🔹 #گزارش درس غرب شناسی
🔹استاد سیدمجتبی امین جواهری
🔹جلسه بیست و ششم
🔹 روش تولید حکمت عملی
✍ تنظیم از: مصطفی جعفرزاده
🔺 مقدمه بحث:
فیلسوف در مغرب هنگام بحث از قرون وسطی اولین کاری که انجام میدهد این است که موضع خودش را نسبت به فلسفه اسکولاستیک بیان میکند.
سپس وارد ماجرای حکمت عملی شده و شروع میکند به بیان کردن یک دانش برای عمل.
❓ ملاک فعل اخلاقی چیست؟
❓آیا انسان اختیار و آزادی دارد؟
تا چه حد؟
❓جایگاه وجدان کجاست؟
👈 حالا این عمل و فعل اگر از فضای فردی خارج شده و داخل در اجتماع شود، میشود اقتصاد، سیاست، حکومت
🔸 در فضای اسلامی حکمت نظری و عملی با هم پیوند دارند:
فقه ما حجیت دارد چونکه انسان کامل آن را عرضه کردهاست.
فلسفه حقوق و اخلاق ما بازگشتش به انسان کامل است.
رابطه رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و ولایت ایشان و ائمه علیهم السلام و دین اینگونه است که
او میتواند ایدئولوژی دین را بگوید چون او عقل کل است و میتواند برای سعادت انسان باید و نباید جعل کند
نکته: البته ارتباط داشتن ایدیولوژی و جهانبینی به معنای این نیست که ما میتوانیم باید نباید جعل کنیم، ما نمیتوانیم تولید کنیم
و فقط انسان کامل است که میتواند بازگشت ایدئولوژی به جهانبینی را تولید کند. کسی را میخواهیم که واقعیت را با تمام شئونش بشناسد.
🔴 اختلاف نظر بین متفکرین اسلامی
1⃣ ایده علامه مصباح:
من هم اگر بتوانم قیود خفیه را درک کنم، میتوانم باید نباید تولید کنم.
ما اینکه جز تطابق آراء عقلاء حقیقتی وجود ندارد را قبول نداریم بلکه حقیقتی در عالم است که با زبان اعتبار بیان میشود.
اعتبار دینی توضیح حقیقت عالم است با زبان اعتبار.
اعتبار دینی در واقع بیان حقیقت عالم به زبان اعتبار است.
خروجی این نگاه
اگر میخواهی علوم انسانی اسلامی داشته باشی فلسفه را گسترش بده
اگر میخواهی احکام اجتماعی را بدانی با برهان بشناس تا بتوانی باید تولید کنی
یکی از جریانهای فعلی قم در تولید علوم اسلامی جریان فیلسوف هاست.
⁉️ اشکال باید رو نمیشه در مواد قیاس گذاشت چون از مشهورات است و از یقینیات نیست.
جواب این باید، نیست ظاهرش باید است، در واقع همان هست ها ست.
مثل اینکه میگوئیم باید برای تهیه نمک، کار و سدیم را با هم ترکیب کرد که در واقع این از هست هاست که به صورت باید مطرح شده.
👈 بنابراین طبق این نظر فلسفه اسلامی باید با روش برهان، فلسفههای مضاف را در حوزههای متفاوت تولید کند. بعد با همان روش برهان مارا به باید هایی برساند که فرد یا جامعه باید به آن عمل کند.
اگر نخواهیم این کار را انجام دهیم باید با تجربه جلو برویم که این میشود نظریه غربیها
2⃣ راه دوم: راه غربیها
برهان جواب نمیدهد، ما اصلا نمیتوانیم حقیقت عالم را بفهمیم. عقل ما فقط محدود به حواس هست و برهان آوردن در حواس بی معناست، پس راه اصلی استفاده از تجربه است.
اگر دنبال نظم هستی
راه پیشنهادی خود را تست کن اگر جواب داد ما بر روی هشت میلیون آدم پیادهاش میکنیم.
🔰 علم در غرب دو قسمت دارد:
۱_نالج: دانشهای غیر تجربی مثل الهیات، ریاضیات، فلسفه
۲_ساینس: علوم تجربی مثل پزشکی و...
ذات علوم اسلامی در غرب جنس ساینس دارد.
با تعریف آیت الله مصباح علوم اسلامی دارد به نالج تبدیل میشود.
به همین خاطر علوم انسانی اسلامی یک تناقض است برای آن ها زیرا
علوم انسانی که ساینس است و شما در آزمایشگاه مشخص میکنید که چه باشد.
پس اسلامیاش دیگر چیست؟
شما از توحید که نمیتوانید علوم اجتماعی تولید کنی.
⁉️ اشکال: تجربه نمیتواند به ما قانون کلی بدهد اگر یک چیزی ۵۰۰ بار هم جواب داد بار بعدی نمیتوانی بگویی حتما جواب میدهد.
از این رو آن ها بیخیال علم یقینی میشوند.
3⃣ نظریه سوم:
علامه طباطبایی، آیت الله شهید مطهری و مرحوم امام خمینی رحمهم الله
علوم انسانی امتداد فقه است. فلسفه توان تولید گزاره اعتباری را ندارد.
بنابراین ما باید با توسعه فقهمان به مسائل جدید، حکم و نسخه شرعی را استنباط کنیم
به همین خاطر موضوع شناسی اهمیت پیدا میکند.
✔️ حالا میخواهیم بگوئیم در غرب چگونه دانشهای اجتماعی و حکمت عملی را تولید کردند.
🚦@Westernstudies
🔹#گزارش غرب شناسی دوره ها و مکاتب
🔹استاد سید مجتبی امین جواهری
🔹جلسه بیست وهفتم
🔹عنوان: حکمت عملی کانتی
✍🏻 حسن احمدی منش
🔹مطالب مهم جلسه قبل:
گفته شد، متفکرینی که در کل تاریخ ظهور می نمایند دارای دو جنبه می باشند:
الف، جنبه و حکمت نظری
ب، جنبه عملی و حکمت عملی
در اینباره سه نظر مطرح بود که در جلسه قبل تفصیل آن گذشت و مطلب مهمی که نیاز است بدان اشاره شود درباره نظر علامه طباطبایی می باشد.
برخی به ایشان اشکال نموده اند که نظریه شما مانند نظریه راسل می باشد.
جواب اجمالی: نظر علامه، اعتبار ولی و شارع، می باشد، بخلاف نظریه راسل که با آراء عقلا عوض می شود.
🔸آدرس ها: کتاب سیر حکمت در اروپا/ صفحه 436
🔸در تعیین خوب بودن عمل دو نظریه وجود دارد:
الف، فیلسوفان: خوشی و کمال نوع بشر وابسته به آن است.
ب، اربابان دیانت: آن چیز دارای حُسن است که خداوند انسان را به آن مکلف کرده.
ج، نظر کانت: من عمل به تکلیف را بعنوان اصل مسلم قبول دارم، لکن چون من، خدا را با قوه فاهمه خود ساختم، پس قوه فاهمه مرا مکلف می کند.
طبق نظر کانت، دعوت کننده عمل به تکلیف، (عقل انسان) است. به عبارت دیگر، عقل انسان قانونگذار و شارع می باشد.
🔸دیدگاه کانت درباره ملاک فعل اخلاقی: باید تنها غرض، (دعوت عمل به تکلیف) باشد، وباید خلاف طبع و علاقه انسان باشد. اینجاست که جوهرهی لیبرالسیم شکل می گیرد.
🔸جوهره لیبرالیسم کلاسیک: احترام به عقل!
🔸تفاوت میان انسان و حیوان طبق نظر کانت: انسان دارای یکسری لذت های مادی و غرائزی می باشد و در این مرحله با حیوان یکی است، لکن انسان دارای یک قوه متمایز کننده وی از حیوان است و آن قوه (عقل) است. اگر عقلی نبود انسان، کاملا منفعل می گشت ولی این عقل است که انسان را صاحب اختیار می کند. زیرا این تکلیفی که انسان به آن موظف است، دعوت عقل می باشد و به همین علت جبر نمی باشد. مفهوم آزادی کانت در اینجا شکل می گیرد، به این بیان: افراد آزاد عقل دارند و تابع آن افعالشان را انجام می دهند.
🔸کار اخلاقی از نظر کانت: کار اخلاقی یعنی، تنها غرض در انجام آن کار باید عمل به تکلیف باشد. چه آن عمل موافق غریزه انسان باشد و چه مخالف با آن باشد.
🔸درادامه کلمه (لیبرال) ترجمه شد: لیبرال بمعنای اباحه گری و مباح بودن است، به این بیان:
کسی غیر از عقل من نمی تواند بر من حکم نماید.
نکته: قسمت عمده ای از لیبرالیسم، متوقف بر اثبات این مطلب است،که انسان محور عالم است. و زحمت اثبات این مطلب را برای لیبرالیسم، کانت کشید.
🚦@Westernstudies
🔹#گزارش درس غرب شناسی
🔹استاد سیدمجتبی امین جواهری
🔹جلسه بیست و هشتم
🔹 مقدمه ای برای مطالعه ی حکمت عملی و عقل عملی کانت
✍️تنظیم از: سید مهدی شاهمیری
🔸باید قبل از آنکه وارد مطالعه ی حکمت عملی و عقل عملی کانت شویم توضیحی در مورد لیبرالیسم بیان شود:
🔻اینطور نیست که #لیبرالیسم از کانت شروع شود. این یک مفهوم است که در معنای اولیه در توضیح مسائل سیاسی اجتماعی و مخصوصا اقتصاد ، جامعه برابر و آزادی فردی بوجود آمده و به خصوص تحت تأثیر فضای پروتستان بود و کم کم در لیبرالیسم نوین تبدیل میشود به مالکیت خصوصی که پدر آن #جان _لاک است.
🔻در جلسه قبل در مورد حاکمیت عقل گفتیم که در واقع یک لایه ی فلسفی برای آزادی بیان کردیم . مسأله این است که با توجه به اینکه «آیا علت ایجاد فلسفه ها شرایط سیاسی و اجتماعی است یا برعکس؟» میخواهیم ببینیم با توجه به اینکه در ذات اندیشه کانت یک عقلانیتی هست که یک شرافتی برای انسان به ارمغان میاورد که خودش آمر خودش باشد و آزاد است چون خودش امر و نهی میکند؛ حالا اگر من خودم تصمیم گرفتم کاری کنم با اینکه از طرف خودم مورد امر واقع شده ام، آزاد هستم؟ در جواب میگوییم: بله ! آزادم.
🔻کانت میگوید عقل یک باید کلان ساخت و چون ما به دعوت عقل عمل میکنیم ما آزاد هستیم اصلا قبل از اینکه کانت اینهارا بیان کند، جامعه ی اروپایی دارد از تسلط کلیسا خارج میشود و یک مذهب بازتری به نام پروتستان آمده و سیستم ارباب رعیتی (#فئودالیسم) دارد کنار میرود و انسان ها دارند مالکیت به دست میاورند و مسأله #مالکیت_خصوصی در حال جدی شدن است.
❔سؤال: آیا این مالکیت خصوصی در مقابل نظریه کمونیست هاست که میگویند کل اموال برای دولت است؟
جواب:
🔸آن ماجرا چون هنوز دوگانه #ماتریالیسم و لیبرالیسم مدرن شکل نگرفته هنوز بوجود نیامده. اول لیبرالیسم میاید #فرد_گرایی را نهادینه میکند و بعد مقابل آن روح جمعی به صورت آنتی تز برای فردگرایی وارد کار میشود. خود #کمونیسم و #سوسیالیسم یک مفهوم مدرن است که نمیتوان آن را مساوی مفهوم ارباب رعیتی بگذارید چون آنجا ما چیزی به نام دولت نداریم. در فئودالیسم در مقابل فرد، سیستم ارباب رعیتی است اما در اینجا وقتی میگوییم فرد، در مقابلش #دولت است.
🔻الان اسلام میگوید هرکس بتواند زمینی را احیا کند، زمین برای خودش است. اما الان دولت اجازه همچین کاری را نمیدهد. دولت میگوید من نماینده همه مردم هستم و این زمین ها برای دولت است و دولت برای مردم است پس این زمین ها برای همه ی مردم است و فرد نمیتواند در آنها دست ببرد.
سوالی که پیش میاید این است که آیا ما در عالم، مالکی به نام جامعه داریم؟
مفهوم دولت و ملت، یک مفهوم مدرن است که در زمان رضا شاه به ایران وارد شد و این سؤالها برای بعد از به وجود آمدن دولت است.
🚦 @Westernstudies
🔷 #گزارش درس غرب شناسی
🔷استاد سید مجتبی امین جواهری
🔷جلسه بیست و نهم
🔷هگل و نظریه تکامل
✍تنظیم از: محمدمحسن دهنوی
پس از معرفی کانت توضیحات راجع به نگاه سیاسی و اجتماعی متفکرین ارائه شد.
آزادی، خودمحوری و بعضاً ریشهاش را توضیح دادیم.
جهت آشنایی با مکاتب به سراغ هگل میرویم؛
ما نسبت به این افراد مدعی نیستیم به خلاف ملاصدرا که مدعی بود.
🔅طرح کلی اندیشه هگل:
چون بازگشت مکاتب غربی اخیر به اندیشه هگل است از آن بحث میکنیم، فلسفه هگل را باز نمیکنیم یکی از دلایل این کار پیچیدگی آن است.
🔆شهید مطهری در نقد اندیشه غرب هگل:
روی ایده هگل مانور نمیدهیم ولی آثاری که هگل بر جای گذاشت را مرور میکنیم.
❇️هگل
مقدمه اول) ذهن و عین دو اثر از وجود است.
یک شیء در ذهن، یک اثر ذهنی و یک اثر عینی دارد.
ذهن و عین دو خوانش از حقیقتند ما به ایده مطلق میرسیم.
مقدمه دوم) روش هگل دیالکتیک است که بازگشتش به هراکلیتوس است.
❇️دیالکتیک چیست؟
دیالکتیک از ضرب دو متناقض و تولید سنتز جدید میباشد.
تمام شناخت ما و حقیقت عالم نشانه سیر است.
تز (ایده) × آنتی تز = سنتز (حاصل ترکیب تز و آنتی تز)
مثال:
(وجود) داشتن چیست؟
در ذهن هیچ چیز نمیآید، هگل میگوید: وجود همان عدم است.
وجود (تز) عدم (آنتی تز) = تکامل یا شدن (سنتز)
واقعیت چیزی غیر تکامل نیست.
تکامل تز قرار میگیرد برای آنتی تز دیگری و این روند ادامه دارد.
نظریه تکامل)
اولین نتیجه روش هگل این میباشد که هیچ چیز ثابتی نداریم.
🔆شهید مطهری میگوید: هگل دو جریان به جای میگذارد
۱.ایده آلیسم: هگلی های کهن - دست راستیها - معناگرایان
۲.ماتریالیسم: هگلی های جوان - دست چپیها - ماده گرایان
ماتریالیسم دیالکتیک
هر کدام از این دو شاخه امتداد سیاسی و اجتماعی دارند.
کتاب مقدمه بر جهانبینی اسلامی جلد ۲ جهان بینی توحیدی صفحه ۴۴ توضیح رئالیسم
ماتریالیسم و ایده آلیسم در حال توضیح یگانگی در انسانند.
🚦@Westernstudies
🔹گزارش درس غرب شناسی
🔹استاد سید مجتبی امین جواهری
🔹جلسه سی ام
🔹موضوع: شرح دو قطب ایده آلیسم و ماتریالیسم
✍تنظیم از: سید مهدی شاهمیری
⭕️ در جلسات قبل این نکته مطرح شد که در فلسفه هگل چیزی به نام ذهن و عین وجود ندارد و حتی هگل همان نومن و فنومن را هم کنار گذاشت
آنچه هست همانیست که میشناسیم و آنچه نیست همانیست که نمیشناسیم
❗️نکته: تفاوت مکتب امام و علامه با مکاتب قبلی خود این است که مکاتب قبلی هر کدام دارای نقص هایی بودند که همان ها موجب زمین خوردنشان شد. مثلا مشروطه نمیتوانست جو معنوی و عرفانی راه بیندازد اما در مکتب امام بود که مسائلی مثل شهادت و جان دادن در راه اقامه دین معنی گرفت و ارزش پیدا کرد؛ چون اقامه دین طور دیگری تفسیر شد.
❔چرا ما داریم بحث یگانگی انسان را بررسی میکنیم؟
🔰بیان شد که یک ایده آلیسم(اصالت معنا) داریم و یک ماتریالیسم(اصالت ماده)
🔸ماتریالیست ها میگویند انسان ها یک روح جمعی دارند که هر تصمیمی گرفته میشود طبق این روح جمعی است. اما وقتی مالکیت شخصی بوجود میآید فردیت به وجود میآید و از آن روح جمعی خارج میشوند. حالا اگر مالکیت فردی از انسان گرفته شود همه به روح جمعی برمیگردند. و در این حالت دیگر شخصی مالک چیزی نیست تا اختلافات طبقاتی بوجود بیاید. دولت نیز مسئول اجرای این مالکیت جمعی است. سوسیال یعنی جامعه و به سیستم امتداد اجتماعی اینها میگویند سوسیالیسم. آرمان اینها عدالت است و عدالت را به تساوی بودن تفسیر کرده اند. همچنین میگویند برای از بین بردن مالکیت فردی باید طبقه فقیر بر علیه طبقه ثروتمند انقلاب کند تا تساوی شکل بگیرد. اما این مشکل بوجود میآید که خود طبقه فقیر وقتی به قدرت رسید باز همان آش است و همان کاسه و دوباره نیاز به یک انقلاب است که چرخه تز آنتی تز و سنتر همینطور ادامه دارد.
🔹ایده آلیسم (لیبرالیسم) در مقابل میگوید: چرا میخواهید مالکیت را لغو کنید؟ بجای اینکه ماده را به صورت مساوی تقسیم کنید بیایید تعلق به ماده را بردار. اینها میگویند چیزی به نام جامعه وجود ندارد. اینها میگویند خصوصی سازی و آزادی حد اکثری. عدالت را نیز آزادی معنا میکنند. به همین دلیل است که روانشناسی علمی است که کاملا مربوط به ایده آلیسم است. این آزادی در اقتصاد میشود بازار آزاد و خصوصی سازی و تقویت سرمایه داری.
🚦@Westernstudies
🔹گزارش درس غرب شناسی
🔹استاد سید مجتبی امین جواهری
🔹جلسه سی ویکم
🔹پرسش و پاسخ درباره جهان بینی و ایدئولوژی و مسائلی در این زمینه.
✍️تنظیم از: امیر مهدی هیزجی
◾️نکته: فرق بین جهانبینی و ایدئولوژی: جهان بینیازهست ها و نیست ها بحث میکند و ایدئولوژی از بایدها و نبایدها برای مثال در ماتریالیسم خود ماتریالیسم جهانبینی و ایدئولوژی آنها سوسیالیسم یا کمونیستی است و امکان دارد که شخصی جهانبینیاش با ایدئولوژیاش تفاوت داشته باشد مثلاً جهانبینیاش اسلامی باشد ولی ایدئولوژیاش سوسیالیستی مثل دکتر شریعتی و اینگونه افرادی داریم که جهانبینی شان ممکن است با ایدئولوژیشان متفاوت باشد و این هم ناشی از این است که امثال دکتر شریعتی و برخی هایی که ایدئولوژیشان لیبرال است در ایران که قائل به این هستند که اسلام هیچ ایدئولوژی ندارد چون از همان اول هم به روش خلافتی بود و الان این روش جوابگو نیست. چراکه جامعهای اینزمان و جامعه آن زمان کاملاً متفاوت است و با توجه به درآمد بسیار بالای کشور و مؤلفههای جدیدی که به جامعه اضافه شده مانند آموزش یا راه و شهرسازی که در آن زمان اصلاً برعهدهی حکومت نبود الان وظیفه حکومت زیاد شده و دولت باید تشکیل شود و روش خلافتی جوابگو نیست و حتماً باید ارگانهای باشند و یک بخشی از جامعه را دست بگیرند و سیستمهای پادشاهی ای هم که الان در کشورهای مختلف مشاهده میکنیم عملاً صوری است و سیستم دولت ملت در آن کشورها پیاده میشود.
◾️نکته: استاد در خلال صحبتهایشان درمورد درآمد بسیار بالای کشور به کشور کویت اشاره کردند که الان در آن کشور مردم اصلاً کار نمیکنند و با همان درآمد نفتی زندگی خود ر میگذارنند و اما با پرسش دوستان در مورد اینکه چرا وضعیت ایران اینگونه نیست استاد در پاسخ فرمودند که تفاوت ما با کشور کویت این است که ما در کشورمان دنبال قدرت پایدار هستیم و رفاه پایدار در سایه امنیت ایجاد میشود و درست است که کشور کویت الان میتواند به مردمش یارانه بدهد ولی دیگر زیرساخت بومی در آن کشور وجود ندارد و خیلی از مؤلفهها در کشورشان کماهمیت است و با توجه به زوال آمریکا و غرب در آیندهای نزدیک اینها با چالش امنیتی مواجه خواهند شد و چالشی امنیتی خواهند داشت و الان استقلال خود را با چیز نادرستی معامله کردهاند و طبق جمله رهبری روی اسب بازنده شرطبندی کردهاند ولی ما اگر الان زیرساختهای بومی خود را فراهم کنیم مانند کشورهایی مثل آلمان و ژاپن با شیب ملایم پیش خواهیم رفت و از این سختیها عبور خواهیم کرد و هرچقدر که وابستگی کمتر شود و تولید داخلی برای ما بیشتر شود برایمان بهتر است و در آینده نزدیک پایان نظام سلطه خواهد بود و اگر کشور آمریکا ناوهایش تهدید شوند و ناوهایش ضربه ببینند ازآنجاییکه آمریکا نمیتواند جبهه مقاومت را از بین ببرد چراکه جبهه مقاومت نقطه متمرکزی ندارد که آمریکا بخواهد مثلاً چندین بمب اتم در آن بزند چراکه در سایه این اتفاق افکار عمومی از این کشور رویگردان خواهد شد و متوجه ذات پلید این ها خواهند شد و این دلیل بر افول قدرت آمریکاست.
🚦@Westernstudies
🔹گزارش درس غرب شناسی
🔹استاد سید مجتبی امین جواهری
🔹جلسه سی و دوم
🔹تطبیقات جلسات، تفکر ماتریالیسم.
✍تنظیم از: حسن احمدی منش
🔰مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی شهید مطهری/جهان بینی توحیدی/ جلد٢/صفحه ٢٢
🔸نمیشود، مفاهیم قبلی اسلام را متوجه نشد، و نظر جدید اسلامی داد!
🔸نسبت آزادی با معنا و عدالت در نظر ماتریالیسم، تقسیم مساوی همه چیز میان مردم، ولی ایده آلیسم برای روان نیز ارزش قائل است و طبق نظر آنها، کار درست و عادلانه، تقسیم به صورت مساوی نمیباشد. بلکه احتمال دارد، فردی بیش از مقدار معین شده بخواهد. از این رو درنظر آنها، آزادی در اینجا ورود می نماید و هرفردی، هر قدر خواست میتواند بهره مند شود.
🔸در نظر ماتریالیسم، روان اصالت ندارد، نه اینکه منکر، روان باشند، بلکه در میان ماتریالیسم ها، روانپزشک هم وجود دارد. ولی ایده آلیسم برای روان اصالت قائل است.
🔸طبق نظر ماتریالیسم، فرد دارای اصالت نمیباشد، و چیزی به نام (من) اصالت ندارد، بلکه (ما) و (اجتماع) دارای اصالت است.
+ همه چیز باید به اندازه نیاز و در چرخه منظم طبیعت باشد.
چه در زمینه تولید و چه در زمینه مصرف. یعنی تولید مازاد نباید وجود داشته باشد و همچنین مصرف مازاد نیز نباید وجود داشته باشد.
🔸مارکس: بر نظریه تولید مازاد، نظام اخلاقی بار میکنه و تولید را کلید واژه، قرار داده است.
بعنوان مثال: تولید مازاد، یکی از معایبی که بوجود می آورد، مشکل بی کاری است.
🔸در اینجا، برای حفظ حریم آزادی مردم، دولت (سوسیال دموکرات) بوجود میآید.
🔸نکته: ماتریالیسم، قائل به جبر تاریخ است.
🔸ماتریالیسم دارای دو جنبه است:
جنبه فلسفی، دیالکتیک: تز، آنتی تز و...
جنبه اجتماعی، دغدغه عدالت: برای حقوق انسان های فقیر است.
برخلاف ایده آلیسم که دغدغه اش، آزادی میباشد. و این دغدغه به نفع انسان های ثروتمند است.
🔸نکته : (سوسیالیسم) امتداد (ماتریالیسم است) و (لیبرالیسم) امتداد (ایده آلیسم) می باشد.
🚦@Westernstudies
🔹گزارش درس غرب شناسی
🔹استاد سید مجتبی امین جواهری
🔹جلسه سی و سوم
🔹نظریه ایده آلیسم
✍تنظیم از: محمد مهدی عابدی
در جلسات قبل ماتریالسیم را توضیح دادیم و اکنون به نظریه ایده آلیسم میرسیم:
کتاب جهان بینی توحیدی، صفحه ۴۶:
این نظریه تنها به روان و درون انسان و رابطه انسان با نفس خودش می اندیشد و آن را اصل و اساس می شمارد. این نظریه می گوید درست است که تعلق و اضافه مانع وحدت و موجب کثرت است، عامل تفرقه و متلاشی شدن جمع است، فرد را به تفرقه روانی و جامعه را به تجزیه گروهی می کشاند، اما همواره«مضاف الیه» سبب تفرقه و تجزیه«مضاف» است نه«مضاف» سبب تفرقه و تجزیه«مضاف الیه». «مضاف» به دست«مضاف الیه» قطعه قطعه می شود، نه«مضاف الیه» به دست«مضاف».
یعنی تعلق درونی انسان به اموال باید از بین برود نه اینکه مالکیتِ اموال از بین برود، یعنی باید روی انسان کار کنیم تا اگر صاحب ماشین شد، مغرور نشود و خودش را از بقیه جدا نبیند، نگوید ماشینِ من، مالِ من و... چون ما ناگریز از تفاوت ها هستیم و تفاوت طبیعی است، زیرا همواره برخی بیشتر از دیگران دارند.
ایده آلیسم به عرفان نزدیک است، چون معتقد است انسان باید از تعلقات جدا شود، برای همین است که ایده آلیست ها می گویند دولت نباید نرخ تعیین کند، یعنی خود مردم و بازار و بخص خصوصی است که باید نرخ اجناس را تعیین کند، قیمت ها باید توسط خود مردم تعیین شود.
حالا سوال می شود که طبق حرف شما فساد زیادی شکل میگیرد و بسیاری هم فقیر می شوند، چون همه نمیتوانند به مال دنیا تعلق نداشته باشند.
اینجاست که ایده آلیسم بحث خیریه ها را مطرح می کند. یعنی خیریه از مفاهیم ایده آلیسم است. (در حالی که خود خیریه ها نیز فساد بسیاری دارند، چون خیریه ها از مالیات معاف هستند و همین سبب بسیاری از پولشویی ها و فساد می شود).
بنابراین طبق نظریه ایده آلیسم، باید فرهنگ سازی کنیم تا مردم به مال و اموال وابسته نباشند و اگر هم عده ای وابستگی پیدا کردند، به فقرایی که به خاطر این فساد آسیب دیدهاند، بواسطه ی خیریه ها کمک کنیم.
برای همین توسعه نیازمند رفاه است، چراکه هر کس برای اینکه بیشتر سود کند، تمام توان خود را می گذارد و از همه ی ظرفیت هایش استفاده می کنند. این برای مردم عادی نیز رفاه می آورد و موجب سود و منفعت آنها می شود.
اضافه و تعلق اشیاء(مال، زن، پست و مقام و...) به انسان، سبب قطعه قطعه شدن روان . تجزیه جامعه انسان نیست، بلکه اضافه و تعلق درونی و قلبی انسان به اشیاء، سبب تفرقه ها و تجزیه ها و بیگانگی های انسان است. «مالکیتِ» انسان، او را از خودش و جامعه اش جدا نکرده، بلکه«مملوکیتِ» انسان، او را از خودش و جامعه اش جدا ساخته است.
برای همین ایده آلیست ها با روانشناسی قرابت زیادی دارند و ماتریالیست ها با جامعه شناسی. زیرا در نظر یک ایده آلیسم، باید با درون انسان کار کرد و او را طوری تربیت نمود که تعلقاتش سبب تفرقه نشود. اگر درون درست شد، وقت آن می رسد که بیرون آزاد گذاشته شود تا انسان هر انتخابی که خواست بکند.
آنچه «من» را از نظر اخلاقی و از نظر اجتماعی تجزیه می کند، «مالِ من»، «زنِ من»، «پست و مقامِ من» نیست، بلکه «منِ مال»و «منِ زن»و «منِ پست و مقام»است. برای اینکه «من» تبدیل به«ما» بشود، قطع تعلق اشیاء به انسان ضرورت ندارد؛ تعلق انسان به اشیاء باید بریده شود. انسان را از قید اشیاء رها سازید تا به واقعیت انسانی اش بازگردد، نه اشیاء را از قید انسان. به انسان آزادی معنوی بدهید، از آزاد کردن و رها ساختن اشیاء چه اثری ساخته است؟! به شخص، رهایی و آزادی و اشتراکیت و وحدت بدهید نه به«شیء». عامل توحید اخلاقی و اجتماعی انسان از نوع عوامل آموزشی و پرورشی مخصوصا آموزش و پرورش معنوی است، نه از نوع عوامل اقتصادی. تکامل درونی انسان عامل توحید اوستنه کاستی برونی. برای یگانگی انسان باید به «معنی» داد و نه اینکه از او «ماده» را گرفت.
یعنی به انسان معنی بده، چون انسان ها با معنا زنده هستند و مادیات ارزشی ندارند. مشکل پوچ گراها و اگزیستانزیالیزت ها هم همین است، چون معتقد هستند زندگی معنا ندارد، یعنی عالم به خودی خود معنایی ندارد، بلکه این ما هستیم که باید به زندگی معنا یا هدف بدهیم.
انسان، اول حیوان است، دوم انسان؛ حیوان بالطبع است و انسانِ بالاکتساب. انسان در پرتو ایمان و تحت تاثیر عوامل صحیح آموزشی و پرورشی، انسانیت خویش را که بالقوه و بالفطره دارد، باز می یابد. مادام که انسان تحت عوامل موثرِ معنوی، معنویت خویش را باز نیافته و به صورت انسان درنیامده، همان حیوان بالطبع است، امکان یگانگی روح ها و جان ها. در کار نیست.
🚦@Westernstudies
🔷️گزارش درس غرب شناسی
🔷️جلسه سی و چهارم
🔷️استاد سید مجتبی امین جواهری
🔷️مرور تاریخ
✍️محمدمحسن دهنوی
توضیح آینده بحث:
بحث تاریخی داشتیم در مورد بحث غرب نه شرق البته ژاپن استثناست از آن بحث میکنیم.
آخرین تاریخ امپراتوری بیزانس بود که با قیام عثمانی فرو ریخت پایتخت بیزانس (کنستانتین استانبول و قسطنطنیه) بود.
مرور تاریخ:
فروپاشی بیزانس توسط عثمانی از شامات تا مصر مدیترانه یونان و تا هم مرز شدن با ایران پیش رفت.
امپراطوری عثمانی دچار فروپاشی میشود پس از همپیمانی با آلمان در جنگ جهانی اول پس از جنگ جهانی کشورهای بازنده جنگ محدود شدند و هستههای فاشیستی درون آنجا شکل گرفت.
همراهی مردم آلمان با هیتلری که ناسیونال سوسیالیست بود رخ داد.
پس از پایان جنگ جهانی روسیه تزاری از بین میرود،
سپس شوروی قدرت را به دست میگیرد.
جایی که پادشاهیها تبدیل میشوند به جمهوری بسیار وابسته به (لیبرال) است.
ریشه اتحادیه اروپا در برلین ریشه دارد که برلین غربی توسط فرانسه و انگلیس اداره میشد سپس اتحادیهای شکل گرفت پس از ساخت دیوار برلین بلوک شرق و غرب تشدید شد؛ سپس دوران جنگ سرد به وجود آمده بین آمریکا و شوروی نمایان شد.
کتاب ثروت و ملل آدام اسمیت
آدم اسمیت درباره مزیت ملی صحبت میکند میگوید: در کالایی که بهترین هستی آن را تولید کن تا روابط بینالملل به وجود آید. این تعریفی از استعمار نو میباشد در قرن ۱۸ و ۱۹ بحث مزیتهای آدام اسمیت پیش آمد و پیشرفت کرد.
دیپلماسی یعنی: بازار یابی بینالمللی اساس دیپلماسی هر کشوری مزیت بالاتری داشت قدرتمندترین است. ایدههای اقتصادی آدام اسمیت مانند: دست نامرئی
برای توسعه کشور نباید به مردم بگویید منافع فردی را کنار بگذارند تا جامعه را بسازند باید هرکس دنبال سود فردی خودش برود سپس منافع فردی افرادی که در کشورند کشور را پیشرفت میدهد به شرط حفظ رقابت، که اسلوب رقابت توسط دولت حفظ میشود. حفظ رقابت سالم توسط دولت میباشد مثل بورس آمریکا که شفاف شفاف است.
بازار رقابت میدان اصلی است ناموس اقتصاد مدرن رقابت است.
مارکس توضیحی راجع به فلسفه تاریخ گذشته میدهد
(اقتصاد موتور محرک تاریخ است)
🚦@Westernstudies
🔹️#گزارش درس غرب شناسی
🔹️استاد سید مجتبی امین جواهری
🔹️جلسه سی وپنجم
🔹️مقدمه و معرفی جلد ۳ کتاب فلسفه تاریخ
✍امیر مهدی هیزجی
◾نکته: استاد: استاد در ابتدا با پرسشی از بچهها فرمود که مثلاً شما از وهابیها یا سلفیها چه میدانید مثلاً در پاسخ خواهید گفت که از جریانهای اهل سنت حساب میشوند و از افراد افراطی مسلمان هستند و در عربستان هم سکونت دارند و یک حس خشن نسبتبه آنها دارید باید در بهائیت هم همین را در نظر داشته باشید چون انگلیسیها وهابیت را در اهل تسنن و بهائیت را در شیعه درست کردند و وهابیت در عربستان پذیرفته شد و با آل سعود یکی شدند و الان بر عربستان حاکم هستند و در ایران هم قدرت بهائی ها زیاد بود و وزرا و خیلی از افراد قبلاز انقلاب بهائی بودن و حتی مثلاً دانشگاه را هم بهائیها تأسیس کردند.
و در ایران آمدند و از مهدویت شیعه استفاده کردند و ابتدا خود را پیروان امام زمان و سپس خود امام زمان و سپس خدا معرفی کردند و اگر بدانید معبد رئیس این بهائیها هم در اسرائیل است .
ولی در ایران بهائیت پذیرفته نیست و دین ضد انسانی شمرده میشود مثلاً یک شخص بهائی در ایران حق تحصیل ندارند چراکه در ایران بهائیت جزء اقلیتهای دینی شمرده نمیشود و مثلاً احمد الحسن هم الان اینگونه است.
ولی هدف از بیانات ما این بود که بگوییم که الان که مثلاً شما نمیتوانید افکار غربیها را درک کنید و مثلاً آراءشان را تطبیق بدهید بهخاطر ندانستن تاریخ و شخصیتهای آنها است.
و الان قصد داریم که یک مقدار از فلسفهی تاریخ و مبانی تاریخی غرب را به شما بگوییم و اگر میتوانید جلد سوم کتاب فلسفه تاریخ شهید مطهری را تهیه کنید.
◾معرفی کتاب : میتوان گفت که در متفکرین اسلامی کسی از مسئله فلسفه تاریخ بحث نکردهاست و مثلاً اگر شما بخواهید تصور خود را از تاریخ بگویید مثلاً میگویید ابتدا قرون باستان بود سپس میلاد مسیح و سپس قرون وسطی و سپس عصر روشنگری و در آخر عصر مدرن.
ولی فلسفه تاریخ چیزی است که تاریخ را میسازد.
خود تاریخ یک امر انتزاعی است و تصور است و از تاریخ فقط حوادث آن در ذهن ما هست و فقط هم حوادث تأثیرگذار است که در ذهن ما هست ولی اینکه چه چیزی در تاریخ اثر داشته و چه چیزی تاریخ را میسازد و نظریه تکامل تاریخ چیست این برعهدهی فلسفهی تاریخ است.
عدهای میگویند که تاریخ را حکومتها میسازند مثلاً ما اگر کتابهای مدرسه خود را مشاهده کرده باشیم از این مبنا در آنها استفادهشده است .
ولی ایدههای دیگری هم در میان است و یکی از کسانی که ایده دارد و ایده آنهم مهم است شخصی بهنام مارکس است که با روش دیالکتیکی که توضیح میدهد راجعبه تکامل تاریخ میگوید: زندگی ما را اقتصاد میسازد و تاریخ را هم اقتصاد میسازد که سیر آن اینگونه است که ابتدا یک تولید مازادی صورت میگیرد سپس به وسیله این تولید مازاد طبقات اجتماعی صورت میگیرد و اصل این تولید هم با ابزار تولید شکل میگیرد پس درنتیجه ابزار تاریخ را میسازد چون ابزار اقتصاد درست میکند اقتصاد هم طبقه اجتماعی درست میکند و به وسیله ایجاد طبقه تضاد شکل میگیرد در جامعه و در اثر همین تضادها و تز و آنتیتز ها است که تاریخ شکل میگیرد.
◾نکته: این طبقات اجتماعی که شکل میگیرد اکثریت این جامعه قشر متوسط و خاکستری هستند و اینها هستند که موتور متحرک جامعه هستند و بعد خواهیم گفت که قشر سومی هم شکل میگیرد بهنام بورژوا که اینها کالاها را از دست ثروتمند ها میگیرند و در جامعه پخش میکنند و نوعی واسطه محسوب میشوند و بهشدت تابع منافع و ثروت خود هستند و کمکم بورژواها فرهنگساز جامعه میشوند و کمکم چیزی بهنام ارزش دیگر در جامعه وجود ندارد و فقط منافع اقتصادی است که آنها در نظر میگیرند و این خودش نوعی نگاه لیبرال است.
🚦@Westernstudies
🔹️🔹️ادامه گزارش جلسه ۳۵
◾ادامه بحث: مسئله این است که ابزار سبک زندگی را تغییر میدهد و خودش میشود علت تغییر و وقتی سبک زندگی عوض شود تضادها ایجاد میشوند و تاریخ را ابزارها میسازند و این ایده مارکس است.
ولی شهید مطهری میگوید ابزار تولید نتیجه تکامل است نه علت تکامل و ساختهی تاریخ است نه تاریخ ساز و اگر این ایده را کسی قبول نکند میتواند به سیاستهای سی چهلساله رهبری انتقاد کند مثلاً بگوید اینهمه تأکید رهبری بر مسئله تولید چیست؟ آیا میدانید اگر ابزار بیاید فرهنگ خود را هم میآورد و سبک زندگی غربی در کشور ما شکل میگیرد؟.
و اگر شما بخواهید پاسخ این سوال را بدهید باید قرائت رهبری را درباره تکامل تاریخ بدانید و ایده جمهوری اسلامی را راجعبه مصرفگرایی بدانید چراکه اخلاق اسلامی ما میگوید باید زهد داشته باشیم و سادهزیستی داشته باشیم ولی رهبر جامعه تأکید دارد به تولید بیشتر کالاها و کیفیت بالای همان کالاها ! اگر قرار است که مردم ما زهد داشته باشند پس دیگر ما چرا باید کالای باکیفیت تولید کنیم؟ چون این ابزار هست که سبک زندگی را عوض خواهد کرد.
و ما در جلد ۳ فلسفه تاریخ شهید مطهری نظریه تکامل تاریخ و مسئله نظام سرمایهداری را میخوانیم و سپس در جلد ۴ نظر اسلام را دراینباره توضیح خواهیم داد.
🚦@Westernstudies
#گزارش درس غرب شناسی
🔹استاد سیدمجتبی امین جواهری
🔹جلسه سی و ششم
🔹معرفی کتاب فلسفه تاریخ_آنارشیسم
✍ تنظیم از: امین حسین مهدیان
🔵درجلسات قبل مطالبی درمورد چپ ها و راست ها که بعد از هگل به وجود آمده اند بیان کردیم و یک کتاب معرفی کردیم به نام فلسفه ی تاریخ نوشته ی استاد مطهری
🔸در ادامه کلاس اشاره شد به رمان دنیای سوفی که داستان دختربچه ایست که به بهانه این داستان یک دور فلسفه غرب در این رمان مطرح میشود.
🔸 کتاب دیگری هم معرفی شد به نام 93 که اخرین کتاب ویکتور هوگو است(نویسنده فرانسوی مسیحی بوده اما به کلیسا انتقاد داشته) این کتاب داستان سال1793 فرانسه است که انقلاب فرانسه به پیروزی میرسد و در آن زمان برای اولین بار بشر به دموکراسی میرسد اما کم کم در ضمن این داستان این سیستم را نقد میکند. این کتاب داستان یک شاهزاده است که از ابتدای انقلاب به مردم میپیوندد و برعلیه پادشاهان و کلیساها اقداماتی انجام میدهد. معلمین شاهزاده ها در دوره رشد اموزشی شان کشیش ها بودند. درجریان حمله به یک کلیسا کشیشی دستگیر میشود که معلم همین شاهزاده بوده است و چالش هایی که در ادامه برای او به وجود می اید داستان را جلو میبرد
🔸کتاب دیگری که معرفی شد قلعه ی حیوانات نوشته ی جورج اورول که کتاب ضد کمونیسمی است برای رد انقلاب.
🔸همچنین کتاب جنگ و صلح تولستوی هم معرفی شد
اما بحث کامل فرهنگ غرب و هالیوود به جلسات بعدی حواله داده شد
🔵توضیح کتاب فلسفه ی تاریخ: ما در جلسات قبل مقدماتی را مطرح کردیم:
1⃣اینکه ما تاریخ را چه چیزی میدانیم و معنای تاریخ چیست
2⃣اینکه چه چیزی تاریخ را میسازد
♦️همچنین نظریه مارکس درمورد تکامل تاریخ مطرح شد که قائل بود ابزار تولید تاریخ را میسازند و باعث تغییر ساختار اجتماعی در هر برهه ای از تاریخ میشوند که شهید مطهری این نظریه را دراین کتاب نقل و سپس رد میکنند به این بیان که نظریه فطرت در مقابل این نظریه مارکس است و معتقدند که ابزار تولید معلول تکامل انسان هستند و نه علت آن
🔵نکته ای درمورد آنارشیسم ها: در جلسات قبل گفتیم که سوسیالیسم ها قائل به دخالت حداکثری دولت بودند اما لیبرال ها معنای دیگری برای دولت بیان میکنند.
توضیح آنکه در زبان لاتین مفهومی داریم به اسم آرشه یا آرخه که دو معنا دارد:
1⃣یکی معنای ریشه هستی و مادة المواد در هستی
2⃣دیگری به معنای نظم
و این نظم اگر بخواهد منفی شود میشود آنارشه و اگر بخواهد تبدیل به یک مکتب شود میشود آنارشیسم. این اصطلاح به افرادی گفته میشود که مخالف نظم اجتماعی هستند.
سوسیالیسم ها متهم به آنارشیسم بودن هستند. آنها معتقدند دولتی که آدام اسمیت و لیبرال ها معنا میکنند یک نهادی است برای حفاظت از سرمایه ی طبقه ی ثروتمند و این معنا برای دولت را قبول ندارند.این موضوع یکی از اختلافات مارکس با ادام اسمیت است. همچنین سوسیالیسم ها قائلند که اگر مفهوم مالکیت به وجود نمی امد اصلا نیازی به دولت نبود.
🔰 اما سوال اینجاست که حالا که مالکیت به وجود آمده باید چکار کرد؟
♦️ در این زمینه لنین قائل به پرولِتاریا است به معنای دیکتاتوری طبقه کارگر ها. لنین میگوید چنین دیکتاتوریی بهتر است از آن دولتی که لیبرال ها معنا میکنند. اما بعد ها خود سوسیالیسم ها هم این مفهوم را رد میکنند و سوسیالیسم تعدیل شده مشکلی با مفهوم دولت ندارد.
🔵توضیح کوتاه از نظریه تکامل تاریخ مارکس: درواقع چون مادی گراها همه چیز را ماده میدانند قائلند که این ماده است که اخلاق میسازد و باعث رشد میشود پس تمام پیشرفت ها و تکامل انسان را به مادت برمیگردانند برخلاف ایده آلیسم ها که معتقدند معنا باعث این امور میشود و نه ماده
🚦@Westernstudies
🔹گزارش درس غرب شناسی
🔹استاد سیدمجتبی امین جواهری
🔹جلسه سی و هفتم
🔹موضوع: انتقال از دوره بردگی به فئودالیسم
✍ سید محمد موسوی
🔸در ابتدا استاد مطالبی درباره تقسیمات موجود در کتاب فلسفه تاریخ ارائه فرمودند( دوره زندگی اشتراکی، دوره برده داری، دوره فئودالیسم و دوره پیدایش دولت ها) و مطالبی پیرامون اینکه چرا از این دوره ها بحث میکنیم سپس به ارائه متن شهید مطهری در کتاب فلسفه تاریخ از صفحه ۲۳۸ پرداختند .
(انتقال از دوره بردگی به دوره فئودالیسم)
بحث چنین فرض شده است که در دوره بعد از دوره اشتراکیت که برای اولین بار مالکیت خصوصی بر منابع تولید پیدا شده است و مشَخِّص نظامی که به وجود آمده رابطه بردگی و برده داری بوده است که برده دار هم چنان که مالک مطلق منابع تولید بوده است؛ (البته در آن وقت منبع اساسی زمین بوده است) مالک مطلق برده ها هم بوده است یعنی آن برده ها برای او شی بوده اند نه شخص به این معنا که حق یک طرفی بوده
انسان در حکم شی بوده که احتیاج به مالک پیدا میکرده و اینکه مالک حتی حق کشتن آن ها را هم داشته است همانطور که انسان درباره ثروت خود مالک مطلق است و به اصطلاح عوامانه معروف اگر دلم بخواهد این ها را تبدیل به یک گلوله میکنم و میزنم به دیوار چون اختیار مطلق دارم؛آن ها هم نسبت به این برده ها اختیار داشتند.
( اگر چه ما در اسلام درباره ثروت خود نیز چنین اختیاری نداریم و اسراف جایز نیست)
منشا اصلی بردگی، جنگ ها بوده است و در ابتدا در کنار این برده ها که اول به روسای قبائل تعلق داشته است افراد دهقانی هم وجود داشتند که به طور آزاد و خصوصی مالک قسمتی از زمین ها بوده اند، این دهقانان که مالک این زمین ها بودند در مرور زمان آرام آرام یا خودشان به یک قدرت تبدیل شدند یا اینکه به یک برده تبدیل شدند و دیگر یک شخص آزاد به شکل خصوصی که مقداری زمین داشت نبود، این ها تدریجا در اثر احتیاجاتی که پیدا کردند قرض میکنند و مقروض میشوند و مجبور میشوند هر چه دارند به همان برده داران بدهند و تدریجا فرزندان خود را هم به آنها میدهند و در نهایت خودشان هم به صورت برده در می آیند و این دوره ای است که مشَخِّص اصلی آن این خصوصیت است
🔸خاصیت نظام بردگی این است که برده چون خودش مالک چیزی نیست، قهراً دل گرمی به کار کردن ندارد و بنابر این محصول کارش زیاد نیست و اگر جامعه به حدی برسد که به کار بیشتر نیاز داشته باشد و همان ارباب خود را به درآمد بیشتری نیازمند ببیند گاهی برای او ایجاب میکرده و یک مقدار به این برده ها آزادی میدهد برای اینکه میزان کارش و بر محصول و کارکرد او افزوده شود.
برده ها وقتی کار میکردند عمدتاً برایشان خیلی مهم نبوده که کار تمیز انجام شود یا نه
و بی تفاوت بودند، محصول زیاد باشد یا نباشد چون پول اصلا در جیب این ها نمیرفت؛ در دوره فئودالیسم برده داران دیدند که اگر بخواهند محصول بیشتری داشته باشند باید این برده ها را مالک و شریک قسمتی از تولید بکنند به این صورت که مثلا به آن ها بگویند ۵ درصد از درآمد سالیانه برای شما باشد چون وقتی مالک و شریک شدند هر چه قدر تولید بیشتر شد،
درصد آن ها هم بیشتر میشود و در این صورت در نهایت فئودالیسم باز هم به نفع ارباب بود.
🔸درادامه استاد مطالبی از شهید را فرمودند که ایشان در رابطه با اینکه مارکسیست ها در انتقال برده داری به فئودالیسم توجیه خوبی برای ابزار تولید ندارد چنین میفرمایند:
البته اینجا اصولی که این ها میگویند من نتوانستم چیزی بدست آورم و خیال هم نمیکنم چیزی باشد که این ها از لحاظ تکامل ابزار تولید قضیه را چطور توجیه کنند
اگر ما تنها از این نظر بگوییم که روز به روز بر عده بردگان افزوده میشد و همینطور که طبع بشر هست روز به روز بر فشار برده داران هم افزوده میشد؛ چون بر حرص اینها افزوده میشد، روز به روز بیشتر میخواستند ول خرجی کنند و بیشتر میخواستند که یک کاری کنند و بیشتر بر برده ها فشار میآوردند و این بود تدریجا برده ها را با یکدیگر متفق و متحد کرد و بعد از طرف برده ها قیام هایی علیه این ها صورت گرفت که برده ها حق خودشان را به زور گرفتند؛ اگر اینجور توجیه کنیم، البته معقولی هم میتواند باشد ولی قضیه صرفاً جنبه روانی پیدا میکند نه اینکه جنبه ماتریالیسم تاریخی داشته باشد
میشود ایده آلیسمی و در واقع با ابزار این بحث را توجیه نمیکنند بلکه با معنا دارند توجیه میکنند.
🚦@Westernstudies