Dissartor
روز هشتم: قدم زدن تو خیابون های خیس 🌤💧 بوی خاک بارون خورده🌱 تماشای ابرا تو چاله های آب☁️✨ زنگ هنر>>
روز نهم:
بارون🌧
بغل کردن مامانم🫂
تعریف مامانم و بابام از من🤏🏼🥺
تماشای ابرا ☁️✨
خوردن خوراکی تو هوای سرد ماشین🍫
تماشای غروب خورشید🌥✨
کلی عکس گرفتن از ابرا و خورشید🌤
خوابیدن تو ماشین درحالی که قطرات بارون به صورتم میخورد🛐💧
چت با دوستام>>
رفتن خونه جدید اتنااینا🛋
بازی کردن با اتنا🛐>
دیدن فیلم ترسناک و خندیدن👻>>
گیتار زدن>>
آهنگ گوش دادن🎧✨
معما بازی>>
تماشای آسمون و ماه و ستاره ها و صحبت کردن با هم دیگه★☽︎˚⋆☆
بیدار موندن تا الان و آرزو کردن ~
مسخره بازی درآوردن و جر خوردن از خنده و آهنگ خوندن با گیتار ✨🥺
شیر کاکائو خوردن🧋
بودن بعضیارو دوست دارم اما به نبودنشون عادت کردم؛یعنی دوست دارم پیشم باشن،بشینن باهم چایی بخوریم،حرف بزنیم،بخندیم،فیلم ببینیم،آهنگ گوش کنیم،عکسای جالب و بامزه بگیریم،باهم هدیه های قشنگ ردو بدل کنیم،غذا درست کنیم و کلی کارای بامزه ی دیگه اما انقدر نبودنشون بیشتر از بودناشون بوده که عادت ندارم پیشم باشن و فقط بلدم از دور دوستشون داشته باشم چون از نزدیک آدم زندگیه من نیستن.
-یه افسانه ژاپنی هست به اسم هاناهاکی وقتی که کسی درگیر عشق یه طرفه میشه داخل ریه هاش پروانه یا گل رشد میکنه و هرچی این عشق بیشتر بشه رشد گل هام بیشتر میشه ، تا جایی که فرد عاشق با سرفه های شدید خون و گل بالا میاره و به طرز دردناکی میمیره .
-🥀🏮🩸✨
_ #افسانه
مهم نیست اگه آدم برای کسی که دوستش داره غرورش رو از دست بده ، اما فاجعه ست اگه به خاطر حفظ غرور، کسی که دوستش داره رو از دست بده.
پس تو میخوای بگی میتونی جوری من رو در آغوش بگیری که تیکه های شکسته ی قلبم به هم بچسبن؟