وصیت ستارگان 🌷💫
.💚 به نام خدای خوب شهیدان 💚 یادت باشه... 🇮🇷 زندگینامه شهید حمید سیاهکالی مرادی ❤️
.💚 به نام خدای خوب شهیدان 💚
یادت باشه...
🇮🇷 زندگینامه شهید حمید سیاهکالی مرادی ❤️
(قسمت هشتاد و نه)
ادامه...
پذیرایی این طبقه بزرگ تر بود، برای همین بعضی از ...
وسایل جهاز مثل میز ناهارخوری و میز تلفن را که خانه پدرم مانده بود، به خانه خودمان آوردیم.
رو به روی در ورودی یک طاقچه قدیمی بود. گلی که حمید برای تولدم گرفته بود💐 را همراه عکس حضرت آقا گذاشتیم. خانه ساده ای بود، ولی پر از محبت وشادی. گاهی ساده بودن قشنگ است.🏠
از آن موقع به بعد هر بار حمید میخواست از پله ها پایین برود چند باری یا الله میگفت تا اگر ورودی طبقه پایین باز بود،حواسشان باشد.🇮🇷
یک حدیث هم از امام باقر علیه السلام کنار در ورودی چسبانده بود که هر صبح موقع بیرون رفتن از خانه آن را می خواند.☘
داخل کوچه همیشه بازی وشیطنت و دعوای بچه های محل به راه بود. تازه فصل امتحانات شروع شده بود. نشسته بودم. وکتابم را مرور میکردم. از بس سرو صدا زیاد بود،یک صفحه را پنج بار خواندم، ولی متوجه نشدم. صدای بچه ها حواسم را بکل پرت می کرد و نمیتوانستم روی مطالب کتاب تمرکز کنم.📓📖 کتابم را پرت کردم و نشستم یک دل سیر گریه کردم. گفتم:" اینجا جای درس خواندن نیست! 🥺
دوره مجردی هم همینطور حساس بودم. گاهی مواقع شبهایی که امتحان داشتم ومهمان می آمد می رفتم داخل انباری درس می خواندم!📖
اینطور مواقع حمید نقش میانجی را بازی میکرد. شروع میکرد به صحبت:" آروم باش خانم. آخه این بچه ها اینطوری با نشاط بازی کنن خوبه یا خدای ناکرده مریض باشن و توی خونه افتاده باشن؟ 🌸🌷
این طوری پر جنب و جوش باشن خوبه یا برن سراغ بازیهای کامپیوتری و موبایل؟💻📱
فردا بچه های ما هم بخوان بازی کنن همین حرف را میزنی؟
با حرفهایش آرامم میکرد. کم کم دستم آمده بود که بهترین ساعت مطالعه ودرس خواندن نیمه شب است. موقع امتحانات ساعت دوازده شب به بعد شروع می کردم به درس خواندن، چون این ساعتها از سرو صدای داخل کوچه خبری نبود.☺️
با همین روش توانستم برای اولین امتحانم کتاب چهارصد صفحه ای را مرور کنم. 📑✒️
بعد از امتحان خوشحال از اینکه توانستم به اکثر سئوالات جواب درست بدهم راهی خانه شدم☺️
وقتی به خانه رسیدم متوجه شدم کل اتاق ها و آشپزخانه را دود گرفته است. گفتم حتما حمید اسپند دود کرده، ولی این دود خیلی بیشتر از اسپند دود کردن بود! با رفتن به آشپزخانه شصتم خبردارشدکه حمید دسته گل به آب داده است😔
دیدم بله! گوشه فرش آشپزخانه سوخته است. پرسیدم:" حمید! این دود برای چیه؟ گوشه فرش چرا سوخته؟ جواب داد:" دوست داشتم تا قبل از اینکه تو بیای اسپند دود کنم، ولی یهو اسپند دونی از دستم روی فرش افتادوگوشه فرش سوخت🥺
دعوا کردن هایم بیشتر ....
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
لینک ایتا کانال وصیت ستارگان @Vstargan
ادامـه دارد......
#سلام_بر_ابراهیم🥀
#ابراهیم مۍگفت:
مطمئن باش هیچ چیزے مثڵ
برخوردِ خوب روے آدم ها تٵثیر ندارد.
..🕊
#یادشهداباذکرصلوات
🦋••┈🤍┈••
لینک ایتا
کانال وصیت ستارگان @Vstargan
💫✨🇮🇷✨💫
چهخبر از زمستان سخت؟
برخی از اقدامات دولتهای اروپایی برای مقابله با زمستان سخت ۲۰۲۳
🇮🇷لینک ایتا
کانال وصیت ستارگان @Vstargan
ای تاریخ به یاد داشته باش
ما فرزندانمان را با لبخند
رهسپار آوردگاه حق کردهایم ...
روزمادرمبارک مادران شهیدپرور عاشورایی❤️
🇮🇷لینک ایتا
کانال وصیت ستارگان @Vstargan
💗﷽*🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یااَباعَبْدِاللَّهِ الْحُسَیْن ع
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم
💚 یادشان_باصلوات💜
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
🇮🇷کانال وصیت ستارگان🌷
سلام امام زمانم 💚
استادپناهیانمیگن،
ازدنیاگذشتنحینِشهادت
کارآسونیه!
ولےالانتوبایدواسه
امام زمان(ﷻ)
ازدنیایِخودتدرحالیکه
زندهایبگذری...(:
#آقـایقلبـم♥️'!
لینک ایتا کانال وصیت ستارگان @Vstargan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلام ولایت ✨
دشمنان هشت سال جنگ را بر ما تحمیل کردند
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🦋••┈🤍┈••
لینک ایتا کانال وصیت ستارگان @Vstargan
💫✨🇮🇷✨💫
وصیت ستارگان 🌷💫
.💚 به نام خدای خوب شهیدان 💚 یادت باشه... 🇮🇷 زندگینامه شهید حمید سیاهکالی مرادی ❤️
.💚 به نام خدای خوب شهیدان 💚
یادت باشه...
🇮🇷 زندگینامه شهید حمید سیاهکالی مرادی ❤️
(قسمت نود)
ادامه...
دعوا کردن هایم بیشتر ....
حالت شوخی و خنده داشت. گفتم:" چشمم روشن. تو جهازم رو ناقص کردی. باید جفت همین فرش رو بخری."🌸😊
سوختن فرش به کنار، تا دو روز حوله به دست این دود را از پنجرهها بیرون میدادم. هر کس میآمد خانه ما فکر میکرد کل خانه آتش گرفته! 🔥
ایام محرم با اینکه هوا تقریباً سرد شده بود با موتور شبها میرفتیم هیئت خودمان. شب تاسوعا به شدت هوا سرد شده بود، ولی با این حال باز هم با موتور راهی شدیم.🏍❄️
حمید به شوخی گفت:" الآن کسی رو با نانچیکو بزنن از خونه در نمیاد، اون وقت ما با موتور داریم میریم هیئت. "☺️💚
دستش را گذاشت روی زانوی من گفت:" فرزانه! پاهات یخ زده؟ غصه نخور. خودم برات ماشین میگیرم دیگه اذیت نشی." دستم را گذاشتم داخل جیبهای کاپشن حمید.💕
حمید هم یک دستش را گذاشت روی دست من. کنار سرما و سوز شبانهی هوای پاییزی قزوین، تنها چیزی که دلم را گرم میکرد محبت دستهای همیشه مهربان حمید بود.💗
آن شب هم مثل همهٔ شبهای دیگری که به هیئت میرفتیم خیلی سینه زده بود. میاندار هیئت خیمه العباس بود. به حدی سینه میزد که احساس میکردم جسم حمید توان این همه سینه زنی را ندارد. وقتی از هیئت بیرون آمد، صدایش گرفته بود و چشمهایش سرخ شده بود.🥺✨🥺✨
با همان صدای گرفته، اولین جملهای که گفت این بود:" قبول باشه."🤲
خیلی هم سعی میکرد مستقیم به چشمهای من نگاه نکند که من متوجه سرخی چشمهایش نشوم. اهل مداحی شور و بالا و پایین پریدن نبود، ولی حسابی سینه میزد. بیشتر مداحی های آقای مطیعی را دوست داشت. 🎤🎧
حتی وقتی هیئتشان کلاس مداحی برای نوجوانان گذاشته بود، به مربی سفارش کرده بود:" به اینها شور یاد نده. روضه خوندن یاد بده که بتونن وسط جلسه اشک بگیرن."🥺🥀🥺🥀🥺🥀
شب حضرت عباس عليه السلام، برای حمید یک شب ویژه بود. موقع برگشت سوار موتور که شدیم، گفت:" دوست دارم مثل آقام حضرت ابوالفضل عليه السلام مدافع حرم بشم و دست و پاهام فدایی حضرت زینب سلامالله علیها بشه."💚🕯💚
وقتی این همه سینه زدن و تغییر حالت چهرهٔ حمید را دیدم گفتم:" حمید، کمتر سینه بزن یا حداقل آروم تر سینه بزن. لازم نیست این همه خودت رو اذیت کنی ."
جوابش برایم جالب بود. گفت:" فرزانه! این سینه به خاطر همین سینه زدن هیچ وقت نمیسوزه. چه این دنیا چه اون دنیا." بارها این جمله را در مورد سینه زدنهایش تکرار کرد. بعدها من متوجه راز این حرف حمید شدم !
🕊💫🕊💫🕊💫🕊💫🕊💫
از یک زمانی به بعد از پیامک دادن...
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
ادامـه دارد...
#کانال_وصيت_ستارگان 🇮🇷
🕊🍃🕊🍃🕊🍃
باید هࢪوقت دلگیࢪ شدۍاز گناهات،
اینجوࢪے با خدا دࢪددل ڪنے:✨
«اَللّهُمَّ اِنّی اَسْتَغْفِرُکَ؛
لِما تُبْتُ اِلَیکَ مِنْهُ ثُمَّ عُدْتُ فیهِ...»
خدایا من ࢪوببخش بابت گناهانی ڪہ
بہت قول داده بودم دوࢪش ࢪو خط بڪشم
اما دوباࢪھ انجام دادم...🌿
#اللهُمَ_عَجَلَ_الوَلیکَ_الفَرَج
🦋••┈🤍┈••
لینک ایتا کانال وصیت ستارگان @Vstargan
💫✨🇮🇷✨💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینوعدهبزرگمردیاستکهتا
بهامروزهرآنچیزیراکهوعدهدادهاست
🇮🇷لینک ایتا
کانال وصیت ستارگان @Vstargan
در دفاع از نظام اسلامی، هیچ تقیه نکنید ؛
صریح باشید.
#لبیک_یا_خامنه_ای❤️🌷
🇮🇷لینک ایتا
کانال وصیت ستارگان @Vstargan