eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.4هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
8.3هزار ویدیو
27 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
📢 بیانات امروز رهبرانقلاب درباره کنوانسیون‌ها رهبر انقلاب: ◀️ «مرزبندی پررنگ با دشمن را برای مصونیت در مقابل تهاجم نرم» را بسیار لازم خواندند و خاطرنشان کردند: مرزهای فرهنگی نیز همچون مرزهای جغرافیایی نیاز به برجسته‌سازی و مراقبت دارند تا دشمن با فریب و خدعه و نفوذ از این مرزها عبور نکند و بر و فرهنگ کشور مسلط نشود. ◀️ حضرت آیت الله خامنه‌ای با وجود تأکید فراوان بر مرزبندی با دشمن، یک نکته حاشیه‌ای اما ظریف را هم توصیه کردند و آن اینکه «نباید بخاطر تعصب بجا علیه دشمن، مخالفان نظر خود را به همراهی با دشمنان منتسب کرد». ╭─┅═🌷🌺🌷═┅─╮  ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ https://eitaa.com/Yazinb3 ╰─┅═🌷🌺🌷═┅─╯ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌺اللهم عجل لولیک الفرج و فرجنابه🌺
🌹ذکر آخرین ساعات روز 🌹 مستحبّ است كه در آخر روز پنجشنبه به اين نحو استغفار كنند: اَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذى لا اِلهَ اِلاَّ هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ، وَ اَتُوبُ اِلَيْهِ تَوْبَةَ عَبْدٍ خاضِعٍ مِسْكينٍ مُسْتَكينٍ، لا يَسْتَطيعُ لِنَفْسِهِ صَرْفاً وَ لا عَدْلاً، وَ لا نَفْعاً وَلا ضَرّاً، وَ لاحَيوةً وَ لا مَوْتاً وَ لا نُشُوراً، وَ صَلَّى اللَّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ عِتْرَتِهِ الطَّيِّبينَ الطَّاهِرينَ الْأَخْيارِ الأَبْرارِ، وَ سَلَّمَ تَسْليماً. قبل از غروب بخوانید ╭─┅═🌷🌺🌷═┅─╮  ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ https://eitaa.com/Yazinb3 ╰─┅═🌷🌺🌷═┅─╯ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌺اللهم عجل لولیک الفرج و فرجنابه🌺
خبر، آمیخته با بغض گلوگیر شده‌ست / سیل دلشوره و آشوب، سرازیر شده‌ست / سرِ دین، طعمه‌ی سرنیزه‌ی تکفیر شده‌ست هر که در مدح علی(ع) شعر جدید آورده‌ست گویی از معرکه‌ها نعش شهید آورده‌ست روضه‌ی مشک رسیده‌‌ست به بی‌آبی‌ها / خون حق می‌چکد از ابروی محرابی‌ها / باز هم حرمله... سرجوخه‌ی وهابی‌ها کوچه پس‌کوچه‌ی آینده، به خون تر شده است باز بوزینه‌ی کابوس، به منبر شده‌ است خط و ربط عرب ای کاش که کاشی گردند / تا حرم، همسفر «قافله‌باشی» گردند / لاشه‌خواران سقیفه، متلاشی گردند می‌زند قهقهه، «القارعه» بر خامی‌شان خون دین می‌چکد از «دولت اسلامی»شان بنویسید: تب ناخلفی‌ها ممنوع! / هدف آزاد شده، بی‌هدفی‌ها ممنوع! / در دل «عرش»، ورود سلفی‌ها ممنوع! «عرش» یک روضه‌ی فاش است که داغ و گیراست «عرش»… گفتیم که نام دگرِ سامرّاست شرق، در فتنه‌ی اصحاب شمال افتاده‌ست / بر رخ غرب، از این حادثه خال افتاده‌ست / وا شده مشت و از این چفیه، عقال افتاده‌ست! گویی از هرچه که زشتی‌ست، کفی هم کافی‌ست! جهت خشم خدا، یک سلفی هم کافی‌ست! تا «بهار عربی» روی علف باز کند / جبهه در شام و عراق از سه طرف باز کند / وای اگر دست کجی پا به «نجف» باز کند! عاشق شیر خدا، وارث شمشیر خداست سینه‌ی «سنی و شیعه» سپر شیر خداست لختِ خونِ جگر ماست به روی لبشان / کوره‌ی دوزخیان، گوشه‌نشین تبشان / لهجه‌ی عبری و لحن عربی، مکتب‌شان «نیل» را تا به «فرات»، آنچه که بود، آتش زد شک مکن؟ ما همه را «مکر یهود» آتش زد بی‌جگرها جگر حمزه به دندان گیرند / انتقام اُحُد و بدر ز طفلان گیرند / چه تقاصی ز لب قاری قرآن گیرند بیشتر زان که از این قوم، بدی می‌جوشد از زمین غیرت «حجر بن عدی» می‌جوشد! گره، انگار نه انگار به کار افتاده / سایه‌ی سرکش ما گردنِ دار افتاده / چشم بی‌غیرت اگر سمت «مزار» افتاده صاعقه در نفسِ ابری خود کاشته‌ایم به سر هر مژه‌ای یک قمه برداشته‌ایم سنگ تکفیر به آئینه‌ی مذهب؟ هیهات! / ذوالفقار علی و رحم به مرحب؟ هیهات! / دست خولی طرف معجر زینب؟ هیهات! ما نمک خورده‌ی عشقیم، به زینب سوگند پاسبانان دمشقیم، به زینب سوگند داس تکفیر، گل از ریشه بچیند؟ هرگز! / کفر بر سینه‌ی توحید نشیند؟ هرگز! / مرتضی همسر خود کشته ببیند؟ هرگز! پایتان گر طرف «کرب و بلا» باز شود آخرین جنگ جهانیِ حق آغاز شود خوش‌خیالی است مرامی که اجاقش کور است / مفتیِ نفتیِ این حرمله‌گان، مزدور است / قصه حنجره و تیرِ سه‌پر مشهور است خار در چشم سعودی شده «بیداریِ ما» باز کابوس یهودی شده «بیداریِ ما» رگ «بیداریِ ما» شد شریانی که زدند / بشنوی (بر دُهُل «جنگ جهانی» که زدند) / پاسخ شیعه به هر زخم زبانی که زدند بذر غیرت، سر خاک شهدا می‌کاریم پاسخ شیعه همین است که: صاحب داریم. 🍃🌹اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب سلام الله علیها 🌹🍃 ... http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
قلمم راست بایست! واژه ها ...گوش به فرمان قلم! همگی نظم بگیرید مودب باشید! صاحب شعر عزیزی است به نام "پدر" امشب از شعر پرم،کو قلم و دفتر من؟! آنقَدَر وسوسه دارم بنویسم که نگو... تک و تنها و غریبم! تو کجایی پدرم...؟! آنقَدَر حسرت دیدار تو دارم که نگو... بسکه دلتنگ تو ام ،از سر شب تا حالا... آنقَدَر بوسه به تصویر تو دادم که نگو... جانِ من حرف بزن! امر بفرما پدرم.. آنقَدَر گوش به فرمان تو هستم که نگو... کوچه پس کوچه ی این شهر پر از تنهاییست آنقَدَر بی تو در این شهر غریبم که نگو... پدر ای یاد تو آرامش من...! امشب از کوچه ی دلتنگیِ من میگُذری؟! جانِ من زود بیا بغلم کن پدرم...! آنقَدَر حسرت آغوش تو دارم که نگو... گفته بودی: فرزندم! عاشق اشعار تو ام ای به قربان تو فرزند..بیا دلتنگم آنقَدَر شعر برای تو بخوانم که نگو... پدرم...پدر خوبم به خدا دلتنگم! رو به رویم بِنِشینی کافیست همه دنیا به کنار... تو که باشی بابا! دست و دلباز ترین شاعر این منطقه ام آنقَدَر واژه به پای تو بریزم که نگو... گرچه از دور ولی،دست تو را میبوسم نه شعار است ،نه حرف! آنقَدر خاک کف پای تو هستم که نگو ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌺اللهم عجل لولیک الفرج و فرجنابه🌺
🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🍃🌹 سلام واحترام خدمته خادمین هیئت بیت الرقیه (سلام الله علیها) روزهای پایانی سال هست و جاداره یادی کنیم از گذشتگان خادمین هیئت بیت الرقیه (سلام الله علیها) و مداحان و علمای بزرگواری که در این ۱۵سال در این محفل نفس زدن. 🌷🕊 🌷🕊 🌷🕊 🌷🕊 اموات گرام حاج صادق رضازاده اموات گرامی حاج آقای صابر اموات گرامی حاج آقای سراقی اموات گرامی حاج آقای کرمی اموات گرامی حاج آقای موسوی اموات مداح گرام اویس دانش اموات مداح گرام نریمان پناهی اموات مداح گرامی مهدی کمانی اموات مداح گرامی اکبر مالکی اموات مداح گرام علی احمدپور اموات مداح گرامی علی علامی اموات مداح گرام افشین نجفی اموات مداح گرام احسان صفری اموات گرامی علیرضا شهرابی اموات مداح گرامی محمد مولاء اموات مداح گرامی اکبر شارعی اموات مداح گرامی مهدی مقدم اموات مداح گرامی مجید پناهی اموات مداح هادی جهاندوست اموات مداح گرامی فرزاد بداغی اموات مداح گرامی مرتضی گلپا اموات مداح گرام مجتبی رضوی اموات مداح ابراهیم زیادزاده اموات مداح گرام صادق شهرت اموات مداح گرامی علی قربانی اموات مداح قاسم اکبری اموات مداح احسان محسنی خادم الحسین حسین سقاء مرحوم رضا اسماعیلی پدر و برادر گرامی علی ناظری پدر گرامی عباس گرجاسبی پدر بزرگوار محمد قربانپور پدر بزرگوار مصطفی قربانپور پدر بزرگوار ناصر مددی پدر بزرگوار برادران پیران پدر گرامی مصیب ابوطالبی پدر گرامی سهراب نجفی پدر گرامی مرتضی بهرامی خواهر گرامی سید رضا مهاجری پدر گرامی علی ارمغان پدر بزرگوار علی برخ پدر گرامی مصطفی امامی پدر گرامی علی محمدی پدر گرامی مهدی درخشی پدر گرامی حسین فرجی اموات گرامی پویا فیاضی اموات گرامی محمد دانش اموات گرامی شهرام شایگان اموات گرامی محمد محمدی اموات گرامی حمید حسینی اموات گرامی جعفر ریحانی اموات گرامی اکبر گرمرودی اموات گرامی عمو ناصر آذرگون اموات گرامی عیسی چرخی اموات گرامی اکبر محمدزاده اموات گرامی برادران کاری اموات گرامی برادران کشاورز اموات گرامی برادران معماری اموات گرامی محمد احدی اموات گرامی امین حیدری اموات گرامی منوچهر اسماعیلی اموات گرامی علی شاکری اموات گرامی برادران وارسته اموات گرامی جواد اسلامی اموات گرامی رضا حسین نژاد اموات گرامی امیر نویدپور اموات گرامی برادران نظری اموات گرامی محمد فیروزمند اموات گرامی ابراهیم عزیزی اموات گرامی برادران تروان اموات گرامی مصطفی مفخمیان اموات گرامی علیرضا محمدی اموات گرامی برادران شعبانی اموات گرامی محمد آوازه اموات گرامی وحید بیرامی اموات گرام محمد و نیما خلیلی اموات گرامی برادران شکرانه اموات گرامی حسین موسوی اموات گرامی مهران نوری اموات گرامی حمید ناظری اموات گرامی مهدی نوشهری اموات گرامی ولی حشمتی اموات گرامی رحیم سلطانی اموات گرام محمد شمس آبادی اموات گرامی برادران حنفی اموات گرامی ابوالفضل طاهری اموات گرامی برادران ذکایی اموات گرامی اصغر لبیب اموات گرامی حامد اصغری اموات گرامی صالح آجرلو اموات گرامی رسول شمشیری اموات گرامی اصغر نظری اموات گرامی علی صباغ اموات گرامی برادران تقی زاده 🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🍃🌹 ... http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
بخونید خیلی قشنگه ﺑﺎﺑﺎ ﭘﻮﻝ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ! ﺑﺎﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ! ﺑﺎﺑﺎ ﮐﺘﺎﺏ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ! ﺑﺎﺑﺎ ﻣﻮﺗﻮﺭ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ! ﺑﺎﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ! ﺑﺎﺑﺎ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺮﻡ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ، ﭘﻮﻝ ﺑﺪﻩ ! ﺑﺎﺑﺎ ﭘﻮﻝ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻬﺮﯾﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ! ﺑﺎﺑﺎ !... ﺑﺎﺑﺎ !... ﺑﺎﺑﺎ !... ﻭﻟﯽ ﯾﮏ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﻫﻢ ﻧﮕﻔﺘﻢ : ﺑﺎﺑﺎ ! ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﭘﯿﺸﻢ ﻫﺴﺘﯽ ﺑﺮﺍﻡ ﮐﺎﻓﯿﻪ... ﺑﺎﺑﺎ ! ﺑﻮﺩﻥ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ ! ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﻡ ﻭ ﺍﺯ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ داشته باشم ﺑﻬﺶ ﻧﻖ ﺯﺩﻡ ! ﻭﻟﯽ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺍﺯﺵ ﻧﭙﺮﺳﯿﺪﻡ : ﺑﺎﺑﺎ ! ﺗﻮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﭼﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ؟؟؟ ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩیم ﺍﺯمون ﻣﯿﭙــﺮﺳﯿﺪﻥ : ﺑــﺎﺑــﺎﺗﻮ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﯼ ﯾﺎ ﻣـﺎﻣــﺎﻧﺘﻮ؟ ! میگفتیم : ﻫﺮ ﺩﻭﺗﺎﺷﻮﻧﻮ !! ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺘﻦ ﻧﻪ ! ﯾﮑﯽ ﺭﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ !!! ﺍﻭﻥ ﯾﮑﯽ ﮐﺪﻭﻣﻪ؟؟؟ ما ﻫﻢ ﺑﺎ ﺷﺮﻡ ﻭ ﺯﯾﺮ ﻟﺒﯽ میگفتیم : ﻣﺎﻣﺎﻧــﻮ !!! ﺑﯿــﭽﺎﺭﻩ ﭘﺪﺭ ! ﻟﺒــﺨﻨﺪ تلخی ﻣﯿﺰﺩ ﻭ ... ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﻴﻜﺸﻴﺪ ﺟﻠــﻮﯼ ﻫﻤﻪ !!! ﺍﻣﺎ ﺍﻻﻥ ﻣﯿﻔﻬــﻤﯿﻢ ﭘــﺪﺭ ﭼﻘﺪﺭ ﺯﺣﻤﺖ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪ ﻭ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﻴﺸﺪ ﺗــﺎ ﺯﻥ ﻭ بچش ﺯﻧﺪﮔــﯽ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷــﻦ ... کاش سوره ای به نام "پدر" بود که این گونه آغاز میشد: قسم بر پینه ی دستانت، که بوی نان میدهد و قسم بر چشمان همیشه نگرانت... قسم بر بغض فرو خورده ات که شانه ی کوه را لرزاند و قسم بر غربتت، وقتی هیچ بهشتی زیر پایت نیست ...😔 ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻫﺮﭼﯽ ﺳﺎﻻﺭﻩ ﻫﺮﭼﯽ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺑﻨﺎمه ﭘـــــــﺪﺭ زنده باد همه ی پدران در قید حیات و شاد باد روح تمامی پدران عزیز سفر کرده.. به افتخار بابام پخش کردم...به افتخار بابات پخش کن کپــی واسه اونایی که ❤️عاشــــــق❤️ پدرشونن... بابا جوووونم دوووووست دااارم 😍 پیشاپیش روز پدر مبارک ❤️🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌺اللهم عجل لولیک الفرج و فرجنابه🌺
---~~~ 🌴 ... 🌴~~~--- 🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃 هیچ جا خانه ی پدری نمی شود ... جایی که بوی بچگی هایت را می دهد از درب‌ِ رنگ و رو رفته ی کهنه اش که وارد میشوی ، صدای خنده و بازی های بچگی ات را میشنوی ... چشم هایت را میبندی و در خاطراتت جان میگیری ... صدای کودکی را می شنوی که در گوشه های حیاط و پشت درختها قایم باشک می کند ،می خندد و با خنده اش شبیه بچگی هایت ذوق می کنی ... مگر می شود چنین جایی بود و شاد نبود ؟! مگر می شود عطر متفاوتِ غذای مادرت را استشمام کنی و خوشحال نباشی !؟اصلا مگر میشود کنار مادرت بنشینی ، چند استکان چایِ "اجباری اش" را بنوشی و احساس خوشبختی نکنی ؟! بهترین گوشه ی دنیا خانه ایست که کودکی هایت میان گُل های باغچه اش نفس می کشد ... بهترین کاخ دنیا را هم که برایت بسازند ؛ هیچ کجا خانه ی پدری ات نخواهد شد ...🌺🍃 💐خدانگهدارتمام پدران ومادرانمان که هستند باشد وآمرزنده تمام رفته گان💐 روح پدر عزیز منم شاد😔 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ----~~~ 🌴 ...🌴~~~--- ...🌴 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃 بعدازمدت هاقلم به دست گرفتم وآماده نوشتن دلتنگی هایم برصفحات سفیددفترم شدم.. تابازبرایت شرحی ازدلتنگی های غریب پسرانه ام دهم... مدت هاست بغض امانم رابریده است... می خواستم قلم به دست بگیرم وبنویسم ولی هیچکدام یاری ام نکردند... نه کاغذ..نه قلم...نه دلتنگی هایم... و به اوج بی کسی هایم که می رسم زبانم هم بسته می شودو تنهامحکوم می شوم به سکوت... نمی دانم اکنون که قلم به دست گرفته ام چه بایدبنگارم...؟ ازقهرکنان یک ماهه ام ویاآشتی کنانش..؟ ازبی جواب ماندن ندبه های دلتنگی ام یا.... مدت هاست پی پاسخی هستم که آرامم کند... باتوهستم..می شنوی؟؟ تنهایی ام رامی بینی؟؟ منم پسرت....! غریب افتاده ام بین این مردم..! آنقدرنگاهم نکرده ای که پاک ازیادت رفته ام... تنهاهستم درزمینی که به بهای جان فروختی اش.. مدت هاست دیگرخودم نیستم..تمامم پرشده ازسه نقطه های بی نهایت.. ب ا ب ا..... دارم مچاله می شوم زیرنگاه آدم هایی که چشم هایشان کوررنگی داردو مرابه سیاهی شب، سفیدمی بینند... دارم مچاله می شوم زیرقصه خیس دنیای آدم ها.. دلم...فقط کمی...کمی تورامی خواهد.. کمی محبت.. کمی نوازش..کمی قربان صدقه.. اصلانه..، کمی لوس شدن برایت.....آری کمی دلم لوس شدن می خواهد.. لوس که شوم خاطرخواهم می شوی..دست به سرم می کشی ونگاهم می کنی.. شایدتنهاخواسته دلم نگاهت باشد. بابا روحت شاد😔 🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 .... http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
____~••°°🕊 ..🕊°°••~_____ ۱۳ رجبِ دیگری آمد🌺💐🌺💐 چه شوق و ذوقی در دلم دارم اگر تمام روزها را به نام تو بگذارند، باز هم کم است. همه ی خوبیها در تو خلاصه میشود، و تو چقدر بزرگی برای جا دادن این همه خوبی و من چقدر کوچک و حقیر در مقابل تو... پدرم🌺❤️🌺 روزت را آرام تبریک میگویم شاید دختر بچه ای صدایم را بشنود و از غم دوریِ پدر،چشمانش خیس گردد. شاید نو عروسی صدایم را بشنود.... آری! آرام تبریک می گویم تا دلِ دخترِ سه ساله،برای پدرِ مدافع حرمش شکسته تر نشود. 💐💐 پدران و رزمندگان و شهیدان کشورم، روزتان مبارک💐💐 ____~°°••🕊 ...🕊••°°~_____ 🌺🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃🌸 .... http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
🌴 #یازینب...
____~••°°🕊 #یاعلی..🕊°°••~_____ ۱۳ رجبِ دیگری آمد🌺💐🌺💐 چه شوق و ذوقی در دلم دارم اگر تمام روزها را
این متن پارسال منه به پدرم 😔 امسال بجای دست بوسی پدرم ، باید بگم پدر عزیزم روحت شاد 😔 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹🍃 ببخشید التماس دعا یاعلی ان شاءالله کربلا
🕊🌹🔹 🌹 🔹 عاشقانه و زندگی 🌷 .. ...🌷🕊 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 همان موقع تقویم را نگاه کردم و به حمید پیام دادم روز دهم آبان میلاد امام هادی هستش نظرت چیه این روزعقد کنیم؟ حمید بلافاصله جواب داد عالیه همین الان با پدر و مادرم صحبت میکنم که قطعی کنیم. روز پنج شنبه مشغول اتوکردن لباس هایم بودم که زنگ خانه به صدا در آمد لحظاتی بعد مادرم به اتاق آمد و گفت حمید پشت دره میخواهد بره هیت برای همین بالا نیومد مثل اینکه باهات کار داره چادرم را سر کردم و با یک لیوان شربت به حیاط رفتم. حمید زیر درخت انجیر ایستاده بود تا من را دید به سمتم آمد بعد از سلام و احوال پرسی لیوان شربت را به او دادم وقتی شربت را خورد تشکر کرد و گفت الهی بری کربلا بعد در حالی که یک کیسه به دستم می داد می گفت مامان برات ویژه گردو فرستاده است. تشکر کردم و پرسیدم برای عقد کاری کردی؟ سری تکان داد و گفت امروز رفتم محضر قطعی برای دهم آبان نوبت گرفتم گفتم حالا چرا بالا نمی آیی؟ گفتم میخوام برم هیت می دونی که طبق روال هر هفته پنج شنبه ها برنامه داریم بعد هم در حالی که این پاو آن پا می کرد گفت فرزانه یه چیزی بگم نه نمی گی؟ با تعجب پرسیدم چی شده حمید اتفاقی افتاده ؟ گفت میشه یه تک پا با هم بریم هیت؟ باور کن کسایی که اونجا میان خیلی صمیمی و مهربونن الان هم ماشین رفیقم بهرام رو گرفتم با هم بریم تو یه بار بیا اگه خوشت نیومد دیگه من چیزی نمی گم. قبلا هم یکی دو بار وقتی حمید می خواست هیت برود اصرار داشت همراهیش کنم اما من خجالت می کشیدم و هربار به بهانه ای از زیر بار هیت رفتن فرارمی کردم از تعریف هایی که حمید می کرد احساس می کردم جو هیتشان خیلی خودمانی باشد و من آنجا در بین بقیه غریبه باشم. این بار که حرف هیت را پیش کشید نخواستم بیشتر از این رویش را زمین بیندازم برای همین این بار راهی هیت شدم با این حال برایم سخت بود چون کسی را آنجا نمی شناختم حتی وسط راه گفتم حمید منو برگردون خودت برو زود بیا اما حمید عز مش را جزم کرده بود هر طور شده من را با خودش ببرد. اول مراسم احساس غریبگی می کردم و یک گوشه نشسته بودم ولی رفتار کسانی که داخل هیت بودند باعث شد خودم را از آن ها ببینم با آنکه کسی را نمی شناختم کم کم با همه خانوم های مجلس دوست شدم فضای خیلی خوبی بود جمع دوستانه و صمیمی داشتند. فردای آن روز دانشگاه کلاس داشتم بعد از کلاس حمید طبق معمول با موتور دنبالم آمده بود ولی این بار یک دسته گل قشنگ هم در دست داشت گل ها از دور در آفتاب رو به غروب پاییزی برق میزدند بعد از یک خوش و بش حسابی گل را به من داد تشکر کردم در حالی که گل ها را بوکردم پرسیدم ممنون حمید جان خیلی خوشحال شدم مناسبت این دسته گل به این قشنگی چیه؟...🌹🍃 ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ...‌ 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 ... http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_یادت_باشد_داستان عاشقانه و زندگی #شهید_حمید_سیاهکالی_‌مرادی🌷 #فصل_سوم.. #قسمت_ششم..
🕊🌹🔹 🌹 🔹 ۱۳۹۸_مبارک 🌹🍃🌺🍃🌹 عاشقانه و زندگی 🌷 .. ...🌷🕊 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 گفت این گل ها که قابلتو نداره اما از اونجا که این هفته قبول کردی بیای هیت برای تشکر این دسته گل رو برات گرفتم. از خدا که پنهان نیست نیت من از رفتن به هیت فقط این بود که حمید دست از سرم بر دارد ولی همین رفتار باعث شد آن شب برای همیشه در ذهنم ماندگار شود و از آن به بعد من هم مانند حمید پای ثابت هیت خیمه العباس شوم حمید خیلی های دیگر را با همین رفتار و منش هیتی کرده بود. با هم خودمانی تر شده بودیم دوست داشتیم به سلیقه خودم برایش لباس بخرم اول صبح به حمید پیام دادم که زودتر بیایید تا برویم بازار و برایش لباس بخریم. تاریخ ارسال پیامک روی گوشی که افتاد دلم غنج رفت امروز روز وعده ما برای محضر و خواندن عقد دائم بود روز دهم آبان مصادف با میلاد امام هادی دل توی دلم نبود عاقد گفته بود ساعت چهار بعد از ظهر محضر باشیم که نفر اول عقد ما را بخواند. حمید برای ناهار خانه ما بود هول هولکی ماکارونی را خوردیم و از خانه بیرون زدیم سوار پیکان مدل هفتاد به سمت بازار راه افتادیم وقت زیادی نداشتیم باید زودتر بر می گشتیم تا به قرار محضر برسیم نمی خواستم مثل سری قبل خانواده ها و عاقد معطل بمانند. حمید کت داشت برایش یک پیراهن سفید با خط های قهوه ای همراه شلوار خریدیم چون هوا کم کم داشت سرد می شد ژاکت بافتنی هم خریدیم تا نزدیک ساعت سه و نیم بازار بودیم خیلی دیر شده بود حمید من را به خانه رساند تا من به همراه خانواده ام خودم بیاییم و خودش هم به دنبال پدر و مادرش برود. جلوی در خانه که رسیدیم از روی عجله ای که داشت ماشین را دقیقا کنار جدول پارک کرد داشتم با حمید صحبت می کردم غافل از همه جا موقع پیاده شدن یکراست داخل جوی آب افتادم صدای خنده اش بلند شد و گفت ای ول دست فرمون حال کردی عجب راننده ای هستم برات شوماخری پارک کردم هیچ وقت کم نمی آورد یک جوری اوضاع را با حرف ها و رفتارش جمع و جور می کرد. پدر و مادرم سر ساعت چهار به محضر رسیدیم خیابان فلسطین محضر خانه ۱۲۵روبروی مسجد محمد رسول الله بعد از نیم ساعت پدر و مادر حمید و سعید آقا رسیدند با آن ها احوال پرسی کردم و نگاهم به در بود که حمید هم بیاید ولی از او خبری نشد خشکم زده بود این همه آدم آمده بودند ولی اصل کاری آقا داماد نیامده بود جویا که شدم دیدم بله داستان سری قبل باز تکرار شده است آقا وسط راه متوجه شده شناسنامه همراهش نیست تا حمید برسد ساعت از پنج گذشته بود...🌹🍃🌺🍃🌹 ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ...‌ 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 ... http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3