eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.4هزار دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
8هزار ویدیو
27 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعایی مدیرمسئول روزنامه اطلاعات خطاب به ظریف: سردار سلیمانی به شما عشق می‌ورزید و علاقه داشت و از راهنمایی‌های شما الهام می‌گرفت البته ایشون پارسال هم در اظهار نظری عجیب گفتند محمدجواد ظریف یکی از اولیای الهی است! ای‌کاش بین چاپلوسی و بازی‌های انتخاباتی از اسم استفاده نمی‌کردید 😔 فیلم دستبوسی دعائی از ظریف!😳 بگذریم________________________ ________.......__________ 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🌴 #یازینب...
#کتاب_حر_انقلاب_اسلامی🌹🍃 #زندگی_نامه_و_خاطرات : #سردار_شهید_شاهرخ_ضرغام 🌷🕊 فصل ششم..( قسمت دوم)🌹🍃
🌹🍃 : 🌷🕊 فصل ششم..( قسمت سوم)🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊🕊 توی خط بودم سید تماس گرفت و پرسید: شاهرخ هست؟ گفتم:نه. سید ادامه داد: ده نفر نیروی جدید از تهران آمده. فرستادم پیش شما الان می رسند درباره نحوه نبرد و دیگر مسائل این ها را توجیه کن. چند دقیقه بعد رسیدند یک ساعتی برایشان صحبت کردم و درباره کارهای مان توضیح دادم بعد گفتم لباس های شما رنگی است اولین کاری که می کنید این است که لباس خاکی بپوشید تا دشمن شما را تشخیص ندهد بعد هم کمی صحبت کردم ورفتم داخل سنگر. چند دقیقه بعد یکی از بچه ها آمد و گفت: ببین این نیروهای جدید چی کار می کنن! آمدم بیرون همه آن ده نفر وسط دشت و جلوی دین دشمن ایستاده بودند یک بیل را هم در زمین فرو کرده بودند بعد هر کدام چاقوی خودش را دست گرفته بود و به سمت دسته بیل پرت می کرد. جای شاهرخ خالی بود زبان این افراد را خوب می فهمید می دانست چطور برخورد کند از اینها بدتر را آدم کرده بود مسابقه راه انداخته بودند هر چه داد زدم بیایید تو سنگر الان شما رو می زنن بی فایده بود با سید تماس گرفتم و ماجرا را گفتم در جواب گفت: توی این ها یکی هست که همه از او حساب می برن گنده لات این هاست قد و هیکلش از همه درشت تره صداش کن بیاد پشت گوشی. رفتم و صدایش کردم خیلی بی تفاوت گفت ما فعلا کار داریم باید روی این ها رو کم کنم به اقا سید بگو اگر می خواد خودش بیاد اینجا. نمی دانستم چه کار کنم هر کاری کردم نتوانستم آن ها را به داخل سنگر بیاورم. یک دفعه صدای صوت خمپاره آمد محل انفجار دورتر از ما بود اما یک ترکش ریز به شکم همان آقا اصابت کرد. با فریاد من همه آن ها ترسیدند و رفتند داخل سنگر با خودم گفتم: باید این اقا رو بفرستیم عقب. به یکی از بچه ها گفتم: برو سریع از پشت سنگر آمبولانس رو بیار. آمبولانس قبلا خراب شده بود اما قابل استفاده بود هر چه آن اقا می گفت: بابا من حالم خوبه هیچی نیست اما من می گفتم تو مجروح شدی باید بری بیمارستان. نفر دیگر از بچه ها کنارش نشستیم. ماشین حرکت کرد چند دقیقه بعد یک دفعه داد زد: آی کمرم داره می سوز می خوام پیاده شم اما ما دو نفر برای اینکه فرار نکند محکم او را گرفته بودم نمی گذاشتیم از جا بلند شود. من در جوابش گفتم: این درد تو به خاطر ترکشه الان داره می ره سمت نخاع اصلا تکون نخور. اون بیچاره هم ترسید و حرفی نزد چند دقیقه بعد داخل ماشین بوی گوشت سوخته پیچید راننده گفت: رسیدیم جلوی بیمارستان. جوان یک دفعه از جا پرید و رفت بیرون با تعجب دیدم روی کمرش چهار سوراخ ایجاد شده و غرق خون است به کف ماشین که نگاه کردم دیدم لوله اگزوز به کف پوسیده ماشین چسبیده و هر چهار پیچ آن خونی است.به راننده گفتم: تا این بابا برنگشته سریع فرار کن. 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌴 #یازینب...
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 🌷🕊#معرفی_شهید_حجت_باقری🌷🕊 شهید حجت باقری (کمیل) تاریخ تولد : ۱۳۶۴/۰۱
🌷🕊🌷🕊 🕊🌷بسم رب الشهدا والصدیقین🌷🕊 🌷🕊 صبح روز دوشنبه سیزدهم بهمن ماه در سوریه شهر حلب به شهادت رسید.حاج اصغر از همان نوجوانی عاشق بسیج و انقلاب بود. در بسیاری از برنامه های فرهنگی بسیج حضور پررنگ داشت و حتی در این اواخر از فرمانده پایگاه کوثر مسجد ولیعصر همان محله نیز بود با شروع جنگ های تکفیری و ضد اسلامی، حاجی جز اولین کسانی بود که به قافله مدافعین حرم پیوست.از همان روزهای اول در کنار سربازی می کرد و در تمام عرصه ها مراقب حاج قاسم بود اما در شب حادثه ای که در بغداد توسط نیروهای تروریستی آمریکا اتفاق افتاد حاج اصغر نبود، ناگفته نماند که برایم کمی عجیب هم بود الان متوجه شدم که حاج اصغر در حلب سوریه هنوز در میدان نبرد با تکفیر و تروریست بود دقیقا یکماه از شهادت حاج قاسم گذشت که پاشاپور هم به او پیوست. 🌹هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹🍃 .... ...🌷🕊 ..🌷🕊 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6
9437607_259.mp3
3.46M
مولودی ویژه ولادت حضرت فاطمه 🎤 با نوای سید مجید بنی فاطمه حضرت فاطمهشور انگیزه قلب عاشقم (سرود) .... ...🌹🍃 ..🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6
هدایت شده از 🌴 #یازینب...
۸ به وقت امام هشتم...🌹🍃 غیر از شه خراسان از ما کسی رضا نیست پر میزنم به مشهد هر روز ساعت بیست ...🌹🍃 🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃 🍃🌹اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِک..َ🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹🍃 🍃🌹اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت زینب سلام الله علیها🌹🍃 🌹🍃 ....🌹🍃 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
هدایت شده از 🌴 #یازینب...
🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹🍃 سلام مولای من ! سلام بر بلندای رشادتت.. سلام بر زينب... سلام........... اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَّلاٰمُ عَلَيْكَ يَا بْنَ اَميرِالْمُؤْمِنين ، وَ ابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيّينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسٰاءِ الْعٰالَمينَ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِەِ ، وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداًما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهار ُوَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ  اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ  🍃🌹اللهم صل علي محمد و ال محمد و عجل فرجهم🌹🍃 🌹🍃 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🌷🕊 لباس‌هایت رو به قاب کشیدم کنج خانه گذاشتم هرروز نگاهش کنم. گرچه دلتنگی بر طرف نمی‌شود. ولی بوی تنت را می دهد و خانه را از عطرت پر می‌کند وحس حضور تو را می‌دهد. دلتنگی مادرانه💔 پیراهن بجا مانده از 🌷🕊 🌹🍃 💐 🌹🍃 💐 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
سلام ....🌹🎤 بنام آفریدگار مهربانی 🌹🍃 امروز : سه شنبه۱۳۹۹/۱۱/۱۴ ..... " ‐-------------------------------------------------------------------------------- --------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- امروز چند خط سکوت نوشتم تا بشه بهتر صدای خداوندراُ شنید! : من سکوت خواهم کرد بی شک خدا پاسخگو خواهد بود 🌹🍃 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🌴 #یازینب...
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 🌷🕊#معرفی_شهید_حجت_باقری🌷🕊 شهید حجت باقری (کمیل) تاریخ تولد : ۱۳۶۴/۰۱
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 🌷🕊🌷🕊 پاسدار شهید حسین رضایی فرزند حاج زوار علی در ۱۳۵۷/۰۶/۱۶ در خانواده ای متدین و انقلابی در روستای طوغان از توابع شهرستان قروه استان کردستان دیده به جهان گشود . طوغان روستای کوچکی است که مردان بزرگی را در خود پرورده است . در سفر مقام معظم رهبری امام خامنه ای دامت برکاته به کردستان ‍‍این روستا به عنوان روستای نمونه ایثارگری شناخته شده است . 👇👇
🌴 #یازینب...
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 🌷🕊#زندگینامه_شهید_حسین_رضایی🌷🕊 پاسدار شهید حسین رضایی فرزند حاج زوار
دوران ابتدایی را در مدرسه زادگاه خود سپری نمود و پس از طی مقطع راهنمایی در سال ۱۳۷۴ وارد دبیرستان سپاه پاسداران سنندج شد و بعد از فراغت از تحصیل در مقطع متوسطه در سال ۱۳۷۸ وارد دانشگاه امام حسین تهران شد . وی پس از جذب در سپاه و طی مراحل آموزش مقدماتی رزمی به مدت دو سال دوره کاردانی را طی نمود و از سال ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۱ در سپاه کردستان خدمت کرد . سپس سال ۸۱ یگان ویژه صابرین نیروی زمینی سپاه تهران حسین و تعدادی دیگر از جوانان دلیر آن خطه را جذب نمود و ایشان به تهران منتقل شد . آموزش های متعدد و بسیار سخت و پیچیده در مناطق مختلف کشور از حسین و همرزمانش جنگجویانی ورزیده و دلیر ساخت . وی در اوایل سال ۱۳۸۳ ازدواج کرد و ثمره این ازدواج پاک دو فرزند به نام محمدطه(چهار ساله)تارا(در روز شهادت پدر تنها ۲۵ روز داشت)شد . ویژگی های روحی و اخلاقی شهید او جوانی با ایمان و سرشار از عشق به ارزشهای الهی و اسلامی بود . بسیار به نماز اهمیت میداد .عاشق و مطیع رهبر خویش بود و در مسایل سیاسی بیانات رهبرش را معیار و ملاک عمل و حرف خویش قرار میداد . حسین انسانی پرانرژی و فعال بود و همواره با انگیزه و با هدف تلاش میکرد و برای رسیدن به نتیجه هرگز خسته نمیشد . حسادت و کینه در وجود او دیده نمیشد .قلبی مهربان داشت و همواره خنده از لبانش جاری بود . بسیار شوخ طبع بود و اجتماعی و هرگز گوشه گیری را انتخاب نکرد . تعصب و غیرت از ویژگیهای روحی و اخلاقی این شهید بود .به همسر و خانواده اش بسیار احترام مینمود . 🌹هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹🍃 .... ...🌷🕊 ..🌷🕊 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6
🌴 #یازینب...
#کتاب_حر_انقلاب_اسلامی🌹🍃 #زندگی_نامه_و_خاطرات : #سردار_شهید_شاهرخ_ضرغام 🌷🕊 فصل ششم..( قسمت سوم)🌹🍃
🌹🍃 : 🌷🕊 فصل ششم..( قسمت چهارم)🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊🕊 در آبادان بودم. به دیدن دوستم در یکی از مقرها رفتم. کار او به دست آوردن اخبار مهم از رادیو تلویزیون عراق بود. این خبرها را هم به سید و فرماندهان می داد. تا مرا دید گفت: یازده هزار دینار چقدر می شه؟! با تعجب گفتم: نمی دونم، چطور مگه؟! گفت الان عراق درباره شاهرخ صحبت می کردند با تعجب گفتم: شاهرخ خودمون فرمانده گروه پیشرو. گفت: آره حسابی هم بهش فحش دادند انگار خیلی ازش ترسیده اند. گوینده عراقی می گفت: این آدم شبیه غول می مونه. اون آدم خواره هر کی سر این جلاد رو بیاره یازده هزار دینار جایزه می گیره!! دوستم ادامه داد: تو خرمشهر که بودیم برای سر شهید شیخ شریف جایزه گذاشته بودند حالا هم برای شاهرخ بهش بگو بیشتر مراقب باشه. صحبت دوستم که تمام شد گفتم: راستی پاشو بریم پیش سید امشب عروسی داریم چشماش از تعجب گرد شده بود با تعجب گفت: عروسی اون هم توی آبادان محاصره شده؟! گفتم: آره یکی از دخترهایی که توی خرمشهر همه خانواده اش رو از دست داده و در آشپزخانه به همراه دیگر زنان برای رزمندگان غذا درست می کنه ،قراره با یکی از بچه های گروه ما به نام علی توپولف ازدواج کنه پدر و مادر علی با سختی از تهران آمده اند و امشب مراسم عروسی داریم. سوار شدیم و رفتیم سمت هتل کاروانسرا، توی راه گفتم: این آقا سید مجتبی خیلی آدم بزرگیه. هر کسی با هر اخلاق و رفتار که باشه جذب ایشون میشه. سید فقط حرف نمی زنه بلکه با عمل بچه ها رو به کار درست دعوت می کنه مثلا درباره نماز جمعه خودش همیشه تو نجماز جمعه آبادان شرکت می کنه بعد ما رو هم دعوت می کنه. برای همین تاثیر کلام ایشان بسیار بالاست بعد گفتم: می دونی توی گروه فدائیان اسلام چند نفر اقلیت مذهبی داریم. با تعجب گفت: جدی می گی؟! گفتم: یکی از بچه ها به اسم ارسلان هست که امشب می بینیش از مسیحی های تهرانه که داوطلب آمده جبهه بعد از مدتی هم به خاطر برخوردهای سید مسلمان شد. چند نفر هم زرتشتی در گروه ما هستند. ما توی جنگ به فرماندهانی مثل سید مجتبی خیلی احتیاج داریم بعد ادامه دادم: وضع مالی سید خیلی خوب بوده اما به خاطر تامین هزینه های جنگ و گروه فدائیان اسلام مجبور شده چند تا از مغازه هاش رو بفروشه. بعد گفتم: سید با اخلاق اسلامی خودش بیشترین تاثیر رو در شخصیت شاهرخ و بچه های گروه پیشرو داشته همیشه هم برای ما صحبت می کنه و بچه ها رو نصیحت می کنه. برای دریافت آذوقه رفتم اهواز رسیدم به استانداری. سراغ دکتر چمران را گرفتم گفتند: داخل جلسه هستند. لحظاتی بعد درب ساختمان باز شد دکتر چمران به همراه اعضای جلسه بیرون آمدند سید مجتبی هاشمی و شاهرخ و برادر ارومی پشت سر دکتر بودند جلو رفتم و سلام کردم شاهرخ را از قبل می شناختم یکی از رفقا من را به شاهرخ معرفی کرد و گفت: آقا سید از بچه های محل هستند. شاهرخ دوباره برگشت و من را در آغوش گرفت و گفت: مخلص همه سادات هم هستیم. کمی با هم صحبت کردیم بعد گفت: سید ما تو ذوالفقاری هستیم وقت کردی یه سر به ما بزن. من هم گفتم: ما تو منطقه دب حردان هستیم شما بیا اونجا خوشحال می شیم. گفت: چشم به خاطر بچه های پیغمبر هم که شده می یام. چند روز بعد در سنگرهای خط مقدم نشسته بودم یک جیپ نظامی از دور به سمت ما می آمد کاملا در تیر رس بود خیلی ترسیدم اما با سلامتی به خط ما رسید با تعجب دیدم شاهرخ با چند نفر از دوستانش آمده خیلی خوشحال شدم بعد از کمی صحبت کردن مرا از بچه ها جدا کرد و گفت: سید یه خواهشی از شما دارم با تعجب پرسیدم: چی شده هر چی بخوای نوکرتم. سریع ردیف می کنم کمی مکث کرد و با صدای بغض آلود گفت: می خوام برام دعا کنی تعجب من بیشتر شد منتظر هر حرفی بودم به جز این بعد ادامه داد و گفت: تو سیدی مادر شما حضرت زهراست خدا دعای شما رو زودتر قبول می کنه دعا کن من عاقبت به خیر بشم. کمی نگاهش کرد و گفتم: شما همین که الان تو جبهه هستی یعنی عاقبت به خیر شدی گفت: نه سید جون. خیلی ها می یان اینجا و هیچ تغییری نمی کنند خدا باید دست ما رو بگیره. بعد مکثی کرد و ادامه داد: برای من عاقبت به خیری اینه که شهید بشم. من می ترسم که شهادت رو از دست بدم. شما حتما برای من دعا کن. ایستاده بودم کنار سنگر و دور شدن جیپ شاهرخ را نگاه می کردم واقعا نفس مسیحایی امام با او چه کرده بود آن شاهرخی که من می شناختم کجا و این سردار رشید اسلام کجا! 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
... نقاشی زیبا از حسن روح الامین به مناسبت ولادت با سعادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---