eitaa logo
واژه
380 دنبال‌کننده
95 عکس
10 ویدیو
2 فایل
اینجا @MirMohammad می‌نویسد
مشاهده در ایتا
دانلود
رحمت (۲) (ادامه مطلب قبل) 🔹 باران توی صحن مطهّر شدید شده بود و هر کس توی صحن مانده بود، به جلوی غرفه‌ها پناهنده شده بود. اردی‌بهشت پربرکت و رحمت زیبای حق در این تکه از بهشت خدا... من هم به همراه سه چهار نفر دیگر، در سایه‌ی ایوان یکی از غرفه‌ها بودم و منتظر کمتر شدن شدّت باران. حال خوشی پیدا کرده بودم که دیدم آقایی در همان غرفه، رو به من کرد و با لبخند زیبایی که تمام صورتش را پر کرده بود، سلام کرد. نوزاد ناز و شیرینی در آغوشش بود و خانم جوانی هم شانه به شانه‌اش ایستاده بود. 🔸 احوال‌پرسی کرد و من عذر خواستم که نمی‌شناسمش! آن بنده‌ی خدا هم گفت که به اسم نمی‌شناسدم و فقط یادش هست که دو سه سال پیش در حرم مرا دیده. نشانی که داد، چشمهایم گرد شد! توی این دو سه سال، حسابی روی فرم آمده بود! واقعاً خوش رنگ و لعاب و تپل مپل شده بود و هیبت مردانه‌ و ورزیده‌ای پیدا کرده بود! 🔹 آری! درست حدس زدید! جوانک پشت‌کنکورمانده‌ی زار و پریشان و آشفته و درهم شکسته‌ای که با هزار تا چسب و وصله سر هم شد، حالا کامل‌مردی شده بود قبراق و سرحال که دست زن و بچه‌اش را گرفته بود و آمده بود حرم! 🔹 «اون روز بدترین بد و بی‌راه‌ها رو به هرچی مقدّساته گفتم... باورتون نمی‌شه چقدر ناامید بودم... هرچی هم شما می‌گفتین، با خودم می‌گفتم نفسش از جای گرم میاد و هیچکس حال من رو نمی‌فهمه... نمی‌دونین بعدش توی خونه چه ماجراهایی داشتم با طعنه و نیش‌خند و سرزنش بابا و داداشها و... تا یک ماه توی خودم بودم و واقعاً از زندگی و همه چی زده شده بودم... تا این که دیدم نمی‌شه دست روی دست گذاشت... راه افتادم دنبال کارای سربازی و بحمدلله معاف شدم... بعدشم رفتم کابینت‌سازی داداشم و چسبیدم به کار... کم کم زندگی روی خوبش رو نشونم داد و به لطف خدا کارم گرفت و ازدواج کردم و کم کم از داداش مستقل شدم و حالا هم که می‌بینین، به برکت قدم "فاطمه" جون و همسر خوبم، هیچی کم ندارم! حالا رسیدم به حرفای اون موقعِ شما که می‌گفتین حتماً حکمتی توی اون کار آقا بوده و شاید "موفقیّت" من توی "نرفتن به دانشگاه" باشه... اصلاً خود رحمت بود و من نادون نمی‌فهمیدم... اگه اون روز کارتم گم نشده بود و می‌رفتم کنکور و قبول می‌شدم و چندسال می‌رفتم دانشگاه، معلوم نبود چند هزار فرسخ از خوشبختی الآنم دور می‌شدم... اصلاً حکمت نبود آقا! همه‌ش رحمت بود... رحمت!» ⭐️⭐️⭐️ ❤️ خدای ار به حکمت ببندد دری گشاید به فضل و کرم دیگری ... و معتقدم که همین هم شاید نادرست باشد! به نظرم او هرگز «در» نمی‌بندد و جزع و فزع ما به آن خاطر است که «گشودن‌» را «بستن» می‌بینیم... نمی‌دانیم دیگر! ❤️ ... وَعَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ (سوره بقره) ... و چه بسا چیزی را ناخوش دارید، و خیر شما در آن باشد و چه بسا چیزی را دوست بدارید و آن (در واقع) بد باشد برایتان... و خداوند می‌داند و شما نمی‌دانید... 🎊 عیدتان مبارک! و برای حلول عید واقعی هم دعا کنید! یا حق! 🌐 https://eitaa.com/mir_mohammad
🔺 سلام دوستان؛ توی این اوضاع که خیلی از ما مجبور به استفاده طولانی‌مدت از ماسک هستیم، یک مشکل بزرگ دردگرفتن و گاهی زخم شدن پشت گوش از فشار کش ماسکه! 😢 💡 برای حل این مشکل راه‌حلی به ذهنم رسید که گفتم با شما هم در میون بگذارم 😉 اسمش هم هست: «ماسک‌گیر همیاری» 😁 ✅ مواد لازم برای پنج نفر: یک عدد بطری خالی نوشابه خانواده و قیچی! ✂️ طرز تهیه: 1️⃣ طبق تصاویر 1 تا 3 تنه بطری رو در بیارین 2️⃣ یه باریکه از تنه بطری مثل تصویر 4 برش بزنید 3️⃣ دو طرف این باریکه، مثل تصویر 5 شکاف درست کنید 4️⃣ «ماسک‌گیر همیاری» آماده است! موقعی که میخواین ماسک بزنید، پشت سرتون بگذارید و کشهای ماسک رو به جای پشت گوش، داخل اون شکاف‌ها بندازید، مثل تصویر 6 ✅ تا راه‌حلی دیگر بدرود 😘😅 التماس دعا، میرمحمّد 🌐 https://eitaa.com/mir_mohammad
🔹🔸🔹🔸🔹 💌 این پیام، تبلیغ نیست؛ بلکه به اشتراک‌گذاشتن حس خوبی است که از مرور خاطراتم در قالب تعدادی اثر هنری نفیس به قلبم نشست، با شما دوستان نازنین... ❤️ امروز هدیه ارزشمندی از یکی از هنرمندان خوش‌ذوق، توانمند، متعهّد و انقلابی به دستم رسید؛ مجموعه خاطره‌انگیزی از آثار بسیار شوق‌انگیز و جذاب علی آقای میری که هر کدامشان انبوهی از خاطرات تلخ و شیرین ما بچه‌های دهه‌های پنجاه و شصت را زنده می‌کند... 🎁 اگر مایل به مرور این آثار خاطره‌انگیز بودید، از کانال ایشان در پیام‌رسان ایتا بازدید کنید: https://eitaa.com/alimiriart ولی لمس این آثار زیبا در قالب کارت‌پستال‌های زیبا و جذاب، واقعاً عطر و بویی دیگر دارد که توصیه می‌کنم از طریق سایت ایشان به آدرس: https://alimiriart.com/ و یا پیام به واتساپ ایشان به شماره: 09022221661 خریداری بفرمایید. سلام میرمحمّد را هم به این هنرمند باصفا ابلاغ بفرمایید 🌸 🌐 https://eitaa.com/mir_mohammad
❤️ بگردمت آقا سید ابراهیم جان... مرد بامعرفت! بامرام! باوفا! که پرچم گنبد مطهّر مخدومت را پیش چشمت نصب کرده‌ای که هرگز فراموش نکنی خادم کدام آقایی ... سایه حمایتش بر سرت تا ابد! 💠 صلّی الله علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی... 〰️〰️〰️ 📷 عکس از سالن برگزاری جلسات قوه قضاییه 🌐 https://eitaa.com/mir_mohammad
🔹🔸🔹🔸🔹 🔴 شخصاً معتقد و مصرّم که اینستاگرام و توئیتر نیز مانند تلگرام، زمین بازی دشمن است و گردانندگان آن، مدیریت محتوایی قدرتمندی در آن اعمال کرده و اجازه قدرت‌نمایی جبهه انقلاب را نمی‌دهند. 🚫 لذا حضور و فعالیت در آن را –به جز برای فعالان توانمند و صاحب‌تریبون انقلابی که اثرگذاری‌شان بسیار قوی بوده و دچار انفعال نمی‌شوند- جایز نمی‌دانم. ✅ به این عزیزان هم پیشنهاد می‌کنم به جای اینکه مطالب را ابتدائاً در اینستاگرام و... منتشر کرده و سپس تصویر (اسکرین‌شات) آن را در پیام‌رسان‌های ایرانی به اشتراک بگذارند، مطالب را ابتدائاً در پیام‌رسان ایرانی –مثل همین ایتا- بنویسند و سپس اصطلاحاً از آن اسکرین‌شات گرفته و در اینستاگرام و توئیتر منتشر کنند؛ نتیجتاً: 🔹 1. اصالت و اولویت را به پیام‌رسان ایرانی داده و قدمی در راستای حمایت از کالای ایرانی و تلاش‌گران این عرصه برداشته‌اید. 🔹2. همچنین، انتشار مطالب پراهمیّت (اخبار و...) به این صورت باعث می‌شود که مخاطبین برای دریافت فوری و لحظه‌ای این محتوا، به نصب و استفاده از پیام‌رسان ایرانی ترغیب شوند و به مرور زمان، مخاطبین را با فضای پیام‌رسان ایرانی آشنا، امیدوار و به آن متّکی می‌نمایید. 🌐 https://eitaa.com/mir_mohammad
🔴 چقدر زشت و بد و وحشتناک که یک روزنامه رسمی مملکت، توی تیتر اصلیش، اونم نیم‌صفحه اولش این‌طور سوتی تابلویی بده... 😐😑 🔴 توروخدا دیکته و انشاء رو جدی جدی جدی بگیرید... 🌐 https://eitaa.com/mir_mohammad
🔴 میدان مشهور مشهد که خیابان‌های دانشگاه، کوهسنگی، احمدآباد و بهار را به هم رسانده و سابقاً معروف به«تقی‌آباد» بود، به نام مرحوم استاد «محمّدتقی شریعتی» است، نه پسرش «علی شریعتی»! 🔴 خیابانی که از چهارراه شهید گمنام (مقدّم طبرسی) تا خیابان مرحوم شیخ حرّ عاملی کشیده شده است، به نام شهید «محسن [مباشر] کاشانی» از شهدای دلاور و سرافراز انقلاب اسلامی نام‌گذاری شده است، نه مرحوم «آیه‌الله کاشانی»! 🔴 املای اسم شهید بزرگوار سپهبد «ولی‌الله قرنی» که خیابان معروفی که از میدان توحید تا میدان فردوسی به نامش متبرّک شده است، به همین صورت –و منسوب به قَرَن- است، نه «قره‌نی» که نام یکی از سازهای موسیقی است! 🔹 شما هم اگر از این دست خطاهای مشهور در نام‌گذاری معابر سراغ دارید بفرمایید. 🌐 https://eitaa.com/mir_mohammad
روضه‌های خونگی تعطیل شده بود؛ همسایه‌ها کوچه بن‌بست رو فرش کرده بودند و شده بود حسینیه... شب سوم روضه، پیرمرد همسایه اومد گفت: میشه بلندگو رو بچرخونید؟ ما توی خونه مریض داریم... هنوز حرفش تموم نشده بود، به خیال اینکه بلندی صدای بلندگو مزاحم استراحت مریض بوده، عذرخواهی کردم و گفتم چشم! درستش می‌کنیم... پیرمرد سرش رو به دو طرف تکون داد و گفت: نه نه! منظورم این نبود! خانمم مریضه و از جاش نمی‌تونه پاشه بیاد توی کوچه... لطفاً بلندگو رو طوری بچرخونید که صداش بیشتر بیاد توی خونه ما... 🌐 https://eitaa.com/mir_mohammad
سه‌شنبه ۷۷/۷/۷ نمناکی زمین و آسمان... دلهره سقوط بر لبه باریک گذرگاه، از درب مدرسه تا حیاط، بر لب گود عمیق... تپش قلب از دغدغه و امید... غربت غریبانه غریبه‌ها... درس اخلاق مرحوم سید ابوالفضل... و ۲۲ سال گذشت... 🌐 https://eitaa.com/mir_mohammad
Ghesas 16-19.mp3
1.07M
💠 قَالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ﴿١۶﴾ 💠 قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیرًا لِلْمُجْرِمِینَ ﴿١٧﴾ 💠 فَأَصْبَحَ فِی الْمَدِینَهِ خَائِفًا یَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِی اسْتَنْصَرَهُ بِالأمْسِ یَسْتَصْرِخُهُ قَالَ لَهُ مُوسَى إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُبِینٌ ﴿١٨﴾ 🔹 گفت پروردگارا من بر خویشتن ستم کردم مرا ببخش پس خدا از او درگذشت که وى آمرزنده مهربان است «۱۶» 🔹 [موسى] گفت پروردگارا به پاس نعمتى که بر من ارزانى داشتى هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم بود «۱۷» 🔹 صبحگاهان در شهر بیمناک و در انتظار [حادثه‏‌اى] بود ناگاه همان کسى که دیروز از وى یارى خواسته بود [باز] با فریاد از او یارى خواست موسى به او گفت به راستى که تو آشکارا گمراهى «۱۸» ◾️ اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً ▪️ 🌐 https://eitaa.com/mir_mohammad
▪️ هر سال، پنج روز آخر ماه صفر را روضه می‌گرفت؛ آن سال اما، روز چهارم به مادرم گفت: «حالُم خوب نیست بی‌بی... دِگَه حوصله نِدِرُم... امروز مُگُم آقا دو تا روضه بخوانه که تموم بِشه...» ▪️ سحر روز شهادت امام رضا علیه‌السلام، بعد از نافله شب و نماز صبح حالش به هم خورد... تا بردندش بیمارستان و خبرم کردند و رفتم، دلم هزار هزار راه رفت؛ ظاهراً به پرستارها سپرده بودند که این نوه‌اش، خیلی وابسته‌اش است، آرام آرام خبر بدهید. ▪️وقتی بالای سرش رسیدم، هنوز دستگاه‌های تنفس و... را قطع نکرده بودند؛ ولی از دهان یکیشان پرید که: «این بنده خدا که کد خورده» از دستش دادم... ولی او به آرزویش رسید که همیشه می‌گفت: «خدایا یک تب لرزون و یک مرگ آسون...» ▪️ وقتی از مراسم تدفین برگشتیم، وارد خانه‌اش شدم؛ تمیز مثل دسته گل؛ استکان‌های روضه دیروز، شسته و مرتب کنار ظرف‌شویی، ولی فرصت نکرده بود که سر جایشان بگذارد؛ فقط چراغ خانه، که همیشه از غروب روشن می‌کرد، دیگر خاموش مانده بود... روی تختش که پر از بوی چادرش بود نشستم و برایش سوره نور خواندم... ▪️ نمی‌دانم صائب تبریزی داغدار کدام عزیزش بوده که این شعر را سروده: نقش پای رفتگان هموار سازد راه را مرگ را داغ عزیزان بر من آسان کرده است... ولی روزهای آخر پاییز ۱۳۹۴، داغ یک نفر مرگ را برای من آسان کرد؛ مادرجانم... 🌷 لطفا برایش فاتحه بخوانید... ✍🏻 میرمحمّد http://eitaa.com/joinchat/577110018C095546d272