حفظ آثار شهدای دستجرد
سردار شهید عبدالحسین برونسی فرمانده تیپ 18 جوادالائمه(علیه السلام) بود که در 25 اسفندماه 1363 در عمل
🌹🌹#شهید
🔹🌹🌹#دفاع
🔹🔹🌹🌹#مقدس
🔹🔹🔹🌹🌹#والا
🔹🌼🔹🔹🌹🌹#مقام
🔹🔹🌼🔹🔹🌹🌹#عبدالحسین
🔹🌼🔹🔹🌹🌹#برونسی
🔹🔹🔹🌹🌹#تولد:1321
🔹🔹🌹🌹#شهادت:1363
🔹🌹🌹#شادی روحش
🌹🌹#صلوات
روستای ما یک مدرسه بیشتر نداشت وان هم دبستان بود. ان وقتها عبدالحسین توکلاس چهارم ابتدایی درس می خواند. با این که کار هم می کرد؛ نمرهاش همیشه خوب بود .یک روز که ازمدرسه امد ؛بی مقدمه گفت: ازفردا اجازه بدین دیگه مدرسه نرم .من وباباش باچشمای گرد شده به هم نگاه کردیم . همچین درخواستی حتی یک بار هم سابقه نداشت . باباش گفت : توکه مدرسه را دوست داشتی؛ برای چی نمی خوای بر ی؟؟ امد چیزی بگوید بغض گلویش را گرفت .همان طور بغض کرده گفت: بابا از فردا برات کشاورزی می کنم ؛ خاکشوری می کنم هر کاری که بگی میکنم .؛ولی دیگه مدرسه نمی رم . این را گفت ویک دفعه زد زیر گریه. حدس می زدم باید جریانی اتفاق افتاده باشد ؛ان روزولی هرچی بهش اصرار کردیم ؛چیزی نگفت . روز بعد دیدیم جدی -جدی نمی خواهد مدرسه برود . باباش به این سادگی ها راضی نمی شد ،پا تو یه کفش کرده بود که یا باید بری مدرسه ،یا بگی چرا نمی خوای بری...اخرش عبدالحسین کوتاه امد .گفت: اخه بابا روم نمی شه به شما بگم .گفتم ننه به من بگو .سرش راانداخت پائین وچیزی نمی گفت .فکر کردم شاید خجالت می کشد. دستش را گرفتم وبردمش تواتاق دیگر. کمی نازو نوازشش کردم .گفت و با گریه گفت : ننه او مدرسه دیگه نجس شده !تعجب کردم .پرسیدم: چرا پسرم؟؟اسم معلمش را با غیظ اورد وگفت: روم به دیوار دور از جناب شما، دیروز این پدر سوخته را با یه دختر دیدم ؛داشت ..........شرم وحیا نگذاشت حرفش را ادامه بدهد. فقط صدای گریه اش بلندتر شد و باز گفت :اون مدرسه نجس شده ،من دیگه نمی رم. ان دبستان تنها یک معلم داشت .او را هم می دانستیم طاغوتی است .، از این کارهایش ولی دیگر خبر نداشتیم .موضوع را به باباش گفتم .عبدالحسین پیش ماحتی سابقه یک دروغ هم نداشت .رو همین حساب ،پدرش گفت : حالا که اینطور شده ، خودمم دیگر میلم نیست بره مدرسه .تو ابادی ماعلاوه بران دبستان یک مکتب هم بود. از فردا گذاشتمش انجا به یاد گرفتن قران !
(زمان وقوع این خاطره برمی گردد به
حول وحوش سال 1333)
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
💠 رزق شهدایی/
🌷 #شهید_عبدالعزیز_ستارپناهی
🔅 #ولادت: ۱۳۳۱/۰۶/۰۶- دیلم
🚩 #شهادت: ۱۳۶۴/۱۱/۲۳-والفجر۸
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
شھید آوینی میگفت:
من بالی نمیخواهم
این پوتینھای کھنه ھم میتواند
مرا به آسمانھا ببرد!
پس من ھم بالی نمیخواھم
بی شک با "چادرم" میتوانم
مسافرِ آسمانھا باشم 🕊
چادر من، بال پرواز من است.
#حجاب #شهادت
#شهید_مرتضی_آوینی
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
گلستانگردی با بچه های خمین .mp3
8.41M
🌴🇮🇷🌴
☫﷽☫
#گلستانگردی در #گلستان_شهدا ( #اصفهان) #تخت_فولاد
با بچه های #خمین
#خاطره #شهادت #شهید_عبدالمهدی_کاظمی 🌷
#عبدالمحمود_محمودی_راوی🎤
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
عملیات رمضان تیر، تیربار چند دندانش را برد! می رفت برای ترمیم فک و دندان. شوخی گفتم: مجید (شهيد مجيد رشيدى كوچى) تو که می خوای شهید بشی، دندون به چه کارت میاد؟
🌷جدی گفت: می خوام وقتی اسلحه ام دیگه شلیک نکرد با چنگ و دندون از کشورم و اسلام دفاع کنم.
#شهید
#شهادت
#وعده_صادق
#ایران
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
✍ #خاطره_ای_از_شهید
پس از #شهادت_فرزندم خیلی ناراحت بودم و به شهیدم گفتم مادر چه دوست داری برایت #خیرات کنیم. پس از آن خواب دیدم یک نردبان بلندی در حیاط گذاشته بودیم و شهید نردبان را بلند کرد و آن را در آسمان میچرخاند و به بچه ها گفتم بیایید عیسی را ببینید چه طور نردبان را بلند کرده. و نردبان را خیلی آرام گذاشت گوشه حیاط و رفت. ایشان همیشه به داد #خانواده میرسید. در مراسمی که همیشه در منزلمان میگرفتیم دست داشت و کمک میکرد. برای مسافرت رفتن سریع وسیله فراهم میکرد. یک شب خیلی سرم درد میکرد. و ایشان گفتند مادر چرا صدایم نکردی گفتم دلم نیامد ایشان گفتند من پسر شما هستم پس برای چه فرزند بزرگ کرده ای. هر وقت به عیسی میگفتم حوصله ام سر رفته فردا به دادم میرسید. از 12 سالگی #رانندگی میکرد و بدون اینکه مقررات را کنار بگذارد. فرزندم #هیبت_مردانۀ_خاصی داشت. نه #غیبت میکرد و نه اخلاق غیر اسلامی داشت. ایشان #مردانه بزرگ شدند و مردانه به #شهادت رسیدند."
✍ #راوی:مادر شهید
🌷 #شهید_عیسی_بروجردی🌷
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
✍ #خاطره_ای_از_شهید_روح_الله_زاله
🌷من بعد از شهادت #پدرم، #برادرم و #نامزدم نمی خواستم ازدواج کنم. روح الله را معرفی کردند و بالاخره راضی به این ازدواج شدم. ازدواج ما خیلی ساده بود و زندگی مشترک مان با تلاوت آیاتی از کلام الله مجید شروع شد. چند نفری گفتند که عروسی اینطور نمی شود! حداقل آهنگی یا...! همسرم گفت : بهترین آهنگ ها #تلاوت_قرآن است. یکی دیگر گفت :چرا به ماشین عروس گل نزده اید؟ روح الله گفت : این ها #تجملات است و لازم نیست. در هر صورت با آمدن دو فرزند دختر و پسر زندگیمان شیرین تر شد. اما افسوس که زیاد طول نکشید و روح الله به #شهادت رسید."🌷
✍ #راوی: خانم احیا علی اکبر پور همسر شهید
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
روضه خانگی - حضرت زینب(س) - 3067.mp3
7.29M
🎙ای واسطه رحمت رحمان زینب...
🔻روضه #امام_حسین(علیه السلام)
🔻روضه #حضرت_زینب(علیهاالسلام)
⏱ #بیش_از_ده_دقیقه | 20:51
👤 حاج علی #کرمی
#شهادت
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
✍ #وصیت_نامه_شهید
#ای_پدر و #مادر_گرامی باید به شما بگویم كه كشته شدن من و هزاران جوان مسلمان دیگر فقط به جرم اعتقاد به #وحدانیت_خدا و #رسالت_محمد_بن_عبدالله (ص) می باشد و بدانید كه این كشته شدنها یك نوع باختن نیست بلكه یك فوز عظیم است كه خدا هر كدام از بندگانش را كه شایسته این فوز عظیم بداند او را به این نعمت بزرگ مفتخر میسازد بنابر این بدیهی است كه در همچنین كشته شدنی هیچگونه حزن و اندوهی و سوز و آهی را نیست و باید سعی كنید كه از شهادت من برای اسلام بهره برداری كنید زیرا كه #شهادت آرزوی قلوب عارفان و شهادت آرزوی #مشتاقان و #عاشقان به الله است .
🌷 #شهید_محمد_علی_انوری🌷
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
🌷کفن را باز نکردند. ریحانه پرسید «اگر دوست باباست پس چرا عکس بابا مهدیِ من روی اونه؟»
آرام در گوشش گفتم « این پیکر بابامهدی است.»
یکهو دلش ترکید و داد زد «این بابا مهدی منه؟»
از صدای گریههای ریحانه مردم به هق هق افتادند.
▫️دوباره در گوشش گفتم «ریحانه جان یک کار برای من میکنی؟»
با همان حال گریه گفت «چه کار؟»
بوسیدمش و گفتم «پاهای بابا را ببوس.»
پرسید «چرا خودت نمیبوسی؟» گفتم «همه دارند نگاهمان میکنند. فیلم میگیرند. خجالت میکشم.»
گفت «من هم نمیبوسم.»
▫️یک نگاهی توی صورتم کرد. انگار دلش سوخته باشد. خم شد و پاهای مهدی را بوسید. سرش را بلند کرد و دوباره بوسید. آمد توی بغلم و گفت:مامان از طرف تو هم بوسیدم.
🔻یکهو ساکت شد و شروع کرد به لرزیدن. بدنش یخ یخ بود. احساس کردم ریحانه دارد جان میدهد. به برادرم التماس کردم ببردش. گفتم اگر سر بابایش را بخواهد من چه کار کنم؟اگر میدید طاقت میآورد؟ نه، به خدا که بچهام دق میکرد. همه حواسم به ریحانه بود و از مهرانه غافل بودم.
🌷شهید مدافع حرم #مهدی_نعمایی
🌹#رقیه_های_زمان
خدایا مارامدیون فرزندان شهدا نگردان
#شهدا
#شهادت
#شعبان
#دهه_فجر
شادی روحشون سهم شما ۱۴صلوات🕊
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
💚#سلام_بر_ارباب
تو منطقه #خانطومان سجاد رو با تیر زدند و وقتی بهش رسیدیم خون زیادی ازش رفته بود
به سختی گفت کمکم کنید روی #زانوهام بشینم، بهش گفتم برا چی ، خون زیادی ازت رفتهگفت: آخه #ارباب اومده ، می خوام بهش سلام بدم #اَلسَّلامُ_عَلَيْكَ_يا_اَباعَبدِالله💔😭😭
🌷#شهید #سجاد_عفتی🌷
#ولادت : ۶۴/۴/۳۰ - رامسر
#شهادت : ۹۴/۹/۲۹ - خانطومان سوریه
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
طلا لودر.mp3
6.99M
☫﷽☫
🌴🇮🇷🌴
#روایت #طلائیه #سه_راه_شهادت #عملیات_خیبر
در #راهیان_نور
💥
#خاطره #شهادت #شهید_خرازی
🥀
﴿ #شهید_اسدی ﴾
•❁ #لودر ❁•
03:16 شهید اسدی
05:10 برادر تقیان
09:30 انهدام لودر
11:22 شهادت حاج حسین
#عبدالمحمود_محمودی_راوی
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398