eitaa logo
یا مهـــ🌼ــدی...🍃
1.6هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
7.3هزار ویدیو
50 فایل
عاشقانہ هایم فقط برای توست #مهـدی_جان💚 ولله که با یک نظرت میشوم آدم ای آن که دلم در پی یک دم نظر توست🌱 ✍️حرفی اگر بود https://harfeto.timefriend.net/17053229840990 ✅️ #کپی_حلال ❌تبادل نداریم کانالهای دیگرمان👇 😎 @Sar_be_gooni @salambarmahdy
مشاهده در ایتا
دانلود
آقاسلام(.mp3
4.17M
🌴اقا سلام🖐🚩 🚩میشه به من اجازه بدی 🚩 🌴بازم بیام🚶‍♂🕌 🎙حاج حسین سیب سرخی
[یا مَنْ اَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ] ای آن‌که برای هر خیری، به او امید دارم. 🪴دعای @kabotareharam223
اِنَّ الحسنات یُذهبن السیّات.... همانا خوبی ها بدی هارو از بین می برد...
بر شما باد رجوع به قران....
نمایی متفاوت از قله‌ی باسخاوت و پر برف شهباز استان مرکزی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام روح الله: همه خطاها از حب دنیاست. از حب شهرت است. این حب دنیا را از دل خود بیرون کنید
مومن کسی است که...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
" انکسار بعد از گناه " 👤 استاد 👈 به بزرگی خدا نگاه کن و خجالت بکش 🔺 اون‌وقت خدا می‌بخشدت و کاری می‌کنه ملائکه‌ای که گناه رو ثبت کردن هم فراموش کنن.😔
یَامُجِیبَ نِداءِ یُونُسَ فِی الظُّلُماتِ  ای پاسخ دهنده به ندای یونس در دلِ تاریکی ها .. 🤍
❌غلبه بر شهوت و توفیق شهادت❌ حضرت علی(علیه السلام): پاداش مجاهد شهید در راه خدا بیشتر از کسی نیست که قدرت بر گناه دارد، ولی آلوده نمی شود. همانا عفیف پاکدامن فرشته ای از فرشته هاست. شهید احمدعلی نیّری کیست؟ شهید احمدعلی نیّری در سال ۱۳۴۵ و در روستای «آینه‌ورزان» دماوند به دنیا آمد. خانواده‌اش در کودکی او به تهران مهاجرت کرده و در محله مولوی ساکن شدند. از همان زمان کودکی پای او به مسجد امین‌الدوله که آیت‌الله حق‌شناس امام جماعتش بود، باز شد. او یکی ازشاگردان خاص آیت‌الله حق شناس بود و در اسفند ۱۳۶۴ در حالی که تنها ۱۹ سال داشت به شهادت رسید. احمدعلی یک عارف واصل بود به طوری که آیت‌الله حق‌شناس پس از دفنش در قطعه ۲۴ بهشت زهرا-سلام‌الله علیها- وقتی به همراه چند نفر از دوستان به منزل این شهید رفته بودند، خطاب به برادرش گفتند: من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم . به جز بنده و خادم مسجد، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت. به محض اینکه در را باز کردم دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است. دیدم که یک جوانی در حال سجده است؛ اما نه روی زمین! بلکه بین زمین وآسمان مشغول تسبیح حضرت حق است. جلوتر که رفتم دیدم احمدآقا است. بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد وگفت: تا زنده‌ام به کسی حرفی نزنید… احمد از عفاف چشم به این مقام رسید… دکتر محسن نوری از دوستان شهید «احمدعلی نیّری» تعریف می‌کند که: «یک بار از احمد پرسیدم که احمد من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم، اما سوالی از تو دارم نمی‌دانم چرا در این چند سال اخیر شما این قدر رشد معنوی کردید اما من… لبخندی زد و می‌خواست بحث را عوض کند، اما دوباره سوالم را پرسیدم، بعد از کلی اصرار سرش را بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟! با تعجب گفتم: طاقت چی رو؟! گفت: بنشین تا بهت بگم. نفس عمیقی کشید و گفت: یک روز با رفقای محل و بچه‌های مسجد رفته بودیم دماوند. شما توی آن سفر نبودید، همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند. یکی از بزرگترها گفت: احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان داد و گفت: اونجا رودخانه است برو اونجا آب بیار من هم راه افتادم. راه زیادی نبود از لا‌به‌لای بوته‌ها ودرخت‌ها به رودخانه نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را پایین انداختم و همانجا نشستم! بدنم شروع به لرزیدن کرد نمی‌دانستم چه کار کنم! همان جا پشت بوته‌ها مخفی شدم. من می‌توانستم به راحتی یک گناه بزرگ انجام دهم. در پشت آن بوته‌ها چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند. من همان جا خدا را صدا کردم و گفتم: «خدایا کمکم کن الآن شیطان من را وسوسه می‌کند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمی‌شود اما به خاطر تو از این گناه می‌گذرم.» بعد کتری خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب آوردم. بچه‌ها مشغول بازی بودند و من هم مشغول آتش درست کردن بودم. خیلی دود توی چشمانم رفت. اشک همین‌طور از چشمانم جاری بود. یادم افتاد که حاج آقا گفته بود: «هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.» من همینطور که اشک می‌ریختم گفتم از این به بعد برای خدا گریه می‌کنم. حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم. همین طور که داشتم اشک می‌ریختم و با خدا مناجات می‌کردم خیلی با توجه گفتم: «یاالله یا الله…» به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم. از سنگ ریزه‌ها و تمام کوه‌ها و درخت‌ها صدا می‌آمد. همه می‌گفتند: «سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچه‌ها متوجه نشدند. من در آن غروب با بدنی که از وحشت می‌لرزید به اطراف می‌رفتم از همه ذرات عالم این صدا را می‌شنیدم!» احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد! احمد بلند شد و گفت: «تا زنده‌ام برای کسی این ماجرا را تعریف نکن» منبع: کتاب عارفانه« شرح حال شهید احمد علی نیری» جهت خشنودی امام زمان«عج» این متن را در گروهها و کانالهای مختلف قرار دهید. اجرکم عندالله
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
سالها گریه به تو جرم تلقی میشد گریه هرشب ما برکت روح‌الله است...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 امشب همه با هم الله اکبر می‌گوییم به عشق حاج قاسم❤️ 🔹 الله اکبر گفتن حاج قاسم در کلیپ را مشاهده نمایید.
😍😍😍