عزیزی تعریف می کرد وقتی که حاج قاسم فرمانده لشکر ۴۱ثارالله کرمان بود در جلسه ای خانوادگی نشسته بودیم. دختر حاج قاسم روی پایش نشسته بود و از گرمای وجود پدر استفاده می کرد.
میهمانانی آمدند که در بین آنها دو دختر شهید بود. ایشان فرزند خود را روی زمین گذاشتند و آن دو کودک خردسالِ فرزند شهید را روی پای خود نشاندند.
حس و حال آن دو کودک آنچنان بود که گویی در آغوش پدر خود هستند...!
حاج قاسم روزت مبارک💕
✍️"محمدصالحی"
#روز_پدر
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @Witness
کعبه در آمدنش، لحظه شماری می ڪرد،
صحن را از قدمش، آینه ڪاری میڪرد✨
#ولادت_حضرت_علی_ع_مبارک💚
@Witness
میل اگر داشت، با در خیبر،
قلعه را هم ز جای خود می کند!
#فقط_حیدر_امیرالمومنین_است💚
@Witness
این جملهی
الا بذکر الله تطمئن القلوب؛ واقعا آرامش بخشھ :))🌱
@Witness
#عاشقانه_شهدا
#نگهبان_حرم
میخواست بره مأموریت…
گفت:
“راستی زهرا…❤
احتمالاً گوشیم اونجا آنتن نمیده…!”
داد زدم:
“تو واقعاً 15 روز میخوای بری و موبایلتم آنتن نمیده…؟!”
گفت:
“آره…اما خودم باهات تماس میگیرم…
نگران نباش…❤”
دلم شور میزد…
گفتم:
“انگار یه جای کار میلنگه امین…!
جاااان زهرا…💕
بگو کجا میخوای بری…؟"
گفت:
“اگه من الآن حرفی بزنم…
خب نمیذاری برم که…❤ “
دلم ریخت…
گفتم:
“نکنه میخوای بری سوریه…؟!”
گفت:
“ناراحت نشیا…آره میرم سوریه…”
بیهوش شدم…
شاید بیش از نیم ساعت…
امین با آب قند بالا سرم بود…❤
به هوش که اومدم…
تا کلمه سوریه یادم اومد…
دوباره حالم بد شد…
گفتم:"امین…واااقعا،داری میر ی ی ی…؟❤
بدون رضایت من…؟💕”
گفت:
“زهرا… بیا و با رضایت از زیر قرآن ردم کن…
حس التماس داشتم…
گفتم:
“امین تو میدونی که من چقدر بهت وابستهم…💕
تو میدونی که نفسم بنده به نفست…💕”
گفت:"آره میدونم…❤”
گفتم:
“پس چرا واسه رفتن اصرار میکنی…؟”
صداش آرومتر شده بود…
.
عاشقت هستم شدیدا دوستت دارم
دلبری هایت بماند بعد فتح سوریه
.
“زهرا جان…❤
ما چطور ادعا کنیم مسلمون و شیعهایم…؟
مگه ما ادعای شیعه بودن نداریم…؟
شیعه که حد و مرز نمیشناسه…
اگه ما نریم و اونا بیان اینجا…
کی از مملکتمون دفاع میکنه…؟”
دو شب قبل اینکه حرفی از سوریه بزنه…
خوابی دیده بودم که…
نگرانیمو نسبت به مأموریتش دو چندان کرده بود…
خواب دیدم یه صدایی که چهره ش یادم نیست…
یه نامه واسم آورد که توش دقیقاً نوشته شده بود:
“جناب آقای امین کریمی…
فرزند الیاس کریمی…
به عنوان محافظ درهای حرم حضرت زینب (س) منصوب شده است…”
پایینشم امضا شده بود…
(همسر شهید امین کریمی)*
@Witness
#کمی_مکث
خانم شماره بدم😏
خانوم شــماره بدم
خانوم برسونمت😊
خانم چندلحظه از وقتتو به مــــا میدی
و....
اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!😐
بیچــاره اصـلا" اهل این حرفـــــها نبود این قضیه به شدت آزارش می داد😔
تا جایی که چند بار تصمیم گرفت بی خیال درس و مدرک شود و به محل زندگیش بازگردد.😕
روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت.
شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی!
دخترک وارد حیاط امامزاده شد. خسته... انگار فقط آمده بود گریه کند.😭
دردش گفتنی نبود!!
رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد.
وارد حرم شدو کنار ضریح نشست. زیر لب چیزی می گفت انگار!!!
خدایا کمکم کن...🙏
چند ساعت بعد ، دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد.🙄
خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!😊
دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند. 😱به سرعت از آنجا خارج شد. وارد شــــهر شد.
امــــا اما انگار چیزی شده بود. 😲دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد!🙃
انگار محترم شده بود نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد!😎
احساس امنیت کرد با خود گفت: مگه میشه انقد زود دعام مستجاب شده باشه!😍
فکر کرد شاید اشتباه می کند! اما اینطور نبود!
یک لحظه به خود آمد..
دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته!😊
┄┅┅✿❀ #السلامعلیڪیااباعبدلله💚
#دلتنگحرمبطلبارباب💔
🍃
@Witness
🌺 #چادرانھـ
🦋 روزے ڪه تو را آفرید
آرام در گوشتــ زمزمه ڪرد :
👈 تو جهاد نڪن
👈 تو مانند مردان ڪار نکن
👈 تو دستــ به سیاه و سفید هم نزدے،نزدے...🙂
✔️ فقط حجابتــ را
✔️ فقط عفافتــ را
✔️ فقط نجابتتـ را
با چنگ و دندان نگھ دار💪
تا از آغوش تو مردانے بہ معراج بیایند
و از پاڪے تو فرزندان بشر پاڪ شوند
و خواستــ به تو بفهماند ڪہ چقدر برایش ارزشمندے و مرد هیچ برتری بر تو ندارد☺️
آنگاه فاطمه (س) را آفرید😍
و گفتـ این بهانه ی
آفریدن زمین و همه ی کائناتــ و عالمیان استــ و عفاف را در فاطمه نهاد تا زن او را الگو ڪند و بداند وظیفه اش چیستــ .👌
فاطمه ای که چادرش پشتــ در
سوختــ اما از سرش نیفتاد...💔
@Witness
#عاشقانه_های_مذهبی •|💍✨|•
#خاطرات_عاشقانه •|🦋☁️|•
محمد حسین اهل خوشحال ڪردن و سورپرایزڪردن بود.😍😍
نامــ💍ـزدی ما هم شیرینی خاصے داشٺ
۴ ماه دوسٺ داشتنے!!
دائماً حسینآقا سورپرایزم می ڪرد،مثلاً تماس مے گرفتم و با حالت دلتنگے مے پرسیدم «آخر هفته ٺهران میآیے ؟» میگفت: «باید ببینم چه میشود!» چند ثانیه بعد، آیفون به صدا در مےآمد و حسینآقا پشت در ایستاده بود!😍📞
یادم هسٺ یڪ بار دیگر میخواستم براےخرید به بیرون بروم پول نداشتم هرچه فڪر ڪردم چه ڪنم، به نتیجهاے نرســ☹️ـیدم!
خجالت مےکشیدم از پدر و مادرم پــ💰ـول بخواهم. نشستم به مطالعه اما ٺمام فڪرم به خرید بود. مشغول ورق زدن ڪـ📗ــتابم بودم که دیدم ۳۰ هزار تومن پول لاے آن اسٺ😍
از پدر و مادرم سوال ڪردم که آنها پول برایم گذاشتهاند؟ گفتند نه!
مامان گفت :«احتمالاًڪار حسینآقاسـ😉ــت!»خریدم را انجام دادم و بعداً هرچه ٺماس گرفتم و از او پرسیدم، طفره میرفت. میگفٺ:«نمےدونم! من؟ من پول بگذارم؟»😂🤔
حتی این مدل ڪارها را برای خانوادهام هم انجام میداد عادتی ڪه بعدها هم ٺرک نشد.
💗شهید مدافع حرم محمدحسینحمزه💗
@Witness
سلام رفقااااا
خوبید
میاین با هم یه قرار بذاریم⁉
از این به بعد هر چی اسم کرونا رو شنیدیم یه صلوات واسه ظهور امام زمان بفرستیم
موافقین که ان شاالله☺
چون تمام بدبختی های ما از نبود امام و سرورمونه😞
رفقا به گفته ی بزرگانمون
علایم و شرایط ظهور خیلی هاش داره محقق میشه..
رفقا هر کی با این
جنبش #یامهدی موافقه
بگه یامهدی💝☺
¯\_(ツ)_/¯
نشرحداکثری
تو قدم گذاشتن در این جنبش مهدوی بی تفاوت نباشیم😉💪🏻
لبیک یامهدی
‼
جنبش مهدوی
‼‼‼
حرکتی خودجوش😊
ان شاالله زمینه ساز ظهور باشیم
ان شاالله عیدی امسالمون
فرج و ظهور مهدی زهرا باشه😍
.
.
.
یا مهدی...!🌸🌈
@Witness
#عکس_پروفایل 🌺✔️
چادرم
بهانھ اے ایسٺ تا بتوانم بایسٺم ...
بایستم در برابر تمام مشکلاتم 👐💞
بایستم در برابر تمام دل گرفتگے هایم
چرا ڪھ
چادرم بهانھ اے است براے رسیدن بھ خدایم🕊
و خدایم به شدت کافے است....🌸💎
@Witness