توقع نداشه باش همه درکت کنن..
تو این دنیا هر کسی نسبت به نیازی که بت داره درکت میکنه!
🌴✅🌴
بعضی وقتا هم
درگیر آدمایی هستیم
که اصلا آدم نیستن :)
جریان تشت طلا وُ قورباغه😅🤦♂
🌴✅🌴
زندگیمون داره خلاصه میشه توی اون بیت شعری که
#شاملو سرود:
" از رنجی خسته ام که از آن من نیست"🙃
🌴✅🌴
معاشرت با آدمی که حرف دلش رو میزنه
و با سیاست رفتار نمیکنه
از لذت های بهشتیه...
🌴✅🌴
حرفای خودمونی
معاشرت با آدمی که حرف دلش رو میزنه و با سیاست رفتار نمیکنه از لذت های بهشتیه... 🌴✅🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
يه جا خوندم نوشته بود
«بزرگترین مشکل تو ارتباطاتمون
اینه که گوش نمیدیم که بفهمیم؛
گوش میدیم تا جواب بدیم»
و چقدر بنظرم درسته...
🌴✅🌴
موفقیت قبل از آنکه تقدیر تو باشد ، وابسته به تصمیم توست
پس کاملا مصمم باش تا تقدیرت را بسازی ...
🌼سلام صبح زیباتون بخیر وپراز شادی و نشاط و شادابی و لبخند
🌴✅🌴
به اطرافیانتون بگید دوسشون دارید، چیزی از شما کم نمیشه ولی احساس خوبی به اونا دست میده.
🌴✅🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گزارشگر فقط این😂🤣
🌴✅🌴
خدایا
گاهی یک حرف یک زمستان آدم را
گرم میکنه
گاهی یک حرف یک عمر آدم را
سرد.
🌴✅🌴
نیرویی که دانه های انار را
یکی یکی
کنار هم
داخل پوستش قرار می دهد،
میداند
#تــُــرا
درون
کدام
قلب
قرار
دهد؛
نگران نباش..
🌴✅🌴
همهی آدما احتیاج به یه رفیقِ خوب و
صمیمی دارن..
که یه جا دور از چشم بقیه قایمش کنن و
همیشه هم دلشون به بودنش قرص باشه اگر
داری همچین رفیقی خوش بحالت
تا خـــدا هست
هیچ لحظهای آنقدر
سخت نمےشود که نشود تحمل کرد
شدنـیها را انجام بده
و نشدنـی هایت را به خدا بسپـار
شب خوش
هیچ وقت نگران آیندهی
ناشناخته ات نباش
وقتی خدای
شناخته شده ای داری
با تمام وجود بهترینها
را از خداوند
براتون طلب میکنم
لحظاتتون مملو از آرامش
شبتون در پناه خدا
✍️آدمها:
قند را می شکنند
تا از حلاوتش بهره گیرند
رکورد را می شکنند
تا به افتخارش برسند
هیزم را می شکنند
تا به گرمای آتش برسند
غرور را می شکنند
تا به افتادگی برسند
سکوت را می شکنند
به آوازی برسند
برای همه شکستن هایشان
دلایل خوبی دارند آدمها ....
هنوز نفهمیدم چرا
آدمها" دل" میشکنند؟!
🌴🕯🌴
قصه شب
چند سال پیش ، در یک روز گرم تابستان ، پسر کوچکی با عجله لباسهایش را درآورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت مادرش از پنجره نگاهش می کرد و از شادی کودکش لذت میبرد. مادر ناگهان تمساحی را دید که به سوی پسرش شنا می کرد مادر وحشتزده به سمت دریاچه دوید و با فریادش پسرش را صدا زد . پسرش سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود
تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد، مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوی پسرش را گرفت. تمساح پسر را با قدرت می کشید ولی عشق مادر آنقدر زیاد بود که نمی گذاشت پسر در کام تمساح رها شود.کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود ، صدای فریاد مادر را شنید، به طرف آنها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را فراری داد پسر را سریع به بیمارستان رساندند. دو ماه گذشت تا پسر بهبودی پیدا کند.
پاهایش با آرواره های تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم ناخنهای مادرش مانده بود
خبرنگاری که با کودک مصاحبه می کرد از او خواست تا جای زخمهایش را به او نشان دهد. پسر شلوارش را کنار زد و با ناراحتی زخمها را نشان داد ، سپس با غرور بازوهایش را نشان داد و گفت
" این زخمها را دوست دارم ، اینها خراشهای عشق مادرم هستند"
گاهی مثل یک کودک قدرشناس
خراشهای عشق خداوند را به خودت نشان بده
خواهی دید چقدر دوست داشتنی هستند
شبتون خوش خواب های خوب ب بینید به امید فردای بهتر قشنگ تر برای تک تک شما دوستان عزیز گرامی
اجازه ندهید ذهنتان به بهانه ناراحتی فعلی تان از شما یک مظلوم و قربانی بسازد...
احساس تاسف برای خود و بازگویی ماجراها برای دیگران، شما را در چرخه تکرار، اسیر نگه می دارد.