Willi
میخواهمت! نمیدانم که بودم، که خواهم بود و؛ چه میشوم .. اما میخواهمت، تا نهایتِ ویرانی ..
شهامت میخواهد بزرگترین حسرت زندگیات را پیش چشمانت نگهداریو هرروز با او رو به رو شوی و رنج بکشی، شاید معنی عشق همین باشد.
+ چقدر غم بهت میاد. زیباو با وقارت میکنه.
- میخوام معمولی و سبکسر باشم.
+ تو با رقصهم غمگینی ..
هرچنلی میری ادمینش یدونه از این چالشایِ " فلان کارو کردم/فلان چیزو دوست دارم " فور زده تو چنلش و تیک زده، بابا بخدا ممبرا واسه محتوای چنل عضو میشن، نه اینکه بدونن تو، توسالِ گذشته چه گوهایی خوردی و چه گوهاییرو قصد داری بخوری.
"خیلی حرف داشتم که باهات بزنم، ولی خب تو شنونده خوبی نیستی.
میدونی چی میگم ..
تو لغات رو میخونی، من منتظرم رنجِ پشت اون لغات رو بخونی. تو جملات رو تمام میکنی، من منتظرم از علت به معلول برسی. تو میگی "میفهمم" ، من منتظرم بگی "منم توی دردت شریکم و باهاتم". تو میگی قوی باش، من منتظرم بگی تنها نیستی ..
آره، تو حرفامو میخونی، ولی منو نمیخونی!
و این من، از رهاییها خستهست ..