eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.4هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
8.6هزار ویدیو
29 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی
🕊🌹🔹 🌹 🔹 🌹🕊 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊 :بانو بهناز ضرابی.. فصل دوازدهم..( قسمت ۵ )🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 گفتم: ترکش نارنجک است. گفت: برو یک سنجاق قفلی داغ کن بیاور. گفتم: چه کار می خواهی بکنی. دستش نزن. بگذار برویم دکتر. گفت: به خاطر این ترکش ناقابل برویم دکتر؟! تا به حال خودم ده بیست تایش را همین طوری در آورده ام. چیزی نمی شود برو سنجاق داغ بیاور. گفتم: پشتت عفونت کرده. گفت: قدم! برو تو را به خدا. خیلی درد دارد. بلند شدم. رفتم سنجاق را روی شعله گاز گرفتم تا حسابی سرخ شد. گفت: حالا بزن زیر آن سیاهی. طوری که به ترکش بخورد. ترکش را که حس کردی. سنجاق را بینداز زیرش و آن را بکش بیرون. سنجاق را به پوستش نزدیک کردم اما دلم نیامد گفتم: بگیر، من نمی توانم. خودت درش بیاور. با اوقات تلخی گفت: من درد می کشم تو تحمل نداری؟! جان من قدم زود باش دارم از درد می میرم. دوباره سنجاق را به کبودی پشتش نزدیک کردم. اما بازهم طاقت نیاوردم. گفتم: نمی توانم دلش را ندارم. صمد تو را به خدا بگیر خودت مثل آن ده بیست تا درش بیاور. رفتم توی حیاط. بچه ها داشتند بازی می کردند نشستم کنار باغچه و به نهال آلبالوی توی باغچه نگاه کردم که داشت جان می گرفت. کمی بعد آمدم توی اتاق. دیدم صمد یک آینه دستش گرفته و رو به روی آینه توی هال ایستاده و با سنجاق دارد زخم پشتش را می شکافد. ابروهایش در هم بود و لبش را می گزید معلوم بود درد می کشد یک دفعه ناله ای کرد و گفت: فکر کنم در آمد. قدم بیا ببین. خون از زخم پایین می چکید. چرک و عفونت دور زخم را گرفته بود. یک سیاهی کوچک زده بود بیرون. دستمال را از دستش گرفتم و آن را برداشتم. گفتم: ایناهاش. گفت: خودش است. لعنتی. دلم ریش ریش شد. آب جوش درست کردم و با آن دور زخم را خوب تمیز کردم. اما دلم نیامد به زخم نگاه کنم. چشم هایم را بسته بودم و گاهی یکی از چشم هایم را نیمه باز می کردم تا اطراف زخم را تمیز کنم. جای ترکش اندازه یک پنج تومانی گود شده و فرو رفته بود و از آن خون می آمد. این طوری نمی شود. رفتم ساولن آوردم و زخم را شستم. دست هایم می لرزید. نگاهم کرد و گفت: چرا رنگ و رویت پریده؟! بلوزش را پایین کشیدم. خندید و گفت: خانم ما را ببین. من درد می کشم، او ضعف می کند. کمکش کردم بخوابد. یک وری روی دست راستش خوابید. بچه ها توی اتاق آمده بودند و با سر و صدا بازی می کردند مهدی از خواب بیدار شده بود و گریه می کرد انگار گرسنه بود به صمد نگاه کردم به همین زودی خوابش برده بود. راحت و آسوده. انگار صد سال است نخوابیده. مجروحیت صمد طوری بود که تا ده روز نتوانست از خانه بیرون برود. بعد از آن هم تا مدتی با عصا از این طرف به آن طرف می رفت عصرها دوست هایش می آمدند سراغش و برای سرکشی به خانواده شهدا به دیدن آن ها می رفتند. گاهی هم به مساجد و مدارس می رفت و برای مردم و دانش آموزان سخنرانی می کرد. وضعیت جبهه ها را برای آن ها بازگو می کرد و آن ها را تشویق می کرد به جبهه بروند. اول از همه از خانواده خودش شروع کرده بود. چند ماهی می شد برادرش ستار را به منطقه برده بود. همیشه و همه جا کنار هم بودند. آقا ستار مدتی بود ازدواج کرده بود اما با این حال دست از جبهه بر نمی داشت. نزدیک بیست روزی از مجروحیت صمد می گذشت. یک روز صبح دیدم یونیفرمش را پوشید ساکش را برداشت. گفتم: کجا؟! گفت: منطقه. از تعجب دهانم باز مانده بود. باورم نمی شد دکتر حداقل برایش سه ماه استراحت نوشته بود. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ...‌ 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
🌴 #یازینب...
#عاشقی_به_افق_حلب..🌹🍃 #قسمت_دوازدهم🌹🍃 🍃🌹بسم‌ الله الرحمن الرحیم 🌹🍃 در کلاس تمرکزم هر جایی می‌گن
🌹🍃 🌹🍃 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷 عمو محمد حدودا بعد از بیست دقیقه رسید و تک بوقی برایم زد و من زیر نگاه های خیره مردم سوار ماشین شدم و حرکت کرد. ... ...اصل حالت چطوره؟ ...اصلا خوب نیستم...خواهش میکنم...تو رو جون هر کسی دوست دارید بگید چه بلایی سر پدرم اومده؟ من گریه میکردم و عمو فقط با بغض مرا نگاه میکرد... دستم را محکم به داشبورد ماشین کوبیدم و فریاد زدم: خواهش میکنم حرف بزن...دارم دق میکنم... ...آروم بگیر یه دقیقه دختر ،میگم... دستانم در دستان عمو محمد بود، به وضوح لرزش دستانش حس میکردم... سکوت بینمان را ماشین هایی که با سرعت از اتوبان تهران_قم می گذشتند می شکست... چشم در چشم عمو دوخته بودم و منتظر شنیدن حرفی بودم... من بهتر از هر کسی میدونم چقدر دلبسته داداش علی هستی و خودتم میدونی که پدرت چقدر دوستت داره، پدرت حالا بیشتر از همیشه تشنه ی شیطنت ها و محبت های توعه...از الان بیشتر به پدرت محبت کن، بیشتر کنارش باش، نذار ذره ای دلخور یا ناراحت باشه... با حرف های عمو گریه ام شدت گرفت... چی دارید میگید؟من برای بابا کم گذاشتم؟! نه !به هیچ وجه...ریحانه جان آروم باش، گریه نکن تا برات بگم... سریع اشک هایم را پاک کردم... دیگه گریه نمیکنم...بگید لطفا. عمو محمد کمی مکث کرد و شروع کرد به گفتن، و من با هر کلمه ای که از زبان عمو میشنیدم میمردم و زنده میشدم... ...🌹🍃 🌹🍃 ...🌹🍃 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
.. ولادت حضرت زینب (سلام الله علیها)🌹🍃 🎤:حاج سید مهدی میرداماد 🍃🌹🍃🌸🍃🌹🍃 دریای دلم خروشان شد لیلای دلم پریشان شد همه جهان مست ذکر حسین جان شد خورشید اگه حسین ماه میشه زینب مقصد اگه حسین راه میشه زینب عشق اباعبدالله میشه زینب فرشتو حریمش بال جبرییله ملائکه میخونن سلام بر عقیله ...🌸🍃 ....🌺🍃 🍃🌹🍃🌸🍃🌹🍃 سفره شد دوباره آماده جمعا باز یه عده دلداده حرف اینه بدون دل عاشق   که اسم اصلیه تو زینب آباده جانان اگه حسین جان میشه زینب شه بانوی همه دوران میشه زینب مفسر ارشد قرآن میشه زینب منم فدایی این سلیله جلیله میگم با چهارده معصوم میگم سلام بر عقیله ...🌸🍃 ...🌺🍃 🍃🌹🍃🌸🍃🌹🍃 روشن شد چشم و دل مولا خنده اومد رو لب زهرا اذن کربلا میگیرم ما دوباره با ذکر یا زینب کبری دلدار اگه حسین یار میشه زینب یک عالمه حیدر وار میشه زینب هستی حضرت علمدار میشه زینب راه مدافعان حرم برام دلیل شهادتینشون شد سلام بر عقیله ...🌸🍃 ...🌺🍃 🍃🌹🍃🌸🍃🌹🍃 ...🌹🍃 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
🍃🌸🍃🌹🍃🌸🍃 اهل بیت عنایت کردند شیعه ها قیامت کردند پای بیرق ثارالله ۲ آرزوی شهادت کردند ۳   (نوه های حیدریم،فداییان دلبریم ۲ وارثای کربلا ،زینبی یای محشریم ۲)۲ خداروصدمرتبه شکر که شده نوکری تقدیرم۲ دوباره وقتش رسیده ، بخونم (علوی میمیرم مرتضوی میمیرم)۲ انتقام حرم زینب و من می گیرم ۲) ۳]۲   (سرباز حرم می مونیم ۲ چون به عشق تو مدیونیم)۲ گردن دشمناتو بی بی  با دست علی میشکونیم   سراپا قلندریم،مست شراب کوثریم ۲ بیرق فاطمه رو تا سر قله می بریم ۲ ازاون قدیم ندیما من همیشه ازغمت تب کردم سندبرادلم زدم خودمو وقف زینب کردم ۲   (من که پای عشق توتا به ابد مجنونم )۲  هر کی دشمنت باشه گردنشو می شکونم (علوی میمیرم مرتضوی میمیرم)۲ انتقام حرم زینب و من می گیرم ۲   (با لطف اباعبدالله ۲ ما میشیم شهید این راه)۲ موقع زیارت نامه ست کربلاییا بسم الله .....   (روبرو حرم بشین گنبد زیبارو ببین۲ زیر لب یه السلام علی یل ام البنین ۲ بایک پیاله از شراب شما تاابد مستم من۲ به عشق آقای کریم میخونم حسنی هستم من ۲ حسنی غیرتم و حسینی آیینم من پای ناموس حسین شارگمم میدم من ۲ (علوی میمیرم مرتضوی میمیرم) ۲ انتقام حرم رقیه رو می گیرم ۲   (با لطف اباعبدالله  ما میشیم شهید این راه) ۲ موقع زیارتنامه ست کربلاییا بسم الله ۲ حسین ....... موقع زیارتنامه ست کربلاییا بسم الله   روبرو حرم بشین گنبد زیبا رو ببین۲ زیر لب یه السلام علی یل ام البنین 🍃🌸🍃🌹🍃🌸🍃 ولادت حضرت زینب (سلام الله علیها)🌹🍃 ...🌹🍃 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
____~••°° ...°°••~_____ 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 🍃🌹 .. 🌹🍃 امروز #۱۰_دی ۱۳۹۸ هجری شمسی ... @Yazinb3 🌷 توسط قوای متجاوز روس در تبریز (۱۲۹۰ ه.ش) شهید سیفعلی نظری🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۴۵ ه.ش) شهید محمد تقی خاکشور🌷 (استان خراسان جنوبی، شهرستان بیرجند) (۱۳۵۷ ه.ش) شهید مدافع حرم مسلم خیزاب🌷 (استان اصفهان، شهرستان اصفهان) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید احمدرضا سلطانی دهنوی (استان اصفهان، شهرستان خور، روستای بازیاب) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید رحمت‌الله شفیعیان🌷 (استان اصفهان، شهرستان خور، روستای بازیاب) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید جمال‌الدین نیکویی قزوینی🌷 (استان مازندران، شهرستان آمل) (۱۳۶۰ ه.ش) شهید محمدابراهیم معصومی جویباری🌷 (استان مازندران، شهرستان جویبار) (۱۳۶۰ ه.ش) شهید علیرضا ماهینی🌷 (استان بوشهر، شهرستان بوشهر) (۱۳۶۰ ه.ش) شهید محمود قاسمی تبریزی🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۶۰ ه.ش) شهید غلامرضا دستفروش (استان آذربایجان شرقی، شهرستان تبریز) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید موسی عسکری🌷 (استان کرمان، شهرستان قلعه گنج، روستای دولاب) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید موسی هاشمیان🌷 (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید رحیم بهنام🌷 (استان آذربایجان غربی، شهرستان ارومیه) (۱۳۶۳ ه.ش) شهید سیدابوتراب جلالی شیرمحله 🌷 (استان گیلان، شهرستان رودسر) (۱۳۶۴ ه.ش) شهید یحیی معلائی 🌷 (استان گیلان، شهرستان رودسر) (۱۳۶۴ ه.ش) شهید سیف‌الله شریفی شایسته🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۶ ه.ش) شهید مجید رجایی لک🌷 (استان کرمان، شهرستان بافت، روستای انجِرک) (۱۳۶۶ ه.ش) شهید جان علی ابراهیم زاده ملایی🌷 (استان مازندران، شهرستان آمل) (۱۳۶۶ ه.ش) شهید حامد گونابادی 🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان نیشابور) (۱۳۷۵ ه.ش) شهید قدیر پورعیدیان🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان نیشابور) (۱۳۷۶ ه.ش) شهید علیرضا ملکی قره قشلاق🌷 (استان آذربایجان غربی، شهرستان سلماس) (۱۳۷۹ ه.ش) شهید احمد رجب‌پور🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان خلیل‌آباد) (۱۳۸۸ ه.ش) شهید امر به معروف و نهی از منکر امیرحسام ذولعلی🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۸۸ ه.ش) شهید محمد نوری🌷 (استان کرمان، شهرستان فاریاب) (۱۳۹۳ ه.ش) شهید مدافع حرم علی شاهسنایی 🌷 (استان اصفهان، شهرستان اصفهان) (۱۳۹۴ ه.ش) شهید جواد آرمش🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان زاوه) (۱۳۹۵ ه.ش) شهید امیر نامدار🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان تربت حیدریه) (۱۳۹۵ ه.ش) ....🌹🍃 . هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐 🕊🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷🕊 ____~°°•• ...••°°~_____ ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 🍃🌹 @yazinb2 🌹🍃
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی
🕊🌹🔹 🌹 🔹 🌹🕊 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊 :بانو بهناز ضرابی.. فصل دوازدهم ..( قسمت ۶ )🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 گفتم: با این اوضاع و احوال؟!خندید و گفت: مگر چطوری ام؟ شل شدم یا چلاق. امروز حالم از همیشه بهتر است. گفتم: تو که حالت خوب نشده لنگان لنگان رفت بالای سر بچه ها نشست. هر سه شان خواب بودند خم شد و پیشانی شان را بوسید بلند شد عصایش را از کنار دیوار برداشت و گفت:قدم جان کاری نداری؟! زودتر از او دویدم جلوی در دست هایم را باز کردم و روی چهار چوب در گذاشتم و گفتم: نمی گذارم بروی. جلو آمد سینه به سینه ام ایستاد و گفت: این کارها چیه خجالت بکش. گفتم: خجالت نمی کشم محال است بگذارم بروی ابروهایش در هم گره خورد چرا این طوری می کنی؟!به گمانم شیطان توی جلدت رفته تو این که طور نبودی گریه ام گرفت. گفتم: تا امروز هر چه کشیدم به خاطر تو بود این همه سختی زندگی توی این شهر بدون کمک و یار و همراه با سه بچه قد و نیم قد. همه را به خاطر تو تحمل کردم چون تو این طوری راحت بودی هر وقت رفتی، هر وقت آمدی چیزی نگفتم اما امروز جلویت می ایستم نمی گذارم بروی همیشه از حق خودم و بچه هایم گذشتم اما این بار پای سلامتی خودت در میان است از حق تو نمی گذرم از حق بچه هایم نمی گذرم بچه هایم بابا می خواهند نمی گذارم سلامتی ات را به خطر بیندازی اگر پایت عفونت کند چه کار کنیم.با خونسردی گفت: هیچ چه کار داریم بکنیم؟!قطعش می کنیم می اندازیمش دور. فدای سر امام. از بی تفاوتی اش کفری شدم . گفتم: صمد گفت: جانم. گفتم: برو بنشین سر جایت، هر وقت دکتر اجازه داد من هم اجازه می دهم. تکیه اش را به عصایش داد و گفت؛ قدم جان این همه سال خانمی کردی بزرگی کردی خیلی جور من و بچه ها را کشیدی ممنون اما رفیق نیمه راه نشو اجرت را بی ثوای نکن ببین من همان روز اولی که امام را دیدم قسم خوردم تا آخرین قطره خون سربازش باشم و هر چه گفت بگویم چشم حتما یادت هست؟ حالا هم امام فرمان جهاد داده و گفته جهاد کنید از دین وکشور دفاع کنید من هم گفته ام چشم. نگذار روسیاه شوم. گفتم باشه بگو چشم اما هر وقت حالت خوب شد. گفت: قدم به خدا حالم خوب است تو که ندیدی چطور بچه ها با پای قطع شده می آیند منطقه آخ هم نمی گویند من که چیزی ام نیست. گفتم تو اصلا خانواده ات را دوست نداری سرش را برگرداند چیزی نگفت لنگان لنگان رفت گوشه هال نشست و گفت: حق داری آنچه باید برایتان می کردم نکردم اما به خدا همیشه دوستتان داشته و دارم‌ گفتم نه تو جبهه و امام را بیشتر از ما دوست داری. از دستم کلافه شده بود گفت؛ قدم امروز چرا این طوری شدی؟ چرا؟سر به سرم می گذاری؟ یک دفعه از دهانم پریدو گفتم: چون دوستت دارم . این اولین باری بود که این حرف را می زدم‌. دیدم سرش را گذاشت روی زانوهایش و های های گریه کرد. خودم هم حالم بد شد رفتم آشپزخانه و نشستم گوشه ای و زار زار گریه کردم. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ...‌ 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
عملیات بازی دراز ، قربان گاه بچه‌ های گردان 9 بود ، هلی کوپتر های عراقی در آسمان می چرخیدند و به صورت مستقیم به سمت سنگرهای بچه ‌ها شلیک می کردند ، هر لحظه قامت جوانی بر خاک می افتاد ، ناگهان یکی از بچه ها به طرف محسن رفت و گفت ، پس آنهایی که قرار بود ما را پشتیبانی کنند ، کجا هستند ؟! ، کجاست نیروهای که قرار بود بیایند ؟! ، چرا بچه ‌ها را به کشتن می دی ؟! ، محسن سرش را برگرداند ، نگاهی به آسمان انداخت و همه را صدا زد و گفت ، الم تر کیف و فعل ربک به اصحاب الفیل.... و بچه ‌ها هم شروع کردند به خواندن . در همین لحظه یکی از هلی کوپتر ها به اشتباه تانک عراقی را به آتش کشید و دو هلی کوپتر دیگر به یکدیگر برخورد کردند و ..... 📕 پلاک ۱۰ التماس دعای فرج..... 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
✨خـــدایا در این شـب عزیز و مبارکــــ🌸🍃 تـو را بہ حـق بهترین‌هایت ڪه می‌نازی بہ عشقشان هیچ انسانی را با سلامتی خـود و عزیزانـش امتحان نکـن ✨خـــدایا بہ حرمـت شـب میـلاد مبارکـــــ🌸🍃 حضرت سلام الله علیها همهٔ مریضها را شفـای عاجـل عـطا بفـرمـا
هدایت شده از 🌴 #یازینب...
شـــ🌙ــبِ مـــن با تــــو بـــخیر می شود تـ♡ـویی که حتــی حـــس بـــودنت می ارزد به ، تــــــمامِ نــداشته هایم،آقا شب بخیرمولای غریبم
____~••°° ...°°••~_____ 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 🍃🌹 .. 🌹🍃 امروز #۱۱_دی ۱۳۹۸ هجری شمسی ... (سلام الله علیه )🌸🍃 و 🌺🍃 و ۲۰۱۹ میلادی 🌹🍃 @Yazinb3 🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۴۱ ه.ش) شهید مدافع حرم جواد دوربین🌷 (استان گیلان، شهرستان بندرانزلی) (۱۳۴۳ ه.ش) شهید احمد رئیسی🌷 (استان کرمان، شهرستان جیرفت) (۱۳۴۵ ه.ش) شهید حسین کاظمی میرآبادی🌷 (استان مرکزی، شهرستان محلات) (۱۳۴۹ ه.ش) شهید یزدان شیخ‌نژاد🌷 (استان خراسان شمالی، شهرستان بجنورد) (۱۳۵۷ ه.ش) شهید سیدمحمد قادری شهری🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۵۷ ه.ش) شهید علی جلوانی خوزانی🌷 (استان اصفهان، شهرستان اصفهان) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید محمدمهدی ملاجعفری جندقی🌷 (استان سیستان و بلوچستان، شهرستان زاهدان) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید محمد جانی🌷 (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل، شهر ابوزیدآباد) (۱۳۶۰ ه.ش) شهید مهدی بهمن‌آبادی 🌷 (استان خوزستان، شهرستان اندیمشک) (۱۳۶۰ ه.ش) شهید غلامرضا مخبری🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان قوچان) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید محمد ربیعی ده گردانی🌷 (استان اصفهان، شهرستان اردستان، روستای بامساره) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید سیدفخرالدین موسوی🌷 (استان بوشهر، شهرستان گناوه) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید مظفر بار فروش نجف‌آباد🌷 (استان اصفهان، شهرستان نجف آباد) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید غلامحسین میری🌷 (استان خراسان جنوبی، شهرستان بیرجند) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید رضا عزیزی 🌷 (استان آذربایجان شرقی، شهرستان هشترود) (۱۳۶۳ ه.ش) شهید موسی مقاری🌷 (۱۳۶۳ ه.ش) شهید حسن خراسانی🌷 (۱۳۶۳ ه.ش) شهید علی ناسوتی🌷 (۱۳۶۳ ه.ش) شهید مدافع حرم علی امرایی🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۴ ه.ش) شهید محمدرضا یخکشی🌷 (استان مازندران، شهرستان بهشهر) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید رمضانعلی نظری نصرآبادی🌷 (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید جاوید ایمانی🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید فرهاد ظفری🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۶۷ ه.ش) شهید سیدمجتبی علمدار🌷 (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۷۵ ه.ش) شهید مدافع حرم عبدالله قربانی🌷 (استان فارس، شهرستان فسا، روستای صحرارود) (۱۳۹۴ ه.ش) ....🌹🍃 . هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐 🕊🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷🕊 ____~°°•• ...••°°~_____ ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 🍃🌹 @yazinb2 🌹🍃
گفتم و ضاقَت الاَرض ... هوای زمین نفس گیر شده گفتی لاتَخَف و لاتَحزَن اِنّا مُنجوکَ ... نگرون نباش نجاتت میدیم ... من دلخوش به وعده های توام...
⇦ میخـوام یـادی بکنـم از ↯ 🌸پرستارانی ڪه بدون مزد، شب و روز فرشته‌وار دور بیمار می‌چرخند 🌸سلامتی اون دختری ڪه چهل سال پا رو احساسش گذاشت، تا از مادر پیر و بیمارش پرستاری کنه 🌸سلامتی اون خانمی ڪه می‌تونست زندگیشو ترک کنه، اما موند تا از همسر مریضش پرستاری کنه 🌸سلامتی اون مردی ڪه سه سال با خانمش تو یک کاسه غذا خورد تا مبادا دل بیمارش بشکنه 🌸سلامتی مادری ڪه فرزند معلول مادرزادش رو دست هیچ آسایشگاهی نسپرد و خودش پرستارش شد 🌸سلامتی اون خانمی ڪه هم زن خونه است و مادر، هم مرد بیرونه و پرستار سالمند تا یک لقمه نون حلال دربیاره 🌸سلامتی پسری ڪه از پوشک کردن پدرش امتناع نکرد الهی من قربون همهٔ فرشته‌های روی زمین اونایی ڪه از خستگی توان ندارند اما لبخند از روی لبشون نمیفته برای سلامتی خودتون و همهٔ پرستاران خاص صلوات بفرستید لطفا فوروارد کنید تا بہ دست پرستاران گمنام برسه شاید با این پیام کمی دلشون شاد بشه روزتـون مبارڪ فرشتـه‌های گمنام💐 ‌‌─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃