eitaa logo
کانال ارتقای زنان و خانواده🧕🏻
254 دنبال‌کننده
499 عکس
483 ویدیو
25 فایل
﷽ افق روشن پیشرفت زنان و صمیمیت خانواده در دستان ماست 🧕🏻 🇮🇷 در پیام رسان های داخلی ایتا، روبیکا، سروش، بله، گپ و آیگپ ✨
مشاهده در ایتا
دانلود
📣 فراخوان ارسال آثار چند رسانه‌ای ویژه دختران دانش آموز مقطع متوسطه 🌷 یادواره شهیده های کوچک ✍ موضوع : شهیده های کودک و نوجوان استان (کنگره هجده هزار شهید استان) ⏰ مهلت ارسال آثار: ۳۰ آذر ماه ۱۴۰۳ مخاطبین دختران مقطع متوسطه استان خراسان رضوی 🔖 محورهای آثار 👇🏼 👧🏻 دخترانه های دفاع مقدس و زندگی نامه دختران شهیده کودک و نوجوان دوران دفاع مقدس و 🧕🏻 نقش آفرینی دختران در دفاع مقدس 📽 قالب آثار: موشن گرافی، فیلم کوتاه، انیمیشن 📍آیدی ارسال آثار در پیامرسان شاد و ایتا 👉 @yafatemes 🎁 همراه با جوایز ارزنده به برگزیدگان و انتشار آثار منتخب در کانال ماهدخت رضوی زندگی نامه شهیده ها را با هشتک و از طریق کانال ماهدخت رضوی به آدرس زیر در پیام رسان شاد دریافت کنید https://shad.ir/mahdokht_razavi شناسنامه اثر شامل: نام و نام خانوادگی شهرستان/ناحیه /منطقه/ مقطع/رشته /آموزشگاه شماره تماس نام مدیر / شماره تماس مدیر 🧕 @WomenAndFamily
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👩🏻‍🦰 اعترافات یک خانم متمدن اروپایی: «من عاشق اینم یه مادر خونه‌دار بشم، عاشق اینم که یک کدبانو و همسر باشم، یه بچه توی شکمم باشه و یکی روی کمرم، و یه نوپا هم پشت سرم بیاد. از نظر سلامت روان برای یک زن بهتر هست که زودتر وارد یک رابط متعهدانه بشه و یه خانواده تشکیل شده داشته باشه تا مثل یه برده برای یه شرکت کار کنی، درست بیمه داری و حقوق داری و ... ولی آیا کسی را داری که دوستت داشته باشه و بهت ساعت‌ها خیره بشه مثل بچه‌هات؟» 🧕 @WomenAndFamily
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❌ اینکه یه دختر توی محوطه دانشگاه علوم تحقیقات برهنه شد،مثل بمب تو اخبار ترکید... 👉 B2n.ir/e63586 ولی آیا کسی فهمید علوم تحقیقات همین چند روز پیش یه دانشجو شهیده داشت؟ دانشجو دکتری رشته روانشناسی دانشگاه علوم تحقیقات امپراطوری رسانه یعنی همین !!!! 🧕 @WomenAndFamily
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال ارتقای زنان و خانواده🧕🏻
📣 فراخوان ارسال آثار چند رسانه‌ای ویژه دختران دانش آموز مقطع متوسطه 🌷 یادواره شهیده های کوچک
ناهید اسدی خورشیدی در آسمان ناهید دختری مهربان و باهوش بود. از ۹ سالگی شروع به حفظ قرآن کرد. او در شهر مشهد زندگی میکرد و به پدرش در کار مسافرخانه کمک میکرد. ناهید خیلی به همه کمک میکرد و زبانزد خاص و عام بود. ناهید هم مثل خیلی از مردم دیگر دوست داشت کشورش آزاد شود. هر وقت کسی در تظاهرات زخمی میشد، ناهید با شجاعت به کمک ش میرفت. او به آنها آب میداد و از زخمی ها در مسافرخانه مراقبت میکرد و دلداری شان میداد. ناهید 14 سالش بود که در راهپیمایی ها شرکت میکرد. یکبار که ناهید اعلامیه های امام رو توی کیفش قائم کرده بود، یک سرهنگ پیداشون کرد و ناهید را کتک زد، ناهید با کمک دوستانش از دست اون سرهنگ فرار کرد. ناهید اصلا نترسید حتی شجاع تر هم شده بود و پدر ناهید به دختر مهربان و شجاع ش افتخار می کرد. یکی از روزهای سال ۱۳۵۷ بود که ناهید به پدرش گفت: بابا جان به فرموده امام باید عمل کنیم. من رفتم خداحافظ. اگر برنگشتم شما راه مرا ادامه دهید و ناهید به راهپیمایی خیابان طبرسی مشهد برای تشییع پیکر حاج احمد آقای کافی رفت. جمعیت زیادی آمده بودند که ناگهان مامورین شاه به طرف مردم گاز اشک آور انداختند و تیر اندازی کردند. ناهید وقتی داشت به زخمی ها کمک میکرند، دوباره همان سرهنگ ناهید را دید و او را شناخت. سرهنگ از اینکه دختر نوجوان به مردم کمک می کرد خیلی عصبانی شد. تفنگش را در آورد و لحظه ای بعد، ناهید به آسمان پرکشید و از آن بالا به دوستانش نگاه می کرد و ناهید مثل اسمش در آسمان می درخشید. ✍نویسنده : سارا امیدوار 🧕 @WomenAndFamily
کانال ارتقای زنان و خانواده🧕🏻
#شهیده #داستانک ناهید اسدی خورشیدی در آسمان ناهید دختری مهربان و باهوش بود. از ۹ سالگی شروع به حف
بتول رمضانپور و باغ آسمان دزفول بتول دختر کوچولوی چهار ساله ای بود که موهای مشکی براقی داشت و عاشق بازی با عروسک هایش بود. پدر بتول خلبان بود. آنها در شهر زیبای دزفول زندگی می کردند، شهری پر از مزارع سرسبز با رودخانه همیشه خروشان و عطر بهار نارنج و بوی عطرآگین گلهای مریم و نرگس و رز، با مردم خونگرم و مهمان نواز. بتول عاشق بازی در کنار رودخانه بود و با برادر بزرگترش خلیل و خواهر کوچکترش فائزه برای بازی کنار رودخانه می رفت. یک روز، آسمان دزفول پر از دود و صدای مهیب شد و هواپیماهای بزرگ با صدای بلند از بالای شهر رد می شدند. بتول ترسید و به بغل مادرش چسبید. مادرش او را محکم بغل کرد و گفت: نترس عزیزم، همه چیز آروم میشه. اما ناگهان، اتفاق بدی افتاد و یکی از موشک های هواپیمای بزرگ روی خانه آن ها افتاد و بتول به همراه مادر، خواهر و برادرش به جایی که پر از نور و رنگ بود پر کشیدند. بتول آنجا، دوباره عروسک هایش را دید و با آن ها بازی کرد. باغ های نارنج آنجا بوی خوبی می داد و رودخانه آنقدر زلال بود که انگار آینه بود. بتول فهمید که آن باغ ها و رودخانه مثل همان باغ ها و رودخانه ای هستند که در دزفول دوست داشت. در آن مکان زیبا بتول شاد و خوشحال بود و به همه بچه های دنیا لبخند می زد. ✍نویسنده : سارا امیدوار 🧕 @WomenAndFamily
کانال ارتقای زنان و خانواده🧕🏻
#شهیده #داستانک بتول رمضانپور و باغ آسمان دزفول بتول دختر کوچولوی چهار ساله ای بود که موهای مشکی ب
زهرا رضائی نیری و ستاره های دریایی زهرا دختر کوچولوی دو ساله ای بود که موهای فرفری و چشمان درشت و براقی داشت. او عاشق بازی با آب و شن های ساحل بود. هر وقت که پدر و مادرش او را به کنار خلیج فارس می بردند، زهرا با شادی فریاد میزد و به دنبال پرندگان دریایی می‌دوید. او عاشق ستاره های دریایی هم بود. هر وقت که یک ستاره دریایی پیدا میکرد، با دقت آن را نگاه می کرد و بعد با احتیاط دوباره در آب رها می کرد. یک روز، وقتی زهرا با پدر و مادر و برادرش سوار هواپیما شدند، هواپیما شروع به تکان خوردن کرد. زهرا ترسیده بود و به بغل مادرش چسبید. مادر زهرا به او لبخند زد و گفت نترس دختر نازم اما ناگهان، اتفاق بدی افتاد. توی دریا یک ناو آمریکایی به هواپیمایی که زهرا و خانواده ش و بقیه آدم ها توی اون بودند شلیک کرد و هواپیما آتش گرفت و توی آب افتاد. همه ی آدم هایی که توی هواپیما بودند با هواپیما توی آب افتادند. لحظه ای بعد یه عالمه عروسک روی آب بودند حالا همه ی مسافران، کوچکترها بزرگترها جایی بهتر و بالاتر بودند، پیش خدا و زهرا به جایی بسیار زیبا رفت. جایی که پر از آب های نیلگون و ماهی های رنگارنگ بود. زهرا آنجا، دوباره ستاره های دریایی را دید. آن ها آنقدر بزرگ و درخشان بودند که انگار ماه بودند. زهرا با شادی به سمت آن ها شنا کرد و با آن ها بازی میکرد. حالا ما بچه ها با شنیدن و گفتن قصه ی زهرا همیشه یاد اون هستیم. ✍نویسنده : سارا امیدوار 🧕 @WomenAndFamily