🔺اجتماع بزرگ بانوان فاطمی و زینبی در خیمه بزرگ قرآنی عمود ۱۲۲۲ مسیر نجف به کربلا و حمایت از قرآن کریم
🏷 #اربعین_قرآن
🌸کانال رسمی حوزههای علمیه خواهران
🆔 @kowsarnews
🌐 news.whc.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم کوتاه «چقد وقت داری..؟» ⏱
شاید بعد از دیدن این فیلم کوتاه یه تصمیم مثبت بگیری... 💚
🏷 #فیلم_کوتاه_کتاب_بخوانیم
🌸کانال رسمی حوزههای علمیه خواهران
🆔️ @kowsarnews
🌐 news.whc.ir
مؤمن در نماز مثل ماهی توی آبه.
همونجور که ماهی از آب سیر نمیشه، مؤمن هم از عبادت خسته نمیشه...
📖 الهیه، ص۳۵.
🏷 #نماز
🌸کانال رسمی حوزههای علمیه خواهران
🆔️ @kowsarnews
🌐 news.whc.ir
خانوادهای که زن و شوهر هر دو رئیسن، یه خانوادهی بیسرپرسته.
🏷 #زن_خانواده
🌸کانال رسمی حوزههای علمیه خواهران
🆔️ @kowsarnews
🌐 news.whc.ir
🏷#خبر_کوتاه
ساعتکاری ادارهها از شنبه بهحالت قبل بازمیگردد
🔹رئیس سازمان اداری: ساعت آغاز بهکار دستگاههای اجرایی ملی مستقر در تهران از شنبه ۱۶ شهریور ۷ تا ۹ صبح بهصورت شناور و در استانها از ساعت ۷ خواهد بود. در ادارههای نظامی، انتظامی و امنیتی ۶:۳۰ خواهد بود.
🌸کانال رسمی حوزههای علمیه خواهران
🆔️ @kowsarnews
🌐 news.whc.ir
5.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥تصاویری از حال و هوای کربلا
🏷 #کربلا_اربعین
🌸کانال رسمی حوزههای علمیه خواهران
🆔️ @kowsarnews
🌐 news.whc.ir
22.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با فرهنگ غرب چه کار کنیم؟
🏷 #فیلم_کوتاه
🌸کانال رسمی حوزههای علمیه خواهران
🆔️ @kowsarnews
🌐 news.whc.ir
🏷 #داستان_شب
#بی_مقدمه (قسمت آخر)
حسن با عجله برگشت و گفت؛ «ببخشید، خب تو فضا بودی خراب.»
علی پس از آخرین کام، سیگار را به جاسیگاری سپرد و گفت؛
مست، دست به دیوار خونه های کوچه، یواش یواش می رفتم، رسیدم به در خونه ای که، صدای روضه و نوحه میومد، تکیه دادم و همونجا نشستم، تو حال و هوای خودم بودم، دستی به شونم خورد و گفت؛ «آقا، چرا اینجا نشستید بفرمایید داخل» تا خواستم بگم آخه من. «مجلس امام حسین(ع) برای همه جا هست، خوش آمدید»
با هزار زور و زحمت وارد شدم و دم در نشستم، مرد هر چه تعارف کرد، جلوتر نرفتم، مداح همون نوحه ای که خوندم و می خوند، دلم شکست زار زار به حال خودم گریه می کردم و تو دلم می گفتم؛ خدایا این چه حکمتیه من و تواین حال کشوندی اینجا. خانوم رقیه نجاتم بده.
شهر پر از غوغا، شور و هیجان، شاه خائن رفته بود و با آمدن امام بوی پیروزی انقلاب، همه جا را پر کرده بود. مرد در یکی از خیابان های اطراف خانه اش رها شده، رهگذرها بالای سرش جمع شده بودند، یکی از آنها او را شناخت.
در خانه به صدا درآمد، دخترک با ناامیدی در را باز کرد، عروسک از دست های کوچکش افتاد، همسایهٔ پرستار، با عجله آمد، زخم ها را دور از چشم های پر اشک دختربچه، ضدعفونی و باندپیچی کرد و گفت؛ «فقط بذارید استراحت کنه.این مسکن ها رو هشت ساعتی بهش بدید، فردا انشالله میام»
فردای آن شب، رقیه و مادرش، بالای سر مرد نشسته بودند، احمد چشم هایش را باز کرد و پس از چند دقیقه گفت؛
«دختر عزیزم، چه عروسک نازی داری»، بابا خوبی، یه آقایی آورد گفت از طرف داش علی.
مادر جلوتر آمد و گفت؛ «راستی علی آقا را می شناختی، فراریش دادی»
آره، یه شب سرد زمستون. مامور شدم دعوتش کنم به روضه امام
یارالی بابام وای...
پایان
✍ #عشق_آبادی
🌸کانال رسمی حوزههای علمیه خواهران
🆔️ @kowsarnews
🌐 news.whc.ir