eitaa logo
📃دیوار احادیث📃
17 دنبال‌کننده
40 عکس
28 ویدیو
0 فایل
#فقط؛ احاديث حضرات چهارده معصوم عليه السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
مُجتَبى عليه السلام اِلهى ضَيْفُكَ بِبابِكَ يا مُحْسِنُ قَدْ أَتاكَ المُسِى ء، فَتَجاوَزْ عَنْ قَبيحِ ما عِنْدي بَجَميلِ ما عِنْدَكَ ياكَريمُ به هنگام ورود به ، سر را به طرف آسمان بلند مى كرد و مى فرمود: پروردگارا مهمان تو، جلو در خانه ات ايستاده است اى نيكوكار، بنده تباه كار و بدرفتار به درگاهت شتافته، از زشتيهايى كه مرتكب شده به خاطر زيباييهايى كه در نزد تواست، درگذر و ببخش، اى بخشنده كريم - ج ۴۳ ص ۳۳۹ 🍃🍃🍃
علیه السلام نشستن در نزد من، از نشستن در نیکوتر است! زیرا در بهشت خوشنودی فراهم است و در مسجد خوشنودی - ص ۲۱۸ ✨✨✨
(ص) به نابينايى فرمودند: بين منزل خود و طنابى نصب كن و با گرفتن آن ريسمان خود را به مسجد برسان و از فضيلت محروم نشو - ج ۸ ص ۲۹۳ 🍃🍃
(ص) مَشيُكَ إلَى المَسجِدِ وَانصِرافُكَ إلى أهلِكَ فِي الأَجرِ سَواءٌ ره سپار شدنت به سوى ، و بازگشت به سوى ات، يكسان دارند ج ۱ ص ۱۳۳ ح ۴۹۱ 🕊🕊🕊 / ۱۱۱۰
(عج) محدث عظیم و سالک وارسته، مرحوم (پدر علامه مجلسی)میفرماید: در اوایل جوانی مایل بودم بخوانم؛ اما نماز قضا بر عهده ام بود و به همین دلیل احتیاط می کردم و نمی خواندم خدمت عرض نمودم که فرمود: بخوان اما من با خودم می گفتم نماز شب، خصوصیات خاص خود را دارد و با نمازهای واجب فرق میکند یک شب بالای پشت بام خانه ام در خواب و بیداری بودم که امام زمان را در بازار خربزه فروش های اصفهان در کنار جامع دیدم با شوق و شعف، نزد او رفتم و سئوالاتی کردم که از جمله آن، خواندن نماز شب بود فرمود: بخوان! عرض کردم: یابن رسول الله، همیشه دستم به شما نمی رسد کتابی به من بدهید که به آن کنم فرمود: برو از آقا محمد تاج، کتاب بگیر گویا در خواب، او را می شناختم؛ رفتم کتاب را از او گرفتم مشغول خواندن بودم و می گریستم که از بیدار شدم از ذهنم گذشت که شاید همان شیخ بهایی است و منظور امام از این است که شیخ بهایی، ریاست شریعت را در آن دوره به عهده دارد نماز صبح را خواندم و خدمت ایشان رفتم دیدم شیخ با سید گلپایگانی مشغول مقابله است ماجرا را برایش نقل کردم... فرمود: ان شاءالله به چیزی که می خواهی میرسی بعد ناگهان یاد جایی که امام را در آن ملاقات کرده بودم، افتادم و به کنار مسجد جامع رفتم در آنجا آقا حسن تاج را دیدم که از آشنایان قدیم ما بود مرا که دید، گفت: ملا محمد تقی! بیا برویم خانه، یک سری کتاب به تو بدهم مرا به خانه اش برد در اتاقی را باز کرد و گفت: هر کتابی را که میخواهی بردار کتابی را برداشتم؛ ناگهان دیدم همان کتابی است که در دیده بودم؛ !!! به گریه افتادم؛ برخاستم و بیرون آمدم گفت: باز هم بردار... گفتم: همین بس است... پس شروع نمودم به تصحیح و مقابله و آموزش صحیفه سجادیه به مردم؛ و چنان شد که از این ، بسیاری از اهل اصفهان شدند .۱ مرحوم (نویسنده کتاب ) می فرماید: پدرم چهل سال از عمر خود را صرف ترویج صحیفه کرد و انتشار این کتاب، توسط او باعث شد که اکنون هیچ خانه ای بدون صحیفه نباشد این حکایت بزرگ مرا بر آن داشت که بر صحیفه شرح فارسی بنویسم تا عوام و خواص از آن بهره مند شوند .۲ ۱. - ج ۱۵ ص ۴۹ ۲. - ج ۱۱۰ ص ۵۱ ✨🌼✨🌼✨