eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.4هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
8.3هزار ویدیو
27 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
دارویی_استان_البرز توسط سازمان متلاشی شد شبکه فساد دارویی استان البرز توسط اطلاعات سپاه متلاشی و ۵ نفر دستگیر شدند. درمیان بازداشت شدگان معاون سابق غذا و داروی دانشگاه علوم پزشکی استان البرز به همراه تعدادی از مدیران این دانشگاه با اتهامات متعدد دارویی و درمانی، توسط مأموران اطلاعات سپاه بازداشت شده‌اند. http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
به کودکان امروز بگوئید که یلدا از تجمل گرایی و افراط به دور است که دورهمی نیاکانمان توی اتاق‌های سادهٔ کاهگلی بوده و زیر کرسی‌های گرم و صمیمی نه سالن‌های سرامیکی و سرد اصل یلدا یک حال و هوای سنتی است یک کرسی و چند گلدان شمعدانی اینکه میوه‌ات را توی بشقابی قدیمی پوست بگیری، چایت را توی یک استکان کمر باریک بنوشی و اگر آجیل و خشکباری هم بود توی پیاله‌های سفالی باشد چه بی‌رحمانه پای شوم تجمل را به دنیایمان باز کردند و پای نحیف آرامشمان را بریدند و چه دور شده‌ایم از اصالت دیرینه‌ای که داشتیم! شما را نمی‌دانم من اما میان خانه‌های امروزی و لابلای این سبک و سیاق شهری و مدرن حال دلم جوری که باید نمی‌شود انگار نه انگار که یلدا باشد و انگار نه انگار که حالمان خوب است باید یک حال و هوای سنتی ساخت باید اصالت یلدا را به خانه‌های سرد امروز بازگرداند   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃 ‌─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
مردم آنقدر مشکلات دارند ، حقیر شخصا شب یلدا را فراموش کردم ، شب یلدا برای چی هست برای کی هست ، اصلا چرا شب یلدا .... خیلی ها حتی برای خرید یک کیلو ..‌... ... خدایا هیچ مردی را شرمنده خانواده اش نکن یلدا تان مبارک باشه 🌹🍃
و آنها که امشب را طولانی‌ترین شب نام نهادند شاید از شام غریبان امام حسین علیه‌السلام چیزی نمی‌دانستند..! ... ...🌹🍃 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
🤲دعای فرج 🌺بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ ☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ وَبَرِحَ الْخَفاءُ وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ ♦️اگرهمگی و برای ، قطعاً امرشریف ظهوربه زودی خواهدشد 👌گر یک نفر را به او وصل کردی برای سپاهش تو سردار یاری🌹 او با سپاهی از شهیدان خواهد آمد ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
____~••°° ...°°••~_____ 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 🍃🌹 .. 🌹🍃 امروز #۱_دی ۱۳۹۸ هجری شمسی ... @Yazinb3 🌷 (استان سیستان و بلوچستان، شهرستان زابل، روستای چلنگ) (۱۳۰۷ ه.ش) شهید مهدی ترک لادانی🌷 (استان اصفهان، شهرستان اصفهان) (۱۳۲۰ ه.ش) شهید یوسف کلاهدوز 🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان قوچان) (۱۳۲۵ ه.ش) شهید شاهرخ ضرغام 🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۲۸ ه.ش) شهید بهروز مرادی🌷 (استان خوزستان، شهرستان خرمشهر) (۱۳۳۵ ه.ش) شهید اکبر واحدی 🌷 (استان اصفهان، شهر وزوان) (۱۳۳۸ ه.ش) شهید پرویز بی پروا مقدم🌷 (استان خوزستان، شهرستان آبادان) (۱۳۳۹ ه.ش) شهید حمید میرزائی سیروئی🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۴۰ ه.ش) شهید مجتبی تهامی 🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان خلیل‌آباد، روستای سر مزده) (۱۳۴۱ ه.ش) شهید صادق عطاء 🌷 (استان آذربایجان شرقی، شهرستان سراب) (۱۳۴۲ ه.ش) شهید غلامرضا رحیمی نیاسر🌷 (استان اصفهان، شهرستان کاشان) (۱۳۴۳ ه.ش) شهید فرهاد علیمرادی 🌷 (استان اصفهان، شهرستان اصفهان) (۱۳۴۵ ه.ش) شهید علی رضا رحیمی🌷 (استان اصفهان، شهرستان نطنز) (۱۳۴۶ ه.ش) شهید محرم وفی 🌷 (استان آذربایجان غربی، شهرستان پلدشت، روستای نازک علیا) (۱۳۴۸ ه.ش) شهید مدافع حرم محرم ترک🌷 (استان لرستان، شهرستان ازنا، روستای قاضی آباد) (۱۳۵۷ ه.ش) شهید علی فلاحی🌷 (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۵۸ ه.ش) شهید مجتبی یاوری🌷 (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۵۸ ه.ش) شهید داود محسنی🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید علی صباغ یزدی 🌷 (استان کرمان، شهرستان رفسنجان) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید عبدالرحمان چپاتی🌷 (استان آذربایجان غربی، شهرستان ارومیه) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید حسن رفیعی یونسی🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۰ ه.ش) شهید مجتبی استکی🌷 نماینده شهرکرد در مجلس شورای اسلامی (استان چهارمحال و بختیاری، شهرستان شهرکرد) (۱۳۶۰ ه.ش) شهید احمد ذوالفقاری🌷 (استان آذربایجان غربی) (۱۳۶۰ ه.ش) شهید نادر عبدی آستانه 🌷 (استان خوزستان، شهرستان اهواز) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید عبدالله محبی🌷 (استان قزوین، شهرستان قزوین) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید علی میرزانژاد🌷 (استان آذربایجان شرقی، شهرستان سراب) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید خلیل ضرغامی🌷 (استان سمنان، شهرستان گرمسار) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید حسین رجبی مولائی🌷 (استان همدان، شهرستان همدان) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید هادی چنبری🌷 (استان البرز، شهرستان ساوجبلاغ) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید ابراهیم کریمی 🌷 (استان زنجان، شهرستان زنجان) (۱۳۶۳ ه.ش) شهید حسن موسی طارمسری🌷 (استان گیلان، شهرستان رشت) (۱۳۶۳ ه.ش) شهید داریوش باقریان🌷 (استان مازندران، شهرستان چالوس) (۱۳۶۴ ه.ش) شهید مدافع حرم سعید مسافر🌷 (استان گیلان، شهرستان رشت) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید امر به معروف و نهی از منکر امیرحسام ذوالعلی🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۵.ش) شهید مدافع حرم محمدتقی سالخورده🌷 (استان مازندران، شهرستان نکا) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید یدالله کلهر 🌷 (استان تهران، شهرستان شهریار، روستای بابا سلمان) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید اسماعیل یحیایی 🌷 (استان مازندران، شهرستان نکا) (۱۳۶۶ ه.ش) شهید جواد منتشلو 🌷 (استان کردستان، شهرستان قروه، شهر دلیران) (۱۳۶۹ ه.ش) شهید عبدالصمد سالمی 🌷 (استان خوزستان، شهرستان شادگان) (۱۳۷۱ ه.ش) شهید مدافع حرم عباسعلی علیزاده🌷 (استان مازندران، شهرستان جویبار) (۱۳۹۴ ه.ش) ....🌹🍃 . هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐 🕊🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷🕊 ____~°°•• ...••°°~_____ ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 🍃🌹 @yazinb2 🌹🍃
❄️ بہ دی مـاه خـوش آمـدید ❄️ اولین روز زمستان رو زیبا بسازید! بـا مهـربـانی بـا محبـت بـا نوعـدوستی بـا گذشـت بـا عشـق در اوليـن صبـح فصـل زیبای زمستـان براتـون قلبـی عاری از بغـض و کـدورت چشمـی بینـا دستـی توانگـر دلی آسمـانی آرزومنـدم 🌨❄️ زمستـان مبـارک ❄️🌨   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
اولین صفحه از دفتر زمستــ❄️ـــان را ورق می‌زنیم امید به ثبت بهترین اتفاق‌ها امیـدوارم فصـل زمستـان خوبی پیش رو داشتـه باشید و ورودتون بہ زمستـون آغـازی باشـه از ورود سپیـدی‌های دلپـذیر زنـدگی ان شاءالله سیاهی غـم و غصـه‌هاتون با اومـدن زمستـون سفیـد سفیـد بشـه و دلتـون پر بشـه از شـادی از امـروز می‌نشینـم دانـه‌های دی مـاه را می‌بافـم سی دانـه یڪ عشـق از زیـر یڪ خوشـی از رو تا گـره بخورنـد درهـم شـالی شـود بر روی دوشتـان تا از سـردی روزگار نرنجیـد خـدایـا مـاه جدیـد را برای همـه با زیبـاترین قلمـت نقاشی کن و در اولیـن روز زمستـان توشـه دوستـانم را پـر کن از ٣٠ روز شـادی ٣٠ روز آرامـش ٣٠ روز مؤفقیـت ٣٠ روز سـلامتی ٣٠ روز بـدون مشکل ٣٠ روز پـر از خیـر و برڪت ─┅─═इई❄️🌨❄️ईइ═─┅─   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
🍃✨⚘🍃⚘﷽⚘🍃⚘✨🍃   ✿↶ ↷✿      ❀✵نـیــایـــش بــا خــ♡ــدا✵❀ ❄️ خـدای مهـربانـم تـو نهایتی تـو مهـربانترینی و مـن چقـدر خوشبختم ڪه در آغوش امن رحمـت تـو هستم ای بیکـران مهـربان ❄️ پـروردگارا تـو را سپاس برای حضـورت تـو را سپاس برای همهٔ موهبت‌هایت ❄️ خـدایـا در اولین روز فصـل زیبـای زمستـان نا امیـدی آذر ماه را خـط بزن و عشـق و امیـد را بر ما ببخـش و تقـدیرمان را چنان زیبـا بنویس ڪه گویی در بهشـت زنـدگی می‌کنند ❄️ خـدایـا در اولیـن روز دی مـاه برای همه سـلامتی آرامـش و نیکبختی آرزو دارم خـدایا عـطا کن بہ آنان هر آنچه برایشـان خیـر است و دلشـان را لبـریز کن از شـادی و لبانشـان را با گل لبخنـد شکـوفا فـرمـا ❄️ پـروردگارا فصـل جـدید را فصـل عشـق و رحمـت فصـل آرامـش و محبـت فصـل پاکی دل و خلـوص نیـت برای همه بنـدگانت قـرار بـده 《آمیـن یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام》 ای صاحب جلال و بزرگواری ─┅─═इई❄️🌨❄️ईइ═─┅─   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
🌴 #یازینب...
#عاشقی_به_افق_حلب...🌹🍃 #قسمت_پنجم..🌹🍃 🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃 عمو محمد و پسر عمو مرتضی دست
🌹🍃 🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃 حدودا ساعت سه صبح بود که با عمو محمد و پسرعمو به بیمارستان رفتیم. عمو محمد هنوز ازدواج نکرده بود و ۲۸ سال داشت و پسرعمو مرتضی،پسرعموی بزرگ من بود که هم سن و سال عمو بود و یک دختر نو رسیده داشت... به اورژانس که رسیدیم عمو مجددا من را بغل کرد و به اورژانس برد... دکتر به سختی شیشه هارا از پایم در آورد و زخمم را پانسمان کرد. خدارا شکر نیازی به جراحی و بخیه نبود... دم دمای اذان صبح به خانه برگشتیم. مامان زهرا هرچقدر اصرار کرد که عمو و پسرعمو شب را بمانند ،قبول نکردند و رفتند... بابا خواب بود... با کمک مامان به اتاقم رفتم و لباسم را عوض کردم و روی تخت دراز کشیدم... دلم گرفته بود،خوابم نمیبرد! یک آهنگ ترکیه ای غمگین پلی کردم و صدایش را کم کردم... تمام خاطرات مثل یک فیلم از جلوی چشمانم رد شد... ماه رمضان امسال،سال ۱۳۹۴ بود... دم افطار بابا زنگ در را زد... در را باز کردم و با ذوق منتظر شدم بابا از پله ها بالا بیاید... میخواستم مثل همیشه بپرم بغلش یک بوس حسابی مهمان گونه اش کنم... اما همین که بابا را دیدم جا خوردم! کتش خاکی بود و زانوی شلوارش پاره شده بود... !چیشده؟! ...🌹🍃 ...🌹🍃 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
. . میگفت: سر نماز مثل حرم امام رضاست، ڪفشاتو میدے به ڪفشدارے تا برے زیارت، بدونِ فڪرِ ڪفش، برے دیدار! [فَاخلَع نَعلَیڪ] سر نماز ڪفشاتو یعنے غصه‌هاے دنیاتو از ذهنت دربیار بده به خدا، فقط دیدار! بعد از نماز میبینے خدا ڪفشاتو واڪس زده بهت تحویل داده! 🍃
🔹من با شهید یدالله کلهر نسبت فامیلی داشتم. ایشان پسر دایی مادرم بود و از طرفی پدرشان، پسر خاله پدرم بود. به همین دلیل روابط خانوادگی و فامیلی ما بسیار گرم و صمیمی بود. خانواده ها معمولا در مهمانی ها و شب نشینی ها همدیگر را می دیدند. 🔸پدر آقا یدالله دامدار بود و از لحاظ مالی هیچ مضیقه ای نداشتند. با این حال ایشان در همان سنین نوجوانی با آهنگری و ساخت تانکر و... به کار در کنار درس و ادامه تحصیل مشغول بود. 🔹من آن روزها اصلاً فکر نمی کردم که یدالله علاقه ای به من داشته باشد. در دیدارهای فامیلی، جز سلام و احوالپرسی هیچ کلامی بین ما رد و بدل نمی شد. 🔸پس از پیروزی انقلاب، پدر حاج یدالله با دوست او، صفر کرمانی صحبت کرد و از او خواست که به یدالله بگوید که سرو سامانی به زندگی اش بدهد و ازدواج کند. 🔹آقا یدالله هم وقتی پیام پدرش را شنید، به دوستشان گفته بودند که به پدرم بگویید اگر می خواهد من ازدواج کنم؛ من به دختر «عمه » علاقه دارم. یدالله؛ مادرم را عمه خطاب می کرد و مرا «دختر عمه .» 🔸پدرشان وقتی از موضوع مطلع شده بود، گفته بودند شاید زهرا برای زندگی به روستای ما نیاید، او بزرگ شده شهر است. با این حال مخالفتی نکرد و برای خواستگاری پدرش پیش قدم شد. پدر و خانواده ام علاقۀ خاصی به یدالله داشتند و از این موضوع استقبال کردند و تصمیم گیری نهایی را به عهدۀ خودم گذاشتند. 🔹زندگی در روستا و دوری از خانواده برایم سخت و طاقت فرسا بود به همین دلیل به این خواستگاری پاسخ منفی دادم. دو سال از این ماجرا گذشت. آن روزها بیست ساله بودم که پدر یدالله دوباره مرا برای پسرش خواستگاری کرد. این بار اخلاق و منش یدالله را ملاک انتخابم قرار دادم و پاسخم برای ازدواج با او مثبت بود. 🔸قرار روز شیرینی خوران و بله برونی گذاشته شد و ما بیست روز مهلت خواستیم تا خود را برای این جشن کوچک آماده کنیم. خرید عقدمان آیینه شمعدان بود، 🔹انگشتری طلا، لباس و... همراه چند تن از اقوام نزدیک به یکی از بازارهای شهرری رفتیم. یدالله برای خودش حلقه نخواسته بود و تنها برایش یک دست کت و شلوار خریدیم. 🔸20 بهمن 1358 مراسم نامزدی ما با حضور بزرگان فامیل در منزل ما برگزار شد و با شیرینی، میوه و شام از میهمانان پذیرایی کردیم. در طول یک سال نامزدیمان،یدالله به شدت درگیر فعالیت های سپاه و برگزاری کلاسهای آموزش نظامی بود و به ندرت او را م یدیدم. 🔹یک روز یدالله به خانه ما تلفن کرد و گفت: من الان در ترمینال هستم و می خواستم ازت خداحافظی کنم. از او پرسیدم: کجا می روی؟ گفت: سنندج. 🔸فکر می کردم نهایتا بیست روزه برمی گردد؛ اما روزها و هفته ها به ماه تبدیل شد و خبری از یدالله نداشتم. روزهایی که بدون او سپری م یشد، برایم با دلتنگی و تنهایی همراه بود و تحمل دوری اش را نداشتم. از طرفی پدرم نیز ناراحت و نگران سلامتی یدالله بود. 🔹شهید کلهر بعد از سه ماه به خانه ما آمد. پدرم خیلی از او شاکی شده بود. به یدالله گفت: «بیا مراسم عقد کنان را برگزار کن و دست زنت رو بگیر و ببر خانه ات؛اینطوری که نمی شود.» 🔸یدالله گفت: «پدر جان، الان نمی توانم. کارهایم خیلی زیاده است؛ ولی قول می دهم این دفعه که از جبهه برگشتم، مراسم عقدکنان را برگزار کنیم. » پدرم کوتاه نیامد و یدالله در مقابل اصرار پدرم سکوت کرد و سرش را پایین انداخت. بعد از اتمام صحبت های پدرم، او گفت: «پس یک روز را برای مراسم عقد تعیین کنید. » 🔹قرار عقد برای بیست روز بعد گذاشته شد و ما در این مدت در تدارک جهیزیه بودیم و همه چیز برای شروع زندگی مهیا بود. 8 بهمن 1359 در محضر پای عقدنامهرا امضا کردیم. یدالله با گرفتن جشن عروسی مخالف بود و می خواست ما به مشهد برویم و رفت که بلیط هواپیما بگیرد؛ ولی در آن هوای سرد و برفی هواپیما پرواز نداشت. بلیط قطار هم نتوانسته بگیرد. 🔸بالاخره با اتوبوس در یکی از روزهای سرد بهمن ماه به طرف مشهد راه افتادیم. 5- 6 روز مشهد بودیم. پس از آن بدون هیچ جشن و مراسمی زندگی مان را در دو اتاق در گوش های از حیاط خانه پدر شوهرم شروع کردیم. به اصرار پدر یدالله، ولیمه ای برای فامیل تدارک دیدیم. در همان روزهای ابتدایی به یدالله می گفتم: «دیگر نمی گذارم از کنارم بروی. » او هم می خندید و می گفت: «نمی توانی، یعنی من نمی توانم در اینجا بمانم و بایدبروم. » 🔹آن روز معنی حرف او را درک نکردم، چرا که از تمام این دنیا فقط یدالله را می خواستم ولی تقدیر برایم زندگی دیگری رقم زده بود. هنوز سه چهار روز از شروع زندگی مان نگذشته بود که یدالله ساکش را بست و به جبهه رفت. روزهایی که بدون او می گذشت، کند و عذاب آور بود. گویی زمان از حرکت می ایستاد. ✍به روایت همسربزرگوارشهید 🌷   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹ا