8.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
••┈🤍┈••
مشرجب و صدای خمپاره و...😂
ـ حجةالاسلامحسنینژاد ـ
••┈🕊¦ #طنز_جبهه
••┈🔥¦ #لبخند_خاکی
🦋••┈💚┈••لینک ایتا کانال
وصیت ستارگان @Vstargan
💫✨🇮🇷✨💫
سیره ستارگان در عشق به امام خامنه ای❤️
شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده🇮🇷 💫
🦋••┈💚┈••لینک ایتا کانال
وصیت ستارگان @Vstargan
💫✨🇮🇷✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️تفاوت جنگ نرم و سخت بهروایت رهبر معظم انقلاب
🔹جنگ نرم یک عرصهی بسیار وسیعی است که روزبهروز با گسترش فضای مجازی، گسترده و خطرناکتر میشود...
🔹در جنگ سخت، جسمها به خاکوخون کشیده میشوند اما روحها پرواز میکنند بسوی بهشت...
🔹در جنگ نرم، جسمها سالم میمانند و پروار میشوند اما روحها میروند به قعر جهنم...
💫کانال وصیت ستارگان🇮🇷🌷
وصیت ستارگان 🌷💫
.💚 به نام خدای خوب شهیدان 💚 یادت باشه... 🇮🇷 زندگینامه شهید حمید سیاهکالی مرادی ❤️
.💚 به نام خدای خوب شهیدان 💚
یادت باشه...
🇮🇷 زندگینامه شهید حمید سیاهکالی مرادی ❤️
(قسمت هشتاد و هشت)
ادامه...
وقتی حمید ...
وقتی حمید عازم مسابقات نیروهای مسلح شد، خودم را با هر چیزی که میشد مشغول میکردم که کمتر دلتنگش باشم. سر نماز برای موفقیتش دعا میکردم. 🤲📿
دل توی دلم نبود. سه روز مسابقات طول کشید. دوست داشتم حمید زودتر برگردد. روز مسابقه هر کاری کردم نتیجه را به من نگفت.
نزدیک غروب بود که زنگ خانه را زد. با شوق آیفون را زدم و دم در منتظرش شدم. لنگ لنگان راه میرفت. با دقت که نگاه کردم متوجه شدم لب بالایی اش هم پاره شده است. دیدن این صحنه آنقدر برایم عذاب آور بود که متوجه جوایز و مدال حمید نشدم. نفر سوم مسابقات کاراته کشوری نیروهای مسلح شده بود.🥉🥋 از همان لحظۀ اول غرغر کردن من شروع شد:" چرا رقیبت کنترل نکرده؟ چرا لبت پاره شده؟ این چه وضع مسابقه دادنه؟ حتماً داور هم فقط تماشا میکرد. "😡😡😳
حمید جایزهاش را به من نشان داد و با خنده گفت:" مسابقه است دیگه. تو خودت این کاره ای. توی مسابقه از این اتفاقها زیاد میافته. من هم طرفم رو خیلی زدم. حسابی از خجالتش دراومدم. ناراحت نباش."😊😳
میدانستم برای دلخوشی من میگوید. چون حتی داخل مسابقه چنین اخلاقی نداشت که بخواهد ضربهٔ بدی به حریف بزند.
🥀✨🥀✨🥀✨🥀✨🥀✨
چند روزمانده به محرم، اوایل بهمن ماه، به طبقه بالا اثاث کشی کردیم. دل کندن از فضایی که زندگی مشترکمان را در آن شروع کرده بودیم حتی به اندازه همین جا به جایی کوچک هم برایم سخت بود.🥺❤️
آر گوشه گوشهٔ این فضا خاطره داشتیم. با اینکه خانهای کوچک بود، ولی برای من تداعی کننده بهترین روزهای زندگی کنار حمید بود.
طبقهٔ بالا مثل طبقه پایین کوچک بود؛ با این تفاوت که پذیرایی را بزرگتر درست کرده بودند و اتاق خوابش کوچکتر بود. دوازده تا پله میخورد تا پاگرد اول. بعد هم سه پله تا طبقهٔ دوم. درب ورودی یک در قدیمی بود که وسط در، شیشههای رنگی کار شده بود. کف اتاق و پذیرایی از کاشی و سرامیک خبری نبود؛ همه را با گچ درست کرده بودند.🌼🌸🌼🌸
با حمید تمام دیوارها و کف خانه را جارو زدیم. بعد دستمال کشیدیم و خشک کردیم. کار تمیز کردن اتاقها که تمام شد. یکسری کارتن کف شان انداختیم. بعد موکت ها را پهن کردیم و وسایل را چیدیم. داخل پذیرایی دو تا فرش شش متری انداختیم، ولی باز فرش دوازده متری که داشتیم بلا استفاده ماند.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
آشپزخانه طبقهٔ بالا کوچک بود. فقط یکی دو تا کابینت داشت. برای همین خیلی از وسایل مثل سرویس چینی را با همان کارتنها در پاگردی که میرفت برای پشت بام چیدم.
پذیرایی این طبقه بزرگ تر بود، برای همین بعضی از ...
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
ادامـه دارد...
لینک ایتا کانال
وصیت ستارگان @Vstargan
💌 #ڪــلامشهـــید
🌹شهـــید حمیدر ضا اسداللهی:
محمد..!♥️
زندگی ڪُن براے مهدیﷻ
درس بخوان براے مهدیﷻ
ورزش ڪُن براے مهدیﷻ
محمد..! ♥️
من تُ رو از خدا براے خودم نخواستم
تُ رو از خدا خواستم براے مهدی(عج)..
لینک ایتا کانال وصیت ستارگان @Vstargan
#قرار شبانه کانال وصیت ستارگان
🇮🇷همه با هم بخوانیم دعای_فرج 🇮🇷
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِی الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ
🦋الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ
🦋اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی
🦋السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ
🦋الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل
🦋یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ
🦋مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرین.
#کانال وصیت ستارگان🇮🇷🕊
شبتون زهرایی🇮🇷 عاقبتتان شهدایی💚
💗﷽*🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یااَباعَبْدِاللَّهِ الْحُسَیْن ع
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم
💚 یادشان_باصلوات💜
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
🇮🇷کانال وصیت ستارگان🌷
مهدی عج آمدنی نیست آوردنی است
خدایا ببخش همه ی ما رو به خاطر
اینکه خوب نیستیم یا هنوز اینقدر
خوب نیستیم که لایق ظهور باشیم
🇮🇷لینک ایتا کانال
وصیت ستارگان @Vstargan
5.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ ولایت ❤️
مخالفان آیت الله خامنه ای این کلیپ را ببینند
💫لینک ایتا کانال
وصیت ستارگان @Vstargan
وصیت ستارگان 🌷💫
.💚 به نام خدای خوب شهیدان 💚 یادت باشه... 🇮🇷 زندگینامه شهید حمید سیاهکالی مرادی ❤️
.💚 به نام خدای خوب شهیدان 💚
یادت باشه...
🇮🇷 زندگینامه شهید حمید سیاهکالی مرادی ❤️
(قسمت هشتاد و نه)
ادامه...
پذیرایی این طبقه بزرگ تر بود، برای همین بعضی از ...
وسایل جهاز مثل میز ناهارخوری و میز تلفن را که خانه پدرم مانده بود، به خانه خودمان آوردیم.
رو به روی در ورودی یک طاقچه قدیمی بود. گلی که حمید برای تولدم گرفته بود💐 را همراه عکس حضرت آقا گذاشتیم. خانه ساده ای بود، ولی پر از محبت وشادی. گاهی ساده بودن قشنگ است.🏠
از آن موقع به بعد هر بار حمید میخواست از پله ها پایین برود چند باری یا الله میگفت تا اگر ورودی طبقه پایین باز بود،حواسشان باشد.🇮🇷
یک حدیث هم از امام باقر علیه السلام کنار در ورودی چسبانده بود که هر صبح موقع بیرون رفتن از خانه آن را می خواند.☘
داخل کوچه همیشه بازی وشیطنت و دعوای بچه های محل به راه بود. تازه فصل امتحانات شروع شده بود. نشسته بودم. وکتابم را مرور میکردم. از بس سرو صدا زیاد بود،یک صفحه را پنج بار خواندم، ولی متوجه نشدم. صدای بچه ها حواسم را بکل پرت می کرد و نمیتوانستم روی مطالب کتاب تمرکز کنم.📓📖 کتابم را پرت کردم و نشستم یک دل سیر گریه کردم. گفتم:" اینجا جای درس خواندن نیست! 🥺
دوره مجردی هم همینطور حساس بودم. گاهی مواقع شبهایی که امتحان داشتم ومهمان می آمد می رفتم داخل انباری درس می خواندم!📖
اینطور مواقع حمید نقش میانجی را بازی میکرد. شروع میکرد به صحبت:" آروم باش خانم. آخه این بچه ها اینطوری با نشاط بازی کنن خوبه یا خدای ناکرده مریض باشن و توی خونه افتاده باشن؟ 🌸🌷
این طوری پر جنب و جوش باشن خوبه یا برن سراغ بازیهای کامپیوتری و موبایل؟💻📱
فردا بچه های ما هم بخوان بازی کنن همین حرف را میزنی؟
با حرفهایش آرامم میکرد. کم کم دستم آمده بود که بهترین ساعت مطالعه ودرس خواندن نیمه شب است. موقع امتحانات ساعت دوازده شب به بعد شروع می کردم به درس خواندن، چون این ساعتها از سرو صدای داخل کوچه خبری نبود.☺️
با همین روش توانستم برای اولین امتحانم کتاب چهارصد صفحه ای را مرور کنم. 📑✒️
بعد از امتحان خوشحال از اینکه توانستم به اکثر سئوالات جواب درست بدهم راهی خانه شدم☺️
وقتی به خانه رسیدم متوجه شدم کل اتاق ها و آشپزخانه را دود گرفته است. گفتم حتما حمید اسپند دود کرده، ولی این دود خیلی بیشتر از اسپند دود کردن بود! با رفتن به آشپزخانه شصتم خبردارشدکه حمید دسته گل به آب داده است😔
دیدم بله! گوشه فرش آشپزخانه سوخته است. پرسیدم:" حمید! این دود برای چیه؟ گوشه فرش چرا سوخته؟ جواب داد:" دوست داشتم تا قبل از اینکه تو بیای اسپند دود کنم، ولی یهو اسپند دونی از دستم روی فرش افتادوگوشه فرش سوخت🥺
دعوا کردن هایم بیشتر ....
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
لینک ایتا کانال وصیت ستارگان @Vstargan
ادامـه دارد......