🔰🔰🔰🔰
#چی_شد_چادری_شدم ( بخش سوم )
#تو_فقط_لیلی_باش
به چادرم می بالم و این نماد تقوی را با زیباترین لباسهای دنیا عوض نمیکنم. و در جواب کوردلانی که آن را اسارت میدانند، چادرم را بیشتر در آغوش قلبم میفشارم و با افتخار میگویم:
من از آن روز که در بند توام، آزادم شادمانم که به دست تو اسیر افتادم
#چی_شد_چادری_شدم ( بخش سوم )
#تو_فقط_لیلی_باش
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚
✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿
ما جمعه را به عشق تو تعطیل کردهایم...
ای امام تمام مهربانیها
باز هم جمعه شد ... همان روزی که از چیزی جز شما نوشتن، اهانت به قلمیست که خداوند به آن و آنچه مینویسد سوگند خورده است.
من شما را باور دارم. باور دارم که هستید، ولی نه در یک جای دوردست ، بلکه درست در کنار من ... یک وقتهایی شما را تجسم می کنم که درست مثل فرماندهان توی فیلمها روی نقشه خم شده اید و دارید اوضاع منطقه را بررسی می کنید. حتی انگشتتان را میبینم که روی نقاط می چرخد و حتی بعضی کلماتی را که زیر لب میگویید را هم می شنوم : بیت المقدس، دمشق، بغداد ...
می دانم که بزرگترین کمکی که می توانم به شما بکنم این است که انسان خوبی باشم. برای این که بتوانم مثل یک پروانه دور شمع وجودتان بگردم، باید اول پروانه باشم. برای همین اینجا دارم پروانه شدن را یاد میگیرم. این که چطور " و لا تنس نصیبک من الدنیا" را با " و الاخره خیر و ابقی" ترکیب کنم.اما نمی دانم چرا بعضی فکر میکنند نمی شود این دو را با هم جمع کرد: به یاد شما بودن را و زیستن در قرن بیست ویکم را ... اینجا خودم نامه ی عملم را می نویسم و تحلیل می کنم، به امید این که یک روز نامه عملم لبخند رضایت را بر لبهایتان بنشاند ...
آقای خوبم
دوستتان دارم. خودتان هم میدانید. اما نمی خواهم مدل دوست داشتنم فقط آه کشیدن باشد. دوست دارم با شما زندگی کنم. در کنار شما دخترهایم را بزرگ کنم. همراه با شما راه حل کنار آمدن با بدقلقی های گاه و بیگاه همسرم را بیابم. دوست دارم فراز و نشیب این راهی که هیچ گریزی از آن نیست را با در کنار شما بودن برای خودم آسانتر و دلپذیرتر کنم. میخواهم با شما و در کنار شما #حیات_طیبه را تجربه کنم. و میدانم که تنها کسی که میتواند کمکم کند شما هستید. پس همانطور که مرا تا اینجا آوردید ٬٬ باز هم من را در این وادی زیبا پیش ببرید.
این هفته ام را هم به دستهای مهربانتان میسپارم.
سخن این است که ما بی تو نخواهیم حیات بشنو ای پیک خبر گیر و سخن باز رسان
#پست_بیستم
#تو_فقط_لیلی_باش
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt
✨بسم الله النور✨
#تقدیمی_امروز
🔷دوستانی که دنبال نکات تربیتی ناب برا #تربیت فرزندشون👶 هستن
وارد این کانال 🔻🔻🔻بشن💯
💎 احادیث تربیت دینی
💞 راهکارهای #عملی و جدید پرورش فرزند صالح
🌻 #طب_اسلامی_کودکان
📚 یادداشتهای تربیتی از #آیتالله_حائری، #استاد_پناهیان، #عباسیولدی #تراشیون #دهنوی و ...
👌بی تعارف، کارش تو این زمینه عالیه و حرف نداره...👇
💌 http://eitaa.com/joinchat/2949054464Cf6a6ec1f40
تو فقط لیلی باش... 💚
✨بسم الله النور✨ #تقدیمی_امروز 🔷دوستانی که دنبال نکات تربیتی ناب برا #تربیت فرزندشون👶 هستن وارد
✅👌حاصل بیش از ده سال مطالعات تربیت دینی و ارتباط موثر با کودکان...
#پیشنهاد_اکید_عضویت
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚
✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿
🌱شنبهای در سه اپیزود
1⃣ اپیزود اول : "ستاره " ای بدرخشید و ماه مجلس شد ...
آقا دروغ چرا؟ تا قبر آآآآآآ ! ... وقتی اینجا رو باز کردم خشکم زد! ... شنیده بودم که میگن فلانی شب گدا میخوابه و صبح پادشاهه، اما باور نکرده بودم، تا اینکه خودم شدم نمونه ش! ... خودتون قضاوت کنید: بازدید ۵شنبه اینجا ۵۱ نفر بوده و بازدید جمعه ۵۴۰ نفر! یعنی بیشتر از ده برابر ...
و همه اینها به خاطر نظر لطف ستاره جان به اینجاست. نمیدونم چی بگم. فقط امیدوارم من و نوشته هام لیاقت اینهمه لطف ستاره جان و دوستان گلی که تازه اینجا رو از عطر حضورشون معطر کردن رو داشته باشیم. اینقدر از آشنایی باهاتون خوشحالم که با وجود اینهمه کاری که سرم ریخته، میخوام به تدریج جواب دونه دونه کامنتهاتون رو بدم ... حتماً آشنایی با شما هم امداد غیبی خدا بوده برای باز شدن دریچه ی افکار نابتون بروی من، تا بتونم از راهنماییهاتون برای بهتر طی کردن این مسیر استفاده کنم.
اما این هم برام تلنگری بود ... یک تلنگر امیدبخش. این که واقعاً یک نظر لطف چه قدرتها داره و ما ازش غافلیم. از این به بعد با امید بیشتری نگاهم رو به آسمان میدوزم، چون مطمئنم فقط یک نظر لطف ، برای به دست آوردن همه آنچه من دارم در به در به دنبالش میدوم، کافیه ...
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند؟
*
2⃣ اپیزود دوم : یک حقیقت تلخ
میگن یه بنده خدایی از این که کفش نداشت شاکی بود، وقتی دید یکی هست که اصلاً پا نداره، کلی خدا رو شکر کرد! ... ما هم دیروز سه نفری ( من و همسرخان و خانوم خانوما) به جون خونه افتادیم و هی خدا رو شکر کردیم که در قصر زندگی نمیکنیم، که مجبور باشیم زمین بیشتری رو بسابیم! ... بگذریم که اون وسط خانوم خانوما ( که کلاً مغزش به شدت فعاله و مدام در حال اختراع و اکتشافه! ) تحت تاثیر فشار تی کشیدن، همونطور فی المجلس یک روبات خانه دار طراحی کرد. البته وجه تمایز این روبات با انواع موجود در بلاد خارجه اینه که مفهومی به اسم " نجس کاری نکردن" براش تعریف شده است و قابلیت این رو داره که هر دستمالی رو به هر جایی نماله!
همسرخان هم کلی کمک کرد. با وجود این که به خاطر عوض کردن خونه مون، وضعیت مالی چندان روبراهی نداریم، صبح رفتیم و برای خونه خرید عیدانه کردیم. بعدش زمین پذیرایی رو شست و بعدش هم قبل از رفتن توی حمام و شستن فرش آشپزخونه، بادمجانها رو روی باربکیو بالکن کبابی کرد تا من باهاشون میرزا قاسمی درست کنم. البته اون وسط هم کلی خورده کای که هر کدومش کلی کار بود انجام داد. همه رو هم داوطلبانه و بدون اصرار من.
البته همونطور که قبلاً هم گفتم این کارها رو پیشترها هم میکرد و از کرامات من نیست. فقط من حس میکردم این دفعه یک کم لطافت و مهربونی بیشتری چاشنیش شده بود. اونقدر که بیشتر از خود کمکها، از این یه نموره مهربونی خوشحال بودم. لحظه شماری میکردم یه فرصت پیش بیاد و این پیشروی رو به شماها هم خبر بدم، حتی کلمات پستی که میخواستم در این باره بنویسم رو توی ذهنم حس میکردم ... اما همسرخان وقتی داشت از خستگی روی تخت بیهوش میشد، در آخرین لحظات بهم گفت: "امشب دیگه دست به چیزی نزنی ها! نری دوباره کار کنی، حالت خراب شه بیفتی رو دستم، تعطیلات عیدمون رو خراب کنی! " ...
چند ثانیه نگاهش کردم. نمیدونستم به آدمی که بین فامیل و آشنا به با ادبی معروفه و همه شخصیتش رو تحسین میکنند، ولی به بهانه صمیمیت، کلمات زیبا رو از نزدیکترین کسش دریغ میکنه چی باید گفت. حقیقت تلخ زندگی من اینه که همسرخان حاضره هر نوع کار فیزیکی انجام بده، اما از به کار بردن یک ذره زبون خوش دریغ میکنه!
بهش گفتم: " آخه من کدومش رو باور کنم؟ ... اونهمه کمک و مهربونیهای صبح تا الانت رو، یا این حرف آخرت که توی ذهن آدم همه ش رو به باد میده؟ "
اصلاً یادم نمیاد چی جواب داد. لابد اونقدر چیز بیربطی بوده که ارزش این که در حافظه م ثبت بشه رو نداشته. یا مثل همیشه گفته مهم عمله، نه حرف که باد هواست! ...
وااااااااای خدا! ... من کی موفق میشم به این بنده ت یاد بدم با من با کلمات و لحن خوب حرف بزنه؟
اما من از لطف خدا ناامید نیستم. بهترین نشونه خود منم که دارم تغییر رو در وجودم احساس میکنم و به نظرم این از هر چیز دیگه ای مهمتره. چون تا من تغییر نکنم هیچ چیز تغییر نخواهد کرد. مهم اینه که مواظب باشم شیطان وسط کار ناامیدم نکنه ... و یادم نره که حتی یه ذره تغییر و بهتر شدن اوضاع، از هیچی بهتره. یه جا خوندم که نوشته بود:
به سوی ماه پرواز کن، چون حتی اگر به مقصد نرسی هم میان ستارگان جای خواهی گرفت ...
#پست_بیست_و_یکم (بخش_اول)
#تو_فقط_لیلی_باش
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt
🔰🔰🔰🔰
#پست_بیست_و_یکم (بخش دوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
3⃣ اپیزود سوم : " چادرت را بتکان، قصد تیمم داریم" ...
تمام روز، با وجود اونهمه کار و خستگی،حس و حال شادمانه ای داشتم تا وقتی که نوبت به تمیز کردن شومینه و هیزمهای داخلش رسید. من و این شومینه ی علیه ما علیه با هم ماجراها داریم ... هر طور بود بغضم رو قورت دادم و نگذاشتم کسی چیزی بفهمه ... شب وقتی همه خوابیدند برای خستگی در کردن به سراغ شعرهای شاعر محبوبم رفتم و از شانسم بین اونهمه شعر، شعری آمد که مقاومت در مقابلش ممکن نبود ... و شد آنچه که شد ... فقط خدا را شکر که همه خواب بودند!
و من نوشتم:
حمیدرضا برقعی میگوید:
" با خودم فکر می کنم اصلا چرا باید رباب ، با آب هم قافیه باشد؟
و این که روضه خوان ها زیادی شلوغش می کنند.
حرمله آنقدر ها هم که می گویند تیر انداز ماهری نبود،
هدف های روشنی داشت! ... "
...
من هم دیروز موقع خانه تکانی با خودم فکر میکردم
خدا را شکر که زود هوا گرم شد و این شومینه ی لعنتی جمع شد
با آن هیزمهای سفالی اش که با هیزمهای واقعی مو نمی زنند.
و هر وقت روشن میشوند، مجبورم در گوشه ای گم و گور شوم،
تا زبانه کشیدن شعله ها را نیبنم.
و دیگران هم اشکهایی که ناخودآگاه به صورتم می غلتند را نبینند.
آخر چطور در قرن بیست و یکم توضیح بدهم که من طاقت دیدن هیزمهای شعله ور را ندارم ...
حتی اگر آنچه آتش گرفته فقط چند تکه هیزم سفالی باشد،
نه در خانه ی حضرت مادر (سلام الله علیها ) ...
و این که چه خوب شد که خانه تکانی تمام شد و گرد و خاکهای کف خانه جمع شد.
چون پاهای خانم کوچولوی من که اتفاقا فقط ۳ سال دارد،
به خاطر حساسیت به خاک پوسته پوسته شده است.
وقتهایی که به پاهایش کرم میزنم تا خوب بشود، سخت ترین لحظه های دنیاست.
با چشمهای درشت تیله ای رنگش نگاهم میکند و انگشتهای کوچکش ناباورانه رد اشک را که بر گونه هایم خط انداخته، دنبال میکند.
_ مامانی، من که کار بد نکردم!
_ نه گنج من! شما هیچوقت کار بد نمیکنی.
_ پس چرا گریه میکنی؟
الکی میخندم و او گیج تر میشود.
آخر چطور برایش بگویم ماجرای دخترکی که اون هم فقط ۳ سال داشت ... و پاهایی به همین کوچکی و ظرافت ... پاهایی که از خارهای بیابان نه پوسته پوسته، که پاره پاره شده بود، اما ...
پس به ناچار دوباره به زور میخندم و پاهایش را عرق بوسه میکنم ... و تمام دلم را به پاهای تاول زده آن دختر سه ساله دخیل میبندم .
و خانم کوچولو آخر نمیفهمد که اگر آنقدر از دستش ناراحتم که دارم گریه میکنم، چرا پاهایش را اینطور با ولع میبوسم؟
نمیداند که باید دُم خنده ی الکی ام را باور کند؟ ، یا رد اشکهایی که به یاد عزیز دردانه ی عمو عباس علیه السلام بر صورتم جاریست؟ ...
" الحمد لله علی عظیم رزیتی " ... سپاس خدای را بر عظمت اندوه من ....
#پست_بیست_و_یکم (بخش_دوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚
✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿
💧زندگی گوارا...
سلام و قبل از هر چیز عید میلاد خانم حضرت زینب سلام الله علیها رو بهتون تبریک میگم.
بازی محبوب خانوم کوچولو لگو بازیه. اونقدر که مجبور شده ایم دو سری لگو در دو سایز براش بخریم تا به اندازه کافی قدرت مانور داشته باشه. چند وقت قبل با هم نشستیم و با استفاده از همه لگوها یه خونه بزرگ درست کردیم، به چه قشنگی! ... خانوم کوچولو اونقدر خوشش اومد که دیگه همه ش همون رو می ساخت و دیگه ساختنش رو از حفظ شده بود. راستش خود من هم فکر میکردم دیگه کاملترین خونه ای که میشه با این تعداد لگو ساخت همینه.
دیروز خانوم کوچولو و خواهرش داشتن با لگو بازی میکردن و من مشغول کارهام بودم که یهو صدای فریاد شادیش من رو از جا پروند: مامانی، ببین یه خونه ی جدید! ... تازه این دوتا طبق ( طبقه) داره!
نگاه کردم و دیدم بعله، عجب آرشیتکتهایی هستن این دخترهای من! کلاً ترکیب رو به هم زده بودن و به جای اون خونه ویلایی، یه خونه دو طبقه ساخته بودن. و خانوم کوچولو هم بلافاصله اَرگو (خرگوش) ی محبوبش رو در طبقه بالا که لابد پنت هاوس خونه محسوب میشد جا داده بود!
نمیتونم توصیف کنم که چقدر لذت بردم. و بیشتر از ساخته شدن خونه، از شجاعتشون در بهم زدن خونه قبلی و درانداختن یک طرح نو کیف کرده بودم ... و بعد تمام دیروز به این فکر میکردم که من چیم از اون دوتا کمتره؟ ...
به نظر من زندگی یه جور لگو بازیه. به هرکدوم از ما یه تعداد لگو داده شده که برای ساختن یه چیز خیلی قشنگ کافیه. کمی و زیادی و رنگ و شکل لگوها همون تفاوتهایی هستند که در شرایط زندگی هرکس قرار داده شده. یکی زیباست، یکی معمولیه، یکی خانواده خوبی داره، یکی از اول شوهر همراهی داره، یکی هوش خوبی داره، یکی کند ذهنه و ... دیگه اون هنر خود ماست که تلاش کنیم و بتونیم با مدیریت درست اون لگوها بهترین شکل ممکن رو ازشون دربیاریم.
قرار نیست نتیجه کار آدمها مثل هم باشه، بلکه مهم اینه که آخر کار یه چیز متعادل و قشنگ و قشنگنترین چیزی که ممکنه با اون تعداد و رنگ و شکل لگو ساخته بشه رو تحویل خدا بدیم.
حالا سوال اینجاست: آیا من توی این ۱۴ سال زندگی با لگوهام بهترین شکل رو ساخته ام؟
***
توی پست قبل خیلی از دوستان نازنین با مهربونی تمام دلداریم دادن که مهم نیست. نیمه پر لیوان رو ببین و قدر داشته هات رو بدون و این که حرف همسرخان اونقدرها که تو میگی ناراحت کننده نبوده و ... از تمام اینها ممنونم، اما تمام هدف من از نوشتن در اینجا اینه که دیگه خودم رو دلداری ندم!
شاید اشکال از من بوده که نتونستم مشکلم و دغدغه م رو درست به شما دوستان خوبم منتقل کنم. من میدونم که خیلیها هستند که همسرشون بده و معتاده و هزارتا مشکل و مصیبت دارن. اما خوب خیلی ها هم هستند که دارن درست و معتدل با هم زندگی میکنن و از کنار هم بودن لذت میبرن. اصلاً اشکال عملکرد من توی این ۱۴ سال همین بوده که هی از واقعیت فرار کردم و گفتم ولش کن! سخت نگیر! دنیا دو روزه! تو خودت سعی کن آدم خوبی باشی و تحمل کنی! ... بالاخره یه جوری این چند صباح رو میگذرونی و بعدش همه چیز تموم میشه و راحت میشی! ...
اما پتک اصلی که توی مغزم خورد و من رو به خودم آورد اینه که فهمیدم نخیر اینطوریها هم نیست. یه بخش بزرگی از سعادت اون دنیای من بستگی به این داره که تونسته باشم این دنیام رو درست مدیریت کنم و تا جایی که میتونم خوب و زیبا زندگی کنم ... و اگه همینطور پیش برم اون دنیا هم همین آشه و همین کاسه!
ببینید ما در تعالیم اسلامی مفهومی داریم به اسم " حیات طیبه " که ترجمه تحت اللفظیش میشه زندگی پاک. اما مفمومش چیزی فراتر از اون هست. بهترین ترجمه ای که از این لفظ دیدم مال آقا ست که در درس تفسیرشون اون رو زندگی گوارا ترجمه کردن ... یعنی زندگی که انسان ازش هم مادی و هم معنوی لذت ببره.
انسان یه موجود دو وجهیه که هم بعد مادی داره و هم بعد معنوی. که هردوتاش به یک اندازه مهمه. و به هر کدوم بی توجهی بشه آدم احساس میکنه یه چیزی کمه. حیات طیبه یا همون زندگی گوارا زندگی هست توش نیازهای مادی و معنوی آدمها هر دو به یک اندازه برآورده میشن. و آدم به تعادل میرسه. نه این که یه بعد از وجودش سرطانی رشد کنه و یه بعد دیگه ش معطل بمونه!
من خیلی ها رو میشناسم که زندگی مادی خوبی دارن و حتی از زندگی مشترکشون هم به غایت راضیند و همه جوره همدیگه رو درک میکنن و به هم توجه میکنن و ... اما روحشون آرامش نداره و مدام سراغ این چیز و اون چیز میرن تا آرامش بگیرن. اما فایده نداره، چون به بعد معنوی وجودشون که جز با ارتباط با خدا آرامش نمیگیره توجه نکردن.
#پست_بیست_و_دوم (بخش_اول)
#تو_فقط_لیلی_باش
#بسیار_مهم
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt
🔰🔰🔰🔰
#پست_بیست_و_دوم (بخش دوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
و در کنارش کسانی رو میشناسم که از بس به معنویات توجه کردن، از زندگی مادی به دور موندن و یه عقده های پنهانی توی وجودشون شکل گرفته که من خودم ازشون میترسم. چون مثل یک بمب در حال انفجارن. همونهایی که تا دنیا بهشون رو میاره خودشون رو گم میکنن و دیگه وامصیبتاه!
حضرت علی علیه السلام خیلی قشنگ این مطلب رو توضیح داده اند:
"مؤمنان پرهیزکار در دنیا به بهترین صورت زندگی میکنند، و به گواراترین ترین صورت، از آن برخوردار هستند . با اهل دنیا، در دنیایشان شریکند. از بهترین آنچه آنان می خورند، می خورند، و از بهترین نوشیدنی آنان می نوشند، از بهترین آنچه می پوشند در بر می کنند، در بهترین خانه ها، سکونت می یابند، از برترین ازدواج های آنان برخوردار و از والاترین مرکب های آنان بهره مندند .
آنها از هر دو خیر دنیا و آخرت برخوردارند .با اهل دنیا در برخورداری آنان از دنیایشان شریکند، اما اهل دنیا در برخورداری مؤمنان از آخرتشان، بهره ای ندارند .... پس آنان که از اندک عقلی برخوردارند، مشتاق چنین زندگی هستند. "
امام باقر علیه السلام هم در دعای خودشان، از خداوند رفاه دنیایی طلب می کنند و میگن:
"خدایا! از تو می خواهم تا زمانی که مرا زنده می داری، به من رفاه در معیشت عطا کنی، آنچنان معیشتی که با آن بر اطاعت و فرمانبرداریت قوت بیابم و به رضوان تو نایل گردم ... و دنیا را زندان من، و جدایی از آن را باعث اندوه من قرار نده …"
تفاوت رو متوجه شدین؟ ما یه چیزی شنیدیم که میگن " الدنیا سجن المومن" ( دنیا زندان مومن است) . اما اینجا می بینیم که امام میگن: "دنیا را زندان من و جدایی از آن را باعث اندوه من قرار نده." ... یعنی درسته که مومن دلش میخواد از این دنیا بره و این دنیا براش حکم زندان رو داره، اما این اشتیاق از روی بدبختی و برای فرار کردن از بیچارگیهای این دنیا نیست. اونها با وجودی که در این دنیا خوشبختند و از مواهب دنیا که خدا بهشون داده لذت میبرن، وقتی میبینن زیباییهای اون دنیا بهتر و پایدارتره ( و الاخره خیر و ابقی ) مشتاق میشن که زودتر به اونجا برن.
حالا میفهمم که زندگی دنیا خیلی خیلی مهمه. خیلی مهمه که ما موفق بشیم لگوهایی که بهمون داده شده رو به بهترین نحو بچینیم تا در دنیا به زندگی گوارا دست پیدا کنیم. برای این منظور باید به چند نکته دقت کرد:
* در زندگی گوارا، باید هم از «حسنه دنیا» برخوردار بود و هم از «حسنه آخرت » ( ربنا آتنا فی الدنیا حسنة وفی الاخرة حسنة )
* و در عین توجه به آخرت نباید سهم و نصیب خودمون از دنیا رو فراموش کنیم . ( ولاتنس نصیبک من الدنیا )
* و چونکه حیات طیبه، با استفاده از « #طیبات » امکان پذیره، این که خودمون رو از رزق طیب الهی محروم کنیم، و همه ش به مقامات معنوی دلخوش باشیم درست نیست: قل من حرم زینة الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق؟ (بگو چه کسی زینت های الهی را که برای بندگان خود آفریده و روزی های پاکیزه را حرام کرده است؟)
و این چیزیه که من اینجا دنبالشم : زندگی گوارا ... زندگی که هم من توش به وظایفم و جهادم عمل میکنم و هم همسرخان با من با مودت و مثل یک ریحانه رفتار کنه ...
شاید هنوز مختصات دقیق زندگی گوارا رو ندونم، اما خوب میدونم این زندگی مسالمت آمیزی که نه من توش احساس آرامش کنم و نه همسرخان و مدام برای به دست آوردن حقوق اولیه مون توی زندگی با هم کلنجار بریم رو نمیشه بهش گفت : زندگی گوارا ...
برای رسیدن به چنین زندگی، خداوند راه را اینطور به ما نشان داده :
مَن عَمِلَ صالِحًا مِن ذَكَرٍ أَو أُنثىٰ وَهُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً ۖ وَلَنَجزِیَنَّهُم أَجرَهُم بِأَحسَنِ ما كانوا یَعمَلونَ
یعنی هر كس كار شایسته انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، و به خداوند ایمان داشته باشد، او را با یک زندگی گوارا زنده میکنیم؛ و پاداش آنها را به بهترین اعمالی كه انجام میدادند، خواهیم داد.
این " زنده میکنیم " یعنی کسی که این زندگی گوارا رو تجربه نکنه، انگار اصلاً زندگی نکرده. و چون زندگی دنیا مقدمه زندگی آخرته ، به آخرتش هم امیدی نیست ... و من همه ترسم از اینه که بعد از یک عمر زندگی مشمول این آیه از قران بشم که :
" هل انبئکم بالاخسرین اعمالا؟ الذین ضل سعیهم فی الحیات الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا
( آیا میخواهید بدانیدکه زیانکار ترین افراد در عمل چه کسانی هستند؟ آنهایی که تمام زحماتشان در دنیا به هدر و گمراهی رفته، ولی خودشان فکر میکنند که بهترین اعمال را انجام داده اند! )
#پست_بیست_و_دوم (بخش_دوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
#بسیار_مهم
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt
تو فقط لیلی باش... 💚
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚 ✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿ 🌺 جهاد زیبای من در خاکریزی به نام خانه، برای فتح الف
ابتدای داستان زندگی رضوان بانو👆❤️
✅ "ذریه طیبه" روایت #تربیت_فرزند است... دست پدر و مادر را در دست اهل بیت ع می گذاریم تا از فرزندانشان انسان بسازند، انسانی متعالی...
👌راهکارهای عملی تربیت فرزند صالح
👌یادداشتهای تربیت دینی از اساتید
👌معرفی کتاب های برگزیده تربیتی
👌سبک زندگی و هویت مستقل
#ذریه_طیبه
🌺 همراه ما باشید
@zorieh_tayebeh