تبلیغات. خواست خدا بر این شد که با دیدن علی دهقانیان به گردان زهیر از تیپ سیدالشهداء بیایم و بعد از انجام تصویرکشی و درست کردن حسینیه، با برادران کاروان به فراگیری آموزش های نظامی بعنوان تک تیرانداز در یک تیم پیاده کشیده شده است و شب گذشته نیز به رزم شب رفته بودیم و در رزم تیم ما یک تپه را فتح کرد.
امیدوارم که به یاری خدا در این عملیات همه برادران با سلامتی و راحتی شب گذشته به فتوحات بزرگ دست بیابند.
امروز ظهر تصمیم گرفتم که بروم با فرمانده درباره بازگشت به تهران صحبت کنم که در هفته آینده به خانه برگردم و تا آن موقع سقف حسینیه را که قرار است با برزنت بپوشانیم، تکمیل کنیم، اما با پیش آمدن این مسدله دیگر دل راضی نمی شود که بروم نزد فرمانده گردان.
چرا که می ترسم مبادا خداوند از این مسئله ناراحت بشود، هر چند که باحتمال زیاد اگر بخواهم برگردم از طرف مسئولین مخالفتی نخواهد شد، زیرا که با آمدنم به گردان به فرمانده گفته بودم که من دو هفته الی سه هفته در اینجا خواهم ماند و او گفته که شما این تصویرهای شهداء را برای ما بکشید و بروید.
در حال حاضر برادران سرود زائرین آماده باشید کربلا در انتظار است را می خوانند و این شعار گردان است که باید همه آن را یاد بگیرند. والسلام.
شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اداره کل امور دانشجویان و کارکنان شاهد و ایثارگر دانشگاه تهران