- ویـٰانـ ؛
ایغمنمیدانم روزرسیدن ،
روزیگامکهخواهدبود ، امادراین
کابوسخونآلود ، درپیچوتاباینشببنبست
بنگرچهجانهایگرامیرفتهاندازدست ..!
عالیجنابفرهنگوادبفارسیبهدیارمعبودشتافت
یکروز مثلِ دیوانهها رویِ یک برگه نوشتم :
قلبِ شما . ! "
کاغذ را تا زدم و گستاختر از همیشه رفتم جلوی دختری که دوستش داشتم ،
صدایم را شبیهِ آلِن دلون کردم و گفتم :
ببخشید خانمِ زیبا . !
با شما هستم ،
بله شما . !
میشود بگویید این آدرس مربوط به کجاست . ؟راهم را گم کردهام . .
میشود بگویید چطور میتوانم بروم آنجا . ؟ "
یادش بخیر ؛
آنروز متعجب با دو انگشتت برگه را گرفتی ، خواندی و زود برش گرداندی . .
ریز خندیدی و سر تکان دادی . !
عینکم را درآوردم ،
چشمهایم دوباره آدرسِ قلبِ تو را پرسید ؛
با همان لحن . .
با کمی مکث . !
تو مرا خوب میشناختی ،
میدانستی چقدر دوستت دارم . .
زیاد هم بدت نمیآمد از من اما ،
آنلحظه برای اینکه همکلاسیهایت چیزی نفهمند ،
همینطوری شاید محضِ حفظِ آبرو به آدرسی اشاره کردی . .
گفتی :
بروید دو کوچه آنطرفتر ،
خیابانِ فلان ،
سرِ سومین کوچه ،
بیمارستانِ فلان ،
بخشِ اورژانس . ! "
گفتم :
بخشِ اورژانس . ؟ "
همه ناگهان خندیدید و رفتید . .
من ماندم و کاغذی که له میشد ؛
آنروز از طرزِ برخوردت خوشم نیامد . .
انتظار داشتم ناز کنی ،
ناسزا بگویی ولی با طعنه نگویی مریضم . !
از جوابت عصبانی بودم ،
فکر کن بروی به کسی بعدِ کلی کلنجار متفاوت بگویی دوستت دارم ؛
او هم بیخیال بگوید طوری نیست ،
خوب میشوی . !
آنموقع چه به روزت میآید . ؟
خوب میشوی . ؟
نه . ! من خوب نشدم . .
حالم چند روز خراب بود . .
آنقدر از دستت عصبانی بودم که دیگر پیات را نگرفتم . .
چند سالی هم گذشت تا فراموش شدی . !
اما حالا حسِ عجیبی دارم ،
دخترم مریض شده ،
آمدهایم بیمارستان . !
اتفاقا همان اورژانس که تو با تمسخر نشانیاش را داده بودی . .
اما اینجا ،
اکنون ،
خودم انگار بیشتر بههم ریختهام . !
مردی که دمِ در با یونیفرم ایستاده ،
دارد از بازنشستگیاش میگوید . .
مردی که کمی به تو شباهت دارد ؛
چشمهایش برایم آشناست ،
فرمِ صورتش ،
شال سرش کنی میشود تو ،
ولی با ریشِ سفید . !
میخندم اما کمی گیجم . .
نمیدانم ،
درست مطمئن نیستم که ارتباطی بینِ این بیمارستان ،
بینِ این مرد و آن نشانی باشد . .
ولی یک جمله در دهانم میچرخد :
خب مسخره چرا همان موقع نگفتی پدرم حراستِ آنجاست . ؟
چرا نگفتی برو با او حرف بزن . ؟
میدانی آنروز چقدر فحشت دادم . ؟
چرا نگفتی آدرسِ رسیدن به دختری که دوستش داشتم ،
از اینجا ،
از این اورژانس میگذشت . ؟
- رسول ادهمی ؛ ☕️✉️"
هدایت شده از - مرهم -
همسایههایگرامیجهتتاییدکردنبرای
همسایهبودنتوناینپیامروفورواردکنید.
اوناییکهمایلبههمسایهشدنهستن
همفورکننازطریقجستجوچکمیکنمو
چنلشونروبهلیستاضافهمیکنم.
- ویـٰانـ ؛
ای متنقم خون حسیـــــن (ع) برگرد ..!!💔
اللهمعجلالولیڪالفرج ✨😞
یه روز میام دنبالت بریم همه جاهایی که دلمون میخواد رو ببینیم. بریم رو جدول خیابونا قدم بزنیم، ساندویچ بخریم رو نیمکتِ پارک بشینیم بخوریم. یه روز میام دنبالت بریم جاهای دیدنیِ شهرمون رو ببینیم؛ باهم بریم سینما، بریم موزه، بریم شهر بازی، بریم باغوحش، بریم بازار کلّی خرید کنیم، بریم پشتبام شهر و از اون بالا شهرو نگاه کنیم. بدونِ اینکه از چیزی بترسیم، تا دیر وقت بیرون باشیم، شام بخوریم، نسکافه بخوریم، و بعدش بشینیم کنار هم و تا دم دمای صبح ماه و ستارههارو نگاه کنیم؛ اگه سردمون شد همدیگرو بغل کنیم و به هم از قشنگیای دنیا بخاطر وجود همدیگه بگیم. یه روز میام که باهم بریم همهی حسای خوب رو کنار هم تجربه کنیم، کنار هم راحت باشیم، باهم راحت حرف بزنیم، کنار هم بلند بلند بخندیم و تا میتونیم قدر لحظاتی رو که کنار هم هستیم رو بدونیم. ما تا الان هم خیلی از همدیگه دور موندیم خب؛ یه روز بالاخره باید این دلتنگیا، این حسرتِ یه بغلِ ساده و کنار هم قدم زدنهای چند ساعتهمون تموم بشه. من یه روز میام که همهی روزای تلخ رو از یادت ببرم، همهی سختیهایی که بخاطر من کشیدی، همهی ناراحتیهایی که باعثش من بودم، همهی اشکهایی که بخاطر من ریختی رو از یادت ببرم. یه روز میام که بهت بگم، ممنونم که با من و برای من موندی. ممنونم که بدیهای دنیا از تو آدمِ دیگهای نساخت و تورو ازم دور نکرد که هیچ؛ بالعکس، هر چقدر مسیر علاقمون سختتر شد، تو بهم وفادار تر شدی. یه روز میام تا قلبِ آدمِ امن زندگیم رو خوشحال کنم، از نزدیک بغلت کنم، صورت ماهتو ببوسم و بهت بگم که من تورو خیلی زیاد دوستت دارم.
- فور کن براش .