eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.5هزار دنبال‌کننده
22.4هزار عکس
10.7هزار ویدیو
35 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_عارف_۱۲_ساله🌹🕊 #خاطرات : #شهید_رضا_پناهی 🌹🍃 فصل اول..( قسمت سوم)🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهد
🕊🌹🔹 🌹 🔹 ۱۲_ساله🌹🕊 : 🌹🍃 فصل اول..( قسمت چهارم)🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین محرم که می آمد، بی قرار می شد همه دل و جانش مسخر عشق می شد. برای رسیدن محرم روزشماری می کرد. اگر لباس مشکی اش کوچک می شد برایش لباس مشکی جدید تهیه می کردیم نزدیک محرم که می شد خودش بچه های کوچه را جمع می کرد و هیئت راه می انداختند با پیت روغن نباتی پنج کیلویی طبل درست می کرد به من می گفت مامان برای بچه ها زنجیر بخر یک مرتبه چند عدد زنجیر خریدم تعداد زنجیرها کم بود به همه نرسید گفتم چند نفرتان سینه بزنند و چند نفر هم زنجیر. با چوب و تخته و علامت درست می کردم می ترسیدم موقع خرد کردن چوب ها دستش را زخمی کند من و بابایش در خرد کردن جعبه ها کمکش می کردیم من خودم میخ های علامت را می زدم علامت که درست می شد جلوی دسته کودکانه شان حرکت می دادن و با در قابلمه سنج می زدند و رضا هم نوحه امام حسین را می خواند. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 https://eitaa.com/aflakiyanekhaki8899 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_عارف_۱۲_ساله🌹🕊 #خاطرات : #شهید_رضا_پناهی 🌹🍃 فصل اول..( قسمت سوم)🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهد
🕊🌹🔹 🌹 🔹 ۱۲_ساله🌹🕊 : 🌹🍃 فصل اول..( قسمت چهارم)🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین محرم که می آمد، بی قرار می شد همه دل و جانش مسخر عشق می شد. برای رسیدن محرم روزشماری می کرد. اگر لباس مشکی اش کوچک می شد برایش لباس مشکی جدید تهیه می کردیم نزدیک محرم که می شد خودش بچه های کوچه را جمع می کرد و هیئت راه می انداختند با پیت روغن نباتی پنج کیلویی طبل درست می کرد به من می گفت مامان برای بچه ها زنجیر بخر یک مرتبه چند عدد زنجیر خریدم تعداد زنجیرها کم بود به همه نرسید گفتم چند نفرتان سینه بزنند و چند نفر هم زنجیر. با چوب و تخته و علامت درست می کردم می ترسیدم موقع خرد کردن چوب ها دستش را زخمی کند من و بابایش در خرد کردن جعبه ها کمکش می کردیم من خودم میخ های علامت را می زدم علامت که درست می شد جلوی دسته کودکانه شان حرکت می دادن و با در قابلمه سنج می زدند و رضا هم نوحه امام حسین را می خواند. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 https://eitaa.com/aflakiyanekhaki8899 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---