ديروز تو ضل گرما تو ی بیابون خشک بودم فقط بوته خار بود آفتاب وسط فرق سر البته سوار ماشین بودم
اما خیلی گرم بود کولر ماشین خوب خنک نمیکرد و...
ی لحظه پیش خودم گفتم خوبه مرد باهاته خوبه دستت بسه نیس خوبه کتکت نمیزنن خوبه چادرت رو سرته خاری نمیره تو پات ی نسیم خنک بهت میخوره اصلا آب داری بخوری تو فقط نگران دو سه نفری صحنه ی سر بریدن برادر ندیدی جسارت ندیدی...
حضرت زینب چی نگران ی کاروان بود همه زن
مردشون با قل زنجیر دارن میارن، بیمار!
تشنه
بدون معجر
پیاده
دیگه نگم بقیش رو.. 💔💔
#حرفایتنهاییدل...
هدایت شده از نجواۍبےنهایت☕️