🏳️🕋*قرار عاشقی* *هرشب* *با قائم* *آل محمد (ص)*
*دعای فرج*
*اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ الْخَفآءُ، وَانْکشَفَ الْغِطآءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجآءُ، وَ ضاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ، و اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَيک الْمُشْتَکى، وَ عَلَيک الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخآءِ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ، اُولِى الْأَمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَينا طاعَتَهُمْ، وَ عَرَّفْتَنا بِذلِک مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ، فَرَجاً عاجِلاً قَريباً کلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ، يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ، يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ، اِکفِيانى فَاِنَّکما کافِيانِ، وَانْصُرانى فَاِنَّکما ناصِرانِ، يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِکنى اَدْرِکنى اَدْرِکنى، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ، بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرينَ...*
عزیزان ، بزرگواران یادتونه چند مدتی است که یک عکس رزمنده در فضای مجازی دست به دست میشد به عنوان محمود رضا خاوری اختلاسگر معروف. اما حقیقت ماجرا چیست؟؟؟ حقیقت این است که این عکس متعلق به شهید امیر حاج امینی بی سیمچی گردان نصر لشکر ۲۷ محمد رسول الله است که در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید. و باید یادآوری کنیم که اصلا محمود رضا خاوری سابقه جبهه و جنگ ندارد. اما متاسفانه جبهه ملعون کفر و نفاق با مصادره کردن عکس این شهدا بعنوان اختلاسگر، در واقع کاری می کند که ما از انسانهای مؤمن از چهره های نورانی و پاک حس بدی پیدا کنیم و اعتماد و اعتقادمان را نسبت به آنها از بین ببرد. به احترام شهید امینی عزیز که مورد ترور شخصیتی، از جانب از خدا بی خبران قرار گرفت این مطلب را در همه ی گروه ها انتشار دهید تا مردم به مکر منافقین و معاندین پی ببرند.لعنت خدا بر منافقین داخلی و معاندین خارجی.
🎥 آیا ضوابط مربوط به پوشش فقط در ایران اجرا میشود؟
🔹 در دانشگاهها، موسسات و ادارات تمام کشورها، قوانین و ضوابطی برای نوع پوشش افراد تحت عنوان (dress code) وجود دارد که باید رعایت شوند.
#احکام_شرعی #احکام_حجاب
سوال ⁉️
نظر شوهر درباره نوع پوشش و حجاب زن❓
✅جواب
اختيار پوشش زن بدست خود اوست. مرد نمي تواند زن خود را مجبور به رعايت يك نوع پوشش خاص كند و يا خداي ناكرده بخواهد كه بي حجاب باشد!. در هيچ صورتي زن نمي تواند در گناه از شوهر خود اطاعت نمايد!.
گاهي خانم پوشش نامناسب دارد و رعايت حجاب اسلامي را نمي كند، مرد بايد او را با بهترین شیوه ها نهي از منكر كند، شوهر نمی تواند بی تفاوت
باشد!. درست است كه نوع پوشش بر عهده خود زن است اما اگر خانم پوشش اسلامي را رعایت نکرد مرد مي تواند اجازه خروج از منزل با وضع نامناسب را به همسر خود ندهد!.
✅مرد به هيچ عنوان نمي تواند از زن خود بخواهد كه در بيرون از خانه و در برابر نامحرم بي حجاب و يا با آرايش خلاف شرع باشد.
سوال⁉️
اگر مرد به بی حجاب همسرش بی تفاوت باشدچه حکمی دارد؟
✅پاسخ:
اگر بی اعتنائی منجر به ترک واجبی مانند امر به معروف و نهی از منکر شود یا تائید گناه او محسوب شود، حرام است.
#احسن_القصص #ظن_بد
🙍جوانی با چاقو وارد مسجد شد! گفت :
بین شما کسی هست، مسلمان باشد ؟!
همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد ، پیرمردی ریش سفید از جا برخواست و گفت : آری من مسلمانم.
جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا!
پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند
جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد
پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت:
به مسجد بازگرد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاور.
جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید : آیا مسلمان دیگری در بین شما هست ؟!
افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را بقتل رسانده
نگاهشان را به پیر ترین فرد مسجد دوختند!
پیرمرد رو به جمعیت کرد وگفت :
چرا نگاه میکنید! به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود!
پ.ن:ایمان بعضی ها به هیچ بند است
📚مجموعه شهر حکایات
کسی که به خواندن نماز شب موفق می شود اگر بتواند آن را به نافله و نماز صبح وصل کند که نماز صبح در اول وقت خوانده شود، بسیار به جا خواهد بود
و مستحب است که پس از نماز صبح، مشغول دعا و تعقیبات شود که روزی و فراخی آن بسیار مؤثر است
و در صورت امکان از خواب بین الطلوعین پرهیز کند؛ زیرا کراهت دارد.
📚نماز شب، معراج شب زنده داران
نویسنده: عباس رحیمی
#نماز_شب
✨﷽✨
🌹 مسلمان شدن ژاکلین زکریا توسط شهید علمدار در عالم رویا
✍خیلی دوست داشتم با مریم به این سفر معنوی بروم اما مشکل پدر و مادرم بودند به پدر و مادرم نگفتم که به سفر زیارتی فرهنگی میرویم بلکه گفتم به یک سفر سیاحتی که از طرف مدرسه است میرویم اما باز مخالفت کردند دو روز قهر کردم لب به غذا نزدم ضعف بدنی شدیدی پیدا کردم 28 اسفند ساعت 3 نیمه شب بود هیچ روشی برای راضی کردن پدر و مادرم به ذهنم نرسید با خودم گفتم خوب است دعای توسل بخوانم.
کتاب دعا را برداشتم و شروع کردم خواندن هرچه بیشتر در دعا غرق میشدم احساس میکردم حالم بهتر میشود نمیدانم در کدام قسمت از دعا بود که خوابم برد. در عالم رؤیا دیدم در بیابان برهوتی ایستادهام دم غروب بود، مردی به طرفم آمد و به من گفت: «زهرا، بیا بیا». بعد ادامه داد: «میخواهم چیزی نشانت بدهم». با تعجب گفتم: «آقا ببخشید من زهرا نیستم اسمم ژاکلین است». ولی هرچه میگفتم گوشش بدهکار نبود مرتب مرا زهرا خطاب میکرد.
راه افتادم به دنبال آن مرد رفتم در نقطهای از زمین چالهای بود اشاره کرد به آنجا و گفت «داخل شو». گفتم این چاله کوچک است گفت دستت را بر زمین بگذار تا داخل شوی به خودم جرئت دادم و اینکار را کردم آن پایین جای عجیبی بود یک سالن خیلی بزرگ که از دیوارهای بلند وسفیدش نور آبی رنگی پخش میشد. آن نور از عکس شهدا بود که بر دیوارها آویخته بود. انتهای آن عکسها عکس رهبر انقلاب آقا سیدعلی خامنهای قرار داشت به عکسها که نگاه کردم میدیدم که انگار با من حرف میزنند ولی من چیزی نمیفهمیدم تا اینکه رسیدم به عکس آقا.
آقا شروع کرد با من حرف زدن خوب یادم است که ایشان گفتند: «شهدا یک سوزی داشتند که همین سوزشان آنها را به مقام شهادت رساند مانند شهید جهانآرا، شهدی همت، شهید باکری، شهید علمدار و...» همین که آقا اسم شهید علمدار را آورد پرسیدم ایشان کیست؟ چون اسم بقیه را شنیده بودم ولی اسم علمدار به گوشم نخورده بود. آقا نگاهی به من انداختند و فرمودند «علمدار همانی است که پیش شما بود همانی که ضمانت شما را کرد تا بتوانی به جنوب بیایی».
به یک باره از خواب پرسیدم خیلی آشفته بودم نمیدانستم چکار کنم هنگام صبحانه به پدرم گفتم که فقط به این شرط صبحانه میخورم که بگذاری به جنوب بروم. او هم شرطی گذاشت و گفت به این شرط که بار اول و آخرت باشد. باورم نمیشد پدرم به همین راحتی قبول کرد. خیلی خوشحال شدم به مریم زنگ زدم و این مژده را به او دادم. اینگونه بود که به خاطر شهید علمدار رفتم برای ثبتنام موقع ثبتنام وقتی اسم مرا پرسید مکث کردم و گفتم زهرا من زهرا علمدار هستم. بالاخره اول فروردین 1378 بعد از نماز مغرب و عشاء با بسیجیها و مریم عازم جنوب شدیم کسی نمیدانست که من مسیحی هستم به جز مریم. در راه به خوابم خیلی فکر کردم.
از بچهها درباره شهید علمدار پرسیدم اما کسی چیزی نمیدانست وقتی به حرم امام خمینی رسیدیم در نوار فروشی آنجا متوجه نوارهای مداحی شهید علمدار شدم کم مانده بود از خوشحالی بال در بیاورم. چند نوار مدحی خریدم در راه هرچه بیشتر نوارهای او را گوش میدادم بیشتر متوجه میشدم که آقا چه فرمودند. درطی چند روزی که چند روزی که جنوب بودیم اسلام چه دین شیرینی است و چقدر زیباست. وقتی بچهها نماز جماعت میخوانند من کناری مینشستم زانوهایم را بغل میگرفتم و گریه میکردم گریه به حال خودم که بان آنها زمین تا آسمان فرق داشتم.
شلمچه خیلی باصفا بود، حس غریبی داشتم احساس میکردم خاک آنجا با من حرف میزند با مریم دعا میخواندیم یک آن احساس کردم شهدا دور ما جمع شدهاند و زیارت عاشورا میخوانند منقلب شدم و از هوش رفتم در بیمارستان خرمشهر به هوش آمدم. صبح روز بعد هنگام اذان مسئول کاروان خبر عجیبی داد تازه معنای خواب آن شبم را فهمیدم. آن خبر این بود که امروز دوباره به شلمچه میرویم چون قرار است امام خامنهای به شلمچه بیایند. و نماز عید قربان را به امامت ایشان بخوانیم. از خوشحالی بال درآورده بودم به همه چیز در خوابم رسیده بودم.
بعد که از جنوب برگشتیم تمام شکهایم به یقین بدل گشت آن موقع بود که از مریم خواستم راه اسلام آوردن را به من یاد دهد. او هم خیلی خوشحال شد وقتی شهادتین را میگفتم. احساس میکردم مثل مریم و دوستانش من هم مسلمان شده ام...