برگزاری مراسم راهپیمایی 13 آبان 1401
مدرسه مرضیه الزهرا (سلام الله علیها) روستای دستجرد
کنار تربت پاک شهدا 🌹
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://rubika.ir/Yad_shohada1398
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
👈پیام تشکر کاربر محترم کانال آقای جمشیدی از حسن آباد🌷
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://rubika.ir/Yad_shohada1398
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
حسن شفیعی جانباز 70درصد نیک آبادی
خودتان را معرفی کنید؟
در سال 1344 در خانواده مذهبی و زیر سطح متوسط مالی به دنیا آمدم. پدرم کشاورز بود و مادرم خانه دار و به همین خاطر به دلیل کمک به پدر و جمعیت زیاد خانواده تا سطح سوم راهنمایی تحصیلاتم را ادامه دادم.
*خانواده با انقلاب میانه خوبی داشتند
نحوه اعزام به جبهه و حال و هوای آن روزها را بازگو کنید؟
حال و هوای جرقویه در طول هشت سال دفاع مقدس، بوی جنگ و دفاع می داد و به روایتی شور و هیجان شب ها و روزهای عملیات در گوشه و کنار شهر و روستاها در جریان بود. هر روز که پیکر پاک شهیدی بر دست مردم شهر نیک آباد تشییع می شد، عزم رفتن به جبهه در جوانان جوانه می زد و صبوری برای ماندن در پشت جبهه برای رزمندگان و بسیجیان نمی ماند.
آن روزها دو برادرم در جبهه بودند و من مصرانه خواهان اعزام به جبهه بودم. یکی از پسرعموهایم در جبهه شهید شد و بعد از شهادتش بسیج رفتن من قوت گرفت و هنوز سالگرد پسرعمویم نشده بود که سال 1362 به جبهه اعزام شدم.
خانواده اصلا مخالفت نکردند و به دلیل ارادت خاصی که به انقلاب اسلامی داشتند، من را برای جبهه تشویق می کردند.
زمانی که اسمم را برای اعزام نوشتم به همراه پسر عمویم به پایگاه بسیج رفتیم و برای اینکه صبح خواب نمانیم، ساعت مچی را به مچ پایمان بستیم.
در کردستان چشمانم را به خدا هدیه کردم
جانبازی شما به چه نحو رغم خورد؟
هم زمان با عملیات والفجر 4 در کردستان و ارتفاعات کلکوش نزدیکی دیوان درّه در سنگر نگهبان بودم. آن روزها ماموریت داشتیم تا بتوانیم جلوی نفوذ ضد انقلاب را در کردستان بگیریم. 20 مهر ماه 62 نزدیک غروب بود که نارنجک تفنگی نزدیک سنگر ما به زمین برخورد کرد و پسرعمویم به شهادت رسید و من از ناحیه دست، گوش و دو چشم زخمی شدم و به پایین کوه افتادم. به سرعت به طرف بالای کوه حرکت کردم و بر اثر سوزش چشمانم فکر می کردم که گرد و خاک به چشمم رفته ولی بالای کوه از هوش رفتم. 22 مهر در بیمارستان تهران به هوش آمدم و یک ماه بعد متوجه شدم که چشمانم قابل درمان نیست و برای همیشه زندگی دیگری را باید آغاز کنم.
جبهه آرامش درونی به من می داد
توصیف شما از بعد از جانبازی چیست و بعد از مجروحیت چه کردید؟
همه ناراحتی من بعد از جانبازی دوری از جبهه بود ولی با عنایت خداوند بعد از نابینایی به مدت چهارماه در شهرک دارخوئین به عنوان تلفنچی مشغول شدم.
بعد از مدتی تصمیم گرفتم که با شرایط کنار آمده و به دنبال ادامه تحصیل بروم. صبح ها کنار جاده می ایستادم و به اصفهان می رفتم و عصرها بازمی گشتم و همین امر که می توانستم استقلال در انجام کارها را داشته باشم برایم لذت بخش بود. بعد از مدتی دانشگاه اصفهان در رشته ادبیات قبول شدم و یک سال بعد به رشته تاریخ رفتم و پس از لیسانس به استخدام آموزش و پرورش درآمدم و به شهر نیک آباد بازگشتم زیرا برایم بودن در کنار همشهریانم راحت تر بود.
پس از 14 سال موفق به کسب مدرک کارشناسی ارشد از دانشگاه اصفهان شدم و کنفرانس خود را با موضوع سیری در اندیشه ولایت فقیه ارائه دادم. وقتی نابینا شدم، انگار تازه از لحاظ دینی، معنوی متولد شده و وارد دنیایی تازه شدم به نحوی که قدم های استقلال بعد از تولد دوباره برایم لذت بخش بود. به ظاهر خدا چشمانم را گرفت ولی در مقابلش نعمت های بسیاری به من بخشید.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://rubika.ir/Yad_shohada1398
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
عکس #یادگاری
شهید والامقام رضا (داوود) طیبی🌹
از حسن آباد جرقویه اصفهان
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://rubika.ir/Yad_shohada1398
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#نامه_از_جبهه
#راوی_خواهر_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#حسین_فصیحی
قدیم یک نادر پستچی بود که اهل روستای حسن آباد بود نامه رزمندگان را بدست خانوادهایشان می رساند. برادرم حسین هم مرتب تا جبهه بود نامه می فرستاد. و آنقدر با معرفت و با محبت بود که در نامه هایش احوال همه ی اهالی روستا را جویا می شد و می نوشت سلام مخصوص مرا به همگی برسانید. چند روز قبل از شهادتش هم یک تلگراف فرستاده بود که بعد از شهادتش به دست ما رسید. در آن تلگراف نوشته بود. سلام من حالم خوب است نگران نباشید. و این پیام را نمی دانیم چرا و به چه علت نادر پستچی بدست ما نرسانده بود و بعد از شهادت حسین آن را به مادر شهید محمد فصیحی می دهد که بدست ما برساند.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://rubika.ir/Yad_shohada1398
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
5.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆👆👆 ماشاالله به اطلاعات سپاه و نیروهای امنیتی ، نفر اصلی که شهید علی وردی را با چاقو اربا اربا کرد را گرفتند ، 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ماشاالله🌺 ماشاالله ماشاالله 🌺ماشاالله 🌺ماشاالله🌺 ماشاالله ماشاالله 🌺ماشاالله🌺 ماشاالله🌺 ماشاالله ماشاالله 🌺ماشاالله🌺 ماشاالله 🌺ماشاالله ماشاالله🌺 ماشاالله 🌺ماشاالله 🌺ماشاالله ماشاالله 🌺ماشاالله🌺 ماشاالله 🌺ماشاالله ماشاالله🌺 ماشاالله 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://rubika.ir/Yad_shohada1398
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✋
خاوری پر از سنگ برای اغتشاش
👆در کرج چند نفر پشت خاوری رو پر از سنگ کرده و به سمت مردم و نیروی انتظامی پرتاب میکنند.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://rubika.ir/Yad_shohada1398
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
بعد از بستن اتوبان کرج تقریبا ۲۰ نفره خودروهای ایستاده را وارسی میکنند تا چشمشان به این طلبه میافتد او را از خودرو پایین میکشند و شروع به چاقو زدن میکنند، خودرو اش را تخریب و به سمت جمعیت جلو فرار میکنند.
پ.ن: دقیقا رفتار داعشی ها در سوریه
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://rubika.ir/Yad_shohada1398
https://eitaa.com/Yad_shohada1398