۴ مرداد ۱۴۰۱
۴ مرداد ۱۴۰۱
۴ مرداد ۱۴۰۱
زینأب(:🇵🇸
بازاین چه شورش است که در خلق عالم است... 🏴صلی الله علیک یا اباعبدالله🏴
بوی پیراهن خونین کسی می آید... 💔💔💔
#محرم
۵ مرداد ۱۴۰۱
۶ مرداد ۱۴۰۱
هدایت شده از عُشــٰاقُالــحَـسَـنْ🇵🇸¹¹⁸
میگم ..
مارو ببخش ك واسه محرمت پیرهن میخریم 💔 :)
۶ مرداد ۱۴۰۱
زینأب(:🇵🇸
میگم .. مارو ببخش ك واسه محرمت پیرهن میخریم 💔 :)
خودش ی روضه ست..... 💔💔💔💔
۶ مرداد ۱۴۰۱
۷ مرداد ۱۴۰۱
۷ مرداد ۱۴۰۱
هدایت شده از 🇵🇸 Ranyaa | رانیا
نفسش سخت گرفتهاست، به آغوش بکش
نوکر خستهی رنجور بههم ریخته را...
۸ مرداد ۱۴۰۱
هدایت شده از 🇵🇸 Ranyaa | رانیا
از همون اول که حضرتزینب به دنیا اومد
اشک میریخت، گریه میکرد.
به دست هیچکسیام آروم نمیشد،
دست پیغمبر دادن آروم نشد،
دست علیع آروم نشد،
امام حسن بغل گرفت بازم آروم نشد.
همچین که ابیعبدالله این دختر و بغل کرد، یه خندهای کرد؛ این آرامش منه..
۸ مرداد ۱۴۰۱
هدایت شده از 🇵🇸 Ranyaa | رانیا
میخواست به همه بگه زینب آرامشش تو آغوش حسینه.
زینب فقط با حسین آرامش داره...
گفت حسین جان:« پیغمبر رفت
دلم خوش به تو بود.
مادرم رفت دلم خوش به تو بود.
بابام علی رفت دلم خوش به تو بود.
داداشم حسن رفت دلم خوش به تو بود.
۸ مرداد ۱۴۰۱