eitaa logo
🌹یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 🌹
186 دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
7.6هزار ویدیو
84 فایل
🌹عاقبت نور تو پهنای جهان میگیرد جسم بی جان زمین از تو توان میگیرد🌹 #السلام_علیک_یااباصالح_المهدی #اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ https://eitaa.com/YaMahdi_aj313
مشاهده در ایتا
دانلود
جنس بی قیمت و افتاده ته بازارم تو بیا باز ضرر کن، بخرم، بردارم جز ضرر گرچه برای تو ندارم اما چون همیشه پدری کن، به کسی نسپارم شبتون حسینی
خداوندا آرامم کن؛ همان گونه که دریا را پس از هر طوفانی آرام میکنی راهنمایم باش که در این چرخ و فلک روزگار بدجور سرگیجه گرفته ام ایمانم را قوی کن که تو را در تنهایی ام گم نکنم. شبتون رویایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام زمان(عج الله) به مقدس اردبيلى فرمودند به محبين من بگو آن زمان كه احساس تنهايى ميكنيد؛تنها چيزى كه شمارا آرام ميكند من هستم… •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
اگر مردم این انتظاری را که به‌ خاطر مال دنیا و دنیا می‌کشند، کمی از آن را برای امام‌ زمان می‌کشیدند ایشان تا حالا ظهور کرده بودند!🌱 *| شهیدمحمودرادمهر |* (عج)
🌱کاش که از جانب ِ او تماسی برسد.. ♥️ 💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ ✳️ غمِ فراقِ امام را داری؟! یوسف وقتی گم شد و از جلوی چشم یعقوب علیهماالسلام دور شد، در تمامی این مدت یعقوب او را فراموش نکرد و دائم به یاد او بود و گریه می‌کرد، به طوری که دیگران با جسارت به او می‌گفتند: «به خدا تو آن‌قدر یاد یوسف می‌کنی تا در آستانه‌ی مرگ قرار گیری، یا هلاک گردی»! اما برادرانش با اینکه سبب دوری و فراق یوسف شدند، او را فراموش کرده و به‌دنبال کار و زندگی خود بودند. وقتی امام زمان (عج) که بزرگترین نعمت الهی است فراموش شود و از یاد برود و هر کس دنبال کار خود باشد، امام غریب می‌ماند. یکی از شباهت‌های امام زمان (عج) به یوسف این است که همه جز اندکی از او غافل‌اند. همانطور که برادران یوسف از او غافل بودند و فقط کسی مثل یعقوب غم فراق او را داشت. استاد_مسعود_عالی خدایا_منجی_را_برسان🙏🙏🌹 💚أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 💚 التماس دعا 🤲
‌ ‌‌‌‌ ‌ ‌و أنتَ التعويض عن كل جروحي. ‌ ‌ ‌«و تو، جبرانِ تمامِ زخم‌هایم هستی.»
9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مثلا هر صبح پاشی پرده اتاقتو بزنی کنار گنبد ِامام حسینُ ببینی🙂💔 .
ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻪ ﯼ خونواده ﺷﻬﯿﺪی ﺧﺒﺮ ﺑﺪﯾﻢ... ﮐﻪ ﺑﯿﺎیید ﺍﺳﺘﺨﻮﻧـﺎﯼ ﺷﻬﯿﺪﺗﻮنو ﺗﺤﻮﯾﻞ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ… ﺩﺭ ﺯﺩﯾﻢ🚪 ﺩﺧﺘﺮ خانومے ﺍﻭﻣﺪ ﺩﺭﻭ واﮐﺮﺩ... ﮔﻔﺘﻢ: ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ شهید بزرگوار نسبتی دارید؟ چطور مگہ...؟! ﺑﺎﺑﺎﻣﻪ...💔 ﮔﻔﺘﻢ: پیکرﺷﻮ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ، میخوان ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ﻇﻬﺮ ﺑﯿﺎﺭنش... زد زیر گریه و گفت: یه ﺧﻮاهشی ﺩﺍﺭﻡ...😭 ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍیـن ﻫﻤﻪ ﺳﺎﻝ ﺍﻭﻣﺪﻩ...💔 میشه به جای ظهر پنجشنبه، شب جمعه بیاﺭﯾﺪﺵ...؟! شب جمعه... ﺗﺎﺑﻮتو ﺑﺎ ﺍﺳﺘﺨﻮنا، بردﯾﻢ ﺑﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﺁﺩﺭﺱ... ﺗﺎ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ... ﺩﯾﺪﯾﻢ ﮐﻮﭼﻪ ﺭﻭ ﭼﺮﺍغونی کردن...💡 ﺭﯾﺴﻪ ﮐﺸﯿﺪن...🎊 کوچه ﺷﻠﻮغه و مردم ﻣﯿﺎﻥ و میرﻥ🚶🏻‍♂ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺟﻠﻮ و پرسیدیم ﺍﯾﻨﺠﺎ ﭼہ ﺧﺒرررﻩ…؟! گفتن: ﻋﺮﻭسی ﺩﺧﺘﺮ ﺍﯾـﻦ ﺧﻮنه است…! ﺗﺎ ﺍﻭﻣﺪﯾﻢ ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ ﺩﯾﺪﯾﻢ... ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺑﺎ ﭼﺎﺩﺭ ﺩﻭﯾﺪ ﺗـﻮ ﮐﻮﭼﻪ و داد میزد: ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ کجا میبرید...؟💔 ﻧﺒﺮﯾـﺪش...😭 یه عمر ﺁﺭﺯﻭم بود که ﺑﺎﺑﺎﻡ... ﺳﺮ ﺳﻔﺮﻩ ی ﻋﻘﺪم باشه...🙃 ﻣﻦ ﻣﻬﻤﻮﻧﯽ ﮔﺮﻓﺘﻢ... ﺑﺎﺑﺎﻡُ ﺑﯿﺎﺭﯾﺪ...❤ ﺑﺎﺑﺎﺷﻮ ﺑﺮﺩﯾﻢ، ﭼﻬﺎﺭ تا تیکه اﺳﺘﺨﻮوﻥ ﮔﺬﺍﺷﺖ، ﮐﻨﺎﺭﺳﻔﺮﻩ ﯼ ﻋﻘﺪ...🙂 خدا را شکر که مهمان منی امشب، تو بابا... استخون دست باباشو برداشت… کشید رو سرش و گفت: بابا جون…❤ ببین دخترت عروس شده…😭 عاقد: برای بار سوم میپرسم: عروس خانوم وکیلم...؟ با اجازه پدرم🙂...بله...✨ راوی: از بچه های تفحص اصفهان.