namaaz.23_(2).mp3
4.92M
نماز 23 🦋🍃
نمازچقدر شيرينه...
وقتی ازش،برای ساختن آرامش ابدی مون استفاده ميکنیم.
وقتی میفهميم
داریم باهاش بزرگترمیشیم
وسیع تر میشیم؛ درست مثل خدا
استاد شجاعی
🍃
🦋🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری_مناسبتی
▪️السّلام علیک یا امّ الوفا امّ العباس قمر بنی هاشم امّ البنین
وفات حضرت ام البنین، مادر حضرت عباس(ع) تسلیت باد.
#یااباعبدالله
@Yamahdi85adrekni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#گیف_مفهومی
- باز کنید👆🏻:)
- بلاهایی که رحمتند..
✅زن نمی دانست که چه بکند ؟
خلق و خوی شوهرش او را به تنگ آورده بود ، همیشه می گفت و می خندید ، با بچه ها خوش و بش می کرد
ولی مدتی بود با کوچکترین مسئله عصبانی می شد و داد و فریاد می کرد !!!
زن روزی به نزد راهبی رفت تا از او کمک بگیرد ، او در کوهستان زندگی می کرد ، زن از راهب معجونی
خواست تا شاید چاره ای کارش شود !
راهب نگاهی به زن کرد و گفت : چاره ی کار تو در یک تار مو از سبیل ببر کوهستان است !.
ببر کوهستان !!
آن حیوان بسیار وحشی است !! و هر وقت تار مویی از سبیل ببر وحشی را آوردی برایت
معجونی می سازم تا شوهرت با تو مهربان شود .... زن با ناامیدی به خانه اش برگشت .
غذایی را آماده کرد و روانه ی کوهستان شد ، خود را به نزدیکی غار رساند ، از شدت ترس بدنش می لرزید
اما مقاومت کرد .. آن شب ببر بیرون نیامد !.
چندین شب به همین منوال گذشت هر شب چند گام به غار نزدیکتر می شد ، بلاخره ببر وحشی غرش کنان از
غار بیرون آمد و ایستاد و به اطراف نگاه کرد !.
هر شب که می گذشت آن ببر و زن چند گام به هم نزدیکتر می شدند ....
چهار ماه طول کشید تا ببر به واسطه ی بوی غذا به زن نزدیک شد ، و آرام آرام شروع به خوردن کرد .
مدتی گذشت ....
طوری بود که ببر بر سر راه زن می ایستاد و منتظر می ماند زن خود را به ببر نزدیک تر میکرد و سر او را
نوازش می کرد و به ملایمت به او غذا می داد ،
هیچ سرزنش و ملامتی در کار نبود هیچ عیب جویی ، ترس و وحشتی در میان نبود و بر خلاف دشواری و
سختی راه هر شب آن زن برای ببر غذا می برد و سر او را در دامن خود می گذاشت ، دست نوازش بر مویش
می کشید ....!!!!
بالاخره یک شب زن با ملایمت تار مویی از سبیل ببر کند ، و شادمان نزد آن راهب رفت .... فکر می کنید آن
راهب چه کرد ؟
نگاهی به اطرافش کرد و آن تار مو را به داخل آتشی انداخت که در کنارش شعله ور بود ..
زن ، هاج و واج نگاهی کرد در حالی که چشمانش داشت از حدقه بیرون می زد ماند که چه بگوید .راهب با
خونسردی رو به زن کرد و گفت :
آیا ”مرد تو " از آن ببر کوهستان بدتر است ؟تو نیرویی داری که از وجود آن بی خبری !!
✨با #صبر و #حوصله ، #عشق و #محبت توانستی آن حیوان را #رام کنی !!!
💪مهار خشم شوهرت در دستان توست ،
👌پس #محبت و #عشق را به او #ببخش و
با #حوصله و #مدارا
#خشم و #عصبانیت را از او دور ساز.
🌿🌺﷽🌿🌺
🦋ما همیشه بر #سفره_گذشته می نشینیم.
✅ اینکه در رحم دنیا از نظر جسمی در چه وضعیتی هستیم، مربوط به تمام عمرمان می شود که از وضعیت جسمی دریافت داشتیم
✅ غذاهایی که خوردیم
✅چیزهایی که لمس کردیم
✅ بوهایی استشمام کردیم؛ وضعیت جسمی ما را در رحم دنیا می سازد.
✅وضعیت فعلی روحی ما اینکه الان احساس خوشبختی می کنیم یا نه،
🎯آدم عصبی هستیم یا آرام، آدم زودرنجی هستیم یا صبور، آدم خوش بینی هستیم یا بدبین.. هر چه که هستیم، معلول گذشته ماست.
🚨این#قاعده یادمان نرود، همانطور که دنیای ما معلول دوران جنینی ماست، برزخ ما هم معلول دوران دنیایی ماست.
🌺🌿 حدیث فارسی است از امام صادق (علیه السلام) که فرمودند: «هر چه بکاری همان می دروی. گندم از گندم بروید جو ز جو».
#پای_درس_استادمحمدشجاعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قبل از اینکه صدات از دهان خودت به گوش خودت برسد، به گوش امام زمان رسیده!
#یااباعبدالله
@Yamahdi85adrekni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قهرمان ها تفاوت مارا نشان میدهند
لحظه های جذاب و دیدنی از غیور مردان ایرانی
ما درکنار دروازه ی دل هایمان، شاخه گل هاي ارادت بـه دست گرفته و هر آدینه منتظریم کـه چونان رسول اعظم«ص» کـه از مکه بـه مدینه النبی هجرت کرد🌿
برنامۀ قرآن، آخرین برنامۀ انسان سازی است که در اختیار ما گذاشته شده است، ولی ما از آن قدردانی نمی کنیم!
آیت الله بهجت ره
#یااباعبدالله
@Yamahdi85adrekni
- ناشناس.mp3
4.86M
📼| پادڪست "رستمودستان"
رَقص و جولان بر سرِ میدان کنند
رَقص اندر خونِ خود مردان کنند
🌱| بھ قلم ڪیمیا رنجبر
🎙| با صداۍ
شوقِشهادت، امیرپارسامُرادی
ریحانہ آجورلو و ڪیمیارنجبر
| @ruzefekr روضــهفکر |
@Yamahdi85adrekni
🍃🍃🍃◾️
فرازی از زندگی حضرت ام البنین سلام الله علیها
نامش فاطمه بود.
از آن دخترهایی که شمشیرزنی و نیزه داری را به خوبی می دانست و در جنگآوری، هم پای پسران قبیله بود.
اولین مربی شمشیر زنی و تیراندازی پسرش ابالفضل عباس (علیه السلام) و برادرانش هم خود او بود!
نه اینکه تنها او اینچنین باشد، تمام قبیلهاش در شجاعت و دلیری زبانزد بودند؛ اما چیزی که او را متمایز می کرد، حجب و حیای مثال زدنی و زیبایی و ملاحت خاص زنانه بود که در کنار جنگآوری، او را به یک دختر کم نظیر تبدیل کرده بود.
کمتر مردی جرأت خواستگاری از او را داشت و آنهایی هم که پا پیش میگذاشتند، همگی از بزرگان و اشخاص مطرح بودند؛ اما جز جواب رد چیزی حاصلشان نمیشد.
وقتی از او میپرسیدند که چرا ازدواج نمیکنی،
می گفت: «مردی نمیبینم، اگر مردی به خواستگاریام بیاید، ازدواج میکنم!»
معاویه از خواستگاران پر و پا قرصش بود، ولی هربار دست خالی باز میگشت.
تا اینکه یک شب خوابی دید.
صبح فردا، وقتی «عقیل»، برادر و فرستادهی علی بن ابیطالب (علیه السلام)، که مردی نسب شناس بود، برای خواستگاری آمد، فاطمه لبخند معنا داری زد؛ فهمید که رویایش صادقه بوده است.
از فرط شادمانی و رضایت، گریست و گفت: «خدا را سپاس! من به «مرد» راضی بودم ولی او «مرد مردان» را نصیب من کرد.»
و بی درنگ، پس از موافقت پدر و مادرش، موافقت خود را اعلام کرد و شد همسر علی بن ابیطالب (علیه السلام)، جانشین رسول خدا (صلی الله علیه و آله).
بارزترین ویژگی اش، ادب بود.
به جا و به موقع حرف می زد.
حد خودش را میدانست و رفتارش، هرگز نشانی از خطا نداشت.
روزی که پا در خانهی امیرالمومنین(علیه السلام) گذاشت، اولین جملهاش به فرزندان ایشان این بود:
نیامده ام جای مادرتان را بگیرم،
من کجا و فرزندان حضرت زهرا(سلام الله علیها) کجا؟
من آمدهام تا کنیزتان باشم.
و به حق نشان داد که راست میگفت؛ همان روز اول، حسن و حسین (علیهما السلام) بیمار بودند.
فاطمه، بلافاصله به بالین آنها رفت و با محبت تمام، به آنها رسیدگی کرد و چند روز اول زندگی مشترکش، به پرستاری از فرزندان زهرا (سلام الله علیها) گذشت؛ کاری که آن را افتخاری برای خود میدانست.
می گویند تا وقتی که فرزندان امام علی(علیه السلام) خردسال بودند، بچه دار نشد تا مبادا به خاطر مادر شدن، در حق آنها کوتاهی کند.
از امام علی(علیه السلام) هم خواسته بود تا او را «فاطمه» خطاب نکند تا مبادا دل بچهها از شنیدن نام مادرشان در خانه، بشکند.
وقتی عباس(علیه السلام)، نوزاد شیرین ام البنین به دنیا آمد، بچه های حضرت زهرا(سلام الله علیها) را جمع کرد، آنها را نزدیک به هم نشاند و نوزاد یک روزه اش را در آغوش گرفت؛ بلند شد و عباسش را دور سر فرزندان فاطمه(سلام الله علیها) چرخاند تا به همه بگوید که فرزندان ام البنین، بلاگردان فرزندان فاطمه(سلام الله علیها) اند.
همیشه و همه جا به فرزندانش یادآوری میکرد که:
«مبادا حسن و حسین (علیهما السلام) را برادر و همتای خود بدانید، آنها تافتهی جدا بافتهاند، آسمانیاند، نوادگان پیامبر(صلی الله علیه وآله) اند.»
و همین تربیت بود که نتیجه اش را در کربلا نشان داد...
او همان مادری است که وقتی کاروان کربلا را راهی می کرد، با وجود اینکه چهار جوان خودش همراه کاروان بودند، به تمام کاروان اینطور سفارش میکرد:
چشم و دل مولایم امام حسین (علیه السلام) و فرمان بردار او باشید.
حضرت ام البنین سلام الله علیها، از حضرت علی (علیه السلام)، صاحب چهار ستاره ی نورانی به نامهای
حضرت عباس (علیه السلام)
عبدالله،
جعفر و
عثمان(علیهم السلام)
شد که همگی در کربلا به شهادت رسیدند.
درود ورحمت خداوند بر آنها
🍃🍃🍃🍃◾️